مهدی سودانی

شیخ محمد احمد متمهدی (معروف به مهدی سودانی)، مدعی مهدویت در قرن اخیر! در سال 1260 هـ ق برابر با 1844 میلادی در «آنگولا» متولد شد. پدش عبدالله و مادرش آمنه و دو برادر بزرگترش، محمد و حامد بودند. خانواده فقیر و بی بضاعتی بودند. محمد احمد (مهدی) در 7 سالگی به مکتب رفت و خواندن و نوشتن و قرائت و حفظ قرآن را بنا به رسم مسلمان ها یاد گرفت و در 12 سالگی حافظ قرآن و از علم قرآن و تجوید و تفسیر بهره مند شد. در همان سال پدرش فوت کرد و برادرها که استعداد او را در راه علم دیدند، او را در فقه و علوم، به تحصیل گذاشته و خودشان هم بخاری و کشتی سازی می کردند.
او در اطراف شهر «خارطوم» فقه را یاد گرفت و تحصیلاتش را تکمیل کرد. گاهی در شهر «توهانیه» و گاهی در «الحلاوه» بود و در نزد شیخ الطیب و شیخ القرشی، استفاده می کرد. بعد از فوت مادرش حدود سن 15 سالگی به جزیره «ابا» که در نیل سفید واقع است، رفت و نزد قبیله "بقرا" و عده ای دیگر که او را خوب می شناختند و به معصوم معروف شده بود، ساکن شد. او عملا و نظرا به تصوف گرائید، مدتی بعد با مرشد خود، اختلاف پیدا کرد و توانست با ریاضت و زهد خاصی، عده ای را به دور خود جمع کند و منطقه بزرگی را زیر نفوذ خود آورد و رساله هایی در طریقه خاصی نوشت و برای مریدانش فرستاد و ادعای مهدویت کرد و خود را مأمور به اشاعه دین اسلام در کل روی زمین و ترویج احکام حقیقی پیغمبر خاتم به امر خدا دانست و چند خطابه به دراویش بزرگ و مشایخ قبایل و دیگران نوشت که نمونه آن را بیان می کنیم.

متن ادعای مهدی سودانی
دوست مهدی موعودی که قرن هاست مردم انتظارش را می کشند. حضرت خاتم الانبیا (ص)، در عالم رؤیا بر او ظاهر شده و به امر خدا به او فرموده که مهدی موعود است. دولت عثمانی منقرض و زمان، زمان مهدی موعود است. باید مردم در اطاعت و فرمان او باشند و نافرمانی او را، نافرمانی خدا و رسول بدانند. همچنین در این خطابه هایش، خبر داده بود که سودان، منقلب و مغشوش خواهد شد و از هر طرف فقط شورش و انقلاب می شود و خودش تا مدتی که به توقف مأمور است، در سودان می ماند و بعد به امر خدا به مکه می رود و به توسط شریف بزرگ مکه، واقعیت و حقیقت مهدویتش بر تمام عالم، معلوم خواهد شد.

انعکاس اظهارات
تمام غیب گویی ها و اظهارات او در مکانی اتفاق می افتاد که مسافتش با شهر (خارطوم) بیشتر از 3 روز راه نبود ولی بعد از یکسال، حکومت از این جریان با خبر شد و " روف پاشا " حاکم سودان، "ابومسعود معروف" با عده ای از بستگانش را به نزد او فرستاد تا مانع این اظهارات باطل او شوند و در صورت تمرد، تهدیدش کنند، اما "مهدی سودانی" با صراحت، ملاقات با حاکم را رد کرد و رفتن به خارطوم را قبول نکرد و همچنان ادعای مهدویت کرد و فرستادگان روف پاشا هم که با افراد شمشیر بدست روبرو شده و فهمیده بودند که آنان را می کشند، به خارطوم برگشتند. حاکم سودان با فرستادن سپاهی به محل سکنای "مهدی" با اطرافیان و مریدان او به مقابله افتادند. چندین بار گروه آنها به جاهای دیگر رفته و حاکمان دولتی آنها را تعقیب کردند تا بالاخره در برنامه اولیه، روف پاشا از حکومت عزل شد و سودان به حالت اغتشاش باقی ماند.
شیخ محمد احمد (مهدی) لباس درویشانه می پوشید، از غنائم خمس می گرفت و اموال دزدان و شرابخوران و مصرف کنندگان دخانیات را مصادره می کرد. تعلیم و تعلم فقه و کلام را تحریم کرد و کتب مربوطه را سوزانید و مردم را به بازگشت به اصول اولیه اسلام فرا خواند و دادن مالیات به دولت را حرام اعلام کرد و با غرب و تسلط بیگانگان به شدت مخالفت نمود.

سرکوب شورش
با ادامه نبرد بین حاکمان دولت و متمهدی (مهدی) و کشته شدن بسیاری از دو طرف، در دوم سپتامبر سال 1882 میلادی، (متمهدی) پایتخت کردفان را محاصره کرد و 12000 نفر از لشگرش زخمی و کشته شدند ولی بعد از مدتی، مهدی، علیه سپاهیان مصری به ریاست یک انگلیسی که به سودان آمده و برای از بین بردن او، کوشش می کردند قیام و آنها را تار و مار کرد و بر بیشتر خاک سودان مسلط شد و اروپائیان ساکن آن کشور به ناچار از مصر فرار کرده و دولت مصر حاضر شد سودان را تخلیه و با "مهدی" صلح کند و حاکم سودان هم به خارطوم رفت و خارطوم به دست مهدی سودانی افتاد. مصریان و انگلیسی ها هم، موقتا دست از سودان برداشتند. "مهدی" مرزهای سودان را تقویت کرد و سودانیان را موقتا از رفتن به حج باز داشت ولی بعد از فتح سودان، به فاصله کوتاهی، به مرض " تیفوس" در گذشت و (عبدالله تعایشی) دوست دیرینه اش، جانشین او شد.
مرگ او در سال 1885 میلادی در (امر درمان) در سن 41 سالگی بود. پیروانش را (لرد کیخپر) فرمانده قوای مصر و انگلستان در سال 1898 میلادی شکست داد. مهدی علی رغم زندگی زاهدانه اش در اوایل کار، در آخر عمر عیالش اسرافکاری زیادی داشت و با آزادی بردگان و جلوگیری از خرید و فروش آنها مخالفت می کرد. جنبش او خیلی زود، از عنصر مساوات گرایی اولیه، دور شد و بدویان فقیری که با انگیزه هایی دور او جمع شده بودند، ثروت زیادی پیدا کردند و اهداف اصلاحی خود را فراموش نمودند و این، سرنوشت همه اینگونه شورش ها بوده است.


Sources :

  1. دکتر موسی پنی- تاریخ و فرهنگ معاصر- ج1

  2. امین مصری- المهدی و المهدویه

  3. سید محمدباقر حجازی- اسلام و مهدویت

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/27856