منافقین کسانی هستند که متظاهر به اسلامند ولی در قلبشان و در عمق روحشان مسلمان نیستند، کافرند، غیرمسلمانند، و در نتیجه مردمی هستند دو چهره: یک چهره شان چهره مسلمانی و چهره دیگرشان چهره کفر است. وقتی با مسلمانان می نشینند اظهار مسلمانی می کنند و عمل مسلمانی انجام می دهند، و وقتی با کافران می نشینند مانند آنها هستند و خودشان را از آنها به حساب می آورند. قـرآن نشانه هاى دقیق و زنده اى براى آنها در سوره بقره بیان مى کند که خط باطنى آنها را مـشـخـص مـى سـازد، نـخست مى گوید: «ومن الناس من یقول آمنابالله و بالیوم الا خر و ماهم بمؤمنین؛ بعضى از مردم هستند که مى گویند به خدا و روز قـیامت ایمان آورده ایم در حالى که ایمان ندارند» (بقره/ 8).
آنـها این عمل را یکنوع زرنگى و به اصطلاح تاکتیک جالب حساب مى کنند، در واقع آنها خودشان را فریب داده و خویشتن را گول می زنند: «یخادعون الله والذین آمنوا وما یخدعون الا انفسهم وما یشعرون؛ آنها با این عـمـل مـى خـواهـنـد خـدا و مؤمنان را بفریبند در حالى که تنها خودشان را فریب مى دهند، اما نمى فهمند» (بقره/ 9). اگر می فرمود: «یخدعون الله» یعنی خدا را فریب می دهند! ولی خدا را نمی توان فریب داد و محال است و لذا می فرماید: «یخادعون الله» با خدا مخادعه می کنند. مخادعه که از باب مفاعله است یکی از معانیش این است که آنان در صدد خدعه با خداوند برمی آیند؛ یعنی در مقام آن هستند که بر خدا نیرنگ بزنند. در جمله یخادعون الله ممکن است احتمال دیگری نیز بدهیم و آن اینکه منافقان هیچگاه به فکر فریب دادن خداوند نبوده اند. زیرا اگر آنان به خدا معتقد نبودند که به این فکر هم نمی افتادند و اگر معتقد هم بودند باز هیچگاه شخص معتقد به خداوند فکر نمی کند که بتوان خدا را فریب داد. پس بایستی این جمله را از مواردی بدانیم که خداوند کاری را که مربوط به اهل حق است به خودش نسبت می دهد و نظائر آن در قرآن مجید بسیار است.
مثلا در سوره الفتح آیه 10 می فرماید: «ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله؛ آنانکه با تو بیعت کردند، با خدا بیعت نموده اند». در اینجا مقصود این می باشد که آنانکه در مقام فریب اهل ایمان برمی آیند، در حقیقت خویشتن را فریب داده اند. زیرا آنان که در مسیر حقند، بر صراط مستقیم قرار گرفته و نهایت حرکتشان الله است. آنان خود را تسلیم حقیقت نموده اند و همین روح تسلیمشان است که آنان را رستگار می نماید گرچه افرادی بصورت ظاهر زرنگ و در زندگی راهیاب نباشند. ولی آنانکه خود را زرنگ میدانند و همواره می خواهند با فریب دادن و گول زدن پیش ببرند؛ می پندارند که در این مورد نیز می توانند با گول زدن اهل حق به مراد خویش نائل آیند. ولی از آنجا که حق و حقیقت هیچگاه فریب نمی خورند، گرچه اهل حق گول بخورند؛ اینگونه افراد نقشه های فریبکارانه ای که می کشند به ضرر خودشان تمام می شود.
سپس قرآن به این واقعیت اشاره مى کند که نفاق در واقع یکنوع بیمارى است و در آیه 10 سوره بقره مى گوید: «فى قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا ولهم عذاب الیم بما کانوا یکذبون؛ در دلهاى آنها بیمارى خاصى است، خداوند هم بر بیمارى آنها مى افزاید و براى آنها عذاب الیمى است بخاطر دروغهائى که مى گفتند»، چون سـرمـایـه اصـلى منافقان دروغ است، تا بتوانند تناقضها را که در زندگیشان دیده مى شود با آن توجیه کنند.
سـپـس در آیه بعد بـه ویژگیهاى آنها اشاره مى کند که نخستین آنها داعیه اصلاح طلبى است در حـالى که مفسد واقعى همانها هستند: «و اذا قیل لهم لاتفسدوا فى الارض قالوا انما نحن مصلحون؛ هنگامى که به آنها گفته شود در روى زمین فساد نکنید مـى گـویـنـد: مـا فـقـط اصـلاح کننده ایم!» (بقره/ 11)، ما برنامه اى جز اصلاح در تمام زندگى خود نداشته ایم و نداریم!. از این آیه مسأله خودفریبی بخوبی آشکار می گردد. می گویند آدمهای دروغگو از بس به دیگران دروغ می گویند کم کم خودشان دروغهای خودشان بصورت راست و حقیقت برایشان جلوه می کند و گویا یادشان می رود که این دروغ و شایعه را خودشان ساخته اند. چنانکه می گویند: ابلهی که بچه ها آزارش می دادند برای اینکه آنها را از دور خودش دور کند گفت: آن سر شهر آش خیرات می کنند. بچه ها باور کردند و از دور او پراکنده شدند و همگی به آن طرف که او اشاره کرده بود دویدند؛ همینکه او دید همه دارند می روند؛ خودش هم به راه افتاد و با خود گفت شاید راست باشد!
قرآن می گوید: این گروه ستون پنجم که کارشان در ظاهر تظاهر به دوستی با مسلمانان و در باطن تباه کاری و افساد و اخلال در جمعیت مسلمین و هدفهای مقدس اسلامی بود، هنگامیکه بعضی از دوستانش به آنان می گفتند، این قدر فساد نکنید در جواب می گفتند، «انما نحن مصلحون»، نخیر؛ ما مصلح هستیم! ما مفسد نیستیم.
قـرآن در آیه بعد اضـافـه مى کند: «الا انهم هم الـمـفسدون ولکن لایشعرون؛ بدانید اینها همان مفسدانند و برنامه اى جز فساد ندارند ولى خـودشان هم نمى فهمند!» (بقره/ 12). اصلا مفسد اینانند؛ یعنی مفسدی جز اینان وجود ندارد ولی خودشان ناآگاهند و خیال می کنند که مصلحند. گویا خودشان هم واقعا باورشان آمده است.
توجه دارید که چگونه جمله قرآن، انحصار را می رساند. یک وقت می گوییم زید عالم است، ولی یک وقت گفته می شود عالم زید است. جمله دوم یعنی: اگر عالمی در جهان است، زید است و باقی دیگر در قبال او عالم شمرده نمی شوند. تعبیر قرآن در اینجا این چنین است، که اصلا مفسد اینها هستند. یعنی مفسدهای دیگر در مقابل آنها مفسد محسوب نمی گردند، زیرا افساد و تباهکاری در وجود آنها تجسم یافته است ولی خودشان نمی دانند.
نشانه دیگر اینکه آنها خود را عاقل و هوشیار و مؤمنان را سفیه و ساده لوح و خوش باور مى پندارند، آن چنانکه قرآن مى گوید: «و اذا قیل لـهـم آمـنوا کما آمن الناس قالوا انـؤمن کما آمن السفهاء الا انهم هم السفهاء ولکن لا یعلمون؛ هنگامى که به آنها گفته مى شود ایمان بیاورید آنگونه که توده هاى مردم ایمان آورده اند، مى گویند: آیا ما همچون این سفیهان ایمان بیاوریم هشدار که آنان همان کم خردانند ولى نمی دانند» (بقره/ 13). و به این ترتیب افراد پاکدل و حق طلب و حـقـیـقـت جـو راکـه بـا مـشـاهـده آثـار حقانیت در دعوت پیامبر اکرم (ص) و محتواى تعلیمات او، سـر تـعـظـیـم فـرو آورده انـد بـه سـفـاهـت مـتـهـم مـى کنند به همین جهت قرآن در پاسخ آنها مى گوید سفیهان واقعى اینها هستند اما نمى دانند.
سومین نشانه آنها آن است که هر روز به رنگى در مى آیند و در میان هر جمعیتى با آنها هـم صدا مى شوند، آن چنان که قرآن در آیه 14 بقره مى گوید: «واذا لقوا الذین آمنوا قالوا آمنا واذا خـلـوا الى شیاطینهم قالوا انا معکم انما نحن مستهزؤن؛ هنگامى که افراد باایمان را ملاقات کنند مى گویند ایـمان آوردیم ما از شما هستیم و چون با شیطانهاى خود خلوت کنند می گویند در حقیقت ما با شماییم ما فقط (آنان را) ریشخند میکنیم». سـپس قرآن در آیه 15 بقره با یک لحن کوبنده و قاطع مى گوید: «الله یـستهزی بهم؛ خدا آنها را مسخره مى کند». «اولئک الذین اشتروا الضلالة بالهدى فما ربحت تجارتهم وما کانوا مهتدین؛ آنها کسانى هستند که در تجارتخانه این جهان، هدایت را با گمراهى معاوضه کـرده اند و به همین دلیل تجارت آنها سودى نداشته بلکه سرمایه را نیز از کف داده اند و هرگز روى هدایت را ندیده اند» (بقره/ 16).
خـلاصـه دوگـانـگـى شـخـصـیـت و تضاد برون و درون که صفت بارز منافقان است پدیده هاى گـونـاگـونـى در عـمـل و گفتار و رفتار فردى و اجتماعى آنها دارد که به خوبى مى توان آن را شناخت. قرآن سیمای منافقین را بیان نموده: «مثلهم کمثل الذى استوقد نارا فلما اضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم و ترکهم فی ظلمات لا یبصرون؛ آنها مانند کسى هستند که آتشى در شب ظلمانى افروخته تا در پـرتـو نـور آن، راه را از بـیراهه بشناسد و به منزل مقصود برسد ولـى همین که این شعله آتش اطراف آنها را روشن ساخت، خداوند آن را خاموش مى سازد، و در ظلمات رهاشان مى کند، به گونه اى که چیزى را نبینند» سپس اضافه مى کند: «صم بکم عمى فهم لایرجعون؛ آنها کر هستند و گنگ و نابینا بنابراین از راهشان باز نمى گردند» (بقره/ 18)، چون هیچ یک از وسائل اصلى درک حـقایق را ندارند. در مثال دیگر قرآن صحنه زندگى آنها را به شکل دیگرى ترسیم مى نماید: «او کصیب من السماء فیه ظلمات ورعد وبرق یجعلون اصابعهم فی اذانهم من الصواعق حذر الموت والله محیط بالکافرین؛ یا چون (کسانى که در معرض) رگبارى از آسمان که در آن تاریکیها و رعد و برقى است (قرار گرفته اند) از نهیب آذرخش و بیم مرگ سر انگشتان خود را در گوشهایشان نهند ولى خدا بر کافران احاطه دارد» (بقره/ 19). شبى است تـاریـک و ظلمانى پرخوف و خطر، باران به شدت مى بارد، از کرانه هاى افق برق پرنورى مى جهد، یـا هـمـانـنـد بـارانـى کـه در شب تاریک، توام با رعد و برق و صاعقه (برسر رهگذرانى) ببارد سـپـس اضافه مى کند آنها از ترس مرگ انگشتها را در گوش خود مى گذارند تا صداى وحشت انگیز صاعقه ها را نشنوند.