انفال در فقه اسلامی

شیعه اختلاف نظر شدیدی با اهل تسنن در مورد مسئله مفهوم انفال در آیات و روایات دارد. در (انفال/آیه ۱) آمده: «یسئلونک عن الانفال، قل الانفال لله و الرسول»؛ «ای پیغمبر از تو درباره انفال می پرسند، بگو انفال منحصرا مال خدا و پیغمبر است». انفال یعنی چه؟ اهل تسنن می گویند انفال یعنی غنائم جنگی؛ آیه انفال هم مربوط به غنائم جنگ است و عجیب این است که بعضی از مترجمین که قرآن را به زبان فارسی ترجمه کرده اند، اسم سوره انفال را گذاشته اند سوره غنائم (یا غنائم جنگی)، این غلط است. ائمه ما گفته اند انفال اختصاص به غنائم جنگی ندارد. انفال یعنی هر ثروتی که بشر آن را با کار و تحصیل نکرده و مفت و مجانی به دست او رسیده است. مثل ثروتی که در طبیعت خود به خود به وجود می آید مانند جنگلها و منابع استفاده ای که در کوهستانهاست از مراتع و غیر آن. اینها مال خدا و پیغمبر است یعنی پیغمبر در زمان خودش و امام در زمان خودش به حکم اینکه حاکم مسلمین است اینها را صرف مصالح عمومی و راه خدا می کند، یکی از انفال همین غنائم جنگی است.
در آیه خمس خدا اجازه داده است که غنیمت جنگی، چهار خمسش میان سربازها تقسیم شود. در اصل مال سرباز نیست و سرباز حق ندارد بگوید چون من جنگیده ام مال من است. می گویند اگر تو برای غنیمت بجنگی، اصلا جهادت باطل است. تو برای خدا جنگیدی، خدا اگر بخواهد چیزی نصیب تو کند کرده است. از نظر شیعه غنائم جنگی جزء انفال است. از اینجا ما به یک اصل و قانون دیگر پی می بریم. آنچه که در سر کوهها و شکم وادیها و جنگلها پیدا می شود و غنائم جنگی و غیره، جزء انفال است و اختیارش با خدا و پیغمبر است یعنی ملک شخصی کسی نیست. همچنین ائمه ما گفته اند اختصاص به اینها ندارد، اگر شما گنجی هم استخراج کنید در واقع ملک شخصی کسی نیست، معادن هم در اصل ملک شخصی کسی نیست و حتی کسی که کار و کسب می کند، آن مقداری که کار کرده است و خرج و مصرف کرده ملک شخصی اش بوده، هر مقدار که درآمد زائد است، مثل این است که ملک شخصی اش نیست، ولی خدا و پیغمبر به فرد اجازه داده اند که در همه موارد با اینکه در اصل ملک شخصی وی نیست از چهار خمسش استفاده کند و یک خمس آن را به صاحب اصلی که خدا و پیغمبر است بدهد یعنی به مصرف اجتماع برسد. می بینیم چهره آیه انفال آنچنانکه شیعه تفسیر می کند با آنچه اهل تسنن تفسیر می کنند از زمین تا آسمان متفاوت است، آن طور که شیعه تفسیر می کند یک مفهوم بسیار عام و کلی می یابد و از یک نظر ارتباط پیدا می کند با نظام اقتصادی اسلامی و از نظر دیگر ارتباط پیدا می کند با نظام حکومتی و سیاسی اسلامی.

مصادیق انفال در فقه اسلامی
1- «الارض التی لم یوجف علیها بخیل و لا رکاب سواء انجلی عنها اهلها او اسلموها للمسلمین طوعا»؛ «زمینی که بر آن اسب سواری و شتری تاخته نشده است، خواه اینکه اهلش آنرا ترک کرده باشند یا اینکه با میل خود به مسلمین تسلیم کرده باشند.»
2- «الارض الموات»؛ «خواه آنکه در اراضی مفتوحه عنوة باشد یا غیر آن. اشکالی که هست در اراضی محیاة مفتوحة عنوش است اگر به حالت موات درآید که آیا جزء انفال می شود و به ولی امر تعلق می گیرد یا به حالت اولیه باقی است و به عموم مسلمین تعلق دارد؟ در وسیلة النجاة شق دوم را انتخاب می کند».
3- سیف (السیف «بکسر السین» ساحل البحر او کل ساحل. الجمع: السیاف «المنجد»)، «البحار و شطوط الانهار بل کل ارض لا رب لها و ان لم تکن مواتا بل کانت قابله لانتفاع بها من غیر کلفة کالجزیرة التی تخرج فی دجلة و الفرات و نحوهما»؛ «ساحل دریاها و کرانه رودخانه ها و بلکه هر زمین بدون صاحب و هر چند مرده نباشد، بلکه قابل انتفاع باشد، بدون سختی، مانند جزیره ای که از دجله و فرات خارج می شود و همانند آن».
4- «رؤوس الجبال و ما یکون بها من النبات و الاشجار و الاحجار و نحوها و بطون الاودیه و الاجام و هی الاراضی الملتفة بالقصب او المملوة من سائر الاشجار...»؛ «قله کوه ها و آنچه مربوط به آن است از گیاهان و درختان و سنگ ها و غیره و درون دره ها که عبارتست از زمین های پوشیده از نی یا پوشیده از درختان دیگر ....».
5- «ما کان للملوک من قطایع و صفایا»؛ «مقصود این است که مختصات پادشاهانی که مغلوب اسلام می شوند جزء انفال است ولی همانطوری که در " شرایع " تصریح می کند مشروط به این است که معلوم الغصبیه و معلوم المالک نباشد».
6- «صفو الغنیمة کفرس جواد و ثوب مرتفع و جاریة حسناء و سیف قاطع و درع فاخر»؛ «مقصود این است که اشیاء قیمتی غنیمت، میان سربازان تقسیم نمی شود و در اختیار ولی امر تعلق می گیرد. بدیهی است که اشیاء قیمتی اگر به افراد و سربازها تعلق گیرد یا موجب تنازع می شود و یا مانند فرش کاخ مدائن که از نفائس بوده است تکه تکه و تقسیم و ضایع می شود».
7- «ارث من لا وارث له»؛ «ارثی که برای آن وارثی نباشد».
8- «المعادن التی لم یکن لما لک خاص تبعا للارض او بالاحیاء»؛ «حدود تبعیت را ذکر نکرده اند، بدیهی است که معادن زیرزمینی که از حدود تصرفات معمولی در زمین خارج است مانند نفت که در عمق سه هزار متری واقع است تابع زمین نیست».

نظر آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در خصوص مالکیت انفال در زمان غیبت و نقد شهید مطهری بر آن
آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی در "وسیلة النجاة" باب انفال، پس از ذکر مصادیق انفال می گوید:
«الظاهر اباحة جمیع الانفال للشیعة فی زمن الغیبة علی وجه یجری علیها حکم الملک من غیر فرق بین الغنی منهم و الفقیر. نعم، الاحوط ان لم تکن اقوی اعتبار الفقر فی ارث من لا وارث له. بل الاحوط تقسیمه فی فقراء بلده و احوط من ذلک ان لم یکن اقوی ایصاله الی نائب الغیبة، کما ان الاقوی حصول الملک لغیر الشیعی ایضا بحیازة ما فی الانفال من العشب و الحشیش و الحطب و غیرها بل و حصول الملک لهم ایضا للموات بسبب الاحیاء کالشیعی». ظاهرا جمیع انفال در زمان غیبت برای شیعه مباح است، بر وجهی که حکم مالکیت بر آن جاری می شود و در این حکم بین فقیر و غنی تفاوتی نیست، آری اگر نگوئیم اقوی، احوط این است که در استفاده از «ارث من لا وارث له» فقیر بود معتبر است. بلکه احوط این است که، آن را بین فقراء همان شهر تقسیم کنند. و از آن نزدیکتر به احتیاط این است که آن را به نائب امام در زمان غیبت برسانند. همانطور که اقوی مالکیت برای غیر شیعه نیز حاصل می شود به واسطه حیازت آنچه در انفال است از گیاهان تر و خشک و هیزم ها و غیره و بلکه حصول مالکیت برای آنهاست، همچنین در زمین های موات به سبب احیاء همانطوریکه برای شیعه مقرر است. اینجا بار دیگر اهمیت مسئله حکومت و ولایت از یک طرف و کوتاهی نظر فقهاء شیعه از طرف دیگر ظاهر می شود. چگونه ممکن است غیبت امام سبب شود این فلسفه بزرگ معطل بماند و اراضی انفال حکم اموال شخصی و منقول را پیدا کند؟! آیا از اخبار احیاء موات که می فرماید: «من احیی ارضا مواتا فهی له» می توان فهمید که اراضی موات که جزء انفال است لااقل در زمان غیبت ملک احیا کننده می شود؟ به نظر ما نه، زیرا اولا این اخبار از رسول اکرم است و ممکن نیست ناظر به خصوص زمان غیبت باشد، و ثانیا مفاد "هی له" بیش از اختصاص و اولویت نمی فهماند، خصوصا که در بعضی اخبار احیاء موات وارد شده که احیاء کننده باید خراج بپردازد، خراج پرداختن با مالکیت شخصی جور در نمی آید، و ثالثا بعید نیست که تصرفات خرید و مالکانه احیا کنندگان اراضی موات یا کسانی که از زمینهای محیاة به آنها رسیده است یعنی از قطایع ملوک یا اراضی صلح به آنها رسیده، تصرفات مالکانه آنها به اجازه امام باشد نه اینکه ملک مطلق آنهاست.


Sources :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن3- صفحه 76-78

  2. مرتضی مطهری- نظری به نظام اقتصادی اسلام- صفحه 153-155

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/2796