تساوى حقوق زن و مرد از دیدگاه اسلام و غرب

از جمله موضوعات مورد بحث پیرامون حقوق زن، مقایسه بین مکتب اسلام با دستاوردهاى تمدن غرب است، امروز در دنیا درباره حقوق زن، مکتب دیگرى رایج نیست و نوعا شرقى ها و همه دنیا تحت تأثیر دستاوردهاى غربى ها در مورد تساوى زن هستند و تقریبا این فکر غرب همه جا و حتى دنیاى کمونیستى را هم احاطه کرده است. بنابراین مقایسه، مناسب ترین طرف اسلام همین دستاوردهاى دنیاى غرب است که غربى ها در این مسأله خیلى هم به خود مى بالند. با این مقایسه مى توان پى برد که نگرش حاکم بر غرب واقعا به مصلحت جامعه و خانم ها مى باشد یا خیر؟ اسلام، زن را چگونه موجودى مى داند؟ آیا از نظر شرافت و حیثیت انسانى او را برابر با مرد مى داند یا او را جنس پست تر مى شمارد؟ اسلام در مورد حقوق خانوادگى زن و مرد، فلسفه خاصى دارد و پاره اى از حقوق و تکالیف و مجازات ها را براى مرد مناسب تر دانسته و پاره اى از آن ها را براى زن. در نتیجه، در مواردى براى زن و مرد وضع مشابه و در موارد دیگر وضع نامشابهى در نظر گرفته است. چرا؟ آیا بدان جهت است که اسلام نیز مانند بسیارى از مکتب هاى دیگر، نظریات تحقیر آمیزى نسبت به زن داشته و زن را جنس پست ترى شمرده است یا علت و فلسفه دیگرى دارد؟ عده اى گمان کرده اند که اسلام درباره زن، عدالت را مراعات نکرده است، در صورتى که همان گونه که منابع اسلامى نشان مى دهد و صاحب نظران محقق در این باره تحقیقات شایسته اى انجام داده اند، اسلام مابین تساوى زن و مرد و عدالت در میان آن ها فرق گذاشته است.

مسلم است که اگر اسلام مى گفت زن و مرد از همه جهات بیولوژیک، فیزیولوژیک و روانى و هرگونه فعالیت مغزى و روحى، یکى هستند، این خلاف واقع بود و گمان نمى رود کسى در این دنیا پیدا شود و از این دو صنف اطلاع لازم و کافى داشته باشد و چنین سخنى را به زبان بیاورد. مکرر در نطق ها و سخنرانى ها و نوشته هاى پیروان سیستمى غربى مقررات اسلام را در مورد مهر و نفقه و طلاق و تعدد زوجات و امثال این ها به عنوان تحقیر و توهینى نسبت به زن یاد کرده اند؟ چنین وانمود مى کنند که این امور هیچ دلیلى ندارد جز اینکه فقط جانب مرد رعایت شده است. مى گویند اسلام، دین مردان است و زن را انسان تمام عیار نشناخته و براى او حقوقى که براى یک انسان لازم است وضع نکرده است. اگر اسلام زن را انسان تمام عیار مى دانست تعدد زوجات را تجویز نمى کرد، حق طلاق را به مرد نمى داد، شهادت دو زن را با یک مرد برابر نمى کرد، براى زن قیمت به نام مهر قائل نمى شد، به زن استقلال اقتصادى و اجتماعى مى داد و او را جیره خوار و واجب النفقه مرد قرار نمى داد. مى گویند اسلام با این که دین مساوات است و اصل مساوات را در جاهاى دیگر رعایت کرده است، در مورد زن و مرد رعایت نکرده است. اصلى که در این استدلال به کار رفته، این است که لازمه اشتراک زن و مرد در حیثیت و شرافت انسانى، یکسانى و تشابه آن ها در حقوق است. مطلبى هم که از نظر فلسفى باید انگشت روى آن گذاشت این است که لازمه اشتراک زن و مرد در حیثیت انسانى چیست؟ آیا لازمه اش این است که حقوق مساوى یکدیگر داشته باشند به طورى که ترجیح و امتیاز حقوقى در کار نباشد؟ یا لازمه اش این است که حقوق زن و مرد علاوه بر تساوى و برابرى، متشابه و یکنواخت هم بوده باشند و هیچ گونه تقسیم کار وظیفه اى در کار نباشد؟ شک نیست که لازمه اشتراک زن و مرد در حیثیت انسانى و برابرى آنان از لحاظ انسانیت، برابرى آن ها در حقوق انسانى است؛ اما تشابه آن ها در حقوق چطور؟ کمیت غیر از کیفیت است. برابرى غیر از یکنواختى است. آن چه مسلم است این است که اسلام حقوق یک جور و یکنواختى براى زن و مرد قائل نشده است ولى اسلام هرگز امتیاز و ترجیح حقوقى براى مردان نسبت به زنان قائل نیست.
اسلام اصل مساوات انسان ها را درباره زن و مرد نیز رعایت کرده است. اسلام با تساوى حقوق زن و مرد مخالف نیست، با تشابه حقوق آنها مخالف است. در این که این دو صنف با همدیگر متفاوت اند، از نظر خلقت طبیعى، جاى تردید نیست و در این باره تحقیقات به حد لازم و کافى انجام گرفته است. عنایت امر این است که آیا این اختلاف و تنوع در خلقت طبیعى زن و مرد باعث مى شود که یکى ناقص و دیگرى کامل باشد، نه چنین چیزى نیست، این مسئله تنوع است، نه نقص و کمال. این اختلافات، انعکاسى در روبناى زندگى گذاشته است؛ نه در حقایق واقعى و جوهر حیات این دو صنف زن و مرد. آن چه ممکن است باعث اختلاف باشد، یکى عده واقعیات است که ما آنها را مشاهده مى کنیم، مانند این که مرد نیروى بیش ترى در پیچیدن در لابه لاى تولیدات سخت اقتصادى و دفاع از کشور، تحمل مشقت ها و خشونت هاى زندگى دارد و همچنین در جریان توالد و تناسل بارى را که صنف زن به دوش مى کشد، باعث تقید بیش تر او مى گردد و در این جریان مرد آزادتر است، همان طور که سیمون دوبوار از نیچه نقل کرده است: تسلیم شدن زن در اجراى پدیده خلقت، خیلى بیش تر از مرد است و اگر مردى ادعا کند که او هم مثل زن در این جریان تسلیم مى شود، به شرافتم سوگند یا دروغ مى گوید، یا مرد نیست.

اگر بخواهیم ببینیم نظر قرآن درباره خلفت زن و مرد چیست، لازم است به مسئله سرشت زن و مرد که در سایر کتاب هاى مذهبى نیز مطرح است، توجه کنیم. قرآن نیز در این موضوع سکوت نکرده است. باید ببینیم قرآن زن و مرد را یک سرشتى مى داند یا دو سرشتى؛ قرآن با کمال صراحت، در آیات متعددى مى فرماید: زنان را از جنس مردان و از سرشتى نظیر سرشت مردان آفریده ایم. قرآن درباره همه آدمیان مى گوید: «خداوند از جنس خود شما براى شما همسر آفرید.» (سوره نساء، نحل و روم). آیه، صریحا ارزش را بر ملاک تقوا قرار داده است. بدون اختصاص به زن یا مرد. به نظر مى رسد امتیاز بسیار مهمى که در صنف زن وجود دارد، چشیدن طعم حیات است که مرد تنها مفهومى از آن را درک مى کند. چشیدن طعم حیات در صنف زن بیش تر و عمیق تر از مرد دیده مى شود و به همین جهت است که قانون الهى چنین اقتضا کرده است که ارتباط مادر با فرزندان و کودکان تا دوران رشد احساسات و عواطف آنها ادامه داشته باشد. همان طور که حقوق مردها در اسلام مطرح است، حقوق زن ها نیز مطرح است. اسلام به زن ها بیشتر عنایت کرده است تا به مردها، اسلام زن ها را بیشتر حقوقشان را ملاحظه کرده است تا مردها. این مسائلى که ما براى زن ها قائل هستیم از غرب بالاتر است. حق رأى دادن دارند، حق انتخاب دارند، حق انتخاب شدن دارند. تمام معاملاتشان به اختیار خودشان است و آزاد هستند. اختیار شغل را آزاد هستند. البته در شرق براى مردها یک محدودیت هایى هست که آن محدودیت ها به صلاح خود مردها هست و آن محدودیت ها، یعنى در آن جاهایى که مفسده هست براى مرد، از قمار بازى جلوگیرى مى کند. اسلام از شراب خوارى جلوگیرى مى کند. اسلام از هروئین جلوگیرى مى کند، براى این که مفسده دارند. براى همه یک محدودیت هایى هست، محدودیت هایى شرعى و الهى، محدودیت هایى است که به صلاح خود جامعه است. نه این است که براى جامعه یک چیزى مثلا نافع بوده است که محدودیت برایش ایجاد کرده اند، اسلام مى خواهد که زن و مرد رشد داشته باشند. اسلام زن ها را نجات داده است از آن چیزهایى که در جاهلیت بود. آن قدرى که اسلام به زن خدمت کرده است، به مرد خدمت نکرده است. آن چه از نظر اسلام مطرح است، این است که زن و مرد به دلیل این که یکى زن است و دیگرى مرد، در جهات زیادى مشابه یکدیگر نیستند، جهان براى آنها یک جور نیست، خلقت و طبیعت آنها را یکنواخت نخواسته است، و همین ایجاب مى کند که از لحاظ بسیارى از حقوق و تکالیف و مجازات ها وضع مشابهى نداشته باشند.

در دنیاى غرب، اکنون سعى مى شود میان زن و مرد از لحاظ قوانین و مقررات و حقوق و وظایف، وضع واحد مشابهى بوجود آورند و تفاوت هاى غریزى و طبیعى زن و مرد را نادیده بگیرند. تفاوتى که میان نظر اسلام و سیستمى غربى وجود دارد در این جاست. کلمه «تساوى حقوق»، یک مارک تقلبى است که مقلدان غرب بر روى این ره آورد غربى چسبانده اند. در خیلى از مواد اعلامیه حقوق بشر، به آزادى انسان و انواع آزادى ها تصریح شده است. نکات مثبت زیادى در این اعلامیه دیده مى شود ولى کاستى هاى بسیارى نیز دارد. اول این که آزادى مطرح شده در این اعلامیه همان آزادى در مکتب لیبرالیزم است. این اعلامیه هیچ اشاره اى به «آزادى مثبت» یا «آزادى معقول» که بسیارى از فیلسوفان از آن حمایت مى کنند، ندارد. از نظر این اعلامیه، تنها قید آزادى، اصطلاک آن با آزادى دیگران است. نیز در این اعلامیه، هیچ نامى از خدا برده نشده است؛ یعنى کاملا از منظر مادى تنظیم شده است. نکته دوم، مشروعیت آزادى مورد بحث است.
در ماده نخستین آمده است: همه افراد بشر، آزاد و با حیثیت و حقوق یکسان زاییده مى شوند. اگر موضوعى الحادى نیز داشته باشیم، باید بگوییم حقوق افراد را آفرینش خاص آنها تعیین مى کند. براى مثال باید بگوییم چند نظام آفرینش بار دارى و زایمان و شیر دادن را به عهده زنان گذارده است، زنان باید از حمایت و حقوق بیشترى برخوردار باشند. نه آن که بى توجهى به سرشت خاص زن و مرد، حقوق همه را یکسان بدانیم. در این نهضت به این نکته توجه نشد که مسائل دیگرى هم غیر از تساوى و آزادى هست تساوى و آزادى شرط لازم اند نه شرط کافى. تساوى حقوق یک مطلب است و تشابه حقوق مطلب دیگر به برابرى حقوق زن و مرد از نظر ارزش هاى مادى و معنوى یک چیز است و همانندى و همشکلى و همسانى چیز دیگر.

در این نهضت عمدا یا سهوا تساوى به جاى تشابه به کار رفت و برابرى با همانندى یکى شمرده شد، کیفیت تحت الشعاع کمیت قرار گرفت. انسان بودن زن موجب فراموشى زن بودن مى گردید. دنیاى استکبار سرشار از جاهلیت اشتباه مى کند که خیال مى کند ارزش و اعتبار زن به این است که خود را در چشم مردان آرایش کنند تا چشم هاى هرزه به او نگاه کنند و از او تمتع بگیرند و او را تحسین کنند.
آنچه امروز در غرب از آن به عنوان آزادى زن نام برده مى شود، آزادى زن نیست؛ بلکه در واقع، باید آن را آزادى مردان هرزه براى التذاذ از زن نامید. «لا الشمس ینبغی لها أن تدرک القمر ولا اللیل سابق النهار وکل فی فلک یسبحون»؛ (یس/آیه 40). نه خورشید را سزاست که به ماه رسد، و نه شب بر روز پیشى مى گیرد و هر کدام در مسیر خود شناورند.
شرط اصلى سعادت هر یک از زن و مرد و در حقیقت جامعه بشرى این است که دو جنس هر یک در مدار خویش به حرکت خود ادامه دهند. آزادى و برابرى آن گاه سود مى بخشد که هیچ کدام از مدار و مسیر طبیعى و فطرى خویش خارج نگردند. آن چه در آن جامعه ناراحتى آفریده است قیام بر ضد فرمان فطرت و طبیعت است؛ نه چیز دیگر.

بنابراین اسلام در روابط و حقوق خانوادگی زن و مرد فلسفه خاصی دارد که با آنچه در چهارده قرن پیش می گذشته مغایرت دارد و با آنچه در جهان امروز میگذرد نیز مطابقت ندارد. از نظر اسلام این مسئله هرگز مطرح نیست که آیا زن و مرد دو انسان متساوی در انسانیت هستند یا نه؟ و آیا حقوق خانوادگی آنها باید ارزش مساوی با یکدیگر داشته باشند یا نه؟ از نظر اسلام زن و مرد هر دو انسانند و از حقوق انسانی متساوی بهره مندند. آنچه از نظر اسلام مطرح است این است که زن و مرد به دلیل اینکه یکی زن است و دیگری مرد، در جهات زیادی مشابه یکدیگر نیستند، جهان برای آنها یک جور نیست، خلقت و طبیعت آنها را یکنواخت نخواسته است. و همین جهت ایجاب میکند که از لحاظ بسیاری از حقوق و تکالیف و مجازاتها وضع مشابهی نداشته باشند. در دنیای غرب اکنون سعی می شود میان زن و مرد از قوانین و مقررات و حقوق و وظایف وضع واحد و مشابهی بوجود آورند و تفاوت های غریزی و طبیعی زن و مرد را نادیده بگیرند.

تفاوتی که میان نظر اسلام و سیستمهای غربی وجود دارد در اینجاست. در اروپای قبل از قرن بیستم زن قانونا و عملا فاقد حقوق انسانی بود. نه حقوقی مساوی با مرد داشت و نه مشابه با او. در نهضت عجولانه ای که در کمتر از یک قرن اخیر به نام زن و برای زن در اروپا صورت گرفت، زن کم و بیش حقوقی مشابه با مرد پیدا کرد. اما با توجه به وضع طبیعی و احتیاجات جسمی و روحی زن، هرگز حقوق مساوی با مرد پیدا نکرد، زیرا زن اگر بخواهد حقوقی مساوی حقوق مرد و سعادتی مساوی سعادت مرد پیدا کند راه منحصرش این است که مشابهت حقوقی را از میان بردارد، برای مرد حقوقی متناسب با مرد و برای خودش حقوقی متناسب با خودش قائل شود. تنها از این راه است که وحدت و صمیمیت واقعی میان مرد و زن برقرار می شود، و زن از سعادتی مساوی با مرد بلکه بالاتر از آن برخوردار خواهد شد، و مردان از روی خلوص و بدون شائبه اغفال و فریبکاری برای زنان حقوق مساوی و احیانا بیشتر از خود قائل خواهند شد. حقوقی که عملا در اجتماع به ظاهر اسلامی ما نصیب زن می شد ارزش مساوی با حقوق مردان داشته است. ادعای ما این است که عدم تشابه حقوق زن و مرد در حدودی که طبیعت زن و مرد را در وضع نامشابهی قرار داده است هم با عدالت و حقوق فطری بهتر تطبیق می کند و هم سعادت خانوادگی را بهتر تأمین می نماید، و هم اجتماع را بهتر به جلو می برد.


Sources :

  1. على اکبر هاشمى رفسنجانى- زن و عدالت اجتماعى صفحه 35

  2. نظام حقوق زن در اسلام- صفحه 131-122 و صفحه 137-136

  3. تکاپوى اندیشه

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/28449