احمدبن حسین ... معروف به متنبی، از شعرای بزرگ و دانشمند و ادبای عرب در قرن چهارم هـ ق، در دوران خلافت عباسی. او از قبیله جعفی، در محله ای در شهر کوفه به دنیا آمد. کنیه اش ابوالطیب است. وی حافظه عجیبی داشت. هر نعمتی را که از او می پرسیدند بالبداهه جواب میداد و از کلمات نظم و نثر فصحای عرب، شاهد می آورد. اشعار او در اولین درجه و در نهایت فصاحت و بلاغت بود، لغات غریبه و بیگانه را با شناختی که داشت، به کار نمی برد. در همه اشعارش، دقت در مبانی و معانی شده است، به همین جهت است که ابوالعلاء معری، متنبی را در زمره حکما به حساب آورده است. سال 337 ق، به "سیف الدوله حمدانی" پیوست و بعد به مصر رفت. "کافور اخشیدی" شاعر را برایش مدح گفت، بعدا با کافور مشکلاتی پیدا کرد، کافور هم از او دل نگران شد، این بود که متنبی، کافور را هجو کرد و از آنجا گریخت. او در خدمت بزرگانی چون: درستویه، ابواسحاق زجاج، ابوالحسن اخفش، ابن درید، ابوعلی فارسی، ابوعمر زاهد، شاگردی و تلمذ کرده است.
سرقات متنبی
او با همه شهرتی که داشت، به سرقت الفاظ و معانی بدیع شعرای دیگر منسوب بود. وقتی او دیوانش را می نوشت تا حدود هزار دیوان را از شعرای دیگر جمع کرد تا هر شعری که دارای الفاظی خوب و معانی زیبا بود، با اندک تغییرات لفظی به خود منسوب کند. کتابی هم بنام «سرقات المتنبی» نوشته شده است. در وجه تسمیه این لقب، متنبی به او، که به معنای مدعی نبوت است، گویند که: احمدبن حسین، از کثرت غروری که به فصاحت و بلاغت خود داشته، در بادیه «سماوه» ادعای نبوت کرد و مقداری از کلمات و سوره ها و آیات را به هم بافته و بنام کتاب آسمانی که به او نازل شده، برای دیگران میخواند، از آن جمله: «والنجم السیار والفلک الدوار واللیل والنهار، ان الکافر لفی اخطار امض علی سننک واقف اتر من قبلک من المرسلین، فان الله قامع بک زیغ من الحد فی دینه و ضل عن سبیله». به همین جهت به این لقب متنبی، معروف شد و گروهی از قبیله بنی کلب و غیره به او گرویدند. تا اینکه لؤلؤ امیر حمص از این موضوع باخبر شد و متنبی و پیروانش را حبس کرد ولی بعدا آنها را توبه داد و آزاد کرد.
دیوان اشعار:
دیوان او با حروف ابجد، مرتب و بارها در مصر، بیروت، قاهره، برلین، بمبئی و کلکته به چاپ رسید و افاضل نامداری مثل: ابن جنی، ابراهیم اخلیلی، ابن المستوفی، کمال الدین انباری، ابوالحسن واحدی مفسر، و ابوالعلاء معری، شرح های مختصر و طولانی که متجاوز از چهل می باشد، بر آن نوشته اند که مشهور ترین آن شرح خطیب تبریزی است.
مرگ متنبی:
روزی متنبی در بین راه بغداد، در مکانی بنام "صافیه" که نزدیک نعمانیه بود، با عده ای از طرفداران خودش روبرو شد، جنگی بین آنها درگرفت، او بعد از اینکه دید نمی تواند در مقابل آنها پیروز شود، پا به فرار گذاشت. غلامش گفت سزاوار نیست که این شعر را گفته باشی که:
الخیل واللیل والبیداء تعرفنی *** والسیف والرمح والقرطاس والقلم
(ترجمه: اسب و شب و صحرا و شمشیر و نیزه و کاغذ و قلم من را می شناسند)
و در این حال فرار کنی. پس متنبی بسیار متأثر شد و ایستادگی کرد و دوباره جنگ کرد تا اینکه خود و همراهانش کشته شدند که مشهور است متنبی، مقتول این شعرش شد! قتل او در ماه رمضان 356 یا 354 هـ ق در سن 51 یا 53 سالگی بوده است. که زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد!!!