اقامه برهان بر معاد با استناد به مالکیت مطلقه خداوند

چون به آسمان ها و زمین نظر بیفکنى ساده ترین فکرى که از ذهن تو مى گذرد این است که آن دو را دستى مى گرداند و حرکتشان به اختیار خود نیست. پس آن دو مملوک و فرمانبردار ذات بارى هستند و خداوند که داراى مشیت مطلقه است مالک آسمانها و زمین است، در خلال عطایا و نعمى بى پایان که بندگانش را ارزانى مى دارد این اطمینان را در آنها به وجود مى آورد که بى پناه رهایشان نکرده، بلکه بر خود مقرر ساخته که مشمول رحمت خود قرارشان دهد. پس چه بهتر از این که بندگان به او پناه برند و از رحمت و بخشایش او متمتع شوند: «قل لمن ما فی السماوات و الأرض قل لله کتب على نفسه الرحمة لیجمعنکم إلى یوم القیامة لا ریب فیه الذین خسروا أنفسهم فهم لا یؤمنون؛ بگو: آنچه در آسمان ها و زمین است براى کیست؟ بگو: از آن خداست. او رحمت را بر خود مقرر داشته و مسلما شما را در روز قیامت که شکى در آن نیست گرد مى آورد. کسانى که خویشتن را در زیان افکندند ایمان نمى آورند» (انعام/12).
با این سؤال و جواب برهان بر معاد شروع مى شود، و خلاصه آن این است که خداى تعالى مالک است همه آنچه را که در آسمانها و زمین است، و مى تواند به هر طورى که بخواهد در آنها تصرف کند، از طرفى هم مى فرماید: خداى سبحان متصف است به صفت رحمت، که عبارت است از رفع حوائج محتاجان و رساندن هر چیزى به مستحق آن، و از طرفى دیگر اشاره مى کند به اینکه عده اى از بندگانش (از آن جمله انسان) صلاحیت زندگى جاودانه و استعداد سعادت در آن زندگى را دارند، پس خداى سبحان به مقتضاى مقدمه اولى، یعنى مالکیتش مى تواند در انسان تصرف نماید، و چون انسان به مقتضاى مقدمه دومى استحقاق و استعداد زندگى ابدى را دارد، لذا به مقتضاى مقدمه سوم او را به چنین زندگى مبعوث خواهد نمود. جمله ی "قل لمن ما فی السماوات و الأرض ..." متضمن یکى از مقدمات حجت است، و جمله ی "کتب على نفسه الرحمة" متضمن مقدمه دوم و جمله ی "و له ما سکن فی اللیل و النهار ..." متضمن مقدمه دیگرى است که به منزله جزئى است از حجت. بنابراین، جمله ی "قل لمن ما فی السماوات و الأرض ..."، دستورى است به پیغمبر (ص) که از مشرکین بپرسد چه کسى مالک آسمانها و زمین است؟ و کیست که مى تواند در آنها بخواست و اراده خود بدون اینکه چیزى مانعش شود تصرف کند؟ آن گاه خودش از طرف آنان جواب دهد که آن کس بدون شک خداى سبحان است، براى اینکه غیر خدا حتى بت ها و اربابى که براى آنها قائلند مانند سایر مخلوقات خلقتشان از خدا و امرشان بدست اوست، پس او است مالک تمامى آنچه که در آسمانها و زمین است.
در حقیقت چون مساله مورد سؤال، هم در نظر سائل و هم در نظر مسئول عنه امر واضحى بوده، و خود خصم هم به آن اعتراف داشته، از این جهت احتیاجى به اینکه خصم جواب دهد و به زبان اعتراف کند نبوده، و به رسول گرامیش (ص) دستور داده که او خودش از طرف آنان جواب دهد و بدون انتظار جواب، حجت را تمام نماید. و این قسم اقامه برهان یعنى سؤال از خصم و جواب دادن خود سائل هر دو از سلیقه هاى بدیعى است که در تنظیم براهین به کار مى رود. مثلا منعم به کسى که به او انعام و احسان کرده و او در عوض کفران نعمتش نموده مى گوید: چه کسى لباس و آب و نانت داد؟ من بودم که چنین منتى بر تو نهادم و تو در عوض اینطور کفران کردى. خلاصه اینکه، این سؤال و جواب برهانى است که اثبات مى کند که مالک على الاطلاق عالم خداى سبحان است، بنا بر این مى تواند در ملک خود به دلخواه خود تصرف نماید، زنده کند، بمیراند، و بعد از مرگ مبعوث کند، بدون اینکه چیزى از موانع از قبیل دشوارى عمل و دقیق بودن آن و مرگ و غیبت و به هم خوردن برنامه کار و امثال آن او را از این تصرفات جلوگیر شود.

رد سخن کافران با اثبات امکان بعث و قیامت با بیان مالکیت حقیقیه خداوند
و از آنجا که کفار و مشرکان بیش از همه از مساله معاد وحشت داشتند و به همین دلیل با انواع بهانه ها و لطائف الحیل مى خواستند شانه از زیر بار آن خالى کنند، قرآن نیز مشروحا و به طور مؤکد از معاد سخن مى گوید. لذا در دنباله آیات مورد بحث از سه راه، منطق واهى منکران معاد را در هم مى کوبد: از راه مالکیت خداوند بر پهنه عالم هستى، سپس ربوبیت او، و سر انجام حاکمیتش بر مجموعه جهان، و از تمام این بحثها چنین نتیجه مى گیرد که او از هر نظر قدرت و توانایى بر مساله معاد را دارد، و عدالت و حکمتش ایجاب مى کند که این جهان، عالم آخرت را به دنبال خود داشته باشد. و جالب اینکه در هر مورد از خود مشرکان اعتراف مى گیرد و سخن آنها را به خودشان بازمى گرداند.
نخست مى گوید: «قل لمن الأرض و من فیها إن کنتم تعلمون؛ بگو زمین و کسانى که در زمینند از آن کیست، اگر شما مى دانید؟! (مؤمنون/84). بعد از آنکه استبعاد ایشان از مساله بعث و سپس انکار آن را نقل کرد، اینک در این جمله شروع کرده است به اثبات امکان آن از راه ملکیت و ربوبیت و سلطنت، و البته روى سخن به وثنى مسلکان است که منکر قیامتند و در عین حال خدا را قبول دارند و او را پدید آورنده عالم مى دانند، و رب الارباب و اله آلهه اش مى خوانند، و مى گویند: تنها آلهه مجازند که خدا را عبادت کنند، ولى ما باید تنها آلهه را عبادت کنیم. آرى، در این بیان وجود خداى تعالى مسلم گرفته شده. پس اینکه فرمود: "بگو زمین و آنچه در آن است از آن کیست؟" خطابش به رسول خدا (ص) است. مى فرماید: از ایشان بپرس که مالک زمین و آنچه در آن است -چه انسانها و چه غیر انسانها- کیست؟ و معلوم است که مقصود از مالک، مالک قانونى نیست، بلکه مالک حقیقى است که وجود مملوک قائم به وجود آن مالک است، به طورى که به هیچ وجه و هیچ ناحیه آن از وجود مالک بى نیاز و مستقل نیست، به خلاف ملک قانونى و اعتبارى که ما افراد بشر اجتماعى ناگزیر شده ایم آن را در میان خود معتبر بدانیم، تا مصالح اجتماع ما تامین شود، چون این چنین ملکى قابل فساد است. یک وقت مورد فروش قرار مى گیرد و وقتى دیگر مورد خرید واقع مى شود حالا خواهید گفت شما از کجا فهمیدید که مقصود از ملک، ملک تکوینى است نه تشریعى و قراردادى؟ در جواب مى گوییم: از اینجا که سیاق کلام سیاق اثبات صحت تمامى تصرفات است، و آن ملکى که مجوز تمامى انحاى تصرفات است ملک تکوینى است نه اعتبارى.
سپس اضافه مى کند آنها بر اساس نداى فطرت و اعتقادى که به خداوند آفریننده هستى دارند: «سیقولون لله قل أفلا تذکرون؛ به زودى خواهند گفت: از آن خداست. بگو: پس آیا متذکر نمى شوید؟» (مؤمنون/85). این جمله پاسخ مشرکین را حکایت مى کند، و آن این است که مشرکین اعتراف دارند که زمین و هر که در آن است مملوک خدا است و نمى توانند از اعتراف به این حقیقت شانه خالى کنند، زیرا ملک حقیقى قائم به غیر علت موجده نیست. و چون وجود معلول قائم به وجود علت است و مستقل از آن نیست، به هیچ وجه از آن بى نیاز نیست، و علت موجده زمین و هر که در آن است تنها خدا است، حتى وثنى مسلکها نیز بتها را در این معنا شریک خدا نمى دانند. و جمله ی "قل أفلا تذکرون" بعد از تمامیت جواب، رسول خدا (ص) را امر مى کند که مشرکین را به جرم اینکه بعد از شنیدن حجت بر امکان بعث، متذکر نشدند سرزنش فرماید. و معنایش این است که به ایشان بگو: بعد از اینکه معلوم شد که مالک زمین و هر که در زمین است خدا است باز چرا متذکر نمى شوید؟ و فکر نمى کنید که چون او مالک است، مى تواند این تصرف را بکند که اهل آن را بعد از میراندن زنده کند؟.
باز به رسول خود دستور مى دهد که براى بار دوم از ایشان بپرس و «قل من رب السماوات السبع و رب العرش العظیم؛ بگو چه کسى پروردگار آسمانهاى هفتگانه و پروردگار عرش عظیم است؟!» (مؤمنون/86). منظور از "عرش" آن مقامى است که زمام تمامى امور عوالم در آنجا جمع است، و هر تدبیرى از آنجا صادر مى شود، و اگر کلمه ی "رب" را تکرار فرمود این اشاره است به اهمیت امر عرش، و رفعت محل آن، هم چنان که آن را به وصف عظیم توصیف فرمود. باز آنها روى همان فطرت توحیدى و اعتقادى که به الله به عنوان خالق هستى دارند «سیقولون لله؛ مى گویند همه اینها از آن خدا است». با این اقرار آشکار به آنها «قل أفلا تتقون؛ بگو شما که خود به این واقعیت معترفید چرا از خدا نمى ترسید و منکر قیامت و بازگشت مجدد انسان به زندگى مى شوید؟!» (مؤمنون/87). این جمله حکایت جواب ایشان است که اعتراف مى کنند به اینکه آسمانهاى هفتگانه و عرش عظیم از آن خدا است. و معنایش این است: اى رسول ما! به زودى جواب خواهند داد به اینکه همه آنها از آن خدا است، و تو در ملامت و توبیخ ایشان بگو که وقتى آسمانهاى هفتگانه محل نزول امر، و عرش عظیم محل صدور آن، از آن خدا است، پس دیگر چرا از خشم او نمى پرهیزید، و منکر بعث مى شوید و آن را از اساطیر و افسانه هاى قرون گذشته خوانده، وقتى انبیاى خدا شما را از آن بیم مى دهند مسخره شان مى کنید، با اینکه او مى تواند امر به بعث اموات و ایجاد حیات آخرت را براى انسانها صادر نموده و از آسمان نازلش کند. و یکى از تعبیرهاى لطیف قرآن همین تعبیر به کلمه ی "لله" است، براى اینکه برهانى که علیه مشرکین اقامه شد با ملک تمام مى شود نه با ربوبیت، چون مشرکین ربوبیت خدا را در عالم قبول ندارند.


Sources :

  1. سید محمدباقر موسوی همدانی- ترجمه المیزان ج‏7- ص: 35 سید محمدباقر موسوی همدانی- ترجمه المیزان ج‏15- ص: 79

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/29959