انسان به حکم عقل و اقتضای ضمیر خود نیاز به وجود پیشوایی برای استقرار امنیت و عدالت دارد و ضرورت انتظار ظهور چنین پیشوایی را احساس می کند و در می یابد، اما این دریافت نه از طریق عقل نظری یا استدلال عقلی، بلکه از طریق عقل فطری و به اقتضای ضمیر و باطن آدمی حاصل می آید.
گرایش به أمن و عدل جهانی
گرایش ذاتی انسان به استقرار امنیت و عدالت در سراسر جهان برخاسته از فطرت اوست و بر این اساس ایمان به وجود پیشوا و راهبری به عنوان یک مصلح شایسته الهی نیز امری فطری است؛ اما شناسایی شخص این مصلح و نشانه ها و تعیین مصداق و هویت او مستلزم رجوع به تقریرات دینی و تاریخی موثق است. شکی نیست که ادراکاتی که انسان براساس ساختار روحی و فکری خود به آنها دست می یابد و نیازی به استدلال ندارند، ادراکات فطری اند؛ چنان که جستن رضای خدا و دعا به درگاه او و اظهار نیاز به او و دوستداری جلال و جمال الهی و گرایش به عدل و انصاف و حقیقت و دوستی و صلح و امیت و فضایلی دیگر از این گونه همه امور فطری محض است. برای دستیابی به این مجموعه از ادراکات داشتن جذبه روحی و احساس باطنی و شناخت قلبی کفایت می کند و همچنان که چراغ فطرت راه انسان را به سوی ایمان به خدای تعالی و بندگی و اطاعت او روشن می سازد، مجموعه ادراکاتی که برشمردیم نیز برترین، ارزشمندترین و پرجاذبه ترین ادراکاتند. پاسکال، فیلسوف و ریاضی دان مشهور فرانسوی می گوید: خدا کند که ما همه چیز را با غریزه و احساس بشناسیم؛ و مراد وی از این احساس، ادراک قلبی و وجدانی است؛ زیرا پس از آن می افزاید: «کسانی که خداوند دین را از راه احساس قلبی به آنها داده است بسیار خشنود و مطمئن اند». وی در جای دیگر می نویسد: «مبادی همه علوم و اولیات همین علوم بی واسطه اند و عقل باید در برابر این معرفت های قلبی و غریزی تسلیم شود». فطرت دل همان جذبه و کشش روحی و باطنی است که عارفان و اهل سیر و سلوک در کسب بسیاری از معارف دینی و عرفانی از آن بهره می گیرند و راه آن را می پیمایند و فیلسوفان نیز برای دستیابی به دانش های عقلی و فلسفی از فطرت عقل یاری می جویند.
فطرت عقل و نیاز بشر به مصلح جهانی
فطرت دل گرایش به عدالت جهانی و زندگی انسانی دارد؛ عقل نیز با درک این حقیقت که هدف والایی که بشریت به آن چشم دوخته بدون وجود و حضور پیشوا و رهبری شایسته و دارای صلاحیت تحقق نمی یابد- به اصل ضرورت امام و مصلح پی می برد؛ زیرا عقل به اقتضای فطرت و ساختار طبیعی خود در می یابد که دستیابی به چنین هدف والایی نیازمند پیشوایی است که از همه کمالات انسانی و فضایل اخلاقی برخوردار باشد تا بتواند فطرات تشنه بشری را سیراب سازد. بنابراین توجه به ضرورت وجود پیشوای صالح و مصلح از درون و باطن انسان نشئت می گیرد و انسان می تواند با یاری گرفتن از نیروی درونی خود که همان فطرت عقل است در راستای تحقق این امر بکوشد. امور فطری اگر به آنها توجه و در آنها تامل کنیم ما را به یقین می رساند، اما اگر انسان از آنها غفلت ورزد یا تحت تأثیر عواملی دیگر قرار گیرد، از این امور منحرف خواهد شد و بر راه راست نخواهد رفت.
امور فطری بر دو گونه اند:
1- گرایش های فطری
2- بینش های فطری
که آنها را به ترتیب فطری دل و فطری عقل می نامیم. بنابراین گرایش به خیر محض، که همان توحید است بدیهی و فطری است، همچنان که گرایش به صفات عالی و پسندیده، چون عدالت و انصاف، شخص موعود و مورد انتظار را به ما می شناساند. به بیان دیگر، شرع دست عقل فطری را می گیرد و او را از پیچ و خم ها و فراز و نشیب های راه می گذراند و به مقصد و مقصود می رساند. در میان فقها قاعده ای معروف است که می گوید: «السمعیات ألطاف فی العقلیات» یا «الأحکام الشرعیه الطاف فی الأحکام العقلیه» احکام عقل فطری از بارزترین نمونه های احکام عقلی است و معنای لطف در این عبارات آن است که شرع، چشم فطرت را بیناتر می کند و نور و روشنایی بیشتر به آن می بخشد و مصداق حکم را به او نشان می دهد و می شناساند و می توان گفت که در این مورد میان فطرت و شریعت داد وستد و مبادله اطلاعات و آگاهی روی می دهد و این مبادله و معامله در بسیاری از مباحث و دلایل عقلی و دینی کاربرد دارد. حق جویی و حقیقت خواهی و امثال آنها گرایش به فروع و شاخه های توحید است که تجلی صفات خداوند متعال است. از دیگر گرایش های فطری، گرایش و تمایل به ولی خداست که آیینه صفات الهی و مظهر او، یعنی مظهر ولایت مطلقه الهیه است و در یک کلام، فطرت تنها با رسیدن به خیر محض و انسانی که جلوه تام اوست آرام می گیرد و سیراب می شود.