دیدگاه فلاسفه پیرامون حکمت و عنایت الهی

فعل حکیم، فعلی است که برای وصول به هدف معقولی انجام گیرد و حکمت هر فعل به غایت و هدف آن وابسته است و هدف و غایت هر فعل حکیم، آن است که عقل آن را بپسندد و نیکو شمارد و آن را شایسته تر و برتر بداند. بنابراین فعل برخاسته از حکمت دارای سه ویژگی است:

1. داشتن غرض و هدف

2. انتخاب برتر و بهتر از میان غرض ها و هدف ها

3. انتخاب مناسب ترین راه و نزدیک ترین آن برای رسیدن به هدف.

فعل الهی نیز از آن جهت «حکیم» دانسته می شود که این سه ویژگی را داراست، و نیز به جهت آن که خداوند متعال نظام هستی و خلقت را به بهترین وجه و شایسته ترین گونه آفریده است. نظام احسن نیز دو ویژگی اساسی دارد: نخست آن که هر چیزی که در آن است بر وفق حسابی دقیق و نظم یافته آفریده شده و هیچ چیز بدون دلیل و اساس خلق نگردیده است: "...ربنا الذی أعطی کل شیء خلقه ثم هدی" (سوره طه /آیه 50)، و دیگر آن که هر چه در این نظام هست به کمال خویش خواهد رسید و مخلوقات جهان هرگز بیهوده آفریده نشده اند و این معنی، به روشنی از عبارت "ثم هدی" که در آیه پیش آمده برمی آید، و عنایت الهی به این نظام احسن و هدایت موجودات به سوی مقصد و مقصود نهایی آنها اشاره دارد. نتیجه آن که: حکمت الهی و عنایت الهی هر دو یک پیام دارند و آن نظام احسن است و نمی توان میان آن دو اختلافی اساسی یافت. فیلسوفان شرقی و غربی، و دیرین و نوین، از موضوع حکمت و عنایت الهی سخن گفته و جوانب مختلف آن را بررسی کرده اند که ذیلا به اختصار از نظرات مهمترین آنان یاد کنیم:

فیلسوفان یونانی
افلاطون

کتاب «نوامیس» یکی از مهمترین آثار افلاطون است که آن را در اواخر زندگی خود نوشته و در این کتاب الهیات و معرفت عقلی و فلسفی را بر سه اصل زیر مبتنی دانسته است:

1. وجود خدایان.

2. نظارت خدایان بر اعمال بندگان.

3. بی پایان بودن قدرت و بخشش الهی.

اصل دومین از سه اصل یاد شده بدون تردید مربوط به عنایت خداوندی است زیرا افلاطون معتقد است که اقرار به وجود خداوند مستلزم آن است که به شوون خداوندی ملتزم شویم زیرا درست نیست که چیزی را به خدا نسبت دهیم یا از او سلب کنیم که با مقام الوهیت او ناسازگارباشد. خداوند متعال، از دیدگاه افلاطون، در همه این شوون تجلی می یابد و در کلیات و جزئیات اعمال بندگال مراقبت دارد. این مراقبت الهی نقشی اساسی در زندگ انسان دارد که اگر نباشد رابطه میان خدا و جهان گسسته می گردد. بنابراین معنای مراقبت همان هدایت و رهنمون شدن بندگان به سوی کمال و فراهم آوردن لوازم تکامل است.

ارسطو و تفسیر آکویناس
درباره آراء و افکار ارسطو و دیدگاه او در برابر موضوع عنایت، نظرات مختلف و متفاوتی ارائه شده است، چنان که برخی از مفسران آثار او همچون فیلسوف و متکلم نامدارد توماس آکوئیناس و برنتانو، آراء او را به گونه ای تفسیر می کنند که نشانگر شناخت جهان  براساس عنایت خداوندی است.

حکمای رواقی
رواقیان بر این عقیده اند که همه فعل و انفعال ها و کنش و واکنش هایی که در جهان روی می دهد و همه تحولات و تطوراتی که در آن پدید می آید تابع برنامه ای واحد است که بر سراسر جهان هستی حاکمیت دارد و این برنامه از جانب خداوند متعال وضع و اجرا می گردد و به همین جهت بهترین و کامل ترین  طرح ها برنامه هاست. در قرن سوم میلادی افلوطین تفسیر تازه و روشنی از عنایت فراگیر الهی ارائه داد که بر طبق  آن همه اشیاء و رویدادها تابع یک نظام کلی و مطلق است که آنها را به سوی نیکی و سعادت سوق می دهد.

فیلسوفان اسلامی
فارابی

فارابی در آثار و نظرات خویش توجهی منطقی و هماهنگ نسبت به مسائل عنایت و حکمت مبذول داشته که از آن جمله نظریه او درباره علم خدا و حکمت او و نیز اشاره وی به عنایت و هدف خلقت است. فارابی به نظام احسن، براساس عنایت الهی اعتقاد دارد  و در این زمینه با تعمق و ابتکار و ذوق به بحث پرداخته است. وی در آغاز کتاب «آراء اهل المدینه الفاضله» از ارتباط فرد با دولت سخن به میان نیاورده، برخلاف افلاطون که کتاب جمهوریت خود را با بحث از موجود نخستین یا موجود واحدی که بارزترین صفت او حکمت است، آغاز کرده است.

ابن سینا
حکمت حقیقی، به اعتقاد ابن سینا در حکمت خداوند نمود یافته که فعل او استوارترین افعال و در کمال اتقان و استحکام است و این حکمت از دو جهت اهمیت بسیار دارد:

1. آن که خداوند متعال همه عوامل مورد نیاز برای  وجود یافتن را به همه موجودات عطا فرموده است.

2. آن که برای موجود، همه عوامل مورد نیاز برای استمرار وجود و تکامل او تا رسیدن به مرحله بلوغ را فراهم آورده است.

ابن سینا حکمت را چنین تعریف می کند:

3. «حکمت همان شناخت وجود واجب، یعنی وجود اول است و هیچ عقلی او را آنچنان که خودش ذات خود را می شناسد، در نمی یابد، پس حکیم حقیقی همان وجود اول است....که به این معنی حکیم است و حکمت او معرفت وی به ذات خود است....و او در علم خویش حکیم است و در فعل خویش محکم، پس او حکیم مطلق و نیز واجب الوجود و علت همه موجودات که کمال وجود هرکدام را به آن عطا فرموده یعنی هر آنچه را که برای وجود و بقای خود بدان نیازمند است و افزون بر این هم به او بخشیده است و خداوند متعال آنجا که فرموده "ربنا الذی أعطی کل شیء خلقه ثم هدی»" به همین معنی اشاره دارد زیرا هدایت، آن گونه کمالی است که اشیا در بقا وجود خود بدان نیاز ندارند، اما خلق کمالی است که برای بقا و وجود بدان نیازمندند، و نیز آنجا که می فرماید: "الذی خلقنی فهو یهدین" (سوره شعرا/ آیه 78و حکما، هر آنچه که اشیا برای هستی و بقای خود بدان نیاز دارند را «کمال اول» و آنچه که در بقا بدان نیازمند نیستند را «کمال ثانی» نام نهاده اند.

ملاصدرا
صدرالمتألهین عنایت خداوند را به نظام أحسن و أتم و نیز به علم به نظام أحسن اطلاق نموده است و این دو تعبیر در اسفار و تفسیر ایشان منعکس است. و در مبحث علم باری تعالی می نویسد که عنایت در اصطلاح فیلسوفان مسلمان عبارت است از علم حق تعالی به ذات خویش و به نظام احسن و خیر مطلق و به حالات وجودی اشیا و نظام عمومی خلقت و مبدئیت و خالقیت او برای صدور فیضانی مانند این نظام در حد قابلیت کائنات.

صدرالمتألهین در عبارتی کوتاه و رسا، کامل ترین آراء فلسفی در این موضوع را چنین تلخیص می کند. نظام عالم معقول که اهل حکمت از آن به عنایت تعبیر می کنند، خاستگاه و منبع نظام موجود است که در حد قابلیت عالم امکان در نهایت خیر و نیکی و فضیلت است. این سخن از حکیم متأله پیرامون علم إلهی است، اما وقتی به عنایت خداوند در مبحث نبوت و امامت وارد می شود وجود خاتم انبیاء و خاتم أوصیاء علیهم السلام را عنایت خداوندی می داند، همو در مقدمه خود بر شرح اصول کافی می نویسد: «حکیم آن است که در خلق اشیاء به احکام عمل کند و احکام به معنی استواری  و اتقان، تدبیر و نیکویی و زیبایی تصویر و تقدیر است، و حکیم هیچ فعل ناپسندی مرتکب نمی شود و هیچ واجبی را فرو نمی گذارد و هر چیز را در جایگاه شایسته اش می نهد، و از ابن عباس روایت شده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرموده: "الحکیم الذی کمل فی حکمه و العلیم الذی کمل فی علمه"(حکیم آن است که در حکم خویش به کمال رسیده و علیم آن کس که در علم خود به کمال دست یافته است). حکماء تکامل موجودات و وصول به غایت آفرینش را به مقتضای عنایت و حکمت خداوندی دانسته اند و بر همین پایه و اساس حکیم إلهی ملاهادی سبزواری  در شرح منظومه خویش به موضوع حکمت و عنایت الهی بسیار اهتمام ورزیده و تأکیده کرده که مقتضای حکمت و عنایت، رسانیدن هر ممکنی به غایت و مقصد آن است.

إذ مقتضی الحکمه و العنایه                                           إیصال کل ممکن لغایه

یعنی مقتضای حکمت الهی و عنایت ربانی...رسانیدن هر ممکنی به غایت آن است. و علت غایی، در ذهن مقدم بر فعل است و در خارج نتیجه فعل و متأخر از آن است.

نتیجه:
خداوند به نظام احسن عالم است و بر ایجاد آن قادر است و آفرینش انسان برای این غایت است و از آنجا که غایت و مقصد نهایی وجود انسان یکتاپرستی و عبادت خداوند دربالاترین سطح ممکن است، این غایت برای عامه مردم جز دریک مجتمع عدل الهی به رهبری امام معصوم میسر نمی گردد، و لذا مجتمع مهدی موعود، به رغم همه موانع و مشکلات به مقتضای هدایت الهی به یقین تحقق خواهد یافت و به این حقیقت پیامبران الهی را بشارت داده اند و قرآن کریم اصول و مبادی آن را بیان  کرده است و رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرموده اند: "لو لم یبق من الدنیا إلا یوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتی یخرج فیه و لدی المهدی فینزل روح الله عیسی  ابن مریم فیصلی خلفه و تشرق الارض بنوره و یبلغ سلطانه المشرق و المغرب".


Sources :

  1. خط امان- پژوهشی در موعود ادیان- از صفحه 154 تا 160

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/401079