کبر حالتی است که در انسان از خودبینی پدید می آید که خود را بالاتر و بزرگتر از دیگری ( یا دیگران) می داند و ظاهر ساختن این حالت را در گفتار و کردار تکبر می گویند و بر سه قسم است: کبر در برابر خدا و کبر در برابر پیغمبر و امام و کبر با مردم.
کبر در برابر خدا دارای انواعی است. گاهی انسان جاهل و مغرور را حالتی دست می دهد که در آن حال خود را مستقل دانسته، هستی و تمام شوون خود را از خودش می داند و حاضر نیست خود را مخلوق و زیردست و تحت تدبیر و تربیت خدا بداند و به زبان حال قال می گوید منم که چنین کردم و چنان خواهم کرد و در اثر توانائی محدود ظاهری و مستی مال و جاه، خدائی و پروردگار را تصدیق ندارد و ظلمت کفر تمام دلش را گرفته است. در قرآن مجید می فرماید: «نیست در سینه های ایشان مگر کبر و سرکشی که به آن نخواهند رسید» ( سوره غافر/ آیه 56) ( و به مقتضای آن یعنی نه در دنیا و نه در آخرت نه بزرگی و غالب شدن بر حق نخواهند رسید) و در جای دیگر می فرماید: «کسانی که سرای دیگر را باور نمی کنند، دلهایشان انکار کننده است و ایشان تکبر کنندگانند».( سوره نحل/ آیه22). گاهی غرور و نخوت و کبر شدیدتر شده و از خودش تجاوز می کند و درباره دیگران هم دعوی ربوبیت و الوهیت می کند و می گوید: من فلان جمعیت را اداره می کنم و آنها تحت تصرف و تربیت منند. چنان چه فرعون احمق می گفت: من پروردگار بزرگتر شمایم.» ( سوره نازعات /آیه 34) و برای مدعای خودش دلیل می آورد که «آیا برای من سلطنت و تصرف در ملک مصر نیست و جمع شوون این مملکت که از آن جمله جریان نهرها از زیر قصرهای من است آیا مال من نیست» ( سوره زخرف/ آیه51)، و گاهی می گفت غیر از خودم برای شما خدائی سراغ ندارم (سوره قصص/آیه38)، و مانند نمرود بدبخت که حتی زندگانی و مرگ را از خودش می دانست می گفت «من زنده می کنم و می میرانم».( سوره بقره / آیه 258) و دلیلش این بود که دو نفر مقصر را از زندان آوردند یکی را کشت و دیگری را زنده نگهداشت. گاهی نیز در اثر جهل و غرور، از بندگی و اطاعت اوامر و نواهی خداوند تکبر می کند هر چند منکر خدا نیست، چنانچه در سوره نساء می فرماید: «اباء و امتناع ندارد مسیح علیه السلام و ملائکه مقربین که بنده خدا باشند و کسی که از بندگی خدا امتناع ورزیده و تکبر و سرکشی کند، پس به زودی همگی ایشان را به سوی خود جمع فرماید پس آنهائی که ایمان آوردند و کارهای شایسته به جای آوردند پس مزدهایشان را به ایشان تمام می دهد و از فضل خود به آنها زیاده می دهد. اما آنهائی که زیر بار اطاعت و بندگی او نرفته تکبر و سرکشی کردند پس آنها را عذاب می فرماید عذاب دردناکی.» ( سوره نساء /آیات 172-173). در حقیقت ترک عبادت و اطاعت از روی کبر و سرکشی کفر و انکار الوهیت و ربوبیت خداوند است که او را سزاوار ستایش و پرستش نمی داند زیرا کسی که خود را به بندگی و خدا را به خدائی شناخت و خود و جمیع شوونش را مخلوق و مربوب او دانست، محال است در برابر او گردن کشی کند و اگر گناهی از چنین کسی سر زند و امر خدای را مخالفت کند در اثر غفلت و غلبه شهوت و هوای نفس است نه انکار ربوبیت. هر گناهی که از روی کبر و سرکشی باشد قابل آمرزش نیست زیرا شاهد بر کفر صاحبش می باشد. و از اینجا کفر ابلیس ظاهر می گردد چون امر خدای را که سجده به آدم بود از روی سرکشی ترک کرده.
ترک دعا از روی کبر کفر است: چنانچه دعا نکردن و ترک عبادت خدا اگر از روی کبر باشد، یعنی خود را به او نیازمند نبیند نیز کفر و موجب خلود در آتش است. در قرآن مجید می فرماید: «و گفت پروردگارتان که مرا بخوانید تا شما را پاسخ گویم. جز این نیست آنان که از پرستش من سرکشی کنند، زود باشد که در دوزخ در آیند در حالی که ذلیل و خوار شده گانند» ( سوره غافر/ آیه60). در تفسیر کاشفی می نویسد: مراد از دعا سوال است یعنی بخواهید که خزانه من مالامال است و کرم من بخشنده آمال- کدام گدائی است که نیاز پیش آورد و نقد مراد بر کف امیدش ننهادم و کدام محتاج، زبان سوال گشاد که رقعه حاجتش را به توقیع اجابت متوشح نساختم. و چون حقیقت دعا یعنی سوال در حال احتیاج از روی عجز و انکسار از حضرت آفریدگار، همان عبودیت و پرستش خداوند است. پس کسی که از روی کبر ترک دعا کند، یعنی خود را نیازمند او نداند، خدا را سزاوار پرستش ندانسته و آن کفر محض و موجب خلود در آتش است.
تکبر نسبت به حرمات خدا: از انواع تکبر، با خدا تکبر کردن در برابر اموری است که به خدا نسبت دارد و از حرمات الهیه است. مانند اوامر و نواهی خدا و مانند ماههای حرام مخصوصا ماه مبارک رمضان و مانند بیت الله الحرام و مشاهده مشرفه بلکه عموم مساجد چون در قرآن مجید به طوری مساجد را به خودش منسوب فرموده است. پس تکبر در برابر هریک از این امور اگر متضمن هتک آنها باشد قطعا حرام و گناه کبیره است و در حقیقت تکبر با خدوند است. در سوره مائده /آیه2 می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید حلال ندانید ترک حرمت و تعظیم شعائر خدای را»، یعنی اموری که به خدا منسوب است و از نشانه های او است، احترامش را نگهدارید. از آثار تکبر در برابر حرمات الهی بلکه جمیع اقسام تکبر، ذلت و خواری در دنیا و آخرت است چنانچه از آثار تواضع زیاد شدن عزت و شرف در دنیا و آخرت است. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «هرکس برای خدا فروتنی کند خداوند او را بلند می کند و هرکس تکبر کند خدا را پست می فرماید.» در شرح صحیفه از عمربن شیبه نقل می کند که گفت: در مکه معظمه بین صفا و مروه بودم، مردی را دیدم سوار بر اشتری است و غلامانش مردم را از اطرافش دور می کردند و مزاحمت می کردند. پس از چندی داخل بغداد شدم. مرد پژمرده ای را با پای برهنه و ژولیده با موهای دراز دیدم، به او نگریستم، به من گفت: چرا این طور به من می نگری؟ گفتم: تو را شبیه می بینم به مرد متکبری که بین صفا و مروه متکبرانه سعی می کرد و چنین و چنان می نمود گفت: من همان مردم. گفتم: چه شد که به این روز گار سیاه افتاده ای؟ گفت: در جائی که همه مردم آنجا فروتنی می کنند، من تکبر کردم پس خداوند پست کرد مرا در جائی که همه مردم بلند پروازی می کنند( یعنی در بغداد).
کبر در مقابل پیغمبر و امام: کبر در مقابل پیغمبر و امام آن است که خود را برابر یا بالاتر از ایشان دانسته و حاضر برای تسلیم و انقیاد و فرمانبرداری از ایشان نباشد مانند فرعونیان که به حضرت موسی علیه السلام و هارون علیه السلام تکبر نموده و می گفتند: «آیا ایمان بیاوریم به دو بشری که مثل ما هستند و بر ما برتری ندارند» ( سوره مومنون/ آیه 47)، و مانند دیگران که به پیغمبران می گفتند: «نیستید شما مگر بشری مثل ما و بر ما امتیازی ندارید» ( سوره ابراهیم/ آیه 9)، یا اینکه می گفتند: «چرا ملائکه بر ما نازل نشده» ( یعنی چون از پیغمبر بالاتریم باید ملک بر ما نازل شود) یا اینکه «ما پروردگارمان را ببینیم به تحقیق سرکشی نمودند و در نفس های خود و از حد گذرانیدند تجاوز بزرگی» ( سوره فرقان/ آیه21)، و از قول حضرت نوح می فرماید: «پروردگارا هرگاه ایشان را می خوانم که رو به تو آورند تا آنها را بیامرزی، انگشتان خود را در گوشهایشان فرو می کنند تا صدای مرا نشوند و لباس هایشان را به خود می پیچند و اصرار می ورزند و تکبر می کنند، تکبری زیاد از حد» ( سوره نوح / آیه7)، و مانند تکبر کردن قریش در برابر حضرت محمد صلی الله علیه و آله که می گفتند: جوانی یتیم است و چون مال و جاه ندارد سزاوار پیمبری نیست. چرا قرآن بر کسی که جلال ظاهری دارد ( مانند ولیدبن مغیره و ابو مسعود ثقفی) نازل نگردید تا ما او را پیروی کنیم؟ و در حقیقت کبر با پیغمبر و امام، کبر با خدا است. چنان چه تکبر با نمایندگان پیغمبر و امام و اطاعت نکردن از ایشان در جهت نمایندگی آنها، تکبر در برابر پیغمبر و امام بلکه خدا است، بنابراین علمای عاملین و فقهای راشدین که در این زمان نواب عامه و نمایندگان حضرت عجل الله تعالی فرجه می باشند، اگر کسی با آنها تکبر کرد ( در مقام اطاعت احکام) یا به ایشان اهانت نمود و آنچه را از احکام الهیه بیان کردند اطاعت نکرد و به زبان حال و قال گفت شما کیستید که من از شما پیروی کنم، یقینا با پیغمبر و امام تکبر نموده و به فرمایش حضرت صادق علیه السلام در حد شرک به خدا است.
کبر با بندگان خدا: قسم سوم کبر با مردم است به اینکه خود را بزرگ و دیگران را کوچک شمرده بر آنها بزرگی بفروشد و خود را برتر از آنها قرار دهد و از مساوات با آنها بدش بیاید، در راه رفتن بر آنها مقدم شود، در مجالس بالا دست همه بخواهد بنشیند و توقع سلام و کوچکی کردن از همه دارد. اگر کسی او را نصیحت کند، متنفر می شود و نمی پذیرد، و اگر حرف باطلی بزند و بر او رد کنند خشمناک می شود و اگر چیزی یاد کسی بدهد رفق نمی کند و منت بر طرف می گذرد و توقع خدمتگزاری از او دارد. بالجمله خود را فوق مردم بداند و قرار دهد چنان چه خود را از حیوانات بالاتر و برتر می بیند و اگر مال یا منصبی دارد حاضر نیست با فقرا و ضعفا در نماز جماعت و اجتماعات دینی و غیره شرکت نماید. در حقیقت چنین شخصی خود را در صفت ویژه خدا یعنی عظمت و کبریائی شریک او قرار داده است. مانند غلام سلطانی که تاج سلطنتی را بر سر بگذارد و بر تخت سلطنتی بنشیند، چنین بنده بی حیائی سزاوار قهر و غضب است و جمیع عقلا او را سرزنش می کنند و چون تمام افراد بشر بنده خدایند و در این جهت همه مساوی و برابرند پس اگر یکی از آنها دیگران را پایین تر از خود دانسته و بر آنها کبریائی کند با خداوند در چیزی که تنها سزاوار او است منازعه کرده است. و بعضی از روایاتی که در مذمت کبر بر بندگان خدا و عقاب آن رسیده، در اول بحث ذکر شد.
حضرت صادق علیه السلام می فرماید: «کبر آن است که مردم را کوچک بدانی و خوار شماری و حق را سفاهت بدانی».
مجلسی می فرماید: «یعنی در برابر حق، نادانی و سفاهت کند و آن را نپذیرد یا اینکه حق را سبک گیرد و قدر آن را نداند.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «بزرگترین مراتب کبر، خوار شمردن خلق و سبک گرفتن حق است» یعنی حق را نادیده گرفته بر اهل آن طعنه زند. فرموده اند برای تذکر به پاره ای از آن ها اشاره می شود.
کبر با مردم در قرآن مجید: در سوره بقره / آیه 206 می فرماید: «و چون به او (به کافر و منافق) گفته می شود از خدا بترس و ترک فساد و گناه کن عزت و حمیت جاهلیت او را بر آن می دارد که چون نام خدا و ترس از او می شنود بدتر کند و گفتار ناهنجار از او سرزند، جزای گناه و بدی او را دوزخ بس است که در عذاب آن جاودان باشد و بد جائی است دوزخ و بد بستری است آتش آن».
از عبدالله بن مسعود نقل شده که بزرگترین گناه آن است که به کسی بگویند از خدا بترس ( اتق الله) و او در جواب بگوید (علیک نفسک) تو برو خود را باش. بنابراین اگر کسی از روی خیرخواهی به دیگری بگوید از خدا بترس و فلان گناه را ترک کن و او به جای فروتنی در برابر خداوند تکبر کند و سخنان زشتی بگوید، مثلا بگوید مگر تو فضولی، تو را با این حرف ها چه کار، تو برو خودت را اصلاح کن، حساب تو از من جدا است یا اینکه در عوض ترک گناه، به آن اصرار ورزد یا بدتر کند، مورد آیه شریفه است. نظیر آن کسی است که در برابر هر حقی کبرش مانع پذیرش آن گردد و سعی در ابطال آن کند، یا مانند کسی که در مقام مناظره کلمه حقی می شنود ولی کبرش مانع قبول کردنش می شود و دست از باطل خود بر نمی دارد و این از صفات و اخلاق منافقین است چنان چه می فرماید: «آنان که کافر شدند گفتند این قرآن را نشنوید و در آن سخن بیهوده بگوئید تا شاید شما چیره شوید.» ( سوره فصلت / آیه26)
به خرج دادن دارائی نیز کبر است: از کبر بر خلق، ثروت و مکنت و جاه را به خرج مردم دادن و بر آن ها جلوه کردن و فخر و مباهات نمودن است. چنان چه در سوره قصص می فرماید: «به درستی که قارون از قوم موسی بود، پس ستم کرد ( و افزونی جست و تکبر کرد) بر ایشان - پس بیرون آمد بر قوم خودش (روز شنبه) در آرایش (بر استر سفیدی که زین زرین داشت نشسته و جامه ارغوانی پوشیده و چهار هزار کس به همین کیفیت همراه خود آورد و ثروت و جلال خود را در معرض نمایش بر قوم خویش قرار داد) تا آخر حکایت که به زمین فرو می رود» ( سوره قصص/آیات 76-79).
در بحارالانوار مرویست که پیغمبر صلی الله علیه و آله نهی فرمود: «کسی از روی خیلا و تکبر راه برود و فرمود: هر که جامه ای بپوشد و در آن جامه تکبر کند خدا او را از کنار آتش جهنم فرو برد و قرین قارون در دوزخ است زیرا او اول کسی است که خیلا و تکبر کرد و خدا به سبب آن خانه اش را به زمین فرو برد و هر که اختیال کند در جبروت خدا، با او منازعه کرده است. و فرموده: هر که بر فقیری بغی و تطاول کرده یا او را کوچک شمارد، حق تعالی او را به قدر مورچه های کوچک به صورت آدمی محشور می فرماید تا داخل دوزخ شود. و نیز در بحار نقل می کند روزی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله بر جماعتی گذشتند که در یک جا جمع شده بودند، حضرت پرسیدند: برای چه اینجا جمع شده اند؟ عرض کردند دیوانه ای در اینجا هست و حرکاتی می کند. فرمود: این مجنون نیست بلکه به مرض مبتلا شده است. مجنونی که سزاوار است او را مجنون بگویند، کسی است که در راه رفتن خود تبختر کند و به سبب خودبینی به راست و چپ خود بنگرد و بر خود ببالد و دوش ها و پهلوهای خود را متکبرانه حرکت دهد و از خدا درخواست بهشت کند درحالی که مشغول معصیت خداوند باشد و مردم از شرش ایمن نباشند و امید خیر از او نداشته باشند، این است دیوانه.
تزکیه نفس هم کبر است: از موارد کبر، خود را پاک و صاحب مقام و درجه ای دانستن و به خرج دیگران دادن است. در سوره نجم صریحا از تزکیه نفس نهی می فرماید، و در جای دیگر می فرماید: «آیا نمی نگری به کسانی که تزکیه نفس خویش می کنند ( مانند گروهی از یهود که سوگند می خورند که ما از هر گناهی پاکیم) بلکه خداوند تزکیه و پاک می فرماید هرکه را بخواهد و برایشان ظلم نکند و از حقشان نکاهد و زیادتر از استحقاقشان عقوبتشان نفرماید به اندازه فتیلی ( فتیل رشه ضعیفی است که در میان هسته خرما است) بنگر ای محمد که چگونه بر خدا دروغ می بندند ( چنان که یهود می گفتند ما پاکیم و اهل بهشتیم و نصارا ادعا می کردند ما دوستان خدائیم و اهل بهشت مائیم) و بس است این دروغ به خدا بستن از حیث اینکه گناه ظاهر و آشکاری است.»
گاهی تزکیه نفس، به علم است، مثل اینکه به خرج مردم می دهد و می گوید: من صاحب علوم کثیره ام، فلان استاد و فلان بزرگ را دیده ام، چندین سال زحمت در فلان علم کشیده ام- گاهی تزکیه نفس به عبادت است، مثلا می گوید: چندین سال شب ها را احیا داشته ام، روزها روزه گرفته ام، فلانی چندین برابر من مال دارد هنوز حج نرفته ولی من چند سفر حج و زیارت رفته ام و نظائر این جملات. گاهی نیز تزکیه نفس به طور ضمنی می شود نه صریحا - مثلا می گوید: فلان شخص به من ستم کرد مرد، یا به فلان مرض مبتلا شد یا گدا شد، و عرضش اظهار کرامتی برای خودش هست. یا اینکه می گویند: فلان حاجت را از خدا خواستم فورا مرحمت کرد و غرضش آن است که بگوید من مستجاب الدعوه ام و بالجمله انواع کبر در افعال و اقوال زیاد است. و بعضی از علمای اخلاق فرموده اند: رذیله ای نیست مگر اینکه صاحب کبر ناچار باید دارا باشد تا عز خودش را نگهدارد مانند حسد، حقد، غضب، عجب، ریا، کذب، غیبت و تهمت و غیره و نیست خلقی از اخلاق پسندیده مگر اینکه صاحب کبر از آن محروم است از ترس کم شدن عزش مانند تواضع، کظم غیظ، عفو، صدق، دوستی مومنین و نظایر اینها.