اهمیت خانواده و نقش آن در تربیت کودک

خانواده  از نهادهای مهم و اساسی اجتماع است که کار آن ایجاد و پرورش نسل و جهت دادن آن به سوی هدف های اندیشیده است- منظور از خانواده یک واحد اجتماعی است- مجموعه ای متشکل از پدر و مادر و فرزندان که به علت هدف و منافع مشترکی بدور هم گرد آمده اند. خانواده کانون مقدسی است که در سایه پیوند زناشوئی دو انسان از دو جنس مخالف پایه گذاری شده و با پیدایش و تولید فرزند رنگ و جلوه ای ملکوتی می گیرد. این کانون می تواند همواره گرم و روشن بماند به شرطی که زوجین هر کدام به حدود مسئولیت خویش آشنا و در انجام آن کوشا باشند. نتیجه پیوند دو همسر، فرزند یا فرزندانی است که عضو جامعه انسانی است که هر کدام ممکن است در آینده فردی سر بار یا سر باز و نگهدار جامعه باشد.

اهمیت خانواده از نظر تربیت کودک

از نظر تربیت، خانواده، کلاس اول زندگی و پرورش کودک است. طفل مبانی زندگی را در آنجا فرا می گیرد و خوب و بد امور را از آن جا می آموزد، و این امر تا حدی است که کفر و ایمان کودک را هم شامل می شود. می توان گفت کودک از آنجا درس کفر یا درس ایمان می گیرد. زندگی خانوادگی مقدمه ای برای ورود به زندگی اجتماعی و انجام وظایف عمومی است و اهمیت آن تردیدناپذیر است. خانواده خوب بهترین آموزشگاه است آموزشگاهی که کودک در آن لبخند و قهر، درستی و خوش خلقی، خودداری و  بردباری، تعادل و تکامل، وظیفه شناسی و خدمت، مسئولیت و اخلاق می آموزد- به جامعه بشری از طریق آن راه می یابد و با آن ها براساس اصل انسانی رفتار می کند.  برعکس خانه نامناسب، بدترین مدرسه است، مدرسه ای که طفل در آنجا درس تروشروئی، کین و انتقام، و نادرستی و نابکاری، جنابت و دوروئی یاد می گیرد. روانشناسان اجتماعی و جامعه شناسان در نگهداری آثار تمدن 5 چیز را مهم ذکر می کنند: خانه، مدرسه، شغل، حکومت، مراکز دینی. و این اظهار نظر می تواند درجه اهمیت خانواده را به ما نشان دهد. اهمیت مسأله آن گاه روشن تر می شود که به گفته آدفوویر دریابیم در ازای 15 هزار ساعتی که کودک در مدرسه می گذراند، حدود 65 هزار ساعت در خانه است. اهمیت مسأله خانه و نقش او را در پرورش فرزند و دادن مبانی زندگی اجتماعی و فرهنگی را نمی توان نادیده گرفت. با همه نفوذهائی که طفل از جامعه و مدرسه و هم بازی ها و معلمان خود می گیرد باز بیشتر تحت تأثیر خانواده است. و این اهمیت بیشتر از این امر ناشی می شود که تأثیر خانواده زائیده رابطه خونی و مهر و عاطفه حقیقی است. در صورتی که رابطه دیگران با او رابطه تلقینی است. از سوی دیگر خانواده محرم اسرار طفل است و کودک بدون ملاحظه، خواسته ها و رازهای خود را با آن ها در میان می نهد در حالی که چنین رابطه صمیمانه را برای دیگران حتی معلمان قائل نیست. به همین نظر خانواده  را از عوامل مهم و موثر در رفتار می توان ذکر کرد و به گفته یکی از دانشمندان از اولین و با دوام ترین عاملی است که در شخصیت و رفتار کودک اثر می گذارد. نظر به اهمیت خانواده است که در سیستم های تربیتی گذشته و حتی در برخی جوامع پیشرفته کنونی عالی ترین فرم تربیتی را به طور خانوادگی در می آورند و  کودک را بدست خانواده ها می سپرند. این امر در اجتماعاتی که رنگ و فرم عرفان و تصوف دارد بیشتر به چشم می خورد. سالک شب و روز را با قطب و مرشد می گذارند با او زندگی می کند تا خویهای لازمه را کسب کند و صفات مورد نظر در صورت اکتساب عادی و ملکه او گردد. راز تأسیس موسسات شبانه روزی توسط ارتش، آموزش و پرورش، بیمارستان ها بر این اساس بهتر می تواند توجیه شود. بدینسان عالیترین سیستم تربیتی سیستمی است که در آن آدمی از نظر فرم شبانه روزی باشد و مربی و متربی دائما با هم در تماس و مواجهه باشند، خواب و بیداری شان با هم و زندگی شان همیشه در کنار هم باشد، چنین زمینه ای از هر حیث فقط در خانواده فراهم است و به همین علت تأثیر و نقش آن بیش از دیگر سیستم های تربیتی است. دامنه بحث در امر خانواده  بسیار وسیع است این موضوع نه تنها به عنوان یک نهاد اجتماعی مورد بحث جامعه شناسان است بلکه از نظر مذهب، اقتصاد، فلسفه، الهیات، تاریخ، سیاست نیز مورد اظهار نظر متخصصان این علوم قرار می گیرد. به همین نظر مربی نمی تواند تنها به اتکای چند اخلاقی یا روانی در امر تربیت موفق باشد بلکه او نیازمند است از دیگر زمینه های یاد شده نیز آگاهی هائی ولو مختصر داشته باشد.

نقش مهم خانواده

در این بحث به برخی از نقش های خانواده از نظر اهمیتی را که حائراند اشاره می کنیم.

1- نقش سازندگی خانواده:

طفل با فطرت پاک و با اندک مسامحه ای می توان گفت بیرنگ و بی تفاوت بدنیا می آید این خانواده است که او را صلاح یا فاسد به بار می آرود. ما اهمیت نقش وراثت و صفاتی را که از اجداد به کودک منتقل میشود نادیده نمی گیریم ولی قائلیم که تربیت مخصوصا در خانواده این خصایص و صفات را تحت الشعاع قرار می دهد و حتی در برخی موارد اثر آن را خنثی می کند. کودک دفتری از کتاب طبیعت است که در آن چیزی نوشته نیست و یا چیزی در آن نوشته است و خوانا نیست. این خانواده است که در آن دفتر جملات افتخارآمیز یا ذلت آفرین می نویسد و چیزهای نا خوانا را خوانا می کند. خانواده شخصیت کودک را  رنگ می دهد، خط مشی او را در زندگی حال و آینده معین می نماید، در او سازندگی یا ویرانگری می کند، بزه کار، یا درست کردارش بار می آورد. بر اساس روش تربیتی والدین است که طفل در آینده آرام و متعادل می شود یا بی قرار، آزاد بار می آید با چاکر و غلام، و بالاخره خوش فکر و خوش مرام بار می آید یا کج اندیش و بد آرمان. عقیده کودک عقیده والدین است زیرا فکر و اندیشه اش هنوز آن چنان رشد و کمال نیافته که شخصا به تحلیل مسائل بپردازد و حقایق ماوراء ماده را کشف و از منابع استخراج نماید. روی این نظر در سخنی از پیامبر آمده که هر مولودی بر مبنا و اساس فطرت بدنیا می آید و این والدین او هستند که او را یهودی، نصرانی یا مجوسی بار می آورند.

2- نقش فرهنگی خانواده:

کودک در جایی بدنیا می آید که از قبل بنیانهای فرهنگی آن ساخته شذه و دارای فرهنگی ارزیابی شده یا غلط است. طفل از مشاهده و تماس مستقیم یا غیرمستقیم با والدین، اشیاء و ابزار موجود در خانواده، در دریائی از فرهنگ آن با تمام  ابعاد و جوانبش غوطه ور می شود. او از همان روزها و ماههای اول تولد این فرهنگ را از طر یق والدین، کسان، بستگان می گیرد و بر این اساس ذهن و افکار او شکل می یابد و راه زندگی و فلسفه اجتماعیش پیدا می شود. پس فرهنگی شدن کودک براساس ذوق و نظر والدین است و خود کودک در آن نقشی ندارد مگر آنگاه که از نظر جسمی و فکر رشد کافی بیابد. در جنبه کسب اطلاعات و معلومات عمومی نیز، خانواده نقش و اهمیت اساسی دارد. طفل در خانه بیشتر می آموزد و مسائلی که کودک با آن سرو کار پیدا می کند بیش از مسائلی است که در مدرسه مطرح می شود. وانگهی آنچه را که کودک از خانه می آموزد از جای دیگر امکان پذیر نیست. لااقل مسأله زبان و مکالمه را در نظر بیاوریم که کودک از مادر یاد می گیرد و راه رفتن و آداب زندگی را که از والدین می آموزد. خانه محل زندگی کودک  است. طفل آگاهانه و یا ناخودآگاه از طریق آن، طرز معاشرت و اخلاق میاموزد و از آن راه با دنیای خارج آشنا می شود. از سوی دیگر آنچه طفل در خانه می آموزد از کتاب قابل فهم نیست. کودک در خانه عملا درس عشق و محبت. صمیمت و همکاری، همدردی و همسانی یاد می گیرد. شرافت و عزت نفس، صدق و صفا می آموزد. ذکر لای لای مادر در نیمه شب، معنویت و صفای مادر را در آن لحظه چه چیزی می تواند معادل باشد و چه کسی می تواند برای کودک ایفا کند. والدین به کودک دین می آموزند، راه بهره مندی از وجدان. پاکدلی، پارسانی، تملک نفس یاد می دهند. طفل این مسائل را جز در خانه از کجا می تواند بهتر و بیشتر فرا گیرد. خانواده مهمترین سازمان و مراکز انتقال تمدن است بدان حد که میزان انساننیت و مدنیت آدمی بسته به این است که در کدام خانواده و با چه بعدی از مدنیت پرورش یافته اند.

3- نقش اجتماعی خانواده:

خانواده نخستین مسئول صلال و فساد جامعه است از آن بابت که بنیان های فکری کودک در خانواده گذارده می شود و والدین و کسان کودک هستند که او را برای اجتماع صالح یا فاسد می پرورانند. می توان آن را نخستین موسسه ای دانست که فرد را به زندگی اجتماعی میکشاند و تمایلات و اندیشه های دینی، سیاسی، عقیدتی، اجتماعی ایدالها اغلب از آنجا منشاء می گیرند. خانواده مسئول معایب و مفاسد بیشمار اجتماعی است. بسیاری از بدبختی ها، جنایت ها، عصبیت ها، ناسازگاری ها، بی نظمی ها،  هرج و مرج ها، کجرویها، آشفتگی ها تحت تمام انواع و فرمهای آن مربوط به خانواده می شود. کمبودهای تربیتی و اخلاقی که در اثر بی مایگی و یا بی توجهی والدین است مفاسدی را سبب می شود که ذکر همه آنها در این بحث امکان پذیر است. از سوی دیگر خانواده منبع هر گونه خیر و برکت و نعمت و سعادت جامعه است. طفل در خانه آداب صحیح زندگی اجتماعی را می آموزد، درس محبت، گذشت و فداکاری. علاقمندی به خلق خدا، تعاون را  می گیرد و آن را در محیط خود پیاده می کند. پایه گذاری پرورشی صحیح و تربیت عضوی مفید برای جامعه نخست از سوی والدین اقدام می شود.

4- نقش عاطفی و اخلاقی آن:

خانواده نخستین محلی است که در آن طفل خاطره ای مطبوع یا نامطبوع پیدا می کند. احساسات و عواطف قوی یا ضعیف خود را بدست می آورد.  محلی ایده آل برای تمرین مهر و عاطفه و انس و الفت و یگانگی و مهرورزی است. محبت های صادقانه مادر، بوسه های پر مهر و بی ریای پدر، دستگیری های بدون چشمداشت و خالصانه والدین، در آغوش گرفتن ها، نوازش کردن ها دلسوزی ها و غم خوری ها برای او همه و همه زمینه هائی جهت عاطفی بار آوردن کودک است. خانواده از سوی دیگر وسیله ای برای انتقال آداب و اخلاق و رسوم و سنت صحیح یا غلط است. کودک در خانه اخلاق، اعتماد به نفس، پاکدلی، مقررات، احترام به قانون، ادب، انسانیت یاد می گیرد و یا خشونت، بی بند و باری، کینه ورزی، انتقام وحشیانه، سخت سری و... می آموزد. بدین سان نقش خانواده در این جنبه ها نیز دارای اهمیت فوق العاده است.

نتیجه بحث:

نتیجه کلی اینکه، چه بپذیریم و یا نه خانواده نقش اساسی در زندگی فرد و جامعه دارد و والدینند که به کودکان جهت فکری و عملی می دهند. پس بر این اساس زندگی خانوادگی باید مقدمه حیات اجتماعی باشد و طفل از آنجا برای حیات جمعی، پختگی اخلاقی،  رسیدن به مرحله کمال و.... آماده شود. خانواده باید از یکسو مرکز تندرستی. بهداشت جسمی و عقلی و از سوی دیگر مر کز پرورش تن، رشد روان و از سوی سوم محلی برای آماده کردن فرد جهت زندگی اجتماعی باشد. نتیجه دیگری که از این نتیجه عاید می شود این است که خانواده اولین و مهمترین کانون پرورش صحیح، احیاء و شکوفائی استعدادهاست. هرگونه تحول و تغییر اجتماعی باید از آنجا آغاز شود و هر اقدام اصلاحی نخست باید خانواده را شامل گردد.


Sources :

  1. علی قائمی- خانواده و تربیت کودک– از صفحه 38 تا 43

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/401748