احسان به افراد در قرآن کریم

احسان در پیشگاه خدای رحمان این است که خدا را به گونه ای بندگی کنیم که گویا ما او را می بینیم و او هم ما را می بیند و ما باید نظارت او را متذکر باشیم، و احسان به بندگان خدا این است که تا حد ممکن درباره آنها نیکی و خوش رفتاری داشته باشیم.

احسان به چه کسانی لازم است؟

از زبان قرآن کریم بشنویم که به چه کسانی باید احسان کنیم. در سوره نساء آیه36، نه مورد احسان را به ما معرفی می فرماید که یک قسمت درباره پرستش خداوند و هشت قسمت درباره احسان به دیگران است.

1- «و اعبدواالله و لاتشرکوا به شیئا»، خدای را پرستش کنید و نسبت به او هیچ چیز را شریک قرار ندهید.

2- «و بالوالدین احسانا»، اولین مرحله، احسان نسبت به والدین است.

3- «و بذی القربی»، و بعد از آن باید به فامیل و ارحام احسان کنیم.

4- «والیتامی»، و سپس به یتیمان.

5- «والمساکین»، و درماندگان.

6- «والجار ذی القربی و الجار الجنب»، و همسایه نزدیک و همسایه دور.

7- «و الصاحب بالجنب»، و دوست در کنار

8- «و ابن السبیل»، و مسافر در راه

9- «و ما ملکت ایمانکم»، و آنان که مالکشان هستند

«ان الله لا یحب من کان مختالا فخورا»، خداوند هرگز افراد متکبر فخرفروش را دوست ندارد.

«احسان» چیزی فراتر از «عدل» است. عدل این است که حق حقدار را به او بپردازیم. اما «احسان» یعنی اینکه از طرف خود خیری به او برسانیم. بنابراین فرزند در پیشگاه پدر و مادر طبق فرمان قرآن کریم موظف به احسان است. یعنی اگر کسی می خواهد خداوند دوستش داشته باشد و در زمره «محسنین» باشد اول باید به پدر و مادر خویش احسان کند.

عبادت خداوند احسان به پدر و مادر

آیا احسان به پدر و مادر به این معنی است که در حق آنها بدی نکنیم؟ هرگز! بدی نکردن عدالت است. باید به نحوی به آنها خیر برسانیم.

سوال: ما چه خیری می توانیم به پدر و مادر برسانیم؟

این بستگی به پدر و مادر و فرزند دارد. در خانواده های متفاوت، شکل های مختلفی می تواند داشته باشد. اگر پدر و مادر نیاز به مال فرزند داشتند، فرزند باید از مال خود به آنها احسان کند، البته به شرطی که فرزند، خود قادر به انجام کمک مالی باشد، نه مانند بعضی از جوانان دانشجوی ما که حتی خودشان نیز نیاز به کمک مالی والدین دارند. اینها شاید نتوانند کمک مالی کنند ولی به شکل های دیگر می توان به پدر و مادر خیر رساند. اگر مثلا کاری اداری دارند که انجام آن از دست ما ساخته است، این احسان به آنها است که ما آن را  انجام دهیم. کمک در کارهای مادر در منزل، احسان به اوست. همراهی پدر در کارهایی که قادریم، احسان به اوست. و حداقل  احسان ما نسبت به آنها این است که مرتبا به آنها سر بزنیم و به حال آنها  رسیدگی کنیم. به دیدار آنها رفتن و دائما با آنها سرو کار داشتن خود نوعی احسان است. می دانیم که قلب پدر و مادر کانون محبت نسبت به فرزند است، پس همین که فرزندان ارتباط صمیمانه ای با پدر و مادر برقرار کنند، به آنها احسان کرده اند. از برخی علمای بزرگ نقل کرده اند که همه روزه سر زدن به والدین را از وظایف اصلی خود می شمردند، و این، احسان به پدر و مادر است. خصوصا اگر والدین در سنین پیری باشند، به دیدار  فرزند نیاز شدیدی دارند.

سوال: آیا اگر پدر و مادری از دنیا رفتند باز هم می شود به آنها احسان کرد؟

بله، البته. خیرات و استغفار و اعمالی مانند اینها احسانی است که پس از مرگشان می توانیم نسبت به آنها مبذول داریم. در حدیث این چنین آمده که: «إن الرجل ولنزفع درجته و فی الجنه فیقول انی لی هذا؟ فیقال باستغفار ولدک ولک»، «گاهی مقام فردی را در بهشت بالا می برند؛ می گوید این مقام از کجا برای من حاصل شد؟می گویند به علت استغفار فرزندت برای توست». پس فرزند صالح می تواند پرونده اعمال پدر و مادر را پس از آنها باز نگهدارد؛ یعنی دائما با صدقاتی که برای آنها می دهد، با دعایی که برای آنها می کند، همچنان شادی و رحمت را برای آنها نثار کند. درباره احسان به پدر و مادر در چهار جای دیگر قرآن، همین بحث مطرح می شود:

- «و قضی ربک ان تعبدوا الا و بالوالدین احسانا» ( سوره اسراء / آیه 23)

- «ان تشرکوا به شیئا و بالوالدین احسانا» ( سوره انعام / آیه 151)

- لا تعبدون الا الله و بالوالدین احسانا» ( سوره بقره / آیه 83)

- «واعبدوا الله و لاتشرکوا به شیئا و بالوالدین احسانا» ( سوره نساء / آیه 36)

-و آخرین آیه ای که عرض شد همان آیه مورد بحث ماست. در آیات بالا پس از فرمان بندگی خدا، احسان به پدر و مادر مطرح شده است و در برخی  آیات، مستقلا احسان به پدر و مادر مطرح می شود:

«و وصینا الإنسان بوالدیه احسانا» ( سوره احقاف/ آیه 15)

و نیز در سوره لقمان/آیه 14 می فرماید: «و وصینا الإنسان بوالدیه حملته امه وهنا  علی وهن و فصاله فی عامین ان اشکرلی و لوالدیک الی المصیر».

ذوی القربی
بعد از احسان به پدر و مادر، دومین موردی که نسبت به آنها وظیفه احسان داریم «ذوی القربی» هستند. «ذوی القربی» یعنی صاحب قرابت و نزدیکی، و به معنای رحم و فامیل می باشد. متن قرآن این است که ما نسبت به فامیل وظیفه احسان داریم. تنها کافی نیست که ما نسبت به فامیل بدی نکنیم بلکه باید به آنها خیربرسانیم، به هرگونه که از دست ما ساخته است ولو بوسیله یک تلفن یا یک دید و بازید. «صلوا ارحامکم و لو بالتسلیم»، حتی با یک سلام هم که شده با فامیل خود ارتباط برقرار کنید.

در دعاها فامیل را یک به یک دعا کنید. این خود مرحله ای از «صله رحم» است. هر کاری که از دستمان برمی آید باید انجام دهیم. اگر نیازی به اموال ما داشتند دریغ نکنیم. اگر احتیاج به کمک ما داشتند مضایقه نداشته باشیم. قطع ارتباط با ارحام و فامیل از گناهان بزرگ است و کسی حق ندارد که چنین کاری بکند. و برعکس «صله رحم» موجب رحمت و خیر خداست. در حدیث زیبایی از حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام است که فرمودند: اگر کسی برای من ضمانت کند که صله رحم و ارتباط حسنه با فامیل برقرار کند من چهار چیز را برای او ضمانت می کنم:

1- عمر او طولانی می شود.

2- اهل او، او را دست خواهند داشت ( محبوب فامیل می شود).

3- خداوند به مالش برکت می دهد.

4- به بهشت الهی راه پیدا می کند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: کرامت ها در سه چیز است:

1- «صل من قطعک»، اگر فامیلی با تو قطع رابطه کرد تو با او ارتباط برقرار کن. مقابله به مثل، انتقامجویی و کینه توزی، با آداب شریعت و اخلاقی ما سازگاری ندارد. قلب مومن باید مرکز صفا و صمیمت باشد، خصوصا در سنین جوانی که شروع زندگی و تصمیم گیری و تلاش است. مبادا خدای ناکرده با کینه توزی و نفرت و قطع محبت ها نسبت به فامیل و بستگان بخواهیم زندگی را آغاز کنیم!! نه! قلب جوان پاک است و باید این پاکی را حفظ کند.

2- «واعف عن من ظلمک»، اگر کسی نسبت به تو بدی کرد، گذشت کن.

3- «واحسن الی من اساء  الیک»، اگر کسی نسبت به تو بدی کرد تو مقابله به مثل نکن، برعکس به او خوبی کن.
باید در مقام معاشرت اینگونه باشیم. ( و این بسیار مهم است.) حضرت علی علیه السلام  می فرماید: «عاتب اخاک بالإحسان الیه واردد شره بالإنعام علیه»، در معاشرت بین مومنین باید بدی را به خوبی جواب داد.

والیتامی

سوم اینکه باید به یتمان احسان کنیم. «احسان به ایتام» وظیفه مسلمانان است. یتیمان جامعه به گردن مردم حق دارند- حق احسان – یعنی دیگران باید این وظیفه را به انجام برسانند. فرد یتیم نباید از کمبود پدر و مادر و یا هر دو، زیاد احساس ناراحتی کند. دیگران وظیفه دارند این کمبود را جبران کنند و این خلاء را پر کنند. و این فرمان قرآن کریم است که باید این گروه را مورد احسان خود قرار دهیم.

والمساکین

درماندگان و خاک نشینان در اجتماع نیز بر مردم حق احسان دارند. «مسکین» یعنی کسی که نادار است و از عهده اداره زندگیش برنمی آید. بالأخره در هر اجتماعی و در هر زمانی  افرادی هستند که قدرت اداره زندگی خود را ندارند و گاهی متاسفانه این ویژگی شامل تعداد زیادی از افراد جامعه می شود ( و آمار زیادی از این افراد در سطح اجتماع وجود دارد) آیا در چنین شرایطی بقیه افراد جامعه هیچگونه مسئولیتی ندارند؟ وظیفه احسان به مساکین را قرآن بر گردن همه افراد مسلمان اجتماع قرار داده است. اینها نباید از فقرشان رنج ببرند. فقر آنان باید جبران شود؛ یا از طریق اموال بیت المال (مانند زکات و....)  و یا از طریق رسیدگی های مومنین. هرکس به فراخور توانش و به اندازه ای که برایش مقدر است باید احساس مسئوولیت کند. اگر اهل هر محل مراقب درماندگان محله خود باشند و آنها را تحت پوشش و حمایت مالی قرار دهند و یا  در یک فامیل، اهل فامیل مواظب یکدیگر باشند، بسیاری از مشکلات اجتماعی رخ نخواهد داد. خداوند «محسنین» را دوست دارد. یک مورد از احسان، نسبت به مساکین می باشد یعنی اگر ما به وضع مساکین و بینوایان رسیدگی کنیم خداوند ما را دوست خواهد داشت.

والجارذی القربی و الجار الجنب

همسایه، چه همسایه نزدیک و چه همسایه دور، اینها نیز حق احسان دارند یعنی باید انسان مومن نسبت به همسایه اش خیر برساند. خدا همسایگان را برای انسان صاحب حق قرار داده است. تنها کافی نیست که انسان نسبت به همسایه اش بدی نکند بلکه باید مورد احسان واقع شوند. در زندگی سنتی ما همسایه ها همیشه به یاری می تافتند و به کارهای یکدیگر رسیدگی می کردند. اگر یکی از آنها  بیماری در منزل داشت فورا همه به کمک  او می رفتند. اکنون هم این سنت تا اندازه ای در جامعه ما وجود دارد، اگر چه در بعضی از محیط ها همسایه ها اصلا از حال هم خبری ندارند! به هر حال این وظیفه ای است که  قرآن بر دوش ما می گذارد و ما را موظف به احسان نسبت به همسایگان می کند. رسول خدا (ص) می فرماید: «و لایوذ ی جاره»، کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد هرگز همسایه اش را آزار نمی دهد. و در وصیت امیرالمومنین علی علیه السلام آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آنقدر نسبت به همسایه سفارش فرمود که ما گمان کردیم قرار است همسایه از همسایه ارث ببرد! این همه اهمیت!؟ دو مسلمان که در کنار یکدیگر زندگی می کنند به هیچ عنوان حق آزار یکدیگر را ندارند. باید با آزار همسایه ساخت، نه اینکه خدای ناکرده مقابل به مثل کرد!

والصاحب بالجنب

دوستی که با شما همنشین است. کسی که با انسان دوست شد به گردن انسان حق احسان پیدا می کند، بخصوص اگر با هم نان و نمک خوردند این حق، الزامی تر است، حق نان و نمک یک واقعیت است. اگر دو نفر یا عده ای با یکدیگر مدتی دوست بودند، به گردن یکدیگر حق احسان پیدا می کنند. پس اگر دوست انسان درمانده  شد، انسان حق ندارد بی تفاوت باشد. براساس این رهنمود قرآن کریم، دوستانی که بخشی از عمر خود را در کنار یکدیگر به سر برده اند و در دوره ای مانند دانشجویی و امثال آن با هم مأنوس بوده اند، به گردن یکدیگر حق احسان پیدا می کنند. حق نان و نمک از همین سنخ است. لازمه احسان این است که تکبر و فخر را کنار بگذاریم تا بتوانیم به وظیفه ای که بر گردن ما است عمل کنیم و رفتار حسنه داشته باشیم.

و ابن السبیل

باید به درماندگان در راه، احسان کرد. «ابن السبیل» اصطلاح است یعنی کسانی که هرچند در شهر و دیار خودشان سر و سامانی دارند اما در سفر درمانده شده اند. مثلا مالشان آتش گرفته، حادثه ای پیش آمده و امروز درمانده اند، مردم آن سامان موظفند کمک کنند که او سلامت به سامان خود برگردد.

وما ملکت ایمانکم

به ملک یمینتان باید احسان  کنید. انسان نسبت به زیردستان موظف به احسان است و جالب این که در انتهای آیه شریفه می فرماید: «ان الله لا یحب من کان مختالا فخورا»، خداوند کسی که متکبر و فخرفروش باشد را دوست ندارد. مومن باید متواضع باشد. آنچه را که خداوند دوست دارد این است که انسان مومن در ارتباط با فامیل و دوست و همسایه و... همیشه با احسان برخورد نماید و اگر لازم شد، خود را بشکند. کسی که برای خدا تواضع کند خدای رحمان به او عزت خواهد داد. چه عیبی دارد که اگر دیگری نسبت به انسان بدی کرده، او گذشت کند و یا اگر فامیلی با او قطع رحم کرده، صله رحم به جا آورد و ارتباط  برقرار کند؟ عزت را باید خدا  بدهد. اینگونه نباشد که  بگوییم: او باید قدم پیش بگذارد و از این طریق بخواهیم برای خود عزت کسب کنیم. عزت و ذلت به دست خدا است. تکبر مانع احسان می شود. «ان الله لا یحب من کان مختالا فخورا»، «خداوند آدم های متکبر و خیالپردار و فخرفروش را دوست ندارد»

درحدیث قدسی آمده است که خدای سبحان به حضرت داود (ع) وحی کرد که من پنج چیز را در پنج جا قرار دادم و بندگان من در جای دیگری به دنبال آن می گردند و به آن نخواهند رسید( در منابع مختلف حدیثی، این روایت با اندکی تفاوت آمده است. در اینجا بدون در نظر گرفتن تقدم و تأخر به آنها اشاره می کنیم.)

«وضعت الراحه فی الجنه و هم یطلبونه فی الدنیا و لا یجدونها»

1- اول اینکه آسایش را در بهشت قرار داده ام و مردم در دنیا به دنبال آن می گردند، چگونه می توانند آن را به دست آورند؟! ممکن است در دنیا گاهی آسایشی نسبی باشد ولی اینجا جای آسایش مطلق نیست. دنیا دوره تلاش و آزمون است، کلاس درس است نه محل آسایش! آسایش در دوران بعدی است، در بهشت رضوان الهی. مومنین در جوار قرب خداوند وقتی که وارد بهشت می شوند می گویند: «و قالوا الحمد لله الذی اذهب عنا الحزن ان ربنا لغفور  شکور. الذی احلنا  دارالمقامه من فضله  لا یمسنا  فیه نصب  و لا یمسنا فیها لغوب» (سوره فاطر/ آیات 34-35)، سپاس خدای را که انداوه را از ما بزدود، به راستی پروردگار ما آمرزنده و حق شناس است. هم او ما را به جایگاه جاوید همیشگی درآورد و در اینجا هیچ سختی و رنجی به سراغ ما نخواهد آمد

زندگی دنیا  دوره درس و آزمون است و آخرت مخل استراحت و رشد. البته درجات تعالی و رشد انسان در همین زندگی دنیا تأمین می شود، در بهشت، در همان درجه، انسان می تواند رشد و پیشرفت داشته باشد. به هرحال راحتی را خداوند در بهشت قرار داده است. نباید در دنیا دنبال آن بگردیم که اگر کسی با این دید به دنیا نگاه کند، همیشه ناراحت خواهد بود چون هرگز به راحتی مطلق دست پیدا نخواهد کرد.

2- دوم اینکه من عزت را در طاعت خودم و در بیداری شب قرار دادم، مردم در دربار سلاطین و خدمت به آنها جستجو می کنند و به آن نخواهند رسید.

3- سومین خطای مردم این است که من بزرگی ئ رفعت را در تواضع قرار داده ام و مردم در تکبر جستجو می کنند.

انسان متکبر  خیال می کند هرچه خودش را بگیرد، بزرگ می شود در حالیکه کاملا برعکس این است. اصولا خداوند اثر تواضع را به گونه ای قرار داده است که موجب بزرگ شدن انسان می شود. و خود شما ببینید اینگونه هست یا نه؟ یک مراجعه ذهنی به افراد دور و برخود بکنید و بسنجید که افراد متکبر در نظر شما چگونه اند و افراد متواضع  چگونه اند؟ در ذهن شما چه کسانی عزیز و بزرگند؟ آنهایی که خودشان را می گیرند؟ یا آنهایی که متواضع و فروتن و افتاده هستند؟ کسانی که خود را بالا می گیرند حاضر به اظهار فروتنی در مقابل پدر و مادر هم نمی شوند و در مقابل  فامیل و آشنایان هم همین طور. و اینجاست که باید گفت: «ان الله لا یحب من کان مختالا فخورا»، «خداوند، افراد متکبر را دوست ندارد».

4- نکته چهارم اینکه من اجابت دعا را در غذای حلال قرار داده ام اما مردم در سر و صدا به دنبل آن می گردند. اثر غذای حلال این است که دعا را به استجابت نزدیک می کند و برعکس در روایات داریم که یک لقمه غذای حرام، دعا را به مدت چهل روز استجابت نمی کند. ( البته غذای حرامی که حرمت آن مسلم  و قطعی باشد) و اگر غذای شبهه ناک باشد، این اثر را در درجه پایین تری قرار خواهد داشت.

5- و پنجم آن که من رضای خود را در مخالفت با نفس قرار داده ام و مردم در تبعیت از نفس جستجو می کنند. آدمی هنگامی هم که به راه خدا می رود می خواهد به گونه ای که دلش می خواهد و دوست دارد، عمل کند، درحالی که انسان باید توجه داشته باشد که خدا چه چیز را دوست دارد. در نهج البلاغه، حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام در توصیف یکی از اصحابشان جملات زیبایی دارند. یکی از آن جملات این است: از چیزهایی که او را در نظر من بزرگ می کرد این بود که دنیا در نظر او کوچک بود و دیگر اینکه اگر بر سر دو راهی قرار می گرفت و نمی دانست که کدام را باید انجام دهد نگاه می کرد کدام یک را دلش بیشتر می خواهد به آن شک می کرد. معمولا انسان آن را که بیشتر دلش می خواهد انتخاب می کند ولی او نگاه می کرد ببیند کدام یک را دلش نمی خواهد، آن را انتخاب می کرد. گفتیم که رضای خدا در این است که انسان احسان کند. و از چیزهایی که ما را به خدا نزدیک می کند و محبوب او می شویم، احسان است.


Sources :

  1. سیدمحسن میرباقری- به رنگ محبوب – از صفحه 64تا 73

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/402011