نمونه هایی از عقاید و اندیشه های گروههای فرقه غالیان

جریان فکری غالیان در جوامع شیعی سده های نخست، بروز و ظهوری در خور توجه داشته و در قالبها و نامهای گوناگون خود را نشان داده، و گاه نیز با اصل بدنه شیعه یعنی جریان اعتدلگرای شیعه اثنی عشری در آمیخته، یا از سوی منابع فرقه شناختی و تاریخی با آن اشتباه گرفته شده، و یا حتی عمدا مواضع این دو جریان همسان یکدیگر قلمداد گردیده است، تا جایی که برخی از منابع فرقه شناختی نخستین از قبیل التنبیه والرد بیشتر شیعیان را در طیف غالیان و گروهها یا انشعابهای مختلف این طیف معرفی کرده اند. به دلایل یاد شده و شاید هم بدان دلیل که در منابع فرقه شناختی تمایل زیادی به فراوان وانمود کردن انشعابها و افتراقهای داخلی در همه فرقه ها به جز سنیان اشعری وجود دارد، درباره فرقه های غالیان با شمار فراوانی از نامها و همچنین با اختلاف نظر میان فرقه شناسان یا صاحبان کتب ملل و نحل رویاروی می شویم. برای نمونه، ملطی در گزارش خود درباره شیعه، از شیعیان با عنوان گمراهی رافضی یاد می کند و یادآور می شود که آنان هیجده فرقه اند. وی آنگاه یازده فرقه از این هجده فرقه را «کافرانی غالی که از توحید و اسلام بیرونند» معرفی می کند. آن یازده فرقه در گزارش او شامل چهار فرقه از سبئیه و همچنین دربردارنده قرامطه و دیلم، اصحاب تناسخ، حلولیه، مختاریه، سمعانیه و جارودیه است. اما در گزارش اشعری، غالیان در کنار رافضه و زیدیه یکی از سه شاخه مهم شیعه هستند و شاخه غالیان خود مشتمل بر پانزده فرقه است که عبارتند از: بیانیه، اصحاب عبدالله بن جعفر طیار(جناحیه)، حربیه، مغیریه، منصوریه، خطابیه که خود مشتمل بر پنج فرقه است و اشعری آن را پنج فرقه حساب کرده، فرقه ای که مدعی اند روح القدس همان خداوند است و این روح در پیامبر صلی الله علیه وآله و از آن پس در امامان حلول کرده است. گروهی که علی علیه السلام را خدا پنداشتند و مدعی شدند پیامبر دروغ گفته است، اصحاب شریعی ( شریعیهسبئیه و سرانجام گروه پانزدهم یعنی معتقدان به تفویض.

اما نزد بغدادی و خلف او اسفراینی، اصولا فرقه های غالیان بخشی از حلولیه را تکیل می دهند و حلولیه، خود، گروهی خارج از دین هستند و از همین رو نمی توان آنها را در شمار فرقه های مسلمان قرار داد. از دیدگاه بغدادی، حلولیه شامل ده فرقه است که «بیشتر آنها به غالیان رافضی برمی گردد». فرقه های حلولیه در گزارش او شامل سبئیه، بیانیه، جناحیه، نمیریه، مقنعیه، رزامیه، برکوکیه، حلمانیه، حلاجیه و عذاقره است. اسفراینی هر چند در اینکه غالیان و حلولیه از مسلمانان نیستند و از شمار «هفتاد و دو فرقه» بیرون هستند با بغدادی همرأی می شود، ولی در هنگام برشمردن این فرقه های خارج از دین از اینکه آنان از بیست فرقه بیشترند سخن به میان می آورد و سپس درباره گروههای سبئیه، بیانیه، حربیه، منصوریه، جناحیه، خطابیه (مشتمل بر معمریه، ربعیه، عمرویه، مفضلیه، و خطابیه مطلقه غرابیه ( مشتمل بر مفوضه و ذمیه)، شریعیه و نمیریه – به عنوان یک فرقه – حلولیه، رزامیه، مقنعیه، حلمانیه، حلاجیه، خرمیه، اهل تناسخ، خابطیه (از فرقه های معتزلهحماریه (از فرقه های معتزله)، یزیدیه خوارج، میمونیه خوارج و باطنیه و عقاید آنان بحث و بررسی می کند.

از اینکه بگذریم، در گزارش شهرستانی که سامان یافته تر است غالیان یازده صنف هستند و این یازده صنف عبارتند از: سبئیه، کاملیه، علبائیه، مغیریه، منصوریه، خطابیه، کیالیه، هشامیه، نعمانیه، یونسیه و سرانجام نصیریه و اسحاقیه به عنوان یک صنف. در منابع فرقه شناختی شیعی، هرچند اشعری قمی و نوبختی هیچ کدام به عدد مشخصی برای گروههای غالیان تصریح نکرده اند، اما در آثار این دو فرقه نگار کهن شیعی از گروههایی چون سبئیه، کربیه، پیروان عبدالله بن معاویه، روندیه، بیانیه، خرمدینیه، منصوریه، خطابیه، ابامسلمیه، و رزامیه و نیز فروع و شاخه های هریک از گروهها، سخن به میان آمده است. در بیان الادیان نیز پس از یاد کردن از اینکه شیعه در بردارنده پنج فرقه است از غالیه به عنوان سومین فرقه در ردیف چهار فرقه دیگر یعنی زیدیه، کیسانیه، شفیعیه، و اثنی عشریه سخن به میان آمده و این فرقه خود دارای نه انشعاب یا فرقه کوچکتر دانسته شده که عبارتند از: کاملیه، سبئیه، منصوریه، غرابیه، بزیغیه، اسماعیلیه و ازدریه. اما در منابع تاریخی، مقدسی در کتاب خود از فرقه های فراوانی به عنوان فرقه های شیعه یاد کرده و از غالیه به عنوان یک فرقه در کنار فرقه هایی چون غرابیه، کرنبیه، روندیه، منصوریه، ربعیه، زیدیه، یعفوریه، شمطیه، سراجیه، کیسانیه، سبئیه، قحطبیه، خطابیه، بیانیه، قطعیه، طیاره، حلاجیه، مختاریه، خشبیه، کاملیه، واقفیه، مسلمیه، باطنیه، اسماعیلیه، قرامطه، شرامحه، کاغذیه، رمیه، مبیضه و کیالیه نام می برد. ناگفته پیداست که این فهرست دربردارنده انشعابهایی از زیدیه، کیسانیه، اثنی عشریه، اسماعیلیه و غالیان است و در این صراحتی ندارد که کدام یک از این فرقه ها مشخصا جزء غالیان هستند. این گزارشها و گزارشهایی دیگر از این دست بیش از آنکه بر فهرست مشخصی از غالیان دلالت داشته باشند و تصویری روشن از انشعابهای درونی طیف غالی در درون جامعه شیعی بدست دهند، گویای نوعی آشفتگی در گزارش منابع تاریخی و فرقه شناختی درباره غالیان هستند و همین امر راه را برای رسیدن به یک برداشت قطعی و نهایی در این باره دشوار می سازد. با وجود این، آنچه به روشنی می توان گفت این است که برخی از این فرقه ها از شهرت فراوانتری در منابع تاریخی و فرقه شناختی برخوردارند و درباره آنها نوعی وحدت نظر وجود دارد، به اندازه ای که نمی توان آنها را در شمار غالیان ندید. برخی از این فرقه ها با بدنه عمومی اثنی عشری، همدمی و برخورد بیشتری داشته اند یا خود و پیروانشان در شمار راویان حدیث شیعه در آمده اند، به گونه ای که نمی توان از عملکرد آنها صرف نظر کرد، و برخی نیز در افکار خود به شیعه دوازده امامی نزدیک شده یا گاه در سطوحی این افکار را به خود نزدیک ساخته اند، به گونه ای که نمی توان آنان را و اثر گذاریشان را نادیده انگاشت. از آن رو که در این بررسی فشرده مجال پرداختن به همه آنچه از آن بعنوان فرقه های غالیان یاد شده است وجود ندارد، به شمار محدودی از آنها نظر می افکنیم:

سبئیه

یکی از فرقه های مشهور غالیان فرقه ای است که دنباله رو آن فردی به نام عبدالله بن سبا معرفی شده اند. در اینکه آیا عبدالله بن سبا یک افسانه است یا یک واقعیت، اختلاف نظر وجود دارد و در حالی که در پاره ای از منابع تاریخی و نیز منابع روایی و ملل و نحل از عبدالله بن سبا و اندیشه های او سخن به میان می آید. برخی نیز او را انکار می کنند و وجود او را یک افسانه برساخته می دانند و برخی هم او را با عماربن یاسر یکی می پندارند. از این نزاع که بگذریم برپایه آنچه در متون و منابع فرقه شناختی آمده عبدالله  بن سبا همان کسی است که در جریان شورش مصریان بر ضد عثمان بن عفان یکی از سرکردگان ماجرا بود و همو بود که یک بار دیگر در جریان نبرد جمل و هنگامی که صلح را نزدیک می دید بر هر اردوی سپاهیان امام علی علیه السلام و گردآمدگان بر پیرامون شتر عایشه تاخت تا آتش جنگ را شعله ور سازد. او بنابر روایت منابع فرقه شناختی، حتی منابعی شیعی، همان کسی بود که پس از ضربت خوردن امیرمومنان علیه السلام منکر شهادت آن حضرت شد و ادعا کرد آن حضرت نمی میرد. چنان که اشعری قمی و نوبختی یادآور می شوند پس از ضربت خوردن امام علیه السلام شیعیان بر سه گروه شدند و یکی از این گروهها همان کسانی بودند که عبدالله بن سبا آنان را رهبری می کرد و به زنده بودن آن حضرت اظهار عقیده کردند. اما درباره عقاید و آموزه های عبدالله بن سبا آنچه در متون تاریخی و فرقه شناختی دیده می شود نسبت دادن برخی از عقاید شیعی چون رجعت و وصایت و نیز سخن به میان آوردن از عقایدی دیگر از اوست که مبتنی بر غلو درباره امام علی علیه السلام است. یکی از این عقاید آن است که وی امام علی علیه السلام را خدا می خواند و به حلول روح الهی یا جزئی الهی در آن حضرت عقیده داشت و می گفت: او در آسمانها و در ابرهاست، رعد صدای او و برق تبسم اوست و روزی به زمین نزول خواهد کرد تا آن را از عدل و داد پر کند. بنابر آنچه شهرستانی آورده و دیگران نیز نقل کرده اند ابن سبا این عقاید خود را پس از شهادت امام علی علیه السلام مطرح کرد و طرفدارانی بر این اندیشه ها در پیرامون او گرد آمدند. به نظر می رسد ابن سبا- در فرض صحت وجود شخصیتی- نتوانست یک رویکرد کلامی مشخص را پایه گذارد و تنها شعارهایی را مطرح کرد و شماری نیز این شعارها را پذیرفتند. اما این شعارها در دوره های بعد بود که توانست حرکتهایی رسمی را چون حرکت کیسانیان سامان دهد. این امر سبب شده است که برخی از تحلیلگران ظهور رسمی غالیان را به عنوان یک پدیده با همه درونمایه ها و عناصر لازم به دوره هایی پسین بازگردانند. به هر روی، صرف نظر از همه جا و جنجالی که درباره عبدالله بن سبا صورت گرفته واقعیت امر این است که نمی توان سبئیه را به عنوان نخستین نماد تشکیلاتی اندیشه های غالیان قلمداد کرد، بلکه باید ظهور رسمی این پدیده را در فرقه هایی چون کیسانیان گروههایی یافت که پس از کیسانیه رخ نمودند.

بیانیه

از کیسانیه و برخی از گروههای منشعب شده از آن چون کربیه که بگذریم، که خود کانون فعالیتهای غالیان در روزگار امام سجاد علیه السلام بودند، در دوره بعد یعنی معاصر امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام با حرکتهای دیگری از غالیان روبرو هستیم که بیانیه، مغیریه، جناحیه و خطابیه از مهمترین آنها به شمار می روند. بیانیه نامی است که بر پیروان بیان بن سمعان نهدی تمیمی نهاده اند. بیان که گاه از او با نام بنان نیز یاد شده از غالیان است که مورد لعن و نفرین امام صادق علیه السلام قرار گرفت. او که به سال 11ق./ 737م. به قتل رسید، در دوران حیات خود رهبری یکی از جناحهای انشعابی پس از مرگ ابوهاشم را برعهده گرفت. شیبی می نویسد: «درگذشت ابوهاشم انشعابی بزرگ را در تشیع پدید آورد. از سویی محمد بن علی بن عبدالله عباس ادعا کرد وی امام است، از سویی عبدالله بن حارث که از مردمان مدائن بود مدعی شد امامت به عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر منتقل شده است و از سویی دیگر نیز بیان بن سمعان آن هر دو دعوی را انکار کرد و مدعی شد ابوهاشم بسان پدر خود مهدی امت است و هیچکس را وصی خویش قرار نداده است.» وی بدینسان همچنان بر امامت ابوهاشم ماند و سپس با استناد به آیه «هذا بیان للناس و هدی» (سوره آل عمران/ آیه183) (این بیان و هدایتی برای مردمان است) مدعی شد او خود وصی ابوهاشم است. بیان به امامت امامان معاصر خود – از امامان اثنی عشریه – عقیده نداشت و حتی نامه ای به امام  باقر علیه السلام نوشت و از آن حضرت خواست به او بگرود. از بیان بن سمعان عقایدی نقل شده که از آن جمله است:

1- تجسیم، یعنی آنکه معتقد بود خداوند دارای صفاتی انسان گونه و دارای  اعضا و جوارح است. او در این باره به آیاتی که از صفاتی خبریه حکایت دارند استناد می کرد.

2- حلول، بدان معنا که مدعی بود روح خدا در علی علیه السلام و پس از او در محمد حنفیه و پس از ابن حنفیه نیز در ابوهاشم و پس از ابوهاشم در خود او یعنی بیان حلول کرده است.

3- انقضای نبوت،  چونانکه از وی رسیده است که بخشی از شریعت محمد صلی الله علیه وآله را نسخ کرد. شیبی اندیشه انقضای نبوت را به آراء ابوهاشم مستند دانسته و مدعی شده است همین عقیده که بیان آن را ترویج کرد حدود سه دهه بعد پایه اعتقادات اسماعیلیان در این زمینه شد.

4- وی همچنین مدعی بوده است ستاره زهره را می خواند و این ستاره او را پاسخ می گوید.

ناگفته نماند بیان بن سمعان کوفه را کانون فعالیت خود قرار داده و گروه طرفدار خویش را برباقیمانده های طرفداران حمزه بن عماره بربری و دنباله های کیسانیان بنیاد نهاده بود و چون در سال 119ق./ 737م. از سوی خالد بن عبدالله قسری سرکوب و در آتش سوزانده شد طرفداران وی به دیگر شاخه های غالیان پیوستند یا زمینه بروز و ظهور اندیشه غلو در گروههای دیگری چون هسته های آغازین اسماعلیان شدند.


Sources :

  1. دکتر حسین صابری- کتاب تاریخ فرق اسلامی – از صفحه 275 تا 283

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/402132