امی بودن، نشانه شرف و کمال پیامبر (ص)

از جمله بینات حضرت رسول خاتم صلی الله علیه  و آله وسلم امی بودن آن حضرت است که خداوند حکیم آن را در کنار رسالت و نبوت آن جناب قرار داده و فرموده است: «الذین یتبعون الرسول النــبی الامی...»(سوره اعراف/ آیه 157«آن کسانی ]رستگارند[ که از رسول نبی امی تبعیت می کنند....»، و در واقع امی بودن آن حضرت را دلیل بر رسول و نبی بودنش قرار داده است.

درباره ی امی معانی متعددی ذکر شده: اولا این که منسوب به ام القری یعنی مکه است و امی یعنی مکی، کسی که زادگاه و خاستگاهش مکه است. ثانیا منسوب به امت است یعنی از میان توده ی مردم برخاسته و به اصطلاح امروز «مردمی» است و طاغوتی نیست. ولی این دو معنی، صلاحیت این را ندارند که در کنار نبوت و رسالت ذکر شوند و دلیل بر صحت آن دو منصب آسمانی باشند. ثالثا، معنی سومی که منطقی و عقلانی به نظر می رسد، این که امی منسوب به ام است و «ام» یعنی مادر و «امی» یعنی کسی که درس نخوانده و استاد و معلمی به خود ندیده و از احدی اکتساب علم و دانش نکرده است و به همان بساطت که از مادر متولد شده، باقی مانده و در این عالم طبیعت، با هیچ مکتبی جز مکتب دامن مادر آشنایی نداشته است و در نتیجه تمام علوم و دانش هایش از طریق وحی و افاضات حضرت رب العالمین به او رسیده است و او هر چه دارد از علوم و معارف غیرقابل احصاء از مکتب «علمه شدید القوی» (سوره نجم/ آیه 5 «آنکس که قدرت عظیمی دارد، او را تعلیم داده» و آموزشگاه «علمک مالم تکن تعلم....» (سوره نساء/ آیه 113) «آنچه را نمی دانستی که به تو آموخت.» فرا گرفته است، و بسیار روشن است که این معنای امی صلاحیت این را دارد که در کنار عنوان رسول و نبی قرار گیرد و دلیل بر صحت ادعای رسالت و نبوت باشد زیرا فردی که در یک محیط عاری از علم و فرهنگ و تمدن زندگی کرده و در تمام مدت عمرش تا سن چهل سالگی نه کتابی خوانده نه مکتبی رفته و نه معلمی داشته است، اگر ناگهان سخنانی سرشار از علم و دانش بر زبانش جاری گردد و کتابی مشحون از علوم و معارف توأم با قوانین جامع زندگی به عالم عرضه کند، هر عقل سلیم عاری از لجاج و عناد پی می برد که این یک جریان خارق العاده و بیرون از مقتضیات عالم ماده و طبیعت است. هیچگاه عالم طبیعت نمی تواند در دامن خود یک فرد امی – یعنی درس نخوانده ی - عالم و معلم بپروراند. تنها راه توجیهش اثبات مسئله ی وحی و نبوت و ارتباط با عالم ماورای طبیعت است و لذا خداوند حکیم پس از این که خود را ملک قدوس عزیز حکیم معرفی می کند، می فرماید: «هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم» (سوره جمعه/ آیه 2آری، آن خداست که در میان امی ها و درس نخوانده ها ]که فاقد همه گونه کمالات بودند[ از خودشان ] نه از خارج محیطشان، فی الامیین من الامیین[ رسولی را برانگیخت که: «یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه» (سوره جمعه/ آیه 2«آیات آسمانی خدا را بر آنها  بخواند و آنها را ]از آلودگی های اخلاقی و عملی[ پاکیزه گرداند و به آنها کتاب و حکمت تعلیم کند».

دانستنی ها و معارف عقلانی یادشان بدهد و بایستنی ها و مقررات زندگی صحیح انسانی را به آنها بیاموزد، یعنی این توهم برای کسی پیش نیاید که پیامبر هم بشری همانند دیگران  است و پیروی از او خلاف حکم عقل است آنگونه که خدا از قول مشرکان نقل می کند: «فقالوا بشرا منا واحدا نتــبعه إنا إذا لفی ضلال و سعر» (سوره قمر/ آیه 24«گفتند: آیا ما پیروی کنیم از یک فرد بشری که از جنس خود ماست؟ در این صورت به گمراهی و جنون افتاده ایم».

البته این حرف در حد خود حرف درستی است! زیرا تبعیت بشر از بشری همانند خود خلاف منطق عقل است. اما جوابش همان است که قرآن فرموده است: «قل إنما بشر مثلکم یوحی إلی...» (سوره کهف/ آیه 110«بگو: درست است که من هم بشری همانند شما هستم، ولی بشری هستم که مخاطب وحی خدا قرار گرفته ام..» من بشر موحی الیه هستم. من از خودم چیزی نمی گویم: «....إن أتبع إلا ما یوحی إلی....» (سوره انعام/ آیه 50«...پیروی نمی کنم جز آنچه را که به من وحی می شود....». «و ما ینطق عن الهوی* إن هو إلا وحی یوحی» (سوره نجم/ آیات 3-4«]او[ از جانب خود سخنی نمی گوید؛ مگر آنچه به او وحی می شود».

او از روی خواهش دل سخن نمی گوید. او گفتاری جز آنچه به او وحی می شود ندارد و دلیل بر صدق این ادعا، همان امی بودن اوست. سایر انبیاء علیهم السلام آیتشان غیر کتابشان بود. حضرت موسی علیه السلام آیتش عصای مبدل به اژدها بود و کتابش تورات، حضرت مسیح علیه السلام آیتش زنده کردن مرده ها بود و کتابش انجیل، و لذا نیازی به امی بودنشان نبود. اما آیت حضرت خاتم صلی الله علیه و آله وسلم عین کتاب اوست و لذا اگر توانایی خواندن و نوشتن داشت، دستاویزی برای فتنه انگیزان می شد و متهمش می کردند و می گفتند: این کتابی که به نام قرآن آورده، از جانب خدا نیست بلکه از کتاب های پیشنیان خوانده و رونویسی کرده است و بعنوان وحی آسمانی تحویل مردم می دهد! چنان که قرآن نقل می کند که چنین تهمتی را به آن حضرت زدند: «و قالوا أساطیر الاولین اکتــتبها فهی تملی علیه بکره و أصیلا» (سوره فرقان/ آیه 5«گفتند: اینها که این می گوید[ همان افسانه های پیشنیان است که او آنها را رونویسی کرده و هر صبح و شام این کلمات بر او املا می شود». با این که روایات تاریخی قطعی از زندگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نشان می دهد که در تمام مدت عمرش کتابی نخوانده و خطی ننوشته است، او را متهم کردند که هر صبح و شام کتاب های پیشینیان را می خواند و از آن ها رونویسی می کند! پس اگر واقعا توانایی خواندن و نوشتن داشت، دستاویز شیطانی خطرناکی به دست توطئه گران می افتاد. چنانکه خداوند حکیم می فرماید: «و ما کنت تتلوا من قبلـــه من کــــتاب و لا تخطــــه بیمینـــــک إذا لارتاب المبطلون» (سوره عنکبوت/ آیه 48تو قبل از نزول قرآن، هزگز کتابی را نمی خواندی و هرگز با دست خود چیزی نمی نوشتی و اگر چنین بودی یعنی خواندن و نوشتن داشتی آن کسانی که با تو دشمنی دارند و در صدد ابطال دعوت تو هستند از این راه، ارتیاب و شک و تردید در دل ها ایجاد می کردند و قرآن را نتیجه ی مطالعه ی کتب پیشین و نسخه برداری از آن ها قلمداد می کردند. این جمله ی «إذا لارتــــاب المبطلون» در آیه ی شریفه دلیل روشنی است بر این که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم هم قبل از بعثت دارای سواد خواندن و نوشتن نبوده هم بعد از بعثت، زیرا پس از بعثت هم اگر می خواند و می نوشت، دستاویزجویان می گفتند: او قبلا هم خوانا و نویسا بوده ولی اظهار نمی کرده و خود را امی و درس نخوانده نشان می داده است. اینجا لازم است به این نکته اشاره شود که آن ها که نمی توانند این سخن را باور کنند که رسول الله الاعظم صلی الله علیه و آله وسلم با داشتن تمام کمالات عالی و عالم بودن به تمام علوم اولین و آخرین، توانا بر خواندن و نوشتن نبوده است، باید به این حقیقت توجه کنند که اصلا خواندن و نوشتن به خودی خود کمال محسوب نمی شود.

خواندن و نوشتن به خودی خود کمال نیست

اولا خواندن و نوشتن به خودی خود کمالی نیست. آنچه کمال است، علم است. سواد خواندن و نوشتن مقدمه ی علم است و در واقع مفتاح العلوم و کلید گنجینه های دانش هاست، و بسیار روشن است که اگر بخواهد به علوم و دانش های عالمان و دانشمندان دست پیدا کند، چاره ای جز این ندارد که سواد خواندن و نوشتن بیاموزد تا با خواندن کتاب ها علومی فرا گیرد و با نوشتن و یادداشت کردن دانسته هایش به هنگام فراموشی به آن ها مراجعه کند. آدم بی سواد از همه ی علوم بی خبر و فاقد ارزش است اما پیامبر اکرم صلی الله علیه  و آله وسلم که با وحی الهی عالم به تمام علوم است، طبعا نیازی به خواندن نوشته های دیگران نداشته و چون طبق وعده ی خدا مصونیت از نسیان و فراموشی یافته و خدا فرموده است: «سنقر ئک فلا تنسی»(سوره اعلی/ آیه 6«ما آنگونه بر تو قرائت می کنیم ]و از علوم آگاهت می سازیم [که هرگز نسیان و فراموشی به سراغت نیاید». بنابراین آن حضرت نیازی به نوشتن و یادداشت کردن ندارد. آنکس که تمام گنجینه های جواهرات در اختیار اوست و هیچ دری به روی او بسته نیست، احتیاج به کلید ندارد، دنبال کلید گشتن برای او کاری لغو است و نامعقول. پس اولا سواد خواندن و نوشتن به خودی خود کمال نیست بلکه مقدمه ی کمال است و لذا آنکس که خودش واجد کمال است، طبعا نیازی به مقدمه نخواهد داشت تا بگوییم چگونه ممکن است رسول الله الاعظم صلی الله علیه و آله وسلم که واجد تمام کمالات است، فاقد این کمال باشد؟ اصلا داشتن سواد خواندن و نوشتن در مورد آن حضرت کمال نیست تا نداشتن آن نقصی به حساب آید! ثانیا فرض می کنیم سواد خواندن و نوشتن با قطع نظر از این که مقدمه ی علم است، خودش برای همه کس حتی برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم کمال باشد، اینک می گوییم خداوند حکیم که عطا کننده ی تمام کمالات است، این کمال را به رسول مکرمش عطا نکرده است تا زمینه ی ارتیاب برای مبطلان فراهم نگردد و آن حضرت را متهم به مطالعه ی کتاب های پیشینیان و رونویسی از آن ها نکنند. آری، این کمال ادنی را به منظور حفظ کمال اعلا و رعایت مصلحت اقوی که مصون نگه داشتن قرآن از شک و ارتیاب مبطلان بوده به رسول اکرمش صلی الله علیه و آله وسلم نداده و آن حضرت را ناتوان در خواندن و نوشتن آفریده است تا امی بودنش برای همه کس  محرز  گردد و وحی محض بودن قرآن مجید ثابت شود.

پاسخ به استبعاد برخی از بزرگان

از این رو پی می بریم استبعادی که بعضی از بزرگان در این باب فرموده اند بجا نیست. گفته اند چگونه ممکن است باور کرد کسی که عالم به تمام علوم اولین و آخرین است نداند این خطوط به معنای این حروف است؟ مثلا نداند این خط عمودی «ا» به معنای «الف» است و این خط افقی «ب» به معنای «با» و این خط منحنی «د» به معنای «دال» است و کسی که می تواند با اشاره ی انگشت خود کره ی ماه را در آسمان دو نیمه کند و شق القمر کند، چگونه نمی تواند حروف ا-ب- د- و-...... [ را روی صفحه ی کاغذ یا لوحی نقش کند؟

در جواب عرض می کنیم آری، همان قدرت قهار خداوندی که به رسول مکرمش قدرت شق القمر داده و به او توانایی داده که با اشاره ی انگشتش کره ی ماه را به دو نیمه کند، توانایی نوشتن حروف ا-ب- و- د را روی یک صفحه ی کاغذ به او نداده است و همین خود، اعجاز و خرق عادت است و شاهد روشنی است بر این که پیامبر از خود چیزی ندارد. در تمام جرئیات از حرکات و سکناتش مقهور اراده ی خالق خویش است. آن خدایی که به رسول گرامیش چنان احاطه ی علمی داده که با نگاه کردن به چهره ی هرکسی افکار و اندیشه های درونش را می خواند و از وقایع گذشته و آینده ی زندگیش خبر می دهد، در عین حال همان خدا او را از خواندن یک صفحه ی نوشته مشتمل بر حروف ا- ب- د- و....،  ناتوان ساخته است تا امی بودنش بر همه کس ثابت گردد و از امی بودنش وحی بودن قرآن ثابت شود و به وسیله ی قرآن سعادت ابدی عالم انسان تأمین شود.

امی بودن رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم شرف و کمال بزرگی برای آن حضرت است

آری، سعادت ابدی انسان در گرو افتادن وی به دامن وحی آسمانی قرآن است و اثبات وحی بودن قرآن نیز در گروه امی بودن آورنده ی قرآن است، از این رو نتیجه می گیریم که امی بودن پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله وسلم سبب سعادت ابدی انسان و توانایی آن حضرت بر خواندن و نوشتن سبب هلاکت ابدی انسان است، و لذا می بینیم که خداوند حکیم امی بودن رسول اعظمش صلی الله علیه  و آله وسلم را همدوش با رسالت و نبوت آن حضرت قرار داده و فرموده است: «الذین یتبعون الرسول النــبی الامی...»، «کسانی که از رسول  نبی امی پیروی می کنند..»

پس باورمان شد که امی بودن برای ما افراد بشر عادی نقص  و عیب است و نقص و عیب بزرگی هم هست، لیکن همان امی بودن برای شخص  پیامبرخاتم صلی الله علیه و آله وسلم که کارش تأمین حیات ابدی و سعادت سرمدی عالم انسان است، شرف و کمال است و شرف و کمال بزرگی هم هست.

این جمله هم از ابن خلدون دانشمند بزرگ معروف است. او می گو ید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم امی بودند و این خصیصه برای او و نسبت به مقام شریفش کمال است، اما امی بودن برای ما کمال نیست بلکه نقص فاحش است و بر اساس همین حکمت است که خداوند حکیم قریحه ی شاعری هم به رسول مکرمش صلی الله علیه و آله وسلم نداده و صریحا فرموده است: «و ما علمناه الشعر و ما ینبغی له...» (سوره یس/ آیه 69«ما به او شعر تعلیم نکرده ایم و شایسته ی او هم نیست که شاعر باشد..».

البته کسی که کتاب حکمت آورده و می خواهد از مجرای کلام خود بشر را با واقعیت محض عالم کون آشنا سازد، باید قلب مقدس و فکر مطهرش از نقیصه ی نیروی تخیل که ابزار لاینفک شاعر است منزه باشد و دستگاه خیالبافی و نیروی تزیین مفاهیم با تخیلات کذب آمیز و قدرت شعرسازی- که اوج کمالش در دروغ پردازی است و به قول نظامی اکذب آن احسن آن است یعنی دروغ ترین آن، نیکوترین آن است!- اساسا در وجود اقدس رسول الله که «له دعـــوه الحق» است از طرف خالقش قرار داده نشده باشد. در این صورت است که هم روح مقدس آن پیام آور آسمانی از آلودگی به تخیل در امان می ماند و هم مردم وقتی دانستند که آن جناب اصلا قریحه ی شاعری ندارد، با آرامش خاطر به گفتار سراسر حکمتش می گرایند و جز حقیقت محض و واقعیت صرف، محملی برای کلامش نمی یابند و مطمئن می شوند که: «...إن هو  إلا ذکر و قرآن مبین» (سوره یس/ آیه 69«.... سخن او همه ذکر حقایق و قرآنی روشن است».


Sources :

  1. سیدمحمد ضیاء آبادی- خاتم انبیاء (ص)، رحمت بی انتها – از صفحه 81 تا 91

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/402219