مواضع و برخوردهای کودکان بدبین

کودکانی که مبتلا به بدبینی هستند، در برابر امور، جریانات و حوادث اشخاص و حتی خود چه موضعی اتخاد می کنند؟ در این مورد پاسخهای وسیع و پردامنه ای وجود دارد. آنچه با رعایت اختصار قابل ذکر است بدین قرار است:

1- مواضع در رابطه با خود: رابطه شان با خودشان رابطه منفی و انکار و اتهام است. خود را در محور بدبختی ها و گرفتاری ها می دانند و گمانشان این است که طبیعت و سرشت شان چنین است که بدبخت باشند. در برابر همه اتفاقات و جریاتی که واقع می شوند و ناخوشایند هستند خود را مقصر می دانند و به صورت مبالغه آمیزی درباره بدبختی ها و سقوط خود حرف می زنند. اینان دائما نقاط تاریک زندگی خود را در نظر مجسم می کنند و بجای پاکی ها و خوبی ها به زشتی ها و پلیدی های خود می اندیشند، بدون اینکه قصد اصلاحی در آن وجود داشته باشد. به همن نظر در برابر ناملایمات حالت تسلیم به خود می گیرند و آن حالت را برای خویش نوعی تنبیه بحساب می آورند. گاهی اینان خود را متهم می دانند که اگر مثلا فلان کار را نمی کردند دچار فلان حادثه نمی شدند و بر این اساس احساس گناهی سخت جانشان را می آزارد. به خود شدیدا حساس و نسبت به خود بدبین می شود و این امر موجبات تنفر و بدبینی از خود را برایشان پدید می آورد. همین امر موجب می شود که دائما برای خود سوانح خیالی تصور کنند و از خود بیش از پیش متنفر گردند.

2- در رابطه با دیگران: اینان اهل معاشرت نیستند، با دیگران سازگاری ندارند، نمی توانند باور کنند که آن دیگران درباره آنها حسن نیت دارند. تصورشان این است که همه می خواهند آنها را اذیت کنند، بر سرشان کلاه بگذارند، آنها را به دام و تله اندازند. دائما در جستجوی نقاط ضعف و عیب دیگران هستند تا در سایه آن اندیشه خود را قوت بخشند. از میان هزاران نقطه زیبا و روشن دیگران تنها نقاط  تاریک و مبهم دیگران را می بینند و تنها عیب ها و آلودگی ها را می بینند. و تنها چون مگس ها بر روی جراحات و دمل ها می نشینند. هر عملی که از فردی سر زند برایشان این احساس پدید می آید که در آن قصد و نیت سوئی است و این خود سبب می شود که قلبشان انباشته از خصومت ها، نارضائی ها و عقده ها گردد و تدریجا به اطرافیان پراکنده گردد، به همین نظر برخوردشان با دیگران صدمه آفرین می شود. می کوشند موجبات القای رنج را به دیگران فراهم آورند. از معاشرت ها گریزانند و حالت کناره گیری از دیگران را در خود می پرورانند. دوست ندارند با دیگران ارتباطی برقرار کنند از ترس آنکه مبادا  آنان برای او  شر بیافرینند. آشنائی هایشان اندک، عده دوستانشان کم و رابطه شان حتی با پدر و مادر اعضای خانواده اندک است.

3- در رابطه با امور و جریانات: واقعه ای اتفاق می افتد، بدون اینکه پای سخنی از او در میان باشد خود را در آن مقصر قلمداد می کند. گمان دارد بخاطر او فلان واقعه پدید آمده و همه آنچه که صورت گرفته نوعی صحنه سازی بوده است تا او را مورد آزار قرار دهند. اظهار نظرهایش همه گاه ناشی از بدبینی و همراه با آن است. انتقادش همراه با عیبجوئی و از نوع آن است. همه گاه از انتقادهای عیبجویانه اش احساس لذت می کند. شاد است که خود را سبک کرده است. حتی اگر عمل  خیری هم در جامعه صورت گرفته باشد با مهارت موشکافی می کنند که بینند آیا چیزی منفی هم در آن وجود دارد یا نه؟ شیوه برخوردشان با امور همه گاه با دید عدم رضایت است مگر آنگاه که خلافش ثابت شود. حوادث و وقایع را همه گاه تیره و با عینک دودی می بینند. به همین نظر حتی کمتر تسلیم سخن حق می شوند و در بحث ها و مجادله ها همه گاه سعی بر غلبه خود دارند نه غلبه حق. حالت روانی شان به گونه ای است که نسبت به همه امور و مسائل مظنون اند، به همین خاطر با هر پیشنهادی مخالفت دارند، در مواردی پرخاشگری می کنند. رفتار قالبی خود را بروز می دهند. حتی به هنگام مشاهده زیبائی ها می کوشند هرچیز را در قالب زشت خود ببینند. و این امر باعث می شود که زندگی را سراسر تیره بیابند و از عقیده دیگران و حتی خودشان بیراز و متنفر باشند، با بی اعتنائی دیگران و حتی خودشان مواجه شوند.

وضع عاطفی آنها:

آنها به دیگران محبت دارند ولی محبتی سرسری، بی مایه و بی اصالت، رونق و جلائی ندارد. ظاهرا احوالی می پرسد و می خندد، ولی خنده ای ظاهری، تصنعی است. ابراز محبت می کند ولی این محبت از درون قلب مایه نمی گیرد. عواطف شان منفی و خصمانه است. آماده برخوردند، حاضر به درگیری هستند، ممکن است حتی به پدر مادر خود بی علاقه باشند، و یا دشمنی و خصومتی داشته باشند که قادر به عرضه آن نباشند و این امر گاهی به معلم و برادر و خواهر و دوستان و اطرافیان نیز کشانده می شود. چه بسیار از اینان که اختلال در عواطف دارند، تضاد و تردید دارند، گوشه گیرند، سیمای شان خشن است. چنانند که نفرت و کینه توزی سراسر زندگیشان را فرا گرفته است. آماده انفجارند. به محض دیدن حرکتی، شنیدن سخنی از جای برمی خیزند و با دیگران گلاویز می شوند. از بابت خودشان باید گفت دائما در ترس و وحشت به سر می برند، احساس ناامنی می کنند، گمانشان این است در معرض خطرات متعددی هستند، دیگران برایشان نقشه کشیده اند و قصد محو و فنایشان را دارند. به همین نظر نه تنها از دیگران، بلکه از خود و سایه خود می گریزند. اضطراب و پریشان حالی توان کار و تلاش را از آنان گرفته و روزگارشان را تیره کرده است.


Sources :

  1. دکتر علی قائمی- خانواده و مسائل عاطفی کودکان – از صفحه 357 تا 359

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/402292