موعظه امام سجاد(ع) به عبدالملک مردان

عبدالملک برای انجام حج، وارد مکه شد و دستور داد هیچکس وارد مسجدالحرام نشود تا او بدون زحمت به طواف کعبه بپردازد. مشغول طواف شد، امام سجاد علیه السلام نیز در آن سال در مکه بود، بدون اعتنا به دستور او به طواف پرداخت. عبدالملک پرسید: این شخص کیست؟ خادمانش گفتند: این شخص، زین العابدین علی بن الحسین علیه السلام است. گفت: به او بگویید نزد من آید. پس از طواف، امام سجاد علیه السلام را به مجلس عبدالملک آوردند. عبدالملک به امام سجاد علیه السلام گفت: چرا نزد ما نمی آیی؟ من که پدر تو را نکشته ام، بنابراین از ما دوری نکن. امام سجاد علیه السلام فرمود: آنکس که پدرم را کشت، تنها دنیای پدرم را تباه ساخت، اکنون اگر تو می خواهی دنیای مرا تباه کنی، باکی نیست. عبدالملک گفت: معاذالله که به شما آسیب برسانم، بلکه نزد ما بیا، تا در امور دنیوی تو را کمک کنیم. امام سجاد علیه السلام دست هایش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا احترامی که در پیشگاه تو دارم، به عبدالملک نشان بده. همان دم جواهرات و دانه های مرواریدی در کنار آن حضرت دیده شد که نظیر نداشت. آنگاه به عبدالملک فرمود: کسی در پیشگاه خدا اینگونه احترام دارد چه نیازی به مخلوقاتش دارد؟ سپس عرض کرد: خدایا این جواهرات را بالا ببر. آن جواهرات ناپدید شدند. عبدالملک که تحت تأثیر اوج معنویت امام سجاد علیه السلام قرار گرفته بود، گفت: مرا موعظه کن. امام فرمود: آیا واعظی بالاتر و رساتر از قرآن وجود دارد؟ خداوند (در آیه اول سوره مطففین) می فرماید: «ویل للمطففین»؛ وای بر کم فروشان. وقتی خداوند در مورد کم فروشان چنین بفرماید، پس چگونه است حال آن کسی که همه اموال مردم را چپاول کند؟!

 


Sources :

  1. محمد محمدی اشتهاردی- داستان دوستان – از صفحه 340 تا 341

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/402432