تجدید خلقت بنان، نشانه ی کمال قدرت خدای سبحان

«بنان» در لغت به دو معنی آمده است: انگشتان- سرانگشتان. آیه 4 سوره مبارکه قیامت، در میان تمام اعضاء و جوارح انسان با آن همه کثرت و اعجاب در خلقت که دارند، «بنان» یعنی انگشتان یا سرانگشتان را بالخصوص اسم برده و تجدید خلقت آن را پس از مرگ، نشان کمال قدرت، معرفی فرموده است و این شاید از آن نظر باشد که خصوصیات عدد و کیفیت ترکیب و ترتیب و تفاوت در بلندی و کوتاهی انگشتان که در معرض دید همه کس قرار گرفته و عارف و عامی از فواید عجیب و شگفت انگیز آن باخبرند، از نشانه های بارز قدرت توأم با علم و حکمت خالق منان می باشد که چگونه به انواع حوائج و نیازمندی های بسیار خفی و لطیفی که تا در طول زندگی برای انسان پیش نیاید خود انسان نیز توجهی به آن ندارد، دقیقا توجه شده و آنگاه با اندازه گیری مخصوص و تناسب بینی عجیب به اقسام جهازات گوناگون از داخل و خارج تجهیز گردیده است که حقا در خور اندیشه و شایان تفکر است. یا آنکه «انگشتان» همه در ردیف یکدیگر برادر وار ایستاده اند و همچون غلامان مطیع چست و چابک بی اجر و مزد، آماده ی خدمتند. ولی درعین حال چنان نیستند که از هر جهت تشابه در خلقت داشته و خالی از تفاوت باشند. آخر، نه مگر انسان در زندگی محتاج به افعال گوناگون و حرکات مختلف است و لذا به حکم ضرورت، طبیعی است که باید غلامان و کارپردازان نیز متفاوت در خلقت بوده و هریک به وسایل و ابزار کار مخصوص به خود مجهز باشند. به همین جهت می بینیم انگشت «ابهام» با شکل خاص و ممتازی که دارد در فاصله ی معینی بیش از فواصل دیگر انگشتان قرار گرقته است، به طوری که می تواند در کمال سهولت و آسانی بچرخد و خود را به تمام نقاط کف دست برساند و در مواقع ضرورت و انجام کارهای گوناگون به کمک سایر انگشتان بشتابد و با هر یک از آنها به قدر حاجت در تماس لازم باشد و حال آنکه چنین وسعت میدان کار و آزادی در عمل برای دیگر انگشتان مقرر نشده است و هم مشاهده می کنیم که انگشت ها به هنگام هرکاری از کارهای مختلف، از دادن و گرفتن و قبض و بسط و جذب و دفع و انحاء حرکات لطیفه و اعمال طریقه به اشکال گوناگون درمی آیند، با به هم پیوستن و از هم جدا گشتن و خم و راست شدن و باز و نیم باز بودن و انبساط و انقباض پیدا کردن، مشکلات بزرگی را حل می کنند و رفع حوائج بسیار می نمایند. گاه درهم فرو رفته و در آغوش یکدیگر فشرده می شوند و به صورت «مشت گره کرده» بر سر و گردن دشمن فرود می آیند، گاه دیگر منبسط گشته و مانند «طبق» حامل اشیاء می شوند، گاهی به حالت نیم باز، در کنار هم قرار گرفته و همچون کاسه ای وسیله ی خوردن و آشامیدن می گردند، در شرایط دیگری هم کار «جاروب» می کنند و هم به کار «پارو» می خورند؛ هم برای «اخذ» و گرفتن چیزی مورد استفاده واقع می شوند و هم وسیله ی «اعطاء» و دادن شیء قرار می گیرد. دیگر آنکه می بینیم هر انگشتی دارای سه بند است (به استثنای «شست» که دو بند دارد) و بند آخر، به طرزی جالب و زیبا به سلاح «ناخن» مسلح گشته است که علاوه بر جنبه ی زیبایی و جمالی، از نظر برخوردهای قرآن که سرانگشت ها با اجسام گوناگون کار دارند، ناخن ها تکیه گاه خوب و ستون محکم و محافظ لازمی هستند که به هنگام تماس با اشیاء‌ خشن در حفاظت انگشتان تأثیر مسلم دارند و بر نیروی مقاومت آنها می افزایند و مخصوصا در بعضی از کارهای دقیق و صنعت های ظریف و التقاط و برچیدن اشیاء ریز، ناخن، تنها وسیله و ابزار کار است که بدون آن، هم سر انگشتان در معرض آفات فراوان واقع می شوند هم دست عاجز از کار می گردد. اینها که بیان شد، نمونه ی بسیار ناچیزی است از فواید و مصالح خارج از شمار این عضو به ظاهر کوچک جسمانی انسان که هرچه بر نیروی اکتشافی علم و تحقیقی بشر افزوده شود، دریچه های تازه تری به عالم اسرار و حکمت خلقت آن گشوده می گردد و افکار دقیق و کنجکاو دانشمندان را در برابر شاهکار بدیع و ریزه کاری های لطیفی که در چگونگی تشکیل «بنان» و تنظیم خطوط بسیار باریک و موج های تو در تو و به هم پیچیده ی سرانگشتان به کار رفته است به حیرت و اعجاب وا می دارد. تا آنجا که می گویند: از مشخصات فردی هر انسان، موج های باریک و خطوط مارپیچ نوک انگشتان دست اوست. یعنی خطوط سرانگشت هر فردی منحصر به خود او می باشد و در این خصوصیت تشبهی میان دو نفر انسان وجود ندارد و به همین جهت، طریق «انگشت نگاری» که ساده ترین و در عین حال روشنترین راه ضبط هویت و شخصیت هر فردی است، در دنیای علم و تمدن مورد توجه واقع شده است که در موارد تحکیم  اقاریر و تصحیح اسناد و مدارک و احراز هویت اشخاص و شناختن مجرمین، معمول به در محاکم و مقامات قضایی و غیر آن قرار گرفته و راه انکار بعد از اقرار را به روی تجاوزگران بسته است و به گفته ی دکتر الکسیس کارل «اثر انگشت، امضای حقیقی ماست».

اعتراف یک دانشمند آلمانی به «اعجاز» قرآن مجید!

«طنطاوی» در تفسیر خود، ذیل همین آیه می گوید: دوست من «محمود بک سالم» که اکثر دوران زندگی اش را در اروپا و فرانسه گذرانده است، ضمن یک سخنرانی در یک مجمع عظیم مصری چنین گفت: چندی پیش یک دانشمند آلمانی مسلمان شد، وقتی از سبب گرایش او به اسلام پرسیدند، گفت: علت اسلام من این آیه از قرآن بود: «بلی قادرین علی ان نسوی بنانه»، چه آنکه من دیدم مسأله ی انحصار خطوط سر انگشت هر فردی به خودش و عدم تشابه بین افراد بشر در این خصوصیت و متداول گشتن موضوع «انگشت نگاری» در محاکم قضایی براساس همین جهت، از مکتشفات علمی عصر اخیر است و تا پیش از اواخر قرن نوزدهم میلادی، حتی در مراکز علمی و دانش پژوهی اروپا نیز از این مطلب، نام و نشانی به میان نبوده است، تا چه رسد به اینکه عرب عصر جاهلی، پی به این حقیقت علمی برده و آن را به زبان آورده باشد. حال که می بینیم قرآن، در زمان حکومت «جهل» و بی خبری و دوازده قرن پیش از توجه دانشمندان بشری، پرده از روی این واقعیت موجود در کارگاه خلقت برداشته است، پس به طور یقین پی می برم که «قرآن»‌ کلام خداست نه کلام بشر و همین موجب ایمان و اسلام من گردید. بنابراین می شود همین جهت و خصوصیت قابل توجه را هم دخیل در اهتمام به ذکر «بنان» در آیه ی شریفه قرار داد که (محتملا) اشاره به این باشد که قدرت ما، در حفظ هویت افراد بشر و اعاده ی شخصیت جامع الاطراف هر فردی در قیامت تا آنجاست که می توانیم آنچنان بدن های دنیایی را بعد از مرگ و تفرق اجزاء و متلاشی گشتن ذراتشان بار دیگر، حیات داده و با جمیع جزئیات و خصوصیات قبل از مرگ، به صحنه ی «محشر» بیاوریم که حتی خطوط بسیار باریک سر انگشتانشان نیز که حافظ شخصیت هر فردی است محفوظ بوده و کاملا مساوی با خطوط بدنی دنیایی یعنی عین همان باشد! «ایحسب الانسان ان لن نجمع عظامه * بلی قادرین علی ان نسوی بنانه».


Sources :

  1. سیدمحمد ضیاء آبادی – تفسیر سوره قیامت – از صفحه 136 تا 139

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/402589