مقایسه اداره کردن یک جامعه با یک خانواده

هر کشوری به منزله یک خانواده بزرگ و پرجمعیت است و تمام مردان و زنان و کودکان کشور اعضاء این خانواده بزرگ هستند، چنانکه هر خانواده ای به منزله یک کشور کوچک و کم جمعیتی است و اعضاء خانواده افراد آن کشور هستند، پدر و مادر در کشور کوچک خانواده به جای هئیت حاکمه در خانواده بزرگ مملکت است. کشوری که به اصول عدل و قانون و در پرتو آزادگی و مهر و محبت اداره می شود با کشوری که استبداد و خودسری، زورگوئی و ستم، شکنجه و ایذاء بر آن حاکم است از جهات متعددی با یکدیگر تفاوت دارند:

1- آرامش خاطر و امنیت از ترس و وحشت شرط اول سعادت و خوشبختی انسان است. در اجتماعی که مردم امنیت فکری ندارند و زندگی آنان توأم با اضطراب و نگرانی است، در آنجا سعادت حقیقی و کمال واقعی راه ندارد. عدل اجتماعی تنها قدرتی است که می تواند دل های مردم را مطمئن و آرام کند و به آنان امنیت و آرامش خاطر بخشد. در کشوری که عدل و قانون حکومت می کند، در کشوری که حدود و وظائف زمامداران و مردم به موجب قوانین عادلانه تعیین شده است، در کشوری که زمامداران، خود مطیع قانون هستند و موظفند با تمام مردم روی اصل عدل و قانون رفتار نمایند و حق کوچکترین خودسری و تجاوزی ندارند، آنجا محیط آزادگی و انسانیت است، در آنجا همه مردم در باطن خود احساس آرامش و امنیت می کنند، در آنجا وحشت و نگرانی نیست و از ناحیه زمامداران و صاحبان قدرت ظلم و آسیبی به مردم نمی رسد. در چنین کشوری راه تکامل و تعالی به روی همه مردم باز است، هرکس می تواند با اطمینان خاطر برای خوشبختی و سعادت خویش فعالیت کند و از نتایج سودمندش بهره مند شود. در کشوری که خودسری و استبداد بر مردم حکومت می کند، در کشوری که عدل و قانون، حق و انصاف عملا احترامی ندارد، در آنجا آزادگی و حریت فکر نیست، ترس و اضطراب مانند ابر تیره ای سراسر افق کشور را پوشانده است، مردم آرامش و امنیت روحی ندارند، شب و روز را با نگرانی خاطر می گذرانند و مانند برده یا اسیر بدون اراده و اختیار هستند. هر لحظه ممکن است زمامدار خودسر و مغرور به یک یا چند نفر بدبین شود و مانند درنده خونخواری حمله کند و بدون قید و شرط هستی آنها را بگیرد و به حیاتشان خاتمه دهد. اسلام به این زمامداران ستمگر، به این فرومایگان خودسر که با حربه ظلم و تجاوز بر مردم حکومت می کنند بسیار بدبین است و آنان را در پیشگاه خداوند بدترین مردم معرفی فرموده است: «عن جابر بن عــبدالله قال قال رسول الله (ص): «شـــر الناس یوم القیــمه الـــذین یــکرمون اتــقاء شــــــرهم»، رسول اکرم (ص) می فرمود: «بدترین مردم در قیامت کسانی هستند که به علت مصونیت از شرشان مورد احترامند.» در محیط عدل و آزادی، اطاعت مردم از مقررات ناشی از وظیفه شناسی و نیل به خوشبختی و سعادت است، ولی در کشور خودسری و استبداد، در محیط زجر و خشونت، منشأ فرمانبرداری مردم از دستورات مقرره، غریزه صیانت ذات و به منظور حفظ جان و سلامت است، زیرا می دانند با احتمال کوچکترین تخلف دچار بزرگترین مجازات خواهند شد! پدران در کشور کوچک خانواده به طرزهای مختلفی حکومت می کنند. بعضی از پدران عاقل و باایمان که مطیع اوامر الهی و موازین علمی هستند امور خانواده را با اصل عدل و انصاف و احترام به حق و فضیلت اداره می نمایند. اعضاء این خانواده با امنیت و آرامش فکر زندگی می کنند و هریک با شادی و مسرت وظائف امروز را به امید سعادت و خوشبختی فردا انجام میدهند، اشعه مهر و محبت تمام زوایای آن خانه و خانواده را روشن کرده است. برعکس بعضی از پدران نادان و بداخلاق که نه پیرو وظائف مذهبی هستند و نه مطیع مقررات علمی و عقلی، برای اینکه در محیط منزل حاکم مطلق باشند و اوامرشان بی چون و چرا اجرا شود، به روش غلط استبداد و خودسری متوسل می شوند، بوسیله فحاشی و هتاکی و عربده های گوش خراش و سخنان رکیک قدرت خود را تثبیت می کنند. با همسر و کودکان خود معامله بدتر از حیوان می نمایند و با چوب و شلا ق و سیلی و گاهی با مجازات زندان و گرسنگی و تشنگی آنان را شکنجه و عذاب می دهند و محیط خانواده را به زندانی وحشت انگیز و غیرقابل تحمل تبدیل می کنند! وقتی صدای خشن و مرگبار آنان در محیط منزل منعکس می شود اطفال بیگناه با چهره های باخته و روح وحشت زده به هر طرف می گریزند و مانند بره ای که گرگ دیده باشد بر خود می لرزند، شب با روحی پر از عقده و تاثر به بستر خواب می روند و چون صبح بیدار می شوند و به یاد پدر دیوانه و بد اخلاق خود می افتند چنان آزرده خاطر و افسرده می شوند که گوئی توان حرکت ندارند. در چنین خاندانی خوشبختی و سعادت نیست، آرامش فکر و اطمینان خاطر وجود ندارد، ترس و وحشت تمام خانه را فرا گرفته است، اعضاء خانواده هر لحظه خود را در خطر ایذاء و عذاب می بیند. در چنین خاندانی کودکان نه تنها به رشد معنوی و کمالات لایق خود نمی رسند، بلکه بدنشان نیز به علت وحشت و اضطراب از رشد طبیعی خود باز می ماند. لازم است این قبیل پدران وجدان اخلاقی خود را حکم قرار دهند و آن را که برای خود نمی خواهند برای دگران نخواهند. همان طور که خودشان از زندگی کردن در محیط استبداد و خودسری، در محیط خشونت و ستمگری متنفرند،  راضی نشوند زندگی را بر عائله خود تلخ و ناگوار سازند و کشور کوچک خانواده را ناامن و وحشت زا کنند، و با زن و فرزندان خویش مانند اسیران محکوم به مرگ معامله نمایند.

2- بدون تردید در هر کشوری برای ایجاد نظم و انضباط و جلوگیری از هرج و مرج مقرراتی لازم است، و برای حسن اجرای مقررات باید متخلفین مجازات شوند، ترس از مجازات، مردم را به اطاعت وامیدارد. نکته  قابل ملاحظه این است که در کشور خودسری و زور، مجازات نظم حسابی ندارد، ممکن است کوچکترین رنجش خاطر زمامدار مستبد به قیمت جان صدها نفر بیگناه تمام شود. در آنجا مجازات بر اساس ارتکاب جرم و رسیدگی قضائی نیست، بلکه مطلب تنها روی هوای نفس و میل شخصی زمامدار می گردد. ولی در کشور عدل و قانون، در کشوری که وظائف مردم و هئیت حاکمه به موجب مقررات عادلانه تعیین و اندازه گیری شده است، هوی و هوس زمامداران و تمایلات شخصی آنان بی اثر است، در آنجا هیچکس از شخص معینی نمی ترسد، تنها هر انسانی که مرتکب جرمی شود پس از رسیدگی صحیح و عادلانه قضائی به تناسب جرم کیفر می بیند. به عبارت دیگر منشأ ترس مردم در کشور استبداد، زورگوئی است. در واقع، برای حسن اجراء وظائف دینی در باطن هر فرد مسلمان، دو خوف وجود دارد: یکی خوف از خداوند و مجازات های اخروی، و دیگری خوف از حکومت و کیفرهای قانونی دنیوی، و در هر دو مورد منشأ خوف، گناهان خود او است. در کشور کوچک خانواده نیز ترس افراد خاندان بر دو قسم است: بعضی از گناه می ترسند و بعضی از پدر. آنجائی که ترس از گناه باشد ترسهای بی حساب وجود ندارد، آنجا مهد بهترین تربیت است، در آنجا  گل های وظیفه شناسی در روان کودکان یکی پس از دیگری شکفته می شود و اطفال از اول به درستکاری و صحت عمل عادت می کنند. اعضاء این خانواده اطمینان دارند که اگر به حقوق دیگران تجاوز نکنند، به نادرستی و گناه آلوده نشوند، کوچکترین تعرضی به آنان نمی شود و همواره نزد پدر و مادر عزیز و محبوبند. اعضاء چنین خاندانی معنی واقعی این جمله را به خوبی درک می کنند. «آن را که حساب پاک است از محاسبه چه با ک است.» در آنجا کودکان می فهمند که تنها باید از گناه و بدکاری خود بترسند و بس. در چنین شرائطی پدر در محیط خانواده با دارا بودن شخصیت و ابهت، رووف و مهربان است، و فرزندان از ترس مواخذه های صحیح و منصفانه او، از گناهکاری می ترسند و پیرامون نادرستی نمی گردند. آنجائی که ترس از پدر باشد، از پدر خشن و بداخلاق، از پدر بهانه جو و ستمگر، از پدری که بی حساب فحش می دهد و بی جهت فرزندان را می زند، کوچکترین لغزش را به بزرگترین مجازات کیفر می دهد، پدری که گاهی حساب ناراحتی های خارج خود را با اطفال بیگناه خویش در منزل تصفیه می کند، و عقده شکست های تجاری و اداری و اجتماعی خود را با ایذاء آنان می گشاید، در چنین خاندانی درستکاری و وظیفه شناسی احترام ندارد، اسمی از اخلاق و فضیلت نیست، در نظر کودکان تنها راضی نگاهداشتن پدر خودسر، و مصون ماندن از شر او مهم است و بس! جهان امروز از نظر علمی و تربیتی، زدن کودکان و آسیب رساندن به بدن آنان را به منظور ادب یا مجازات، نادرست تلقی نموده و تقریبا در همه کشور های زنده از این کار جلوگیری شده است. پدران و مادران را در محیط خانواده، آموزگاران را در مدرسه، از زدن کودکان بر حذر داشته و ایذاء بدنی اطفال را جدا منع نموده اند. بعضی تصور می کنند تنها در عصر ما به اهمیت این موضوع توجه شده و فقط جهان امروز، زدن کودکان را منع نموده است. در حالی که این موضوع در اسلام سوابق زیادی دارد، علاوه بر روایاتی که درباره منع زدن کودکان رسیده است، در قرن های گذشته فقهاء اسلام در رساله های عملی که برنامه وظائف روزانه مسلمین است در این موضوع صریحا فتوی داده اند. «قال بعــضهم شــــکوت الی ابی الحسن (ع) ابنـــا لی فــقال: لاتضــربه و اهـــجره و لا تطل»، مردی حضور حضرت اباالحسن (ع) از فرزند خود شکایت کرد. حضرت فرمود فرزندت را نزن، و برای ادب کردنش، از او قهر کن، ولی مواظب باش قهرت طول نکشد و هرچه زودتر آشتی کن. در این حدیث امام (ع) کیفر بدنی یعنی زدن طفل را صریحا منع فرموده و در عوض از مجازات عاطفی استفاده کرده است. پدر تنها پناهگاه فرزند و تکیه گاه امید او است، قهر کردن پدر برای طفل بزرگترین مجازات روحی معنوی است. به پدر فرموده است از او قهر کن ولی بلافاصله توصیه می کند این جدائی به طول نینجامد زیرا اگر قهر پدر در روح طفل اثر عمیق داشته باشد طولانی شدنش، باعث شکست روحی کودک است و اگر کم اثر باشد، در اثر طول مدت قهر، شخصیت پدر در نظر طفل کوچک می شود و در آتیه گله مندی و قهر پدر اثری نخواهد داشت.

3- یک ساختمان که از صدها تن آهن و آجر و سنگ ساخته شده است تا زمانی باقی و بر سر پا است که موازنه و تعادل پایه های آن محفوظ باشد، ستون و دیوارها از حدودی که مهندس عالم بنا کرده است خارج نشوند. اگر عمارتی از اول ناموزون و بی حساب بنا شود، یا پیش آمدها و عوامل مختلفی موازنه و تعادل آن را به هم زند قابل دوام نیست و قطعا خراب خواهد شد. چه بسیار عماراتی که سالیان دراز از عمر بناء آن گذشته است و در اثر محفوظ ماندن تعادل ساختمانی آن، محکم و نیرومند است و کوچکترین اثر ویرانی و شکست در آن مشهود نیست، و برعکس چه ساختمان های جدید البنائی که چند سال بیشتر از عمرش نمی گذرد ولی در اثر ناموزونی اصلی یا از دست دادن توازن، با سرعت به سوی ویرانی می رود. هر کشوری به منزله یک ساختمان بزرگ است و از میلیون ها مردم تشکیل شده و باید بر اساس توازن و تعادل استوار باشد. کشورهائی که با عدل و قانون اداره می شوند و حدود تمام طبقات با اصول حق و انصاف تعیین شده است، مردم آرامش فکر و آزادی خاطر دارند، زمامداران از قدرت خود سوء استفاده نمی کنند و به مردم زور نمی گویند، اگر قرن ها از عمر آن کشور ها گذشته باشد باز هم قوی و نیرومندند و می توانند حیات ملی خود را حفظ نمایند. رسول اکرم (ص) می فرمود: «الــعدل جـــنة واقــیه و جــــنة باقـــیه»، عدل سپری است که کشور را از حوادث نامطلوب و ویرانی و سقوط مصون می دارد، عدل بهشتی است که همواره ثابت و پایدار است. در کشور ظلم و ستم، در کشوری که افراد آن از نعمت عدل و قانون، حق و فضیلت، برخوردار نیستند، در مملکتی که اساس آن بر توازن و تعادل صحیح استوار نیست، آنجا زمامداران با خونریزی و بیدادگری حکومت می کنند و به مردم شکنجه و عذاب می دهند، مردم از ترس، ساکتند و سخنی نمی گویند، ولی سکون و آرامش روحی ندارند، دل ها مملو از بغض و کینه است، منتظر فرصتی هستند تا جنبش کنند و انتقام بگیرند، زمامداران ظالم و ستمگر نیز خود فکر آرام و مطمئنی ندارند، با بیم و وحشت، با ناراحتی های درونی زندگی می کنند. در کشور کوچک خانواده، اگر پدران و مادران با نیروی حق و فضیلت حکومت کنند و اصل عقل و عدل را در هر حال مراعات نمایند، به اعضاء خانواده زور نگویند و به حقوق آنان تجاوز ننمایند، چنین خاندانی هر قدر کهنسال باشد نیرومند و جوان است و حق حیات دارد، گذشت چند نسل در طول چند قرن نمی تواند آن خاندان را متلاشی کند و بناء آن خانواده را ویران نماید زیرا سجایای اخلاقی و عدل و انصاف ضامن بقای آن خانواده است. برعکس پدرانی که در کشور کوچک خانواده به فرزندان ستم می کنند و با فشار و تهدید آنها را در مضیقه و محرومیت نگاه می دارند و به جای تربیت صحیح و پرورش عاقلانه به آنان شکنجه و عذاب می دهند، با این عمل، بذر دشمنی در دل آنها می ریزند و نهال بغض و کینه را با اعمال ناروای خود آبیاری می کنند و با دست خود زمینه سر کشی و طغیان را فراهم می نمایند و علل بدبختی خود و فرزندان خویش را آماده می کنند. روزی که با مرگ یا ناتوانی پدر، سد تهدید شکسته شود و فرصتی بدست آید عقده درونی فرزندان مانند انبار باروتی منفجر می گردد، طوفانی بر پا می کنند و در مقام انتقام گرفتن ممکن است به کارهای خطرناک و غیر قابل جبرانی دست بزنند! یک خانواده قبل از هر چیز به عقل و درایت، به انصاف و عدالت احتیاج دارد. مشی عاقلانه و روش حکیمانه پدر و مادر در پرورش فرزندان پایه اساسی سعادت و خوشبختی آنان است. رسول اکرم (ص) می فرمود: «مامن بیت لیس فیه شیء من الحکمه الاکان خرابا»، «خانه ای که از برنامه صحیح حکیمانه بی بهره باشد ویرانه ای بیش نیست.» ستمگری پدر و مادر و سختگیریهای بی حساب، برخلاف شرع و عقل  است، نتایج شوم آن سوء تربیت فرزندان و متلاشی شدن خاندان است و گاهی باعث سرکشی و طغیان فرزندان می گردد.

4- جامعه مانند پیکر یک انسان است. در پیکر، کارها بین اعضاء بدن تقسیم شده و هر عضوی مسئول کار مخصوصی است. در اجتماع نیز باید کارها بین مردم تقسیم شود و هر فردی وظیفه مخصوص به خود را انجام دهد. در کشور استبداد و خودسری، در محیطی که یک فرد بدون قید و شرط بر مردم حکومت می کند، کارها بر پایه لیاقت و قابلیت بین مردم تقسیم نمی شود، و رسیدن به مقامات عالیه کشور مشروط به صلاحیت و شایستگی نیست، در آنجا دانائی و توانائی احترامی ندارد، تنها عامل موثر در پیشرفت و کامیابی اجتماعی موافقت و رضایت خاطر زمامدار مستبد است و بس! او می توا ند بزرگترین و حساس ترین کارهای کشور را به نالایق ترین افراد بسپارد و آنان را به مقامات عالیه برساند، او می تواند لایق ترین افراد کشور را از کوچکترین کارهای اجتماعی محروم نماید و به پست ترین منزل سقوط و انحطاط بکشاند. در چنین کشوری مردم بجای فرا گرفتن علم و دانش، به جای کسب فضل و فضیلت، به جای تحصیل شایستگی و صلاحیت، باید درس چاپلوسی و تملق بخوانند و از مدرسه زبونی و فرومایگی فارغ التحصیل شوند، هرکس پست تر و بی آبروتر، هرکس در مدح و تمجید چاپلوستر، هرکس در تعظیم و تکریم خاکسارتر باشد زودتر به کارهای حساس  گمارده می شود و سریعتر مدارج عالیه را می پیماید. در کشور عدل و انصاف، در کشور آزادی و قانون، در کشوری که کارها روی شایستگی و صلاحیت بین مردم تقسیم می شود، آن جا محیط علم و عمل  است، آنجا محیط پرورش استعدادهای انسانیست. در آنجا همه مردم در تحصیل لیاقت و شایستگی آزادند، هرکس بهتر کار کند و بیشتر کسب صلاحیت نماید بهتر موفق می شود. چنین کشوری از نظر مادی و معنوی مهد فضیلت خواهد بود، چنین کشوری کانون خوشبختی و سعادت بشر است. در کشور کوچک خانواده، روحیه فرزندان و طرز پرورش روانی آنان نیز تابع وضع حکومت پدران است. پدری که تنها با فرزندان خود به زبان مجازات و تهدید سخن بگوید و از راه وحشت و ترس آنان را با اطاعت کورکورانه خویش وادارد هرگز عشق به تعالی و ترقی در نهاد کودکان پیدا نمی شود و استعدادهای درونی آنان آشکار نمی گردد و درباره خود به کسب شایستگی و صلاحیت فکر نمی کنند. اساسا در چنین خانواده ای کودکان خود را درک نمی نمایند و به شخصیت خود توجهی ندارند، زیرا پدر با آنها درباره خودشان سخنی نگفته و ارزش آنها را به حساب نیاورده است، او تنها با فرزندان خود از شلاق و چوب، از قدرت و زور خود سخن گفته است! در خانواده ای که اساس پرورش بر پایه تعالی روانی و عشق به کمال استوار است، در خانواده ای که هدف تربیت ایجاد شایستگی و صلاحیت در کودکان است، آنجا از تهدید و مجازات نیست، مربی در آنجا به شخصیت کودکان تکیه می کند و با استفاده از غریزه عشق به کمال، آنان را امیدوار می نماید و آزادانه به فعالیت تشویقشان می کند. اسلام، تربیت کودک را بر اساس آزادگی و شایستگی استوار نموده است. مملکت اسلام و سازمان اجتماعی آن بر اصول آزادگی و عدل متکی است زیرا خانواده، کودک را برای زندگی در محیط کشور تربیت می کند و لازم است بین تربیت خانواده و زندگی اجتماعی هم آهنگی و تناسب برقرار باشد. کشور اسلام کشور عدل و آزادگی و محیط حق و فضیلت است، پدر و مادر موظفند در خانواده فرزندان را برای زندگی در چنین محیطی تربیت کنند و به پیروی از اولیاء اسلام کودکان را از اول با درس ایمان و فضیلت، عدل و حریت، عشق به کمال و سعادت پرورش دهند. علی (ع) به فرزندش حضرت مجتبی فرمود: «و لا تکن عبد غــیرک و قد جعلک الله حــرا»، فرزند عزیز، بنده و برده هیچکس مباش، خداوند تو را آزاد آفریده است. با این جمله کوتاه پدر بزرگواری، مهمترین سرمایه شخصیت را در نهاد فرزند خود ایجاد می کند و او را با آزادگی و حریت فکر پرورش می دهد. برای درس خواندن کودکان فرمود: «من لم یتعـــلم فی الصــغر لم یتــقدم فی الکــبر»، کسی که در کودکی درس نخواند در بزرگی رهبر و پیشوای مردم نمی شود. امیرالمومنین (ع) از راه تهدید، کودکان را به کسب دانش مجبور نمی کند، بلکه از راه عشق به تعالی و ترقی در کمال آزادی، آنان را به تحصیل علم وا می دارد. مربی لایق کسی است که از عزیزه عشق به کمال و ترقی خواهی کودک استفاده کند و یک قسمت از تربیت های صحیح را بر این پایه استوار نماید.


Sources :

  1. محمدتقی فلسفی – کودک از نظر وراثت و تربیت، جلد 1 – از صفحه 466 و صفحه 468 تا 475 و صفحه 481 تا 483 و صفحه 486 تا 487 و صفحه 489 تا 495

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/402731