در قرآن آیه ای است که خداوند در آن می فرماید: «ما ننسخ من آیة أو ننسها نأت بخیر منها أو مثلها؛ هر حکمى را نسخ یا متروک کنیم، بهتر از آن یا مانند آن را مى آوریم.» (بقره/ 106) (او ننسها) این کلمه به صورت نون مضمومه و سین به صداى کسره قرائت شده که بنابراین مشتق از انساء خواهد بود که به معناى بردن چیزى از خزینه علم و خاطر کسى است و توضیحش گذشت که خدا چگونه یاد چیزى را از دل کسى مى برد.
این خود کلامى است مطلق و بدون قید و یا به عنایتى دیگر، عام و بدون مخصص که اختصاصى به رسول خدا (ص) ندارد و بلکه می توان گفت اصلا شامل آن جناب نمی شود، براى اینکه آیه: «سنقرئک فلا تنسى* إلا ما شاء الله؛ به زودى به تو قدرت خواندن می دهیم، به طورى که دیگر آن را فراموش نخواهى کرد مگر چیزى را که خدا بخواهد.» (اعلی/ 6- 7) که از آیات مکى است و قبل از آیه نسخ مورد بحث که مدنى است نازل شده، فراموشى را از رسول خدا نفى مى کند و می فرماید: «تو دیگر هیچ آیه اى را فراموش نمی کنى.» با این حال دیگر چگونه انساء آیه اى از آیات شامل رسول خدا (ص) می شود؟
خواهى گفت: در آخر آیه هفتم از سوره اعلى، جمله «إلا ما شاء الله» آمده و از آن فهمیده مى شود که اگر خدا بخواهد، رسول خدا (ص) نیز فراموش می کند، در پاسخ مى گوئیم: این استثناء مانند استثناء در آیه: «خالدین فیها ما دامت السماوات و الأرض، إلا ما شاء ربک؛ تا آسمانها و زمين برجاست در آن ماندگار خواهند بود مگر آنچه پروردگارت بخواهد زيرا پروردگار تو همان كند كه خواهد.» (هود/ 107) «عطاء غیر مجذوذ؛ بخششى است كه بريدنى نيست.» (هود/ 108) در حالى که همواره و جاودانه در آن بهشت ها هستند، مادام که آسمانها و زمین هستند، "الا ما شاء ربک" و این عطائى است که قطع شدن برایش نیست، مى باشد که در آیه اى قرار گرفته که سه بار جاودانگى بهشتیان را تکرار کرده، هم با کلمه (خالدین) و هم با جمله: «مادامت السماوات و الأرض» و هم با جمله: «عطاء غیر مجذوذ».
پس مى فهمیم که این استثناء براى این نیست که بفهماند یک روزى اهل بهشت از بهشت بیرون می شوند، بلکه تنها به این منظور آمده که بفهماند خدا مانند شما انسانها نیست که وقتى کارى از شما سر زد دیگر قدرت و اختیار قبل از انجام آن از دستتان بیرون مى شود، بلکه خدا بعد از انجام هر کار باز قدرت قبل از انجام را دارد، در آیه مورد بحث هم استثناء براى همین معنا آمده، نه اینکه بخواهد بگوید: تو آیات قرآن را فراموش نمى کنى، مگر آن آیاتى را که خدا بخواهد، چون اگر منظور این بود، دیگر جمله: «فلا تنسى؛ پس دیگر فراموش نمی کنى.» معنا نداشت چون از این جمله بر مى آید که فراموش نکردن یک عنایتى است که خدا به شخص آن جناب کرده و منتى است که بر آن جناب نهاده و اگر مراد این بود که بفرماید: هر چه را فراموش کنى به مشیت خدا فراموش کرده اى، اختصاصى براى رسول خدا (ص) نمی شد چون هر صاحب حافظه اى از انسان و سایر حیوانات، هر چه را به یاد داشته باشند و هر چه را از یاد ببرند، همه اش مشیت خدا است.
رسول خدا (ص) هم قبل از نزول این آیه و این اقراء امتنانى که آیه: «سنقرئک فلا تنسى» وعده آن را مى دهد، هر چه به یاد می داشت و یا از یاد مى برد به مشیت خداى تعالى بود، و آیه نامبرده هیچ عنایت زائدى براى آن جناب اثبات نمى کند، در حالى که می دانیم در مقام اثبات چنین عنایتى است. پس استثناء در آن جز اثبات اطلاق قدرت، هیچ منظورى ندارد مى خواهد بفرماید ما قدرت خواندن به تو می دهیم و تو دیگر تا ابد آن را از یاد نمی برى و خدا با این حال قدرت آن را دارد که آن را از یادت ببرد.
همه اینها بر اساس قرائنى بود که گفتیم، البته بعضى از قاریان جمله مورد بحث را با فتحه نون و با همزه خوانده اند که بنابراین قرائت کلمه مورد بحث از ماده (ن- سین- ء) گرفته شده، و (نسى ء) به معناى تأخیر انداختن است و معناى آیه بنابراین قرائت چنین مى شود: که ما هیچ آیتى را با از بین بردن نسخش نمى کنیم و با تاخیر اظهار آن، عقبش نمى اندازیم، مگر آنکه آیتى بهتر از آن یا مانند آن مى آوریم و تصرف الهى با تقدیم و تاخیر در آیات خود باعث فوت کمال و یا فوت مصلحتى نمى شود.
دلیل بر اینکه مراد بیان این نکته است، که تصرف الهى همواره بر طبق کمال و مصلحت است، جمله: «بخیر منها، أو مثلها» است، چون خیریت همیشه با کمال موجود و یا مصلحت حکم مجعول ملازم است و در ظرف وجود است، که موجودى در خیریت مماثل موجودى دیگر و یا بهتر از آن می شود.