در عصر رسالت «سوریه» از مستعمرات روم شرقی که مرکز آن «قسطنطنیه» بود، به شمار می رفت و همه ی مرزنشینان و امراء حاکم بر آن از آیین مسیح پیروی می کردند و شیوخ و قبایل ساکن در مرزها، تحت حکومت مرکزی «سوریه» بودند که خود دست نشانده ی امپراطور روم بود. سقوط دژ بزرگ بت پرستان (مکه) و فتوحات درخشان و چشمگیر مسلمانان، ترس عجیبی در دل امپراطور روم پدید آورد و اندیشه ی اینکه مبادا «محمد» به سوی «سوریه» لشکرکشی کند، و قلمرو حکومت خود را گسترش دهد، آنان را به خود مشغول ساخت.
امپراطور روم به این فکر افتاد که مسلمانان را غافلگیر سازد و قدرت آنها را بشکند، برای همین منظور فرمانروای دست نشانده خود را در سوریه مأمور ساخت که به کمک قبایل «لخم»، «عامله»، «غسان» و «جذام» به ضمیمه سپاه اعزامی از روم، مدینه را تسخیر کند، و با استفاده از اصل «غافلگیری» قدرت حکومت جوان اسلام را درهم بشکند. تحریکات ارتش روم در مرزهای سوریه به وسیله کاروانهای تجاری به پیامبر گرامی (ص)، رسید و پیامبر نیز تصمیم گرفت از اصلی که دشمن می خواهد استفاده کند، او نیز بهره گیرد.
خبر تحریکات دشمن موقعی به مدینه رسید که محصول مدینه روی زمین و خرماها در حال رسیدن بود؛ یک نوع قحطی سایه ی شوم خود را بر «مدینه» و حوالی آن، افکنده بود. ندای بسیج عمومی، مدینه و حومه ی آن را فرا گرفت و مقصد نیز معین گردید تا مسلمانان با توجه به دوری راه و قدرت رزمی دشمن، تا آنجا که می توانند خود را مجهز سازند و با آمادگی کامل به سوی جبهه روانه گردند.
باید هزینه جنگ به وسیله ی مسلمانان تامین شود، و به همین جهت پیامبر افرادی را به مکه و حومه مدینه اعزام کرد؛ و مسلمانان را به شرکت در تامین هزینه نبرد، دعوت نمود و در این مورد زنان و مردان مسلمان کمکهای مؤثری نمودند اگر «عبدالرحمان بن عوف» با چهار هزار دینار کمک کرد، در مقابل او یک مسلمان آبکش به نام «ابوعقیل» که مالک دو من گندم بیش نبود با دادن یک من گندم، به گروه کمک کنندگان پیوست، کمک ناچیز این مسلمان مخلص در برابر کمک چشمگیر «عبدالرحمان»، مایه ی طعن منافقان بی خبر از خدا گردید وحی الهی در توبیخ آنان چنین فرود آمد: «الذین یلمزون المطوعین من المؤمنین فی الصدقات و الذین لا یجدون إلا جهدهم فیسخرون منهم سخر الله منهم و لهم عذاب ألیم؛ کسانى که به مؤمنانى که داوطلبانه صدقات مى دهند طعنه مى زنند و آنان را که بیش از استطاعت خویش نمى یابند [که احسان کنند] مسخره شان مى کنند، خدا نیز آنها را مسخره مى کند و آنها را عذابى دردناک است.» (توبه/ 79)
سرانجام، سی هزار نفر آمادگی خود را برای شرکت در این نبرد اعلام نمودند و همگی در لشگرگاه مدینه «ثنیه الوداع» اجتماع نمودند و اعضای این سپاه را ده هزار سواره نظام و بیست هزار پیاده نظام تشکیل می داد، پیامبر دستور داد در اختیار هر قبیله ای، پرچم مشخصی قرار گیرد. البته گردآوری یک چنین سپاه چشم گیر، کارآسانی نبود و به آسانی نیز صورت نپذیرفت بلکه وحی الهی با انذار و تهدید، توانست چنین گروهی را در فصل چیدن محصول و میوه حرکت دهد کافی است که بدانیم در هیچ رویداد و غزوه ای تاکید بر شرکت، مانند تاکید در این غزوه در قرآن وارد نشده است، اینک آیاتی در این زمینه.
در نخستین آیه مورد بحث قرآن با شدت هر چه تمامتر مردم را به جهاد دعوت مى کند، گاهى به زبان تشویق، و گاهى به زبان ملامت و سرزنش، و گاهى به زبان تهدید، با آنها سخن مى گوید و از هر درى براى آماده ساختن آنها وارد مى شود. نخست مى گوید: «یا أیها الذین آمنوا ما لکم إذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اثاقلتم إلى الأرض؛ اى کسانى که ایمان آورده اید چرا هنگامى که به شما گفته مى شود در راه خدا و به سوى میدان جهاد حرکت کنید سستى و سنگینى به خرج مى دهید؟» (توبه/ 38)
"اثاقلتم" از ماده "ثقل" به معنى سنگینى است، و جمله «اثاقلتم إلى الأرض» کنایه از تمایل به ماندن در وطن و حرکت نکردن به سوى میدان جهاد است، و یا کنایه از تمایل به جهان ماده و چسبیدن به زرق و برق دنیا است، و در هر صورت این وضع گروهى از مسلمانان ضعیف الایمان بود نه همه آنها و نه مسلمانان راستین و عاشقان جهاد در راه خدا. سپس با سخن ملامت آمیزى مى گوید: «أ رضیتم بالحیاة الدنیا من الآخرة؛ آیا به این زندگى دنیا، این زندگى پست و زودگذر و ناپایدار، به جاى زندگى وسیع و جاویدان آخرت راضى شدید؟» «فما متاع الحیاة الدنیا فی الآخرة إلا قلیل؛ با این که فوائد و متاع زندگى دنیا در برابر زندگى آخرت یک امر ناچیز بیش نیست.» (توبه/ 38) چگونه یک انسان عاقل تن به چنین مبادله زیانبارى ممکن است بدهد؟ و چگونه متاع فوق العاده گرانبها را به خاطر دستیابى به یک متاع ناچیز و کم ارزش از دست مى دهد؟
سپس مسئله را از لحن ملامت آمیز بالاتر برده و شکل یک تهدید جدى به خود مى گیرد و مى گوید: «إلا تنفروا یعذبکم عذابا ألیما؛ اگر شما به سوى میدان جنگ حرکت نکنید خداوند به عذاب دردناکى مجازاتتان خواهد کرد.» (توبه/ 39) و اگر گمان مى کنید با کنار رفتن شما و پشت کردنتان به میدان جهاد چرخ پیشرفت اسلام از کار مى افتد و فروغ آئین خدا به خاموشى مى گراید سخت در اشتباهید زیرا: «و یستبدل قوما غیرکم؛ خداوند گروهى غیر از شما از افراد با ایمان و مصمم و مطیع فرمان خود را به جاى شما قرار خواهد داد.» (توبه/ 39) گروهى که از هر نظر مغایر شما هستند نه تنها شخصیتشان بلکه ایمان و اراده و شهامت و فرمانبرداریشان غیر از شما است.
«و لا تضروه شیئا؛ و از این رهگذر هیچ گونه زیانى نمى توانید به خداوند و آئین پاک او وارد کنید.» این یک واقعیت است، نه یک گفتگوى خیالى یا آرزوى دور و دراز، چرا که "خداوند بر هر چیز توانا است" و هر گاه اراده پیروزى آئین پاکش را کند بدون گفتگو جامه عمل به آن خواهد پوشید «و الله على کل شی ء قدیر» در اینجا به چند نکته باید توجه کرد:
1- در دو آیه فوق در حقیقت از هفت طریق روى مسئله جهاد تاکید شده است، "نخست" از طریق خطاب به افراد با ایمان. "دوم" از طریق امر به حرکت به میدان جهاد. "سوم" به وسیله تعبیر "فی سبیل الله"، "چهارم" استفهام انکارى درباره تبدیل دنیا به آخرت. "پنجم" تهدید به "عذاب الیم". "ششم" تهدید به اینکه شما را از صحنه خارج مى کند و دیگران را به جاى شما مى گذارد و "هفتم" از طریق توجه به قدرت بى پایان خدا و اینکه سستیهاى شما هیچگونه زیانى به پیشرفت کارها نمى رساند بلکه هر زیانى باشد دامنگیر خود شما مى شود.
2- از آیات فوق به خوبى استفاده مى شود که دلبستگى مجاهدان به زندگى دنیا آنها را در امر جهاد سست مى کند. مجاهدان راستین باید مردمى پارسا و زاهد پیشه و بى اعتنا به زرق و برقها باشند، امام على بن الحسین (ع) در ضمن دعائى که براى مرزبانان کشورهاى اسلامى مى کند چنین مى گوید: «و انسهم عند لقائهم العدو ذکر دنیاهم الخداعة و امح عن قلوبهم خطرات المال الفتون؛ بارالها! فکر این دنیاى فریبنده را به هنگامى که آنها در برابر دشمنان قرار مى گیرند از نظرشان دور فرما، و اهمیت اموال فتنه انگیز و دلربا را از صفحه قلوبشان محو نما (تا با دلى لبریز از عشق تو براى تو پیکار کنند).» و به راستى اگر شناخت درستى از وضع دنیا و آخرت و چگونگى این دو زندگى داشته باشیم مى دانیم که این یکى در مقابل آن به قدرى محدود و ناچیز است که به حساب نمى آید در حدیثى که از پیامبر در این زمینه نقل شده است مى خوانیم: «و الله ما الدنیا فى الآخرة الا لما یجعل احدکم اصبعه فى الیم ثم یرفعها فلینظر بم ترجع؛ به خدا سوگند دنیا در برابر آخرت مثل این است که یکى از شما انگشت خود را در دریا بزند و سپس بردارد و بنگرد چه مقدار از آب دریا را با آن برداشته است؟!»
3- در این که منظور از "گروهى" که خداوند در آیات فوق به آنها اشاره کرده چه اشخاصى هستند بعضى از مفسران گفته اند: "ایرانیان" و بعضى گفته اند منظور مردم "یمن" مى باشند که هر کدام با شهامتهاى فوق العاده خود در پیشرفت اسلام سهم بسیار بزرگى داشتند، و بعضى اشاره به کسانى مى دانند که بعد از نزول این آیات اسلام را پذیرفتند و از جان و دل در راه آن فداکارى به خرج دادند.
تاریخ اسلام پیامبر اکرم جنگ تبوک باورها در قرآن منافقان کفار