خدای سبحان وجود مبارک پیغمبر (ص) را حصن حصین قرار داد و فرمود: «وما کان الله لیعذبهم وأنت فیهم؛ نه تنها عذاب به سراغ تو نخواهد آمد، بلکه تا تو در میان مردم هستی، به کافران نیز آسیب نمی رسد.» (انفال/ 33) در عین حال خود این قلعه و دژ مستحکم از خدا می ترسد، زیرا هستی عین ذات او نبوده و در حدوث و بقاء و نیز در اصل هستی و کمالهای تابع آن به خدا محتاج است.
غیر خدا نه ذاتا دارای امن است و نه امنیت به آنها تفویض شده است؛ چون تفویض، مستلزم استقلال موجود فقیر بالذات است و چنین چیزی مستحیل است؛ زیرا واگذاری وصف موجود مستقل به موجود محتاج بالذات، موجب جمع دو نقیض و محال است. بر این اساس معنای «ولایة علی بن أبی طالب حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی»، تفویض امنیت استقلالی به مقام ولایت نیست، زیرا همان طور که خود ولایت ذاتا به افاضه الهی متکی است، اثر آن نیز به فیض خداوند استناد دارد. پس اگر خدای سبحان، نبوت، رسالت و ولایت، و نیز نبی الله، رسول الله و ولی الله را قلعه ی مستحکم جوامع انسانی قرار داد و هم آنها و هم پناهندگان به آنها را از عذاب الهی رهایی بخشید، به نحو استقلال یا تفویض نیست بلکه تا ارتباط با خدا محفوظ است شئون مزبور محفوظ می باشد و آنان هم امینند و هم مأمن و اگر این ارتباط و فیض الهی قطع گردد، همه شئون یاد شده از بین خواهد رفت.
خداوند درباره ی مأمن بودن رسول گرامی (ص) فرمود: «وما کان الله لیعذبهم وأنت فیهم وما کان الله معذبهم وهم یستغفرون؛ و[لى] تا تو در ميان آنان هستى خدا بر آن نيست كه ايشان را عذاب كند و تا آنان طلب آمرزش مى كنند خدا عذاب كننده ايشان نخواهد بود.» (انفال/ 33) یعنی استغفار مردم در حد وجود عنصری رسول خدا و حیات مادی رسول خدا در حد استغفار مردم است و این برکت نشئه ی عنصری آن حضرت است که همتای با عبادت دیگران می باشد، زیرا فرمود: مادامی که آنان استغفار می کنند و تا هنگامی که تو در میان آنها هستی از عذاب می رهند. پس وجود مبارک پیغمبر (ص) علاوه بر اینکه خود مأمون از عذاب است مأمن دیگران نیز هست و چون امنیت او بالعرض است و مظهر امن خدایی است که امن بخش بالذات است، اگر رابطه ایمان و تولی با مظهر خاص گسیخته گردد، همین مأمن، به صورت مظهر قهر و عذاب نسبت به کافران ظهور می کند.
خدای سبحان از باب تشبیه معقول به محسوس داستان طوفان نوح را بازگو کرده، می فرماید: «و فار التنور؛ تنور که جای آتش است، در روز قضا و خشم الهی جای فوران آب می شود.» (هود/ 40) همانگونه که اگر خدای سبحان بخواهد از درون آب، آتش شعله می کشد: «أغرقوا فأدخلوا نارا؛ غرقه گشتند و [پس از مرگ] در آتشى درآورده شدند.» (نوح/ 25) کسانی که در طوفان نوح غرق شدند، در درون آب، به کام آتش رفته اند، چون آتش برزخی در درون آب هم هست. اینکه با "فاء" تعبیر فرمود نه با "ثم"، یعنی در درون همان آب سوختند، نه اینکه آبها خشکید و اینها در سرزمین خشک سوختند. البته این پیوند عالم طبیعت و عالم برزخ است و درباره ی پیوندهای خود عالم طبیعت فرمود: تنور که جای آتش است در روز قهر خدا مرکز جوشش آب می شود.
در حدیثی قدسی آمده است که خدای سبحان فرمود: من برای بندگانم بین خوف دنیا و آخرت جمع نمی کنم: «فإذا امننی فی الدنیا أخفته یوم القیامة وإذا خافنی فی الدنیا أمنته یوم القیامة؛ کسی که در دنیا خود را، به دروغ و مکر، مأمون پنداشت و گمان کرد که در برابر عقاید و اعمال خود مسئول نیست، خسارت می بیند.» «فلا یأمن مکر الله إلا القوم الخاسرون؛ جز مردم زيانكار [كسى] خود را از مكر خدا ايمن نمى داند.» (اعراف/ 99) اما کسی که در دنیا اهل خوف بود و شعار او «یدعون ربهم خوفا و طمعا؛ پروردگارشان را از روى بيم و طمع مى خوانند.» (سجده/ 16) بود، در آخرت از عذاب الهی رهیده است: «لا یحزنهم الفزع الأکبر؛ دلهره بزرگ آنان را غمگين نمى كند.» (انبیاء/ 103) و خدا او را در امن قرار می دهد. پس بین دو ترس جمع نمی شود، چنانکه بین دو امن جمع نخواهد شد.
بنابراین احساس امن از عذاب، از رذائل تبهکاران در دنیا و خوف از عذاب خدا از فضائل مؤمنان به شمار می رود، و رسول اکرم (ص) به یقین از آن رذیلت رها و این فضیلت را دارا بوده است و چون مأمن بودن او بالذات و بالاستقلال نیست با خوف و ترس از قیامت منافات ندارد. شاهد بر اینکه این تأمین، استقلالی نبوده و ضرورت ذاتی ندارد، آیاتی است که خداوند در آنها می فرماید: اگر ارتباط پیامبر با خدا قطع شود و او از نزد خود سخنانی را به خدا نسبت دهد، مقهور عذاب الهی می شود: «ولو تقول علینا بعض الأقاویل* لأخذنا منه بالیمین* ثم لقطعنا منه الوتین* فما منکم من أحد عنه حاجزین؛ و اگر او حتى یک کلمه [از پیش خود] بر ما دروغ مى بست. ما دست راست او را مى گرفتیم. سپس شریان قلبش را قطع مى کردیم. آن گاه احدى از شما مدافع او نبود.» (حاقه/ 44- 47) بنابراین نباید گفت: رسول خدا که در امان است، چرا باید از دوزخ بترسد؟
حاصل آنکه این تأمین الهی که بر اساس آن خداوند وجود مبارک پیغمبر (ص) و نیز ولایت علی بن ابی طالب (ع) را حصن قرار داد، به نحو ضرورت ذاتی منطقی و مادامی است، نه ضرورت ذاتی فلسفی و ازلی. یعنی مادامی که فیض خدا به اینها می رسد کامل و مکمل و امین و مأمن هستند وگرنه مقهور خواهند شد.
درباره فرشتگان هم با اینکه خداوند آنها را معصوم و مصون از گناه معرفی کرد: «لایعصون الله ما أمرهم و یفعلون ما یؤمرون؛ از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپيچى نمى كنند و آنچه را كه مامورند انجام مى دهند.» (تحریم/ 6) می فرماید: اگر یکی از آنان ادعای الوهیت کند جزایش جهنم است. خدای سبحان می فرماید: بت پرستان، فرشتگان را به عنوان آلهه اتخاذ کرده اند. آنها باید بدانند که خدا فرزند ندارد و کسی را هم به عنوان فرزند اتخاذ نکرده است. هم قول به فرزند داشتن و هم عقیده به اتخاذ فرزند، باطل است: «وقالوا اتخذ الرحمن ولدا سبحانه بل عباد مکرمون* لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون؛ و گفتند [خداى] رحمان فرزندى اختيار كرده منزه است او بلكه [فرشتگان] بندگانى ارجمندند. كه در سخن بر او پيشى نمى گيرند و خود به دستور او كار مى كنند.» (انبیاء/ 26- 27) فرشتگان هرگز سبقت ندارند، همواره تابع دستور خدا هستند. منظور از "قول" در آیه ی شریفه، در مقابل "فعل" نیست بلکه جامع همه شئون می باشد. یعنی هرگز منطق آنها متبوع منطق خدا نیست بلکه اینان همواره لاحقند و سابق نخواهند بود.
کلمه ی "قول" که در آیه ی مزبور آمده است نه در مقابل "علم" است و نه در مقابل "عمل". بلکه جامع بین علم و عمل است. پس "لایسبقونه بالقول"، یعنی «لا یعلمون إلا ما علمهم الله ولا یخطر ببالهم إلا ما أخطر الله ببالهم ولا یقولون إلا ما قال الله ولا یفعلون إلا ما أمر الله؛ چیزی نمی دانند غیر از این که خداوند به آنها می آموزد، چیزی به ذهنشان خطور نمی کند مگر آنچه که خداوند به یاد او بیاورد. و قول فعل آنها همان است که خداوند فرموده و به آن امر می فرماید.» بر این اساس آنگاه که خداوند فرمود: «إنی جاعل فی الأرض خلیفة؛ من در زمین جانشینى خواهم گماشت.» (بقره/ 30) و فرشتگان گفتند: «أتجعل فیها من یفسد فیها ویسفک الدماء؛ آیا در آن مخلوقى قرار مى دهى که تباهى کند و خون ها بریزد.» (بقره/ 30) این سؤال را هم که زمینه ساز تعلم آنان بود به اذن الله و برای آگاهی از حقایق اسمای الهی مطرح کردند، نه به عنوان اعتراض. پس اذن الهی سابق بود و سؤال ملائکه لاحق، و این زمینه ای شد تا خدای سبحان به انسان کامل بگوید: «یا ادم أنبئهم بأسمائهم فلما أنبأهم بأسمائهم قال ألم أقل لکم؛ گفت: اى آدم! آنان (فرشتگان) را از نام هاى آنها آگاه ساز. پس همین که از نام آنها آگاهشان نمود، فرمود: آیا به شما نگفتم.» (بقره/ 33)
غرض آنکه فرشتگان که در همه شئون علم و عمل، مصون و معصومند و خدای سبحان از آنها به عنوان «عباد مکرمون» (انبیاء/ 26) یاد کرد و آنها را به عصمت ستود و امر خود را زمامدار سیره ی آنان معرفی کرده، فرمود: «لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون* یعلم ما بین أیدیهم و ما خلفهم و لا یشفعون إلا لمن ارتضی و هم من خشیته مشفقون؛ پیش رو و آینده ی فرشته ها را خدا می داند و شفاعت آنها هم زیر پوشش اذن اوست.» (انبیاء/ 27- 28) خداوند که همه ی این جلال و جمال را برای فرشته ها قائل شده، با این حال فرمود: گرچه فرشته، داعیه ای جز عبودیت ندارد و هرگز داعیه ربوبیت نکرده است اما اگر یکی از آنان ادعای الوهیت کند جزایش جهنم است: «و من یقل منهم إنی إله من دونه فذلک نجزیه جهنم کذلک نجزی الظالمین؛ و هر كس از آنان بگويد من [نيز] جز او خدايى هستم او را به دوزخ كيفر مى دهيم [آرى] سزاى ستمكاران را اين گونه مى دهيم.» (انبیاء/ 29) چون شرک، ظلم عظیم است هر موجود امکانی که تن به این ظلم بدهد، گرفتار آن ذلت خواهد شد. بنابراین مصونیت خدا، ضرورت "ازلی" و مصونیت فرشته ها ضرورت ذاتی منطقی و "مادامی" است نه ضرورت ذاتی فلسفی.
همچنین درباره ی حضرت مسیح نیز، با اینکه او را وجیه در دنیا و آخرت و از مقربان معرفی می کند: «وجیها فی الدنیا والاخرة ومن المقربین؛ در حالى كه [او] در دنيا و آخرت آبرومند و از مقربان [درگاه خدا] است.» (آل عمران/ 45) و هیچ انسانی بالاتر از مقرب نیست و با اینکه حضرت مسیح و مادرش را، اعجاز جهان (نه اعجاز یک عصر و نسل) قرار داد: «و جعلناها و ابنها ایة للعالمین؛ او و پسرش را براى جهانيان آيتى قرار داديم.» (انبیاء/ 91) چنین فرمود: اگر خدا بخواهد این دو نفر (حضرت مسیح و مادرش) و دیگران را به دست نیستی بسپارد، احدی توان مقاومت در برابر اراده ی الهی را ندارد: «لقد کفر الذین قالوا إن الله هو المسیح ابن مریم قل فمن یملک من الله شیئا إن أراد أن یهلک المسیح ابن مریم و أمه و من فی الأرض جمیعا؛ كسانى كه گفتند خدا همان مسيح پسر مريم است مسلما كافر شده اند بگو اگر [خدا] اراده كند كه مسيح پسر مريم و مادرش و هر كه را كه در زمين است جملگى به هلاكت رساند.» (مائده/ 17) خداوند گرچه به عیسای مسیح فرمود: بگو: «وجعلنی مبارکا أین ما کنت؛ هر جا كه باشم مرا با بركت ساخته.» (مریم/ 31) اما اگر بخواهد همین برکت مستمر را ریشه کن می کند، زیرا مبارک بودن حضرت عیسی (ع) ذاتی نیست بلکه در سایه ارتباط با خداست.
بر این اساس اگر کسی با اعتقاد به خدا از عذاب الهی نترسید و در وصفی از اوصاف کمالی داعیه ی استقلال داشت، گرفتار تفویض است و خطر تفویض از خطر جبر بیشتر است، زیرا تفویض به معنای آن است که کسی موجود ممکن را مستقل و موجود نیازمند را بی نیاز بپندارد، از این رو خود را مصداق «لا یسئل عما یفعل؛ در آنچه [خدا] انجام مى دهد چون و چرا راه ندارد.» (انبیاء/ 23) می داند و این بدترین سقوط انسان است، ولی رسول خدا که به ولایت توحیدی رسیده است، تنها خدا را مشمول "لا یسئل عما یفعل" می داند و خود را مانند دیگر انبیا و انسانها مسئول می داند. البته باید توجه داشت که گرچه همه انسانها مسئول هستند اما مسئول بودن غیر از احضار و توقیف است. درباره ی مخلصین سخن از بازداشت و جلب نیست؛ خدای سبحان حساب آنها را در لحظه ای بررسی کرده و در قیامت کبرا با تجلیل وارد بالاترین درجه بهشت می کند: «فإنهم لمحضرون* إلا عباد الله المخلصین؛ قطعا آنها [در آتش] احضار خواهند شد. مگر بندگان پاكدين خدا.» (صافات/ 127- 128) اما درباره ی دیگران فرمود: «وقفوهم إنهم مسؤلون* ما لکم لا تناصرون* بل هم الیوم مستسلمون؛ و آنها را نگه دارید که بازخواست خواهند شد. شما را چه شده است که یکدیگر را یارى نمى کنید؟ بلکه امروز آنها تسلیم شدگانند.» (صافات/ 24- 26)
بنابراین وجود مبارک پیغمبر (ص) هم از سئوال مصون نیست، از این رو همواره به یاد معاد بود. اگر کسی در دنیا متذکر معاد نبود و معاد را در قلب خود احضار نکرد در قیامت او را احضار می کنند. اما آنانکه به سیره و سنت نبی اکرم (ص) عمل کردند، هم از توقیف و هم از احضار توبیخ آمیز نجات پیدا می کنند، زیرا خدای سبحان در باره آنها هم سریع الحساب است، با اینکه حساب قیامت برای عده ای به کندی انجام می شود. سر اینکه انبیا و اولیای الهی در قیامت از احضار و بازداشت مصونند آن است که آنان در دنیا همواره بین خوف و رجاء به سربرده اند.
حاصل آن که هیچ قلعه ای ذاتا مصون و در امان نیست، بلکه بین خوف و رجاست و هر کس بخواهد در امان باشد، باید بین خوف و رجا به سر ببرد و در هر عملی سیره اش «رب أدخلنی مدخل صدق و أخرجنی مخرج صدق؛ پروردگارا مرا [در هر كارى] به طرز درست داخل كن و به طرز درست خارج ساز.» (إسراء/ 80) باشد ورود و خروج در هر کاری باید صادقانه و برای خدا باشد و این ممکن نیست مگر اینکه ورود به یاد "مبدأ" و خروج به یاد "معاد" باشد. بدین جهت رسول اکرم (ص) مکرر مسئله ی مبدأ و نیز ترس از قیامت را مطرح می فرمود، چنانکه قرآن کریم سیره ی آن حضرت را به طور مبسوط با یاد معاد، بازگو کرده است.
تاریخ اسلام پیامبر اکرم سیره پیامبر اکرم رسالت ولایت امنیت جامعه اسلامی