در مباحثى که راجع به مباحث ظریف حقوق مطرح مى شود، این نکته فراوان به چشم مى خورد که نه تنها انسان ها را بر یکدیگر، که حیوانات و جمادات و زمین را نیز بر انسان حقى است و ادا این حق ممکن نمى گردد مگر در به کارگیرى صحیح در جهت به کمال رساندن ماده و احتراز از اسراف و تبذیر و اهتمام در به نمایش در آوردن کمالات مکنون و.... و چه مقوله اى چون هنر مى تواند این حقوق را ادا نماید و چه منبع الهامى جز دین (اسلام) مى تواند هنر را هدایت و راهبرى کند. اگر اسلام را دین زیبایى و زیباپسندى و زیبا آفرینى مى دانیم که به تصدیق عالمان چنین نیز هست، پس هنر، باید هم، به صفاتى ویژه براى هدایت و تعالى و تکامل انسان مجهز باشد و از همه بالاتر این که هنر به عنوان فراورده اى انسانى که خود خلیفة الله است باید صبغه اى از صفات فعل الهى را به نمایش بگذارد. اهم صفات (از دو گروه) عبارتند از:
زیبایى:
هنرمندان به عنوان منبع الهامى، پایان ناپذیر با آن در تماس بوده، ثانیا هنر حاصل، باید بتواند زیبایى ها و کمالات و جمال موجود در عالم هستى را که تجلى اى از جمال الهى است به انسان متذکر سازد، که «ان الله جمیل و یحب الجمال؛ خداوند زیباست و زیبایى را دوست دارد.»
توحید:
هر گونه شرک و عبودیت غیر خدایى را که بیش از هر زمان دیگر رایج است، نفى نموده و در واقع قاطع و مانع تمایل انسان به سمت غیر خدا باشد که: «و اعبدوا الله و لا تشرکوا به شیئا؛ خداى یکتا را بپرستید و هیچ چیزى را شریک وى نگیرید.» (نساء/ 36)
عزت:
و بتواند عزت و استقلال و خود باورى را در او زنده کند که مورد نظر اسلام یارى مؤمنین است و نه ریا و تفاخر و خودنمایى و سلطه جویى بر بندگان خدا که «ولله العزة و لرسوله و للمومنین؛ عزت از آن خدا و از آن پيامبر او و از آن مؤمنان است.» (منافقون/ 8)
آرامش:
رهایى بخش انسان، از غربت جهان خاکى و هدایت گر او به اصل الهى خویش و فطرتى باشد که بر آن آفریده شده است: «فطرت الله التى فطرالناس علیها؛ پس پیوسته از طریق دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است پیروى کن.» (روم/ 30) هنر باید بتواند آرامش همه جانبه انسان را به ویژه در عصر روانکاه و پر فشار معاصر که همه چیز، در پى فشار بر اوست، براى او به ارمغان آورد و در این راه تذکر یادآورى الهى است که مى توانند هنرمند را به خلق هنرى آرامبخش مدد رساند که: «الذین امنوا تطمئن قلوبهم بذکرالله الا بذکرالله تطمئن القلوب؛ آن ها که به خدا ایمان آورده و دلهاشان به یاد خدا آرام مى گیرد، آگاه شوید که یاد خدا آرامبخش دلهاست.» (رعد/ 28)
تذکر و یادآورى:
هنر باید بتواند انسان را به ارزش ها و اصول متذکر سازد: «فذکر ان نفعت الذکرى؛ پس به آیات الهى، خلق را اگر سودمند افتد متذکر ساز.» (اعلى/ 9) و «و ذکر فان ذکرى تنفع المؤمنین؛ و امت را تذکر ده که پند و تذکر مؤمنان را سودمند افتد.» (ذاریات/ 55) و «و اذکروا نعمة الله علیکم و میثاقه الذى و اثقکم به اذ قلتم سمعنا و اطعنا و اتقوا الله ان الله علیم بذات الصدور؛ و یاد کنید نعمت خدا را که به شما ارزانى داشت و عهد او را که با شما استوار کرد (که اطاعت امر او کنید)، آن گاه که گفتید: امر تو را شنیدیم و اطاعت تو پیش گرفتیم، پس از خدا بترسید که خدا به نیات قلبى و اندیشه هاى درونى شما آگاهست.» (مائده/ 7)
تسبیح:
«یسبح له السموات السبع و الارض و من فیهن و ان من شى ء الا یسبح بحمده ولکن لا تفقهون تسبیحهم انه کان حلیما غفورا؛ هفت آسمان و زمین و هر چه در آن هاست همه به ستایش و تنزیه خدا مشغولند و موجودى نیست جز آن که ذکرش تسبیح و ستایش حضرت اوست ولیکن شما تسبیح او را فهم نمى کنید همانا او بسیار بردبار و آمرزنده است.» (بنى اسرائیل/ 44)
احتراز از لغو و بطالت و اسراف:
«قد افلح المومنون* الذین هم فى صلوتهم خاشعون* والذین هم عن اللغو معرضون؛ همانا اهل ایمان به پیروزى و رستگارى رسیدند. آنان که در نماز خاضع و خاشع هستند. و آنان که از لغو و سخن باطل اعتراض و اعراض مى کنند.» (مؤمنون/ 1- 3) «و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما باطلا؛ و آسمان و زمين و آنچه را كه ميان اين دو است به باطل نيافريديم.» (ص/ 27) «ولا تسرفوا انه لایحب المسرفین؛ و اسراف نکنید که خدا مسرفان را دوست نمى دارد.» (انعام/ 141، اعراف/ 31)
توازن:
«و الارض مددناها و القینا فیها رواسى و انبتنا فیها من کل شى ء موزون؛ و زمین را هم ما بگستردیم و در آن کوه هاى عظیم برنهادیم و از آن هر گیاه و هر نبات مناسب و موافق حکمت و عنایت برویانیدیم.» (حجر/ 19)
نظم و تعادل:
«الذى خلق سبع سموات طباقا ما ترى فى خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل ترى من فطور* ثم ارجع البصر کرتین ینقلب الیک البصر خاسئا و هو حسیر؛ آن خدایى که هفت آسمان بلند را به طبقاتى منظم بیافرید و هیچ در نظم خلقت خداى رحمان، بى نظمى و نقصان نخواهى یافت. بارها به دیده عقل در نظام مستحکم آفرینش بنگر تا هیچ سستى و خلل در آن توانى یافت. باز دوباره به چشم بصیرت دقت کن تا دیده خرد زبون و خسته (نقص نیافته) به سوى تو باز گردد (و به حسن نظام الهى بینا شود).» (ملک/ 3- 4)
اندازه:
«الذى له ملک السموات و الارض و لم یتخذ ولدا و لم یکن له شریک فى الملک و خلق کل شى ء فقدره تقدیرا؛ آن خدایى که هرگز فرزندى نگرفته و شریکى در ملک هستى نداشته و همه موجودات را او خلق کرده و به حکمت کامل و تقدیر ازلى خود قدر (اندازه) هر چیز را معین فرموده.» (فرقان/ 2) و «و ان من شى ءالا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم؛ و هیچ چیز در عالم نیست جز آن که منبع و خزینه آن نزد ما خواهد بود ولى از آن بر عالم خلق، الا به قدر معین که مصلحت است نمى فرستیم.» (حجر/ 21)
وحدت:
«و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا و اذکروا نعمت الله علیکم اذ کنتم اعدا فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا؛ و همگى به رشته دین خدا چنگ زده و به راه هاى متفرق نروید و بیاد آرید این نعمت بزرگ خدا را که شما با هم دشمن بودید خدا در دل هاى شما الفت و مهربانى انداخت و به لطف خداوند همه برادر دینى یکدیگر شدید.» (آل عمران/ 103؛ انبیا/ 92)
توجه به آخرت و عدم تمرکز بر دنیا
«فاعرض عن من تولى عن ذکرنا و لم یرد الا الحیوه الدنیا؛ تو هم اى رسول از هر کس که از یاد ما رو گردانید و جز زندگانى دنیا نخواست به کلى اعراض کن.» (نجم/ 29)
رعایت تقوى:
«ان اکرمکم عندالله اتقیکم ان الله علیم خبیر؛ بزرگوار (و با افتخار) ترین شما نزد خدا با تقواترین مردمند و خدا از حال شما کاملا آگاه است.» (حجرات/ 13)
تعاون:
«و تعاونوا على البر و التقوى و لا تعاونوا على الاثم و العدوان؛ و باید شما به یکدیگر در نیکوکارى و تقوى کمک کنید نه بر گناه و ستمکارى.» (مائده/ 2)
امر به معروف و نهى از منکر:
«ولتکن منکم امة یدعون الى الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون؛ و باید از شما مسلمانان برخى خلق را به خیر و صلاح دعوت کنند و مردم را به نیکوکارى امر و از بدکارى نهى کنند و اینان که به حقیقت واسطه هدایت خلق هستند در عالم در کمال فیروز بختى و رستگارى خواهند بود.» (آل عمران/ 104)
سیر در صراط مستقیم:
«و ان هذا صراطى مستقیما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله ذلکم وصیکم به لعلکم تتقون؛ و این است راه راست من، پیروى آن کنید و از راه هاى دیگر که موجب تفرقه و پریشانى شما است متابعت نکنید این است سفارش خدا به شما، باشد که پرهیزکار شوید.» (انعام/ 153) «و ان الله ربى و ربکم فاعبدوه هذا صراط مستقیم؛ همانا خدا پروردگار من و شماست او را بپرستید که همین خداپرستى است راه راست.» (آل عمران/ 51)
عفاف:
«قل للمومنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکى لهم ان الله خبیر بما یصنعون؛ اى رسول ما، مردان مؤمن را بگو تا چشم ها را (از نگاه ناروا) بپوشند و فروج و اندامشان را (از کار زشت زنان) محفوظ دارند که این بر پاکیزگى (جسم و جان) شما اصلح است و البته خدا به هر چه کنید کاملا آگاه است.» (نور/ 30)
عمران زمین:
«اعبدوا الله مالکم من اله غیره هو انشأکم من الارض و استعمرکم فیها؛ خداى یگانه را که جز او خدایى نیست پرستش کنید که شما را از خاک بیافرید و براى عمارت و آبادى ساختن زمین برگماشت.» (هود/ 61)
عبرت گیرى:
«اولم یسیروا فى الارض فینظروا کیف کان عاقبة الذین من قبلهم کانوا اشد منهم قوه و أثاروا الارض و عمروها اکثر مما عمروها؛ آیا در زمین سیر نکردند تا عاقبت کار پیشینیانشان که از این ها بسیار تواناتر بودند و بیش از این ها در زمین کشتزار و کاخ و عمارت برافراشتند را مشاهده کنند.» (روم/ 9)
دورى از فساد:
«و لاتفسدوا فى الارض بعد اصلاحها؛ هرگز در زمین پس از آنکه کار آن به امر حق نظم و صلاح یافت به فساد و تباهکارى برنخیزید.» (اعراف/ 56 و 85؛ محمد/ 22)
حق بودن:
«و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق؛ ما آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است جز به حق نيافريده ايم.» (حجر/ 85) و تسویه و حسن و هماهنگى و مفیدیت و بازیچه نبودن و زوجیت و تقارن و هدایت، عیبودیت و...
نکته مهم در مواجهه انسان با هنر دینى آن است که هنر دینى نباید محل توقف انسان در عالم ماده گردد. بلکه باید بتواند به عنوان واسطه اى براى عبور انسان از دنیاى خاکى به عالم معنا و علوى ایفاى نقش نماید. به عبارت دیگر در تفکر دینى هنر براى شناخت و سلوک و بریدن از کثرات و حرکت به سمت وحدت و وصول به آن مطرح مى باشد. به این ترتیب باید مراقب بود تا آثار هنرى، خود به عنوان اصل و به عبارتى همانند بت مطرح نشوند. موضوعى که در گذشته و به صراحت اتفاق افتاده است و بسیارى از هنرها و آثار که براى تذکر و یادآورى ایجاد شدند خود به صورت بتى ظاهر شدند.
ویژگى بارز انواع هنر دینى، وجه سمبلیک آن است. این امر بدان جهت است که اولا ادیان جهان را جلوه اى از یک حقیقت متعالى مى دانند و ثانیا تنها راه بیان و تجسم موضوعات معنوى و روحانى استفاده از سمبل ها است. به این ترتیب سمبل ها، نزول حقایق معنوى، براى امکان تجلى یافتن در این جهان مادى هستند. آن چه که در هنرهاى غیردینى به عنوان سمبلیسم مطرح هستند، در واقع نشانه هاى قراردادى هستند و نه سمبل و نماد. اجمالا این که اساس هنر دینى حکمت معنوى است، که علم و صنعت را نیز براى بیان خویش و براى متجلى ساختن معنا به خدمت مى گیرد.
تحولات هنرى عصر حاضر ناشى از حذف خدایان و جانشینى آن ها با انسان است. این تفکر فرهنگ و جهان بینى خاصى را ترویج مى کند که اساس و مبدأ آن انسان است. این جهان بینى مستقل از غیب و معنویت و الوهیت رشد مى کند و به این ترتیب نمى تواند به عنوان ظرفى براى هنر دینى مطرح شود. اشتباه بزرگى که بسیارى از متدینین نیز مرتکب شده و با تصور پذیرش ظرف و روش و شیوه غیر دینى (و حتى ضد دینى) براى ارائه ارزش هاى دینى به منظور جذب انسان ها دست به تولید آثارى مى زنند که بیشتر از آن که جاذب باشد اسباب تمسخر است.
این تفکر از چند موضوع نشأت مى گیرد: یا از شیدایى در مقابل هنرهاى غیر دینى است، یا از عدم آگاهى به ارزش هاى دینى سرچشمه مى گیرد، یا نتیجه فقدان آگاهى به لزوم هماهنگى بین ظرف و مظروف و یا سایر تناسبات بدیهى مى باشد، یا به مبانى نظرى شکل دهنده هنرهاى غیر دینى معاصر آگاهى ندارند، یا احساس مسؤولیت بیش از اندازه اى براى هدایت کل بشریت به سمت فلاح و رستگارى به هر طریق ممکن را دارند و یا....
معنویت گرایى هنر دینى ریشه در جهان بینى دینى دارد که در واقع تعریف کننده حکمت نظرى و عملى مورد اعتقاد پیروان خویش است. از آن جایى که دین به طور عام به غیب شهادت مى دهد یکى از ویژگى هاى بارز هنر دینى شهادت آن به غیب است. در واقع هنر دینى همواره انسان را به اصول و ارزش هایى متذکر مى گردد که ریشه در غیب دارند. و در همین راه است که به دلیل غیر مادى بودن مبانى، رمزگرایى و سمبلیسم رشد مى کند. اصلاح هنر دیگران یکى از ویژگى هاى بارز هنر دینى است. در واقع هنر دینى با اخذ مواریث بشرى و حذف زواید آن اصلاح گرى مورد نظر دین خویش را نیز انجام مى دهد و هنرى را به منصه ظهور مى رساند که، اصول و مبانیش با صورت آن هماهنگ باشند.
هنر دینى به دلیل باورها و اعتقادات خویش، مجاز به استفاده از هر وسیله و ابزار و قالبى براى بیان اصول مورد نظر خود نیست و لذا شیوه هاى خاصى ابداع مى کند که ارزش ظرف معنویات شدن را داشته باشند. هنر دینى باید بتواند حضور الهى را متذکر شود و این در هر قالب و مضمون و سبکى امکان پذیر نیست. در واقع چگونگى این تذکر به تصور و تعریف و شناختى که هر دین از خداوند و خالق هستى دارد ارتباط تام دارد. مثلا هنرمند مسیحى مى تواند شمایل نگارى را به عنوان این حضور برگزیند. لکن هنرمند مسلمان باید ظرف دیگر و هنر دیگرى را بیابد و او (مثلا) خطاطى کلام الهى را برمى گزیند که به قول بورکهارت رعشه اى روحانى را، در هر جاى شهر ایجاد مى کند و فرم هاى خاص هندسى را ظرف بیان اعتقادات خویش قرار مى دهد. در واقع هنر دینى به دلیل محتویات و آثار آن است که دینى است و نه به دلیل هدف هاى فردى هنرمند، که اصولا در هنر دینى هنرمند، جایگاهى براى خویش قائل نیست. هنر اصیل، که راهنماى انسان به اصل خویش و متذکر او به وادى کمالات و جمال مطلق است، رابطه اى ناگسستنى با معنویت دین دارد و اصولا نمى تواند فاقد این رابطه باشد که باید انسان را از غم غربت این جهان رهانیده و او را به اصل خویش هدایت نماید.
اى خوش آن دوران که بیش از روز و شب *** فارغ از اندوه و خالى از تعب
متحد بودیم با شاه وجود *** نقش غیریت به کلى محو بود
مؤمنان گویند که آثار بهشت *** نغز گردانید هر آواز زشت
این صداى چنگ و آواز دهل *** چیزکى ماند بدان ناقور کل
(مثنوى)
یکى از جنبه هاى مهم معنوى حیات انسان، نیاز به آرامش است. هنر اصیل در انواع خود راهى است براى هدایت انسان به وحدت آرامش حقیقى، آرامشى که خمار و سردردى در پى آن نیست. اجمالا این که بایستى به بیدار نگه داشتن فطرت انسان ها در جوامع بشرى اندیشید و مجتمع هاى زیستى را به گونه اى ایجاد کرد که به طور مداوم با تذکرات خویش و با آرامشى که به افراد عرضه مى نمایند مجال تفکر و پرداختن به اعمالى که فطرت او را بیدار و زنده نگه مى دارد به او داده شود و در ضمن بتواند زنگارهاى حاصل از زندگى مادى را از فطرت او بزداید و این ممکن نیست الا به تعیین روش هاى زیست، بر پایه سنن استوار دینى، آن هم دینى زنده و انسان ساز چون اسلام. در واقع از آن جایى که انسان در این جهان خاکى با یادآورى اصل خویش مدام احساس غربت مى نماید، یکى از نقش هاى اصلى هنرها، تذکر و یادآورى اصل او و نجات انسان از احساس غربتى است که او را مى آزارد. به بیان دیگر نقش بنیادین هنر یادآورى مبدأ و اصل انسان و ممانعت از غفلت او و توطن گزیدنش در خاک است.
مطرب عشق عجب ساز و نوایى دارد *** نقش هر نغمه که زد راه به جایى دارد
عالم از ناله عشاق مبادا خالى *** که خوش آهنگ و فرحبخش هوایى دارد
(حافظ)
نتیجه آن که هر چه هنر بیشتر بتواند عامل آگاهى و عرفان و علم انسان و به خود آمدن وى گردد، بیشتر او را از حضیض خاک برکنده و به اوج معنویت خواهد رساند، اوجى که در نظر ظاهر بینان، فراموشى (دنیا) است.
گر از این دست زند مطرب مجلس ره عشق *** شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم
(حافظ)
پس هنر دینى در عین حالى که رافع غربت و غفلت انسان است، باید بتواند یادآور و تذکر دهنده به اصل و موطن انسان و آگاه کننده و معرفت دهنده وى باشد.
مقیم حلقه ذکر است دل بدان امید *** که حلقه اى ز سر زلف یار بگشاید
دین هنر انسان جهان بینی اسلامی حقوق انسانی معنویت زیبایی باورها در قرآن