سولومون اشتاین هایم (Steinheim 1789-1866) نویسنده کتاب «وحی بر اساس آموزه کنیسه» ظاهرا متأثر از ضد عقل گرایی فریدریش جاکوبی Friedrich Jacobi بود.
نقد وی از علم، مبتنی بر نقادی جاکوبی است، اما در ایجاد تقابل و ضدیت عقل نظری با معرفت شهودی ما از خداوند، با جاکوبی موافق نیست. اشتاین هایم تقابل را میان عقل انسان با وحی الهی می داند. باید آن نکته اصلی را که به دلیل آن، وحی افاضه شده به انبیای بنی اسرائیل در برابر عقل قرار می گیرد، در این واقعیت جست که خدایی را که عقل مسلم می انگارد، تابع ضرورت است و فقط موافق با قوانین می تواند عمل کند. علاوه بر این، عقل اثبات می کند که هیچ چیز نمی تواند از عدم به وجود آید و به همین قرار، خداوند آزاد است که نه یک جهان خوب، بلکه فقط بهترین جهان ممکن را خلق کند. اما از سوی دیگر، دین وحیانی بر آزادی خداوند و خلقت عالم از عدم، پای می فشرد.
به نظر می رسد که بین فیلسوفان یهودی نیمه اول و یا دو ثلث اول قرن نوزدهم با هرمن کوهن (Hermann Cohen 1842-1918) رئیس مکتب نئوکانتی ماربورگ رابطه چندانی وجود نداشته باشد. ممکن است به یک معنا کوهن را بیشتر به عنوان یک مورد نسبتا غیر عادی در بین فیلسوفان یهودی نسل وی و نسل های قبلی، تلقی کرد. دلیل این مطلب، دو جنبه از تفکر فلسفی است: جنبه عام و جنبه یهودی و موازنه نگران کننده بین این دو جنبه. یهودیت، به هیچ معنا تنها موضوع مهم نظام فلسفی او نبود، بلکه فقط یکی از موضوعات بود و نه حتی نقطه عزیمت او.
تردیدی وجود ندارد که کوهن در بیشتر عمر خود به کانت گرایی خویش، که در پرداخت آن، ابتکار قابل ملاحظه ای از خود نشان داد، متعهد بود. برخی به دلایلی معتقد بوده اند که آموزه او نزدیکی خاص ناخواسته ای را با آموزه هگل نشان می دهد. با وجود این، تصور کوهن از خداوند، از تحلیل و بسط برخی تصورات کانت ناشی می شود.
در دیدگاه کوهن، اقتضای عقل آن است که طبیعت، منطبق با طرح عقلانی «واحدی»، تلقی شده و بین حوزه های طبیعی و الهیات اخلاقی، سازگاری وجود داشته باشد. این دو اقتضاء، به نوبه خود، پذیرش ایده خدا را ضروری می سازد. کلمه «ایده» در معنای کانتی آن به کار رفته است و به این معناست که در مورد واقعیت متافیزیکی خداوند، هیچ ادعا (و یا اظهاری) نشده است.
نظریه اخلاق کوهن تا حد قابل توجهی از نظریه کانت ناشی شده است، اما او عقیده دارد که مهم ترین اصول اخلاقی را انبیای بنی اسرائیل کشف کرده اند که دین را از مخمصه اساطیر نجات دادند. هم چنین یک هم آهنگی وجود دارد بین تصور مسیحایی از انبیای یهود و این اقتضای اخلاقیات که مسئولیت نزدیکی پیوسته به کمال اخلاقی باید بدون وقفه ادامه یابد. این هدف هیچ گاه به طور کامل به دست نمی آید. مسیح گرایی نیز به معنای کانتی کلمه یک ایده است.
به نظر می رسد که کوهن در سال های آخر عمر، نگرش خود را تغییر داده است، اگرچه او به صراحت از مواضع پیشین خود عدول نکرده است؛ حداقل در تأکید بر بخش های مختلف آوزه اش، تغییر قابل ملاحظه ای را می توان تشخیص داد. مفهوم فرد انسان (فردی که ضعیف و پر از گناه است) و همین طور مفهوم نوعی همبستگی یعنی رابطه بین خدا و فرد نقش عمده ای را ایفا می کند. این رابطه، رابطه ای عاشقانه است؛ عشق خدا به انسان و عشق انسان به خدا. مشکل بتوان مفهوم خدا را که در آثار دوران آخر کوهن مطرح شده است با نگرش کانتی و یا نئوکانتی او درباره متافیزیک، منطبق ساخت.
مفاهیم خدا و فرد و مفاهیم وابسته به آن در کتاب «دین استدلال از منابع یهودیت» اثر کوهن که پس از مرگ او منتشر شد و در مجموعه ای از مقالات، که در کتاب او «نوشتارهای یهودی» تجدید چاپ شد، مطرح شده است.
فرانس روزن تسوایک (Rosenzweig 1886-1929) کتاب اصلی فلسفی خود، یعنی «ستاره رهایی» Der Stern cer Erlosung را در 1921 منتشر ساخت. این کتاب با انکار این نگرش فلسفی سنتی که ترس از مرگ را مردود می شمارد، آغاز می شود و به جای آن مطرح می کند که این ترس، سرآغاز شناخت آن کل (خداوند) است.
انسان، باید علی رغم بی اعتنایی فلسفه و تمایل آن به پذیرش مرگ، به بیم از مرگ، ادامه دهد. فلسفه سنتی فقط به امر عام و شامل دلبستگی دارد و وحدت گرا است. هدف آن این است تا به کشف اصلی بپردازد که همه چیز بتواند مشتق از آن باشد، با وجود این، این تمایل فلسفه، تجربه انسانی را که نه بر یک حوزه، بلکه بر سه حوزه جداگانه، یعنی خدا، جهان و انسان، آگاهی دارد (که کانت در زمینه ای متفاوت به آن ها اشاره می کند) نادیده می گیرد.
مبانی فلسفه نقلی روزن تسوایک
بر طبق عقیده روزن تسوایک، خداوند (همانند جهان و انسان) از طریق تجربه (کشف و انکشاف) شناخته می شود. در شرک یونانی که در کل، کامل ترین مظهر شرک است، هر کدام از این سه حوزه بنفسه وجود دارند: خدایان، جهان و انسان به عنوان قهرمانی مصیبت زده، تنها و خاموش. دین مأخوذ از کتاب مقدس علاقه مند به ارتباط بین این سه است: ارتباط بین خدا و جهان که خلقت است؛ ارتباط بین خدا و انسان که وحی است و ارتباط بین انسان و جهان که به رستگاری و نجات می انجامد.
روزن تسوایک، فلسفه ای را که از رؤیای دست یافتن به اصلی برای همه چیزهای موجود، صرف نظر کرده است و در تکیه نمودن بر رابطه بین این سه حوزه و رابطه بین کلمات و اعمالی که این پیوندها را موجب می شوند و آن را توسعه می بخشند و از دین مبتنی بر کتاب مقدس تبعیت می کند، فلسفه نقلی می نامد. او این عنوان و مفهوم را از شلینگ اقتباس کرده است؛ کسی که روزن تسوایک مکررا بر تأثیر او تأکید ورزیده است.
مسیحیت و یهودیت
ایمان مبتنی بر کتاب مقدی، دو دین معتبر را به بار آورده است: مسیحیت و یهودیت. اولی را روزن تسوایک طریق جادان توصیف کرده است. مردم مسیحی در تحول زمان و تاریخ، در جستجوی راه نجاتند بر خلاف آنها، وجود مردم بی کشور و دولت یهود، به زمان و تاریخ مربوط نیست، (با وجود امید به نجات و رستگاری نهایی) در عین حال زندگی جاودانه ای است که بارها مطابق ضرب آهنگ سال عبادی یهود تجدید می شود.
از این رو، روزن تسوایک مثل یهودای هلوی (که مقدار زیادی از اشعارش را ترجمه کرد و در نزد او از قدر و اعتبار زیادی برخوردار بود) تاریخ مقدس مردم یهود را در برابر تاریخ کفر آمیز بقیه جهان قرار نداد، بلکه آن را در برابر آنچه آن را وجود تاریخی یهودی ها و یا درگیری ایشان در تاریخ سایر ملل می خواند، قرار داد.
از سال های اولیه قرن بیستم، مارتین بوبر (1878-1965) تأثیری نیرومند، بر یهودی ها و غیر یهودی ها داشته است. الهیات او که بر رابطه من- تو The I and Thou، مفهوم حیات گفت و شنودی dialogical و بر اهمیت اساسی مقوله «مواجهه» متمرکز است، در سال های اخیر، به نظر می رسد آثار جدیدی که با تاریخ تفکر یهودی در یکی از ابعاد و یا در یکی از ادوار آن سر و کار دارند در کل، از آثار یهودی صرفا فلسفی و یا صرفا الهیاتی، معتبرتر بوده اند.
در برخی موارد آثار فاضلانه، یک نگرش شخصی در قبال یهودیت و یا به طور کلی در قبال دین را نمایان می سازند. این سخن در مورد دو مرکز عمده فعالیت های فلسفی- کلامی یهود، یعنی ایالات متحده و اسرائیل، و همچنین در مورد کشورهایی مثل فرانسه و انگلیس صادق است، اما شاید هنوز خیلی زود باشد که بکوشیم یک جمع بندی قاطع از گرایش ها و دست آوردهای دوره ای که مشرف به زمان حال است، ارائه دهیم.