عمر دین به بلندی پیدایش خودآگاهی انسان است، ولی ریشه و خواستگاه دین همانند ریشه خودآگاهی انسان، در هاله ای از ابهام قرار گرفته است. شاید حدود یک میلیون سال است که انسان بر کره زمین زندگی می کند. در بخش عمده ای از این دوره، او فاقد مدنیت و تأثیر قابل توجهی بود. آن چه که ما درباره او می دانیم، فسیل های باقیمانده وی است و در حالی که این گونه فسیل ها اطلاعات خوبی درباره شکل و ساختار وی به ما می دهد، ولی از ذات انسان اطلاع چندانی به ما نمی دهد. انسان برخی از مقدمات تمدن را آن گاه به دست آورده است که کاربرد سنگ و فلز و ساختن ابزاری را آغاز کرد که تا این زمان به صورت آماده در طبیعت وجود داشت. باقیمانده های دست ساخته های انسان پرتو باارزشی بر گسترس نیازها و عقایدش می افکند.
آغاز پیدایش دین به آغاز تمدن انسانی باز می گردد. غارهای انسان های اولیه، جایی که بدن مرده ها به همراه توشه ای از خوراک و جنگ افزار دفن شده است، عقاید و اعمالی را نشان می دهد که ویژگی کاملا دینی دارد. به نظر نمی رسد که انسان مرحله توسعه ذهنی را که با خودآگاهی نشان داده می شود و قدم نهادن در راه تمدن را پیشتر از اشتیاق به آگاهی درباره جهانی که پیرامون اوست و اندیشه درباره منشأ و سرنوشت و نیرویی که جهان را آفریده و نگه می دارد، آغاز کرده باشد. تفکر او صورت نمادین به خود گرفت و ابزار فکرش، تصورات نبود، بلکه نمادها و علامت ها بود. [سمبل و نماد] او به شدت، ولی مبهم، نیروی بی حد و اندازه ای را احساس می کرد که در جهان پیرامون او به فعالیت می پردازد. این نیروی محسوس و مبهم پاسخ به ترس، حرمت و عبادت را در انسان بیدار کرد. به نظر می رسد که انگیزش عبادت همیشه در این نوع زندگی انسان وجود داشته است و انسان به خاطر درماندگی خود، چیزی را که عقیده داشته باشد خیر و توانمند است، می تواند بپرستد. انسان اولیه به آهستگی و با رنج راه خود را به سوی مفهوم دین به سختی (همچون نابینایان) پیدا می کرد. او با منابع و ابزار اندک، به دنبال چیزی می گشت که بتواند او را آرام سازد یا آن را مورد احترام و ستایش قرار دهد. بدون شک او اشیای بی جان یا پدیدارهای طبیعی ساده را می پرستید، ولی نباید از یاد ببریم که این گونه چیزها برای او نشان و نماد نیروی بزرگی بود که به کار جهان می پرداخت.
عبادت، فعالیتی کاملا دارای مشخصات دینی است و انسان شناسان، مدارک بسیاری گرد آورده اند که انسان اولیه چیزی را می پرستید. هم چنین اثبات شده است که قبایل بدوی، که حتی هنوز هم وجود دارند، عقایدی را محترم می شمارند و اعمالی را انجام می دهند که بدون تردید تا آن جا که به خدا یا خدایان و زندگی پس از مرگی اشاره دارد، دارای مشخصه دینی است. در پرتو این یافته ها به طور اطمینان بخشی می توان اثبات کرد که دین پدیداری همگانی و فراگیر است. (به خاطر این دلیل ساده که میل به نگهداشت خویشتن (حفظ خود) از ذاتیات انسان است).
پلوتارچ (Plutarch) که در سده اول میلادی با دانش گسترده ای درباره جهان عصر خود می زیست، می گوید: با گردش بر روی زمین، شهرهایی را می توان یافت که دیوار، دانش، فرمانروا، کاخ، خزانه، پول، ورزشگاه و تئاتر ندارند، اما شهری که معبدی برای خدایان، عبادت، پیمان، نبوت و غیب گویی نداشته باشد، هیچ انسانی آن را ندیده و هرگز نخواهد دید. آن چه درباره سابقه و عمر دین گفته شد، درباره پیدایش و درک مفهوم خدا و اعتقاد به او نیز کاملا درست است.
مفهوم خدا
اعتقاد به خدا برای دین، همچون خون برای انسان حیاتی است. پرسش های مربوط به خدا، به طور طبیعی به نگاه طرف داران و مخالفان دین ارتباط دارد. این که خدا چیست و چگونه می توانیم او را بشناسیم، پرسش هایی است که هیچ کسی که به طور جدی به مطالعه دین می پردازد، نمی تواند آن را نادیده بگیرد. پاسخ های مناسب و رضایت بخش به این پرسش های اساسی، ما را قادر می سازد که ذات خدا را بشناسیم و به ارزش دین پی ببریم. در واقع می دانیم که به این پرسش ها نیز پاسخ های متفاوت و متناقض داده شده است. یادآوری این نکته سودمند است که حتی خود پرسش ها بر اساس دیدگاه هر نویسنده ای، به گونه ای مطرح می شود. به عنوان نمونه، آنان که دیدگاه اثبات گرا را به کار می برند، پرسش یاد شده را این گونه مطرح کرده اند: مفهوم خدا چگونه در ذهن بشر پدید آمد؟