از آیات مربوط به داستان حضرت ابراهیم (ع) استفاده مى شود که احتجاج وى درباره پروردگارى ستاره، خورشید و ماه بعد از احتجاجى بوده است که درباره اصنام نموده، و از دقت در جریان امر برمى آید که گفتگوى وى با پادشاه وقت، بعد از ظهور امر و شیوع مخالفتش با کیش بت پرستى و ستاره پرستى و بعد از داستان بت شکستن وى بوده. و نیز چنین مى نماید که اولین بارى که شروع به دعوت خود نموده، نخست به دعوت پدر پرداخته در حالى که در خانه او بوده سپس به دعوت مردم و مخالفت با دین آنان پرداخته است و از اینجا معلوم مى شود که اولین بارى که به احتجاج و استدلال پرداخته همان احتجاج در برابر پدر و قوم خود بوده است. ابراهیم (ع) احتجاجات خود را به ترتیب آن حقایقى که خداى تعالى به وسیله ملکوت آسمانها و زمین نشانش مى داده و تا آنجا که جریان محاجه با پدرش به وى اجازه مى داده ردیف کرده و ترتیب داده است، و اگر در احتجاج خود تمسک به محسوسات مى کرده، از آن جهت بوده که وى تا آن موقع آشنایى و سابقه ذهنى به حوادث روزانه آسمان و زمین نداشته، و یا از این جهت بوده که مى خواسته با مردم از راه محسوسات خودشان احتجاج کند، از این رو سخن خود «هذا ربی؛ این پروردگار من است.» (انعام/ 76) را وقتى گفت که هر یک از اجرام سه گانه را درخشان و در حال طلوع دید و کلام خود «لا أحب الآفلین؛ زوال پذیران را دوست ندارم.» (انعام/ 76) و مانند آن را هنگام افول آنها ایراد کرد.
خداوند می فرماید: «فلما جن علیه الیل رءا کوکبا قال هذا ربى فلما افل قال لااحب الاقلین* فلما رءالقمر بازغا قال هذا ربى فلما اقل قال لئن لم یهدنى ربى لأکون من القوم الضالین* فلما ءاللمشس بازغة قال هذا ربى هذا اکبر فلما افلت قال یا قوم انى برى ء مما تشرکون* انى وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض حنیفا و ما أنا من المشرکین؛ هنگامى که (تاریکى) شب او را پوشانید، ستاره اى مشاهده کرد؛ گفت: این خداى من است؟ اما هنگامى که غروب کرد، گفت: غروب کنندگان را دوست ندارم. و هنگامى که ماه را دید که (سینه افق را) مى شکافد، گفت: این خداى من است؟ اما هنگامى که (آن هم) غروب کرد، گفت: اگر پروردگارم را راهنمایى نکند مسلما از گروه گمراهان خواهم بود؟ و هنگامى که خورشید را دید (که سینه افق را) مى شکافت، گفت: این خداى من است؟ این (که از همه) بزرگتر است! اما هنگامى که غروب کرد، گفت: اى قوم من از شریک هایى که شما (براى خدا) مى سازید بیزارم. من روى خود را به سوى کسى کردم که آسمان ها و زمین را آفریده، من در ایمان خود خالصم و از مشرکان نیستم.» (انعام/ 76- 79)
از سیاق آیات فوق و دیگر آیات استفاده مى شود که حضرت ابراهیم (ع) پس از آن که به سنین نوجوانى رسید از مخفى گاه خود در حالى وارد خانواده و قومش شد که از محیط، سنن و آداب رسوم معمول مردم کاملا بى اطلاع بود و به واسطه این که در آن مخفى گاه به صورت فطرى با خالق خود آشنا شده بود و به رشد و تمیز فطرى دست یافته بود و هیچ گونه شائبه کفر و شرکت در وجودش یافت نمى شد به محض روبرو شدن با کرنش ها و عبادت ها گوناگون در برابر اشیاء مختلف متأثر مى شد و با آنها به مشاجره مى پرداخت. اولین برخورد آن جناب با آزر عمویش بود.
یکى دیگر از مناظرات آن حضرت مناظره با کسانى است که ارباب بت ها یعنى کواکب و خورشید و ماه را مى پرستیدند وى سراغ یکایک این افراد رفت، و خدایان آنها را یکى پس از دیگرى پروردگار خود فرض مى نمود تا این که همه این اجرام آسمانى غروب کردند، و همین غروب کردن را دلیل بر بطلان ربوبیت آنها گرفت و گفت خدایى که غرب کند خدا نیست، و اعلام کرد: «انى وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض؛ من به سوى کسى مى روم که آسمان وزمین را آفریده و در ایمان خود خالصم و از مشرکان نیستم.» (انعام/ 79)
البته ابراهیم (ع) خود بر این معنا بصیرت و بینش کامل داشته است که براى آسمان ها و زمین آفریدگارى است که او «الله تعالى» است و شریکى هم ندارد، ولى در مقام استدلال به جستجو برمى خیزد که آیا در بین مخلوقات خدا چیزى هست که آن نیز پروردگار مردم و ابراهیم باشد؟ مثل آیا خورشید و ماه یا چیزها دیگر در تدبیر عالم مى توانند شریک خدا باشند؟ یا این که همه امور عالم تنها به دست خداى تعالى است و پروردگارى جز او نیست. البته در همه این مراحل خداوند آن جناب را مدد کرد و با ارائه ملکوت آسمان ها و زمین بنیان دلش را محکم کرده بود، به همین خاطر آن حضرت به قدرى واقع بین بود که هرچه را مى دید قبل از این که متوجه آن شى شود و به آثارش توجه کند، نخست متوجه انتسابش به خداوند مى شد، سپس سراغ آن شى مى رفت. اما در مناظره با مشرکان (که علاوه بر خدا قایل به خدایانى دیگر مثل کواکب، خورشید و ماه بودند)، واقع بینى، منطقى و مستدل بودن و متکى به عقل و اندیشه بودن در گفتار آن حضرت به خوبى مشهود است.
وى در مقام استدلال ابتداء فرض آنها را بر خدا بودن موجودات فوق مى پذیرفت و مانند آنها مى گفت «این پروردگار من است» اما به محض این که غروب مى کردند مى فرمود: «غروب کنندگان را دوست ندارم.» در این عبارت یک برهان عقلى وجود دارد که مقدمه اولش حسى و تجربى است و آن این است که این مشرکین مکرر غروب کردن اینها را دیده اند و اطمینان دارند. اما مقدمه دومش عقلى است و آن این است که خدا غروب ندارد «همیشگى است» نتیجه مى گرفت پس اینها خدا نیستند چون غروب مى کنند. آن جناب با هر سه دسته [کوکب پرست ماه پرست و خورشید پرست] با این برهان عقلى روبرو شد و آنها را محکوم نمود و در پایان مسئله ربوبیت توحیدى را به صورت شفاف بیان مى فرماید و عقیده و موضع خود را نسبت به خدا روشن مى کند و مى فرماید «من کسى را مى پرستم که آسمان و زمین را آفرید (پس آن چه در آسمان و زمین است از خدا است نه این که خدا باشند) و من در ایمان خود نسبت به او خالصم و از مشرکان نیستم.»
حضرت ابراهیم (ع) خطاب به آزر و قومش مى فرماید: «ما هذه التماثیل التى انتم لها عاکفون* قالوا: وجدنا اباءنا لها عابدین* قال: لقد کنتم انتم و اباؤکم فى ضلال مبین* قالوا أجئتنا بالحق أم أنت من اللاعبین* قال بل ربکم رب السموات و الارض الذى فطرهن و أنا على ذلکم من الشاهدین* و تالله لاکیدن اصنامکم بعدان تولوا مدبرین* فجعلهم جزاذا الا کبیرا لهم لعلهم إلیه یرجعون* من فعل هذا بانهتنا إنه لمن الظالمین* قالوا فأتوا به على أعین الناس لعلهم یشهدون* قالو ءانت فعلت هذا بالهتنا یا ابراهیم* قال بل فعله کبیر هم هذا فسئلوهم ان کانوا ینطقون؛ این مجسمه هاى بى روح چیست که شما همواره آنها را مى پرستید؟ گفتند: دیدیم پدرانمان آنها را عبادت مى کنند؟ و ما به پیروى از آنها چنین مى کنیم. ابراهیم (ع) گفت: شما و پدرانتان در گمراهى آشکار هستید. گفتند آيا حق را براى ما آورده اى يا تو از شوخى كنندگانى. گفت [نه] بلكه پروردگارتان پروردگار آسمانها و زمين است همان كسى كه آنها را پديد آورده است و من بر اين [واقعيت] از گواهانم. و سوگند به خدا كه پس از آنكه پشت كرديد و رفتيد قطعا در كار بتانتان تدبيرى خواهم كرد. پس آنها را جز بزرگترشان را ريز ريز كرد باشد كه ايشان به سراغ آن بروند. گفتند چه كسى با خدايان ما چنين [معامله اى] كرده كه او واقعا از ستمكاران است. گفتند شنيديم جوانى از آنها [به بدى] ياد مى كرد كه به او ابراهيم گفته مى شود. گفتند پس او را در برابر ديدگان مردم بياوريد باشد كه آنان شهادت دهند. گفتند اى ابراهيم آيا تو با خدايان ما چنين كردى. گفت [نه] بلكه آن را اين بزرگترشان كرده است اگر سخن مى گويند از آنها بپرسيد.»
ابراهیم (ع) پس از آن که دید بت پرستان هیچ دلیلى جز پیروى جاهلانه و کورکورانه از پدرانشان، بر بت پرستى ندارند و در واقع به خاطر نشناختن خداى حقیقى به سراغ خدایان دروغین رفتند به معرفى خداى حقیقى مى پردازد و مى فرماید: «پروردگار شما، همان پروردگار آسمان ها و زمین است که آنها را آفریده است.» ابراهیم (ع) پس از آن که دید بت پرستان را فقط با پند و اندرز نمى توان از بت ها جدا کرد، تدبیرى اندیشید و گفت: «به خدا قسم، بالاخره روزى در فرصت مناسب، داغ بت ها را بر دلتان مى گذارم.» بالاخره ابراهیم (ع) در فرصتى مناسب زمینه جدایى آنها را از بت ها فراهم نمود و در نتیجه آنها را در مقابل وجدانشان قرار داد، وى در آن فرصت به دست آمده تمام بت ها به جز بت بزرگ را شکست. بعد از آن که بت پرستان بت و بت خانه را ویران دیدند، از خود پرسیدند «چه کسى این کار را کرده است؟»
بعضى گفتند: «این کار جوانى به نام ابراهیم است.» به سراغ وى رفتند و از او سؤال کردند «آیا تو با خدایان ما چنین کرده اى؟» ابراهیم (ع) که مى خواست آنها را به دادگاه وجدان و حاکمیت عقل بکشاند گفت: «از بت بزرگ سؤال کنید مشاهده مى کنید که تبر به دوش اوست البته اگر بتواند سخن بگوید.» در اینجا ابراهیم (ع) در واقع مى خواست ماهیت هیچ و پوچ بت ها را نشان دهد که اولا نمى توانند از خود دفاع کنند تا چه رسد از شما دفاع کنند و شما را یارى دهند و ثانیا قدرت انتقال هیچ مطلبى را به شما ندارند، پس شما از آنها چه چیزى را مى خواهید! مبادا کسى فکر نماید که آن جناب با این عمل که بت را بردوش بت بزرگ قرار داد و گفت از او سؤال کنید؟ خواسته خود را تبرئه نماید! هرگز چنین نیست زیرا در آیات قبل آمده بود که وى به آنها فرمود، زمانى مناسب داغ بت ها رابه دلتان مى گذارم به علاوه بعد از این عمل شجاعانه درحالى که مى توانست فرار کند، اما چنین نکرد و به پاى آن اقدام، مردانه ایستاد و تا کار را تمام کند و برآنها اتمام حجت نماید، ولو او را بشکند یا به آتش بیندازند.
این است اقدام ابراهیم که باید کار را تمام کرد نه این که از ترس، کار را نیمه کاره رها نماید. بنابراین، بدین شکل ادامه داد. آن قوم نادان با حرف هاى منطقى و عقلانى ابراهیم (ع) به خودشان (وجدانشان) بازگشتند و متوجه شدن به خاطر بت پرستى به خودشان ظلم کردند سپس سرشکسته و دست از پا درازتر به ابراهیم (ع) گفتند: «فرجعوا الى انفسهم فقالوا انکم انتم الظالمون* ثم نکسوا على رؤسهم لقد علمت ما هولاء ینطقون؛ پس به خود آمده و [به يكديگر] گفتند در حقيقت شما ستمكاريد. سپس سرافكنده شدند [و گفتند] قطعا دانسته اى كه اينها سخن نمى گويند.» (انبیاء/ 64- 65) تو خوب مى دانى که اینها قدرت سخن گفتن ندارند!! ابراهیم (ع) که منتظر شنیدن این سخن بود و مى خواست خودشان به ماهیت بت ها پى ببرند و اقرار نمایند، گفت: «قال: افتعبدون من دون الله ما لا ینفعکم شیئا و لا یضرکم* افما لکم و لما تعبدون من دون الله افلا تعقلون؛ پس شما چیزهاى را مى پرستید که هیچ نفع و ضررى برایتان ندارند!! واى بر شما و آن چه را که مى پرستید آیا فکر نمى کنید؟» (انبیاء/ 66- 67) اما آن قوم بى منطق او وقتى دیدند جوابى در مقابل منطق روشن و قاطع او ندارند متوسل به زور شدند و گفتند: «قالوا حرقوه و انصروا الهتکم؛ او را به آتش بیندازید تا خدایانتان را یارى کرده باشید.» (انبیاء/ 68)
در جاى دیگر به آزر و قومش فرمود: «اذ قال لابیه و قومه ما تعبدون؛ به پدرش و قومش گفت چه چیزى را مى پرستید؟» (شعراء/ 70) گفتند: «قالوا نعبدا صناما فنظل لها عاکفین؛ بت ها را مى پرستیم.» (شعراء/ 71) گفت: «قال هل یسمعونکم اذتدعون* او ینفعونکم او یضرون؛ آیا هنگامى که آنها را مى خوانید، مى شنوند؟ و آیا نفع و ضررى براى شما دارند؟» (شعراء/ 72- 73) قطعا جوابشان منفى بود و هیچ پاسخ قانع کننده اى نداشتند. گفتند: «قالوا بل وجدنا اباءنا کذلک یفعلون؛ گفتند نه بلكه پدران خود را يافتيم كه چنين مى كردند.» (شعراء / 74) تنها دلیل ما این است که دیدیم پدرانمان این چنین مى کنند!! گفت: «قال فانهم عدولى الا رب العالمین؛ قطعا همه آنها جز پروردگار جهانيان دشمن منند.» (شعراء/ 77) من با تمام آن بت ها دشمنم و آنها هم با من دشمنند. سپس وقتى دید این نادانان به خاطر شناخت غلط و تعصبات قومى سراغ خدایان دروغین رفته و در واقع شناخت صمیمى از خداى واقعى ندارند، به معرفى خداى حقیقى مى پردازند و مى فرماید خداى واقعى آن کسى است که خلقم کرده، هدایتم کرده، آب و غذایم، شفا از بیماریم و مرگ و حیاتم به دست اوست. و در قیامت او از خطاهایم اغماض مى کند. (شعراء/ 78- 82)
در جاى دیگر به آزر و قومش مى فرماید: «اینها چیست که مى پرستید؟ اینها معبودهاى دروغین است که مى پرستید. شما از خداند عالمیان چه چیزى مى دانید و چه گمانى درباره اش دارید.» (صافات/ 85- 87)
در جاى دیگر ضمن عبارتى کوتاه مى فرماید: «آیا بت ها را خدا خود قرار داده اید؟ من شما را در گمراهى آشکار مى بینم.» (انعام/ 74) شما راه را گم کرده و بیراهه مى روید.
در جاى دیگر خطاب به آرز مى فرماید: «چرا چیزى را مى پرستید که نمى شنوند، نمى بیندند و شما را از هیچ چیز بى نیاز نمى کنند و هیچ نفعى برایت ندارند. در این صورت من از شما و آنچه را مى پرستید دورى مى کنم.» (مریم/ 42- 48)
خداوند در قرآن می فرماید: «و اذقال لابیه و قومه ما هذه التماثیل التى انتم لها عاکفون* قالوا وجدنا ابائنالهها عابدین* قال لقدکنتم انتم و اباؤکم فى ضلالا مبین* قالوا اجئتنا بالحق ام انت من اللعبین؛ آن هنگام که به پدرش (آزر) و قومش گفت: این مجسمه هاى بى روح چیست؟ که شما همواره آنها را پرستش مى کنید؟ گفتند: ما پدران خود را دیدیم که آنها را عبادت مى کنند. گفت: مسلما هم شما و هم پدرانتان در گمراهى آشکارى بوده اید. گفتند: آیا مطلب حقى براى ما آورده اى؟ یا شوخى مى کنى؟» (انبیاء/ 52- 55) گفت: «(کاملا حق آورده ام) پروردگار شما همان پروردگار آسمان ها و زمین است که آنها را ایجاد کرده و من برا ین امر از گواهانم و به خدا سوگند، در غیاب شما، نقشه اى براى نابودى بت هایتان مى کشم.» سرانجام (با استفاده از یک فرصت مناسب) همه آن ها جز بت بزرگشان را قطعه قطعه کرد، تا شاید سراغ او بیایند (و او حقایق را بازگو کند). آن قوم (هنگامى که منظره بت ها را دیدند) گفتند: «هرکس با خدایان ما چنین کرده قطعا از ستمگران است (و باید کیفرى سخت ببیند).» (گروهى گفتند: «شنیدیم نوجوانى از (مخالفت با) بت ها سخن مى گفت او که او را ابراهیم مى گویند.»
گفتند: «او را در برابر دیدگان مردم بیاورید تا گواهى دهد.» (هنگامى که ابراهیم را حاضر کردند) گفتند: «تو این کار را با خدایان ما کرده اى، اى ابراهیم؟» گفت «بلکه این کار را بزرگشان کرده است از او بپرسید اگر سخن مى گویند؟» آنها به وجدان خویش بازگشتند و به خود گفتند: «حقا که شما ستمگرید» سپس بر سرهایشان واژگون شدند (و حکم وجدان را به کلى فراموش کردند و گفتند:) «تو مى دانى که اینها سخن نمى گویند.» (ابراهیم) گفت: «آیا جز خدا چیزى را مى پرستید که نه کمترین سودى براى شما دارد و نه زیانى به شما مى رساند؟ اف بر شما و بر آن چه مى پرستید. آیا اندیشه نمى کنید؟ (عقل ندارید).»
در شانزده آیه اى که ترجمه آن ذکر شده به روشنى منطق مناظره و مباحثه علمى و نیز منطق مبارزاتى ابراهیم (ع) در برابر بت پرستان مشاهده و ملاحظه مى شود:
الف) محورهاى منطقى مناظره و مباحثه حضرت ابراهیم (ع) با بت پرست ها
محور اول: اولین محور مناظره عملى آن حضرت این گونه آغاز مى شود «ماهذه التماثیل؛ حقیقت این مجسمه هاى بى روح چیست؟» (انبیاء/ 52) قطعا آن قوم جوابى نداشتند اگر نگوئیم که با طرح همین مسئله به بى حقیقتى بت ها پى بردند که آنها حقیقتى ندارند و قابل دفاع نیستند. اما در عین حال پاسخ دادند پدران ما بت ها را عبادت مى کردند.
محور دوم: به آن قوم بت پرست فرمود: این بت ها چه خاصیتى براى شما دارند؟ «افتعبدون من دون الله مالاینفعکم شیئا و لایضرکم؛ آیا چیزى مى پرستید که نه نفعى براى شما دارند نه ضررى؟» (انبیاء/ 66) قطعا از این سؤال هم جوابى نداشتند جز این که باز بگویند چون پدرانمان آنها را مى پرستیدند ما نیز چنین مى کنیم.
محور سوم: به چه دلیلى این بتها را مى پرستید؟ بتى که نه حقیقتى دارد؟ و نه پرستیدنش نفعى؟ و نه نپرستیدنش ضرر؟ پس چرا آنها را مى پرستید؟ «اذقال لابیه و قومه ما انتم لها عاکفون؛ به پدرش و قومش فرمود: اینها چیست که شما به عبادت آنها کمر بسته اید» (انبیاء/ 52) باز آنها جوابى نداشتند جز این که بگویند: «وجدنا اباءنا لها عابدین؛ پدران خویش را پرستش گر آنها یافتیم.» (انبیاء/ 53) و ما به تبع آنها بت مى پرستیم. که آن حضرت در مقابل تعصبات کورکورانه آنها فرمودند: «انتم و اباؤکم فى ضلال مبین؛ شما با پدرانتان در گمراهى آشکار بوده اید.» (انبیاء/ 54)
محور چهارم: معرفى پروردگار حقیقى. پس از آن که با مطرح کردن سه مسئله مهم آنها را متوجه بى پایه و اساس بودن معبودى به نام بت نمود با طرح آخرین مطلب به کار را تمام کرد و فرمود: «ربکم رب السموات و الارض الذى فطرهن؛ پروردگار شما، پروردگار آسمان ها و زمین است که ایجادشان کرده است.» (انبیاء/ 56)
ب) محورهاى منطقى مبارزه خستگى ناپذیر آن حضرت با بت پرست ها
محور اول: اندیشه و تدبیرى عملى براى نابود کردن بت ها. این محور از آنجا آغاز شد که آن حضرت از طریق بحق و گفتگو موفق نشد تعصبات جاهلانه بت پرستان را نسبت به بت ها از بین ببرد از این رو فرمود: «و تالله لا کیدن اصنامکم بعد ان تولوا مدبرین؛ به خدا سوگند پس از آن که بروید در کار بت هایتان حیله اى مى کنم.» (انبیاء/ 57) «کید» به معناى تدبیر و چاره جویى پنهانى علیه کسى و به ضرر اوست. حضرت ابراهیم (ع) به دنبال فرصتى بودند که پیش آمد و مردم براى مراسم عیدشان بیرون شهر رفتند و آن حضرت بهانه اى همراهشان نرفت بلکه وارد بت خانه بزرگ شهر شد تا مردم را از شر بت پرستى عملا نجات دهد.
محور دوم: همه بت ها را قطعه قطعه کرد جز بت بزرگ. (انبیاء/ 58) آن جناب سعى داشت ضمن این عمل با منطقى خاص، بى حقیقت بودن بت ها را عملا مجسم نماید از اینرو وقتى او را مورد سؤال قرار دادند و از این حادثه سؤال کردند فرمود: «بل فعله کبیر هم هذا فسئلو هم ان کانوا ینطقون؛ بلکه این کار را بزرگشان کرده است از آنها بپرسید اگر سخن مى گویند.» (انبیاء/ 63) این گونه پاسخ دادن ابراهیم (ع) سبب شد آنها به وجدان خفته خود مراجعه کنند و بفهمند که چه ظلمى به خودشان کرده اند با پرستیدن این بت ها، اما در عین حال با کمال وقاحت و پررویى گفتند: «تو خود مى دانى این بت ها حرف نمى زنند ولى به ما مى گویى از بت بزرگ بپرسید؟» حضرت فرمود: «اف بر شما و بر آن چه که جز خدا مى پرستید! آیا اندیشه نمى کنید؟ آیا عقل ندارید؟» اما بت پرستان که به هیچ وجه قادر به پاسخ گویى به مطالب منطقى و عقلانى ابراهیم (ع) نبودند متوسل به شیوه غیر منطقى شدند و در بن بست جهل باقى مانند و جمیعا نظر به سوزاندن ابراهیم (ع) به آتش دادند تا بدین وسیله از خدایان خود دفاع کنند.
محور سوم: ابراهیم پس از قطعه قطعه کردن بت ها فرار نکرد بلکه ماند تا عملا فرهنگ بت پرستى را زمین گیر و بى پایه و اساس بودنش را از راه عقل و منطق اثبات نماید و چنین کرد اگرچه به ظاهر آنها ابراهیم (ع) را دستگیر و محاکمه کردند اما به واقع آن جناب در آن دادگاه بت و بت پرستى را محکوم کرد. و اگرچه در ظاهر نمرودیان پس از محاکمه مجازات را معین کردند و ابراهیم (ع) را به آتش انداختند تا قدرت خود را به ابراهیم و ابراهیمیان نشان دهند تا درس عبرت شود براى دیگران! اما در واقع خداوند قدرت نمایى آنها را به عجز و درماندگى تبدیل نمود و همه نمرودیان را در بهت و حیرت فروبرد به طورى که نمرود نتوانست این بهت و حیرت را مخفى نماید.
اولا: آن جناب تلاش فراوانى در تبیین و روشن نمودن پوچى و هیچى بت ها به لحاظ ماهیت مى نماید و در مورد بطلان بت پرستى به این نکات اشاره مى کند: «اینها، نه مى شنوند، نه مى بینندند، نه نفعى دارند و نه ضررى و نه شما را از چیزى بى نیاز مى کنند.»
ثانیا: در مورد مشکل بت پرستى به آن قوم فرمود: «شما به خاطر متابعت و پیروى کورکورانه از پدرانتان و زیر پا گذاردن عقل و وجدانتان، راه را گم کرده و به بیراهه اى آشکار کشیده شده اید.» بنابراین نهایت سعى خود را به کار بست تا آنها در ماقبل قضاوت و حکم و عقل وجدان مطیع نماید.
ثالثا: چون مشاهده کرد آنها پروردگار حقیقى خود را نمى شناسند و این جهل سبب شده به اشتباه بت ها را خدا بدانند، به معرفى پروردگار حقیقى عالم پرداخت.
پیامبران حضرت ابراهیم (ع) مناظره کافر ستاره پرستی بت پرستی باورها در قرآن