پس از ماجرای پیروزی موسی (ع) بر ساحران، گروههای بسیاری از بنیاسرائیل و... به موسی (ع) ایمان آوردند. موسی (ع) طرفداران بسیاری پیدا کرد و از آن پس بین بنیاسرائیل (پیروان موسی) و قبطیان (فرعونیان) همواره درگیری و کشمکش بود، فرعونیان همواره به ظلم و آزار بنیاسرائیل میپرداختند، و موسی (ع) همواره پیروان خود را به صبر و مقاومت دعوت میکرد، و امدادهای غیبی الهی را به یاد آنها میآورد، و به آنها مژده میداد که به زودی وارث زمین میشوند و دشمنان دستخوش بلاهای گوناگون و سخت خواهند گردید. آفریدگار مهربان با همه بندگان خود از طریق رأفت و مهربانی رفتار می کند. حتی به انسان ستمگر و جباری مانند فرعون سالها مهلت می دهد که شاید به راه راست هدایت شود و با وسایل گوناگون، زمینه های بازگشت او را فراهم می سازد، اما انسان خودخواه بر عناد و لجاجت خود اصرار می ورزد. خدا حجت را بر فرعون تمام کرد. موسی را با دلایل روشن برای هدایت او فرو فرستاد. در مقام مناظره همه راهها را به روی او بست. در این مورد آخرین سیلی باقی مانده که شاید او را از این خواب گران بیدار سازد، نزول انواع بلاها و گرفتاریها بود. خداوند در آیات مختلف به این موضوع اشاره نموده است.
خداوند در سوره اعراف می فرماید: «فإذا جاءتهم الحسنة قالوا لنا هاذه و إن تصبهم سیئة یطیروا بموسى و من معه ألا إنما طئرهم عند الله و لاکن أکثرهم لا یعلمون* و قالوا مهما تأتنا به من ءایة لتسحرنا بها فما نحن لک بمؤمنین.... و لما وقع علیهم الرجز قالوا یاموسى ادع لنا ربک بما عهد عندک لئن کشفت عنا الرجز لنؤمنن لک و لنرسلن معک بنى إسر ءیل* فلما کشفنا عنهم الرجز إلى أجل هم بالغوه إذا هم ینکثون؛ و چون ناز و نعمت به آنها مى رسید مى گفتند: این حق ماست، و چون گزندى به ایشان مى رسید، به موسى و پیروان او فال بد مى زدند. آگاه باش که بخت بد آنها نزد خداست ولى اکثرشان نمى فهمند. و گفتند: هرگاه که معجزه اى براى ما بیاورى که به وسیله آن سحرمان کنى ما به تو ایمان نخواهیم آورد. و چون بلا بر آنها واقع شد، گفتند: اى موسى! پروردگار خویش را بدان عهدى که با تو دارد براى ما بخوان که: اگر عذاب را از ما بردارى قطعا به تو ایمان مى آوریم و حتما بنى اسرائیل را با تو مى فرستیم. اما هنگامى که عذاب را تا موعدى که آنان به آن مى رسیدند از آنها برمى داشتیم، باز هم پیمان خود مى شکستند.» (اعراف/ 131- 135)
به هر حال خداوند برای بازداری آل فرعون از شرک و طغیان، آنها را به انواع گرفتاریها و بلاها گرفتار می ساخت و بلایی پس از رفع بلایی فرود می آورد، و هر موقع به نوعی از عذاب گرفتار می شدند. به موسی می گفتند که اگر دعا کند و خدا عذاب را از آنان برطرف کند به او ایمان خواهند آورد. موسی نیز پس از نزول بلا دعا می کرد و بلا برطرف می گشت ولی آنان به همان کفر و شرک خود ادامه می دادند. خداوند در سوره زخرف می فرماید: «و ما نریهم من ءایة إلا هى أکبر من أختها و أخذناهم بالعذاب لعلهم یرجعون* و قالوا یأیه الساحر ادع لنا ربک بما عهد عندک إننا لمهتدون* فلما کشفنا عنهم العذاب إذا هم ینکثون؛ و ما هیچ معجزه اى به آنها نشان ندادیم مگر آن که از مشابهش عظیم تر بود، و آنها را به عذاب گرفتار کردیم تا مگر باز گردند.و گفتند: اى افسونگر! پروردگار خود را به آن عهدى که با تو کرده براى ما بخوان [که این عذاب را از ما بردارد] که ما حتما هدایت پذیر خواهیم بود. پس هنگامى که عذاب را از آنها برداشتیم به ناگاه ایشان پیمان مى شکستند.» (زخرف/ 48- 50) ما براى اتمام حجت آیات خود را یکى بعد از دیگرى فرستادیم "و هیچ آیه اى و معجزه اى به آنها نشان نمى دادیم مگر اینکه از دیگرى بزرگتر و مهمتر بود" «و ما نریهم من آیة إلا هی أکبر من أختها».
خلاصه نشانه هاى خود را که هر یک از دیگر مهمتر و گویاتر و کوبنده تر بود به آنها ارائه دادیم، تا هیچ بهانه اى براى آنها باقى نماند، و از مرکب غرور و نخوت و خودخواهى پیاده شوند. و به این ترتیب بعد از معجزه "عصا" و "ید بیضا" معجزات "طوفان" و "جراد" و "قمل" و "ضفادع" و غیر اینها را به آنها نشان دادیم. سپس مى افزاید: آنها را به عذابها و مجازاتهاى هشدار دهنده گرفتار نمودیم شاید بیدار شوند و به راه حق بازگردند «و أخذناهم بالعذاب لعلهم یرجعون».
این حوادث تلخ و دردناک گر چه موقتا آنها را بیدار مى کرد و دست به دامن موسى مى زدند هنگامى که طوفان حادثه فرو مى نشست همه چیز را به دست فراموشى مى سپردند و موسى را آماج انواع تیرهاى تهمت قرار مى دادند. چنان که در آیه بعد مى خوانیم: «آنها گفتند اى ساحر! پروردگارت را به عهدى که با تو کرده است بخوان، تا ما را از این درد و رنج و بلا و مصیبت رهایى بخشد، و مطمئن باش که ما راه هدایت را پیش خواهیم گرفت!»
چه تعبیر عجیبى؟ از یک سو ساحرش مى خوانند، و از سوى دیگر براى رفع بلا دست به دامنش مى زنند! و از سوى سوم به او وعده قبول هدایت مى دهند! از لحن آنها پیدا بوده که در عین احساس نیاز به موسى (ع) وعده دروغین به او مى دادند، و حتى به هنگام بیچارگى و عرض حاجت باز از مرکب غرور پیاده نمى شدند، به همین جهت تعبیر به "ربک" (پروردگارت) و "بما عهد عندک" (به عهدى که با تو کرده) کردند، و هرگز نگفتند پروردگار ما، و وعده اى که به ما فرموده، با اینکه موسى (ع) به آنها صریحا گفته بود من فرستاده پروردگار عالمیانم، نه پروردگار خودم. آرى سبک مغزان مغرور هنگامى که بر اریکه قدرت مى نشینند چنین است منطقشان و راه و رسمشان. ولى به هر حال موسى به خاطر این تعبیرات نیش دار و موهن هرگز دست از هدایت آنها برنداشت، و از خیره سرى آنها مایوس و خسته نشد، هم چنان به کار خود ادامه داد بارها دعا کرد تا طوفان بلاها فرونشیند و فرو نشست، اما چنان که آیه بعد مى گوید: «هنگامى که عذاب را از آنها بر طرف مى ساختیم آنها پیمانهاى خود را مى شکستند و به لجاجت و انکار خود ادامه مى دادند.»
یک قانون کلى الهى در مورد تمام پیامبران این بوده است، که به هنگامى که با مخالفتها روبرو مى شدند، خداوند براى تنبه و بیدارى اقوام سرکش، آنها را گرفتار مشکلات و ناراحتیها مى ساخته تا در خود احساس نیاز کنند، و فطرت توحید که به هنگام رفاه و آسایش زیر پوشش غفلت قرار مى گیرد، آشکار گردد و به ضعف و ناتوانى خویش پى ببرند و متوجه مبداء قادر و توانایى که تمام نعمتها از ناحیه او است بشوند.
این بلاها و گرفتاری ها با توجه به این آیات عبارتند از:
در نخستین آیه مورد بحث، اشاره به همین مطلب در مورد پیروان فرعون مى کند و مى گوید: «ما آل فرعون را به قحطى و خشکسالى و کمبود میوه ها گرفتار ساختیم، شاید متذکر گردند و بیدار شوند» «و لقد أخذنا آل فرعون بالسنین و نقص من الثمرات لعلهم یذکرون»
"سنین" جمع "سنة" به معنى سال است، ولى معمولا هنگامى که با کلمه "اخذ" (گرفتن) به کار مى رود، به معنى گرفتار قحطى و خشکسالى شدن مى آید، بنابراین اخذه السنة (سال او را گرفت) یعنى گرفتار خشکسالى شد، و شاید علت آن این باشد که سالهاى قحطى در برابر سالهاى عادى و معمولى کم است، بنابراین اگر منظور از سال، سالهاى عادى باشد، چیز تازه اى نیست، و از آن معلوم مى شود که منظور سالهاى فوق العاده یعنى قحطى است. کلمه "آل" در اصل، "اهل" بوده و سپس به اصطلاح "قلب شده" و به این صورت درآمده است، و اهل به معنى نزدیکان و خاصان انسان است، اعم از اینکه بستگان نزدیک او باشند و یا همفکران و همگامان و اطرافیان.
با اینکه خشکسالى و قحطى، دامان همه فرعونیان را گرفت ولى در آیه فوق، تنها سخن از نزدیکان و خاصان او به میان آمده است، اشاره به اینکه آنچه مهم است این است که آنها بیدار شوند زیرا نبض سایر مردم به دست آنها است، آنها هستند که مى توانند دیگران را گمراه سازند و یا به راه آورند، و به همین جهت تنها سخن از آنان به میان آمده، اگر چه دیگران هم گرفتار همین عواقب بودند. این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که خشکسالى براى مصر بلاى بزرگى محسوب مى شد، زیرا مصر یک کشور کاملا کشاورزى بود و خشکسالى همه طبقات آن را تحت فشار شدید قرار مى داد، ولى مسلما آل فرعون که صاحبان اصلى زمینها و منافع آن بودند بیش از همه زیان مى دیدند.
ضمنا از آیه فوق معلوم مى شود که خشکسالى، چند سال ادامه یافت زیرا کلمه "سنین" جمع است، به خصوص اینکه "نقص من الثمرات" (کمبود میوه ها) نیز به آن اضافه شده، زیرا خشکسالیهاى موقت ممکن است در درختان کمتر اثر بگذارد، اما هنگامى که طولانى گردد، درختان را نیز از بین مى برد، این احتمال نیز وجود دارد که علاوه بر خشکسالى، آفتى میوه هاى آنها را فرا گرفته باشد. جمله لعلهم یذکرون گویا اشاره به این نکته است که توجه به حقیقت توحید در روح آدمى از آغاز وجود دارد، سپس به خاطر تربیتهاى نادرست و یا مستى نعمت، آن را فراموش مى کند، اما به هنگام گرفتارى در چنگال مشکلات مجددا یادآور مى شود و ماده تذکر که به مفهوم یادآورى است، مناسب همین معنى مى باشد. قابل توجه اینکه در ذیل آیه 94 اعراف جمله «لعلهم یضرعون؛ شاید در پیشگاه خدا خضوع کنند و تسلیم شوند» آمده، که در واقع یکى مقدمه دیگرى مى باشد، زیرا نخست، انسان "متذکر" مى شود و بعد در مقام "خضوع و تسلیم" و یا تقاضا از پروردگار برمى آید.
علامه طباطبایی می فرماید: «خداى سبحان در این آیه مى فرماید (و قسم هم یاد مى کند) که آل فرعون را یعنى همان قبطى ها را که فامیل او بودند به قحطى هاى متعدد و کمى میوه ها دچار کرد تا شاید بدین وسیله متذکر شوند.و اینکه گفتیم "قحطى متعدد" براى این است که از ظاهر سیاق برمى آید که این قحطى ممتد در امتداد چند سال نبوده، بلکه بین دو سال قحطى یک و یا چند سال فاصله مى شده، زیرا اگر اینطور نبود "سنة قحط سالى" را به صیغه جمع نمى آورد، زیرا قحطى ممتد به امتداد چند سال یک قحطى است، نه قحطى هاى متعدد. علاوه بر اینکه جمله "فإذا جاءتهم الحسنة قالوا لنا هذه" ظهور دارد در اینکه حسنه مذکور در آن، بعد از سیئه (قحطى) بوده و بعد از آن حسنه مواجه با سیئه دیگرى شدند.»
خداوند در ادامه سوره اعراف به بلاهای دیگر اشاره می کند و می فرماید: «فأرسلنا علیهم الطوفان و الجراد و القمل و الضفادع و الدم ءایات مفصلات فاستکبروا و کانوا قوما مجرمین؛ پس طوفان و ملخ و شپش و وزغ ها و خون را که معجزاتى از هم جدا بودند برایشان فرستادیم، باز هم سرکشى کردند و قومى بزهکار بودند.» (اعراف/ 133)
از آنجا که خداوند بدون اتمام حجت کافى، هیچ جمعیتى را کیفر نمى دهد در این آیه مى فرماید که ما چندین بلا بر آنها نازل کردیم شاید بیدار شوند.
نخست طوفان را بر آنها فرستادیم «فأرسلنا علیهم الطوفان».
سپس ملخ را بر زراعتها و درختان آنها، مسلط ساخت «و الجراد».
بار سوم "قمل" را بر آنها مسلط ساخت «و القمل».
بار دیگر خداوند، نسل قورباغه را آن چنان افزایش داد که به صورت یک بلا زندگى آنها را فرا گرفت (و الضفادع) ضفادع جمع "ضفدع" است ضفدع به معنى قورباغه است، این کلمه به صورت جمع در آیه فوق آمده ولى عذابهاى دیگر به صورت مفرد ذکر شده است و شاید دلیل بر آن باشد که انواع مختلفى از قورباغه را خداوند بر اینها مسلط ساخت. به هر حال همه جا قورباغه هاى بزرگ و کوچک، حتى در خانه ها و اطاقها و سفره ها و ظروف غذا مزاحم آنان بودند، آن چنان که دنیا بر آنان تنگ شد ولى باز در برابر حق زانو نزدند و تسلیم نشدند. در این هنگام خداوند خون را بر آنها مسلط ساخت (و الدم)! و در پایان مى فرماید: "این آیات و معجزات آشکار و نشانه هاى حقانیت موسى را به آنها نشان دادیم، اما آنها در برابر آن تکبر ورزیدند و از قبول حق سرباز زدند و جمعیت مجرم و گنهکارى بودند" «آیات مفصلات فاستکبروا و کانوا قوما مجرمین».
علامه طباطبایی می فرماید: «کلمه "مفصلات" از تفصیل به معناى جدا جدا کردن اجزاى یک شى ء متصل است، که لازمه آن متمایز شدن هر جزئى است از اجزاى دیگر. پس بنابراین، از اینکه فرمود: "آیات مفصلات" استفاده مى شود آیاتى که به سوى قوم فرعون فرستاده مى شده یک جا و یک دفعه نبوده، بلکه هر کدام جداى از ما بقى فرستاده مى شده، و این خود دلیل بر این است که این آیات آیاتى است الهى که هر کدام در موقع مناسبش نازل مى شود، چون اگر یک جا نازل مى شد ممکن بود خیال کنند یک امر اتفاقى و جزافى بوده و ربطى به موسى و نفرین او نداشته است.»
طبق این آیه بلاهای نازل شده از طرف خداوند برای آل فرعون عبارتند از:
"طوفان" از ماده "طوف" (بر وزن خوف) به معنى موجود گردنده و طواف کننده است، سپس به هر حادثه اى که انسان را احاطه کند، طوفان گفته شده، ولى در لغت عرب، بیشتر به سیلابها و امواج گردنده و کوبنده اى گفته مى شود که خانه ها را ویران مى کند و درختان را از ریشه برمى کند (اگر چه در زبان فارسى امروز، طوفان بیشتر به بادهاى شدید و کوبنده اطلاق مى گردد). علامه طباطبایی می گوید: «کلمه "طوفان" به گفته راغب به معناى هر حادثه اى است که انسان را احاطه کند، ولیکن بیشتر متعارف شده که در آب بسیار زیاد استعمال شود.»
و در مجمع البحرین مى گوید: «این کلمه به معناى سیلى است که زمین را در خود غرق کند، و اصل آن، ماده "طوف" است که به معناى طواف و دور زدن مى باشد. شاید مقصود سیلهای بنیان کن است که خانه ها و زراعت ها را نابود می کند و سلما طوفان، پیامدهای بدی نیز دارد. مانند بیماریهای طاعون، آبله و غیره. همان طور که پایین رفتن آب نیل سبب قحطى و خشکسالى مى گردید، طغیان بیش از حد آن نیز موجب توفان و بیچارگى آنها بود و شاید توفان مزبور نیز از طغیان رود نیل بوده که خانه هاى فرعونیان و زمین هاى کشاورزى آن ها را فراگرفت و سکونت در خانه و زراعت زمین ها براى ایشان مقدور نبود.»
مفسران نوشته اند: «طوفان مزبور خانه هاى فرعونیان را ویران کرد و محل سکونتى در شهر براى آن ها باقى نگذاشت، به حدى که مجبور شدند از شهر خارج شده و در بیابان چادر بزنند و در آن سکونت کنند، هم چنین زمین هاى زراعتى آن ها را آب فرا گرفت که تنوانستند در آن سال زراعت کنند، اما توفان مزبور به خانه هاى بنى اسرائیل و زمین هاى آن ها هیچ صدمه اى وارد نکرد و قطره اى از آن آب به زمین هاى ایشان وارد نشد. احتمال دارد که توفان مزبور بر اثر آمدن باران هاى زیاد و سیل ها نیز پدید آمده باشد. به هر حال فرعونیان به تنگ آمده و نزد موسى آمدند و از او خواستند از خداى خود بخواهد تا آن توفان را برطرف سازد تا آنها بنى اسرائیل و زندانیان را آزاد کرده و به وى ایمان آورند. هنگامى که موسى دعا کرد و توفان برطرف شد، فرعونیان به وعده خود عمل نکرده و به ظلم بر آنان ادامه دادند.»
به دنبال توفان، خداى تعالى در سال دیگر ملخ را بر زراعت و درخت و اموال فرعونیان مسلط کرد که دیگر برگ سبزى به جاى نگذاشتند. و وقتى درخت ها و کشاورزى را از بین بردند، به خانه و اثاث آن ها هجوم آوردند و به خوردن درها و لباسهایشان رو کردند. به طورى که فرعونیان را به ستوه آوردند و فرعون نیز سخت درمانده گردید و به موسى گفت: «و لما وقع علیهم الرجز قالوا یاموسى ادع لنا ربک بما عهد عندک لئن کشفت عنا الرجز لنؤمنن لک و لنرسلن معک بنى إسرائیل؛ از پروردگارت بخواه به آن پیمان که با تو نهاده رفتار کند. اگر عذاب را از ما برطرف کنى به تو ایمان آورده و بنى اسرائیل را به همراه تو مى فرستیم.» (اعراف/ 134) موسى نیز از خدا خواست تا ملخ ها رفتند، ولى باز هم فرعونیان به عهد خود وفا نکردند و ایمان نیاوردند و از ظلم و آزار بنى اسرائیل دست نکشیدند.
در روایات وارد شده است، آن چنان ملخ به جان درختان و زراعتها افتاد که همه را از شاخ و برگ خالى کرد، حتى بدن آنها را نیز آزار مى داد آن چنان که داد و فریاد آنها بلند شده بود. هر بار که بلائى فرا مى رسید، دست به دامن موسى (ع) مى زدند، تا از خدا بخواهد رفع بلا کند، بعد از طوفان و ملخ خوارگى نیز همین تقاضا را کردند، و موسى (ع) پذیرفت و بلا برطرف شد، ولى باز دست از لجاجت خویش برنداشتند. طبق گفتار مفسران یک هفته تمام یعنى از روز شنبه تا شنبه دیگر ملخ بر آن ها مسلط شده بود. و در نقلى است که موسى به صحرا رفت و با عصاى هود به سوى مشرق و مغرب اشاره کرد و ملخ ها پراکنده شدند و فرعون خواست تا به وعده خود عمل کند، اما هامان مانع شده و نگذاشت.
قمل جمع قمله، جانوری است که از آفات گیاهی می باشد و گاهی از آن به پشه های کوچک تعبیر می کنند (صغار الذباب) و گاهی به «کنه» که مایه نابودی حیوانات است تفسیر شده است. در اینکه منظور از "قمل" چیست؟ میان مفسران گفتگو است، ولى ظاهر این است که یک نوع آفت نباتى بوده که به غلات آنها افتاد، و همه را فاسد کرد. هنگامى که امواج این بلا فرو نشست و باز ایمان نیاوردند. از این موجو به شپش هم تعبیر شده است. این بار خداى تعالى شپش را بر فرعونیان مسلط کرد که جامه ها و بسترهاى خواب و ظرف هاى خوراک و خلاصه همه زندگى آنها را گرفت و از سر و روى آنها بالا مى رفت و خواب و خوراک و آسایش را از آنها سلب کرد و از توفان و ملخ بر آن ها سخت تر بود.
سعیدبن جبیر گفته است: «حشرات ریزى بودند که در برنج و گندم و آرد تولید مى شدند و این ها به قدرى زیاد شده بود که اگر مردى ده خورجین گندم براى آرد کردن به آسیا مى برد، سه خورجین آن را سالم باز نمى گرداند و کم کم از آرد و گندم، به خانه و اثاث و جامه و سر و صورتشان بالا رفتند و به هر چه نگاه مى کردند، از زیادى حشرات مزبور به سیاهى درآمده بود و سر و صورتشان هم چون اشخاص آبله رو شده بود و قرار و آرام را از آن ها گرفتند، به حدى که کارشان به شیون و فریاد رسید. فرعون ناچار شد براى چندمین بار به موسى پناه ببرد و مانند دفعات گذشته دفع آن را از وى بخواهد و وعده ایمان و آزادى بنى اسرائیل را آشکارا به او بدهد، ولى باز هم پس از دعاى موسى و برطرف شدن عذاب، تغییرى در روش ظالمانه او پدیدار نشد.»
ضفادع جمع ضفدع، وزغ یا غورباغه است. بار دیگر خداى تعالى براى تنبیه فرعونیان، وزغ را بر آن ها مسلط ساخت و هر چه خوراکى و آشامیدنى داشتند، مملو از وزغ شد و خانه ها و ظرف هایشان را فرا گرفت. دست به هر جامه و خوراکى یا ظرفى که مى زدند، وزغ هایى در آن مى دیدند و هر غذایى که مى پختند، وزغ ها در آن مى ریختند و آن را تباه مى ساختند. چون در جایى مى نشستند، وزغ ها از لباس سر و صورتشان بالا مى رفتند. اگر براى سخن گفتن یا غذا خوردن دهان باز مى کردند، پیش از آن که سخنى از دهانشان خارج گردد یا لقمه اى در دهان بگذارند، وزغى به دهانشان مى رفت. خلاصه آن قدر از وزغ ها سختى کشیدند تا به ناچار این بار نزد موسى آمده و از پیمان شکنى هاى گذشته عذرخواهى کردند و پیمان محکمى بستند که دیگر خلف وعده نکنند، ولى با تمام این احوال وقتى به دعاى موسى وزغ ها برطرف شدند، باز هم به وعده خود عمل نکردند.
بعضى گفته اند بیمارى رعاف (خون دماغ شدن) به صورت یک بیمارى عمومى درآمد و همگى گرفتار آن شدند، ولى بیشتر روات و مفسران گفته اند رودخانه عظیم نیل به رنگ خون درآمد، آن چنان که براى هیچ مصرفى قابل استفاده نبود. به هر حال داستان خون را به دو صورت نقل کرده اند: گروهى از مفسران و تاریخ نگاران گفته اند که آب نیل براى فرعونیان و قبطیان تبدیل به خون شد. نوشته اند: گاه رنگ آب نیل به "رنگ خون" درآمد که نه براى شرب قابل استفاده بود، و نه براى کشاورزى.
در نقلى آمده است که موسى به کنار رود نیل آمد و عصاى خود را به آب زد و همان دم آب نیل براى قبطیان تبدیل به خون شد، ولى براى بنى اسرائیل آب گوارا و زلال بود. هرگاه یکى از قبطیان از آن برمى داشت یا دست بدان مى زد خون بود، ولى براى بنى اسرائیل آب بود تا جایى که زنان قبطى نزد زنان بنى اسرائیل آمده و از آن ها مى خواستند تا به دست خود ظرف ها را از آب پر کرده و در ظرف آن ها بریزند. زنان بنى اسرائیلى هم ظرف ها را به دست مى گرفتند و از آب پر مى کردند، ولى به محض آن که آب را در ظرف زنان قبطى مى ریختند، تبدیل به خون مى شد و در تاریخ طبرى و دیگر کتاب ها آمده است که کار به جایى رسید زن قبطى نزد زن اسرائیلى مى آمد و بدو مى گفت تو آب را در دهان خود بگیر و آن گاه به دهان من بریز. زن اسرائیلى آب را به دهان مى گرفت و تا وفتى که در دهان او بود، آب بود، ولى هنگامى که به دهان زن قبطى مى ریخت در دهان او خون مى شد. هشت روز تمام دچار این وضع شدند که خوردنى و آشامیدنى آن ها همه خون بود و از شدت تشنگى در شرف هلاکت بودند. خود فرعون براى رفع تشنگى ناچار شد از میوه هاى تازه استفاده کند، اما چون میوه ها را در دهان مى جوید آب آن خون بود.
در مقابل این قول، زیدبن اسلم و برخى گفته اند: به رعاف (یعنى خون دماغ) مبتلا شدند که پیویته از بینى آن ها خون مى آمد و چاره اى ندیدند، جز آن که باز هم به موسى پناه ببرند و دفع آن بلاى مهلت را از او بخواهند و وعده ایمان بدو و رفع ظلم بنى اسرائیل را بدهند، ولى متأسفانه براى چندمین بار پیمان شکنى کردند و به موسى ایمان نیاوردند و بنى اسرائیل را هم آزاد نکردند.
برخى چون سعیدبن جبیر گفته اند: «آخرین بلایى که فرعونیان دچار آن شدند، مرض طاعون بود که در آن بیمارى هفتاد هزار نفرشان مردند و سرانجام هم این بلا مانند بلاهاى گذشته به دعاى موسى برطرف گردید، ولى سبب تنبیه آن ها نشد و دست از کفر و آزار بنى اسرائیل برنداشتند.»
داستان قرآنی حضرت موسی (ع) فرعون عذاب الهی باورها در قرآن بنی اسرائیل