مطابق پیشگویی و بشارت موسی (ع)، جمعیت یهود قبل از آمدن عیسی (ع) منتظر ظهور او بودند اما هنگامی که ظاهر گشت و منافع نامشروع جمعی از منحرفان بنی اسرائیل به خطر افتاد، تنها گروه محدودی گرد مسیح (ع) را گرفتند، و کسانی که احتمال می دادند پیروی از آیین او موقعیت و مقام و منافع آنها را به خطر می اندازند، از پذیرفتن آن سرپیچی کردند. هنگامی که عیسی (ع) احساس کفر (و مخالفت) از آنها کرد، گفت: چه کسانی یاور من به سوی خدا (برای تبلیغ آیین او) خواهند بود؟ «فلما أحس عیسی منهم الکفر قال من أنصاری إلی الله؛ چون عيسى از آنان احساس كفر كرد گفت ياران من در راه خدا چه كسانند؟» (آل عمران/ 52)
منظور عیسی از این پرسش این بود که بفهمد از میان مردم چند نفر طرفدار حقند، تا روی همانان حساب کند و خلاصه بفهمد چقدر عده و عده دارد، نیرویش در آنان متمرکز گشته، دعوتش از ناحیه آنان منتشر شود و این خصیصه هر نیروی طبیعی و اجتماعی او (فیزیکی و مکانیکی) و امثال آن است که وقتی می خواهد دست به کار گشته و هر جزء از آن یک ناحیه را اداره و در آن عمل کند، باید نخست مرکزی و کانونی داشته باشد تا همه نیروهای جزئیش در آن محل متمرکز شود و آن مرکز تکیه گاه نیروهای جزئی و کمک رسان به آن باشد و گرنه صدها نیروی جزئی و پراکنده کاری از پیش نمی برند و بلکه همه هدر می روند.
نظیر این عمل که عیسی (ع) انجام داد چند نوبت در دعوت اسلام پیش آمد، یکی بیعت عقبه بود که قبل از هجرت رسول خدا (ص) مردم مدینه در عقبه منا جمع شدند و با آن جناب بیعت کردند، و یکی هم بیعت شجره و یا بگو بیعت رضوان بود که در جریان صلح حدیبیه اتفاق افتاد، رسول خدا (ص) نیروهای متفرق را یک جا جمع کرد تا بتواند دعوت خود را به نتیجه برساند. عیسی (ع) بعد از آنکه یقین کرد که دعوتش در بین بنی اسرائیل (یا همه و یا حد اقل اکثریت آنان) پیشرفتی ندارد و به نتیجه نمی رسد و فهمید که بنی اسرائیل به هیچ وجه از کفر خود دست بر نمی دارند و از سوی دیگر اگر میدان را به دست آنها بدهد دعوتش به کلی باطل و گرفتاری ها بیشتر می شود، برای بقای دعوتش این نقشه را طرح کرد که از آنان یاری بخواهد و به این وسیله دوست را از دشمن جدا کند. در اینجا تنها گروه اندکی به این دعوت پاسخ مثبت دادند، اینها همان افراد پاکی بودند که قرآن از آنان به عنوان حواریون نام برده است.
حواریون (شاگردان ویژه مسیح) گفتند: ما یاوران (آیین) خدا هستیم، به او ایمان آوردیم و تو گواه باش که ما اسلام آورده و تسلیم آیین حق شده ایم. «قال الحواریون نحن أنصار الله آمنا بالله و اشهد بأنا مسلمون؛ حواريون گفتند ما ياران [دين] خداييم به خدا ايمان آورده ايم و گواه باش كه ما تسليم [او] هستيم.» (آل عمران/ 52) حواریون حاضر شدند آن جناب را یاری دهند و به این وسیله مؤمنین از کفار جدا و دوستان از دشمنان متمایز شدند و با انتشار دعوت و اقامه حجت، ایمان بر کفر غالب گشت هم چنان که خدای تعالی یاری همین چند نفر حواری را به رخ همه انسانها کشیده می فرماید: «یا أیها الذین آمنوا کونوا أنصار الله، کما قال عیسی ابن مریم للحواریین من أنصاری إلی الله، قال الحواریون نحن أنصار الله، فآمنت طائفة من بنی إسرائیل، و کفرت طائفة، فأیدنا الذین آمنوا علی عدوهم، فأصبحوا ظاهرین؛ هان ای کسانی که ایمان آورده اید، یاران دین خدا باشید، هم چنان که عیسی بن مریم به حواریین گفت: چه کسی مرا در راه خدا یاور است؟ حواریون گفتند: مائیم یاوران خدا، در نتیجه این همبستگی جمعی از بنی اسرائیل ایمان آورده و گروهی کافر شدند و ما آنهایی را که ایمان آوردند، علیه دشمنشان یاری کردیم در نتیجه دشمن را تحت الشعاع خود گرفته بر او غالب شدند.» (صف/ 14)
قابل توجه اینکه حواریون در پاسخ عیسی (ع) نگفتند ما یاور توایم، بلکه برای اینکه نهایت توحید و اخلاص خود را اثبات کنند و سخن آنان هیچگونه بوی شرک ندهد گفتند: «ما یاوران خدائیم و آیین او را یاری می کنیم و تو را بر این حقیقت گواه می گیریم.» گویا آنها نیز احساس می کردند که در آینده افراد منحرفی ادعای الوهیت مسیح (ع) خواهند کرد و باید به آنها دستاویزی نداد.
چهره حواریون در قرآن کاملا الهی است. اصولا قرآن در سوره صف سرگذشت حواریون را برای این مطرح می کند که در میان یاران پیامبر جنب و جوشی ایجاد کند و آنان را الگو قرار دهند. چه چهره ای بالاتر از اینکه یاد آور می شود، بر آنان وحی کردیم: «و إذ أوحیت إلی الحوارین أن ءامنوا بی و برسولی قالوا ءامنا و اشهد بأننا مسلمون؛ و چون به حواریون الهام کردم که به من و پیامبرم ایمان آورید. گفتند: ایمان آوردیم و گواه باش که ما فرمانبرداریم.» (مائده/ 111) مسلما این وحی به وسیله فرشته نبوده، بلکه به وسیله الهام در قلب و روح آنان بوده است و تا در انسان طهارت نفسانی و روح پاک نباشد، تجلی گاه معرفتهای الهی نخواهد بود. ملاحظه آیات دیگر نیز بر عظمت آنان گواهی می دهد. ولی به هنگام مراجعه به کتب عهدین یک نوع تناقض واختلاف در این مورد به چشم می خورد. جمله های کوتاهی که مؤلف قاموس کتاب مقدس گرد آورده، حاکی از عظمت مقام آنان است لیکن از جمله ها و سرگذشت هایی که در عهد جدید آمده است خلاف آن استفاده می شود.
با اینکه بنی اسرائیل، زنده کردن مردگان و شفا دادن کوران را از حضرت عیسی (ع) دیدند، ولی باز هم لجاجت ورزیده و کفر می گفتند، چون عیسی از آنان احساس کفر کرد، گفت: «یاران من در راه خدا چه کسانند؟» حواریون گفتند: «ما یاران [دین] خداییم، به خدا ایمان آورده ایم و گواه باش که ما تسلیم [او] هستیم.» «فلما أحس عیسی منهم الکفر قال من أنصاری إلی الله قال الحواریون نحن أنصار الله ءامنا بالله و اشهد بأنا مسلمون» (آل عمران/ 52) در اینجا این سؤال پیش می آید که آیا مفاد آیه حکایت کننده آن مرتبه اولی است که حواریین به عیسی (ع) ایمان آوردند یا آنکه قبلا ایمان داشته اند و در اینجا در اجابت دعوت عیسی (ع) برای چندمین بار گفته اند "آمنا؟" چه بسا بعضی ها از آیه: «کما قال عیسی ابن مریم للحواریین من أنصاری إلی الله؟ قال الحواریون نحن أنصار الله فآمنت طائفة؛ همان گونه که عیسی بن مریم به حواریون گفت: یاران من در راه خدا چه کسانی اند؟ حواریون گفتند: ما یاران خداییم. پس گروهی از بنی اسرائیل ایمان آوردند.» (صف/ 14) استفاده کرده باشند که پاسخ حواریین یعنی جمله: "ایمان آوردیم" ایمان بعد از ایمان باشد و به نظر ما هم این استفاده عیبی ندارد. برای اینکه روی سخن آن جناب با حواریین است و بعید است که قرآن کریم افراد کافری را که صرفا با آن جناب ارتباطی داشته اند، حواری آن جناب بخواند، پس قطعا ایمان داشته اند، چیزی که هست می خواهد از این افراد با ایمان کسانی را انتخاب کند که انصارالله هم باشند.
بلکه چه بسا که آیه زیر هم بر این معنا دلالت بکند: «و إذ أوحیت إلی الحواریین أن آمنوا بی و برسولی، قالوا آمنا و اشهد بأننا مسلمون» (مائده/ 111) برای اینکه حواریین را کسانی دانسته که به آنان وحی می شده و فرموده: «به یاد آر که من به حواریین وحی کردم که به من و به رسولم ایمان بیاورید، گفتند: ایمان آوردیم. و خود شاهد باش به اینکه ما مسلمانیم.» پس معلوم می شود اجابت در این دعوتشان به وحی خدایی بوده، یعنی بعد از سالها داشتن ایمان، خدای تعالی به ایشان وحی فرستاده که باید به ایمانی ما فوق آنچه دارید ارتقا یابید. پس معلوم می شود حواریین انبیا بوده اند و ایمان پیشنهادی عیسی (ع) ایمانی بعد از ایمان بوده است. جمله: «ربنا ءامنا بما أنزلت و اتبعنا الرسول فاکتبنا مع الشاهدین؛ پروردگارا! به آنچه نازل کرده ای ایمان آوردیم و از پیامبر پیروی کردیم پس نام ما را در زمره شاهدان بنویس.» (آل عمران/ 53) هم بر این معنا دلالت دارد، برای اینکه منظور از اسلام در این جمله تسلیم شدن بدون قید و شرط است برای خدای تعالی، بطوری که هر چه از ایشان خواست انجام دهند و هر کاری از آنان خواست بکنند، چون و چرا نکنند، و چنین اسلامی جز در بین مؤمنین خالص یافت نمی شود و چنان نیست که هر کس به زبان شهادت به توحید و نبوت بدهد به مقام تسلیم هم برسد.
بعد از تذکر این مطلب اگر در کلام عیسی (ع) و دعوتی که از آن جناب نقل شد دقت شود، که فرمود: «فاتقوا الله و أطیعون* إن الله ربی و ربکم فاعبدوه هذا صراط مستقیم؛ پس از خدا بترسید و از من فرمان برید. به راستی خدای یکتا پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را بپرستید که راه درست همین است.» (آل عمران/ 50- 51) می شود فهمید که آن جناب نخست مردم را امر به تقوا کرده و پرهیز از خدا و اطاعت خودش و سپس دستور خود را تعلیل کرده به اینکه: «إن الله ربی و ربکم»، یعنی علت اینکه گفتم از خدا بترسید، این است که خدا پروردگار شما امت است و پروردگار رسولی است که به سوی شما گسیل داشته، پس واجب است که از او پروا کنید، به او ایمان آورده، مرا با پیروی خود اطاعت کنید و سخن کوتاه اینکه بر شما واجب است که با تقوای خود و اطاعتتان از رسول و ایمان آوردن به دعوت او و پیروی از او خدا را بپرستید، این آن نکته ای است که از این کلام بر می آید و به همین جهت در تعلیل نامبرده، تقوا و اطاعت را خلاصه نموده، و از آن تعبیر به پرستش کرد و تنها منظورش از این تعبیر این بوده که ارتباط مساله تقوا و اطاعت با خدا را روشن سازد، چون این ارتباط به روشنی ارتباط عبادت با خدا نیست، بعد از روشن ساختن این ارتباط فرموده این عبادت تنها صراط مستقیم است و با این جمله فهماند راه عبادت، کوتاهترین راهی است که سالکش را به سوی خدای سبحان می برد و به حق تعالی منتهی می سازد.
آن گاه وقتی از مردم احساس کفر نمود و نشانه های یاس از ایمان عموم آنان برایش ظاهر گردید، فرمود: «من أنصاری إلی الله؛ کیست که مرا در پیمودن راه خدا یاری کند؟» و با در نظر گرفتن روشنگریهای قبلیش معنای این گفتارش چنین می شود: کیست که مرا در پیمودن صراط مستقیم و یا در عمل به دستوراتی که قبلا دادم، یعنی عبودیت خدا و یا تقوا و اطاعت یاری کند؟ حواریین در پاسخش عین درخواست او را به زبان آورده و گفتند: «نحن أنصار الله؛ مائیم انصار خدا.» و دنبال پاسخ جمله ای را گفتند که به منزله تفسیر آن است و آن این است که: «آمنا بالله و اشهد بأنا مسلمون» و منظورشان از اسلام، تسلیم خدا و رسول او شدن و اطاعت و پیروی کردن است و لذا وقتی همین حواریین پروردگار خود را از در تذلل و التجاء مخاطب قرار دادند و وعده ای را که به عیسی داده بودند برای خدای تعالی بازگو نمودند، چنین گفتند: «ربنا آمنا بما أنزلت و اتبعنا الرسول» و در این گفتار خود به جای اسلام اتباع رسول را آوردند، و دامنه ایمان را هم توسعه داده، گفتند: "به تمامی آنچه نازل کرده ای ایمان آوردیم."
در نتیجه با این عبارت فهماند که به تمامی احکام و دستورات که عیسی (ع) آورده و به همه کتاب و حکمت و تورات و انجیلی که خدای تعالی به وی تعلیم داده، ایمان آورده اند، و رسول را در آنها پیروی می کنند. و این به طوری که ملاحظه می فرمائید اول درجه ایمان نیست بلکه از مصادیق اعلی درجه ایمان است. و در این گفتار به صرف عرضه حال خود به پروردگارشان قناعت نکرده و عیسی (ع) را بر اسلام و پیروی خود شاهد گرفتند، با اینکه می توانستند بگویند: "آمنا بالله و انا مسلمون"، به این مقدار اکتفاء ننموده، گفتند: «ربنا آمنا بما أنزلت و اتبعنا الرسول» پس کانه گفته اند: «پروردگارا حال ما چنین حالی است و رسولت هم شاهد بر آن است.»
به هر حال حواریون پس از قبول دعوت مسیح (ع) و اعلام آمادگی برای همکاری و کمک به او، ایمان خویش را به پیشگاه خداوند عرضه داشتند و گفتند: «پروردگارا! ما به آنچه نازل کرده ای ایمان آوردیم و از فرستاده (تو حضرت مسیح) پیروی نمودیم، پس ما را در زمره گواهان بنویس.» «ربنا آمنا بما أنزلت و اتبعنا الرسول فاکتبنا مع الشاهدین». آنها نخست ایمان خود را به آنچه نازل شده بود اظهار داشتند، ولی چون ایمان به تنهایی کافی نبود، مساله عمل به دستورهای آسمانی و پیروی از مسیح (ع) را که گواه زنده ایمان راسخ آنها بود پیش آوردند، زیرا هنگامی که ایمان در روح و جان انسان رسوخ کند، حتما در عمل او انعکاس می یابد، و بدون عمل ممکن است تنها یک ایمان پنداری باشد نه واقعی. حواریین از پروردگار خود خواسته اند که ایشان را جزء شاهدان بنویسد و این تقاضای خود را با حرف "فا" بر ایمان و اسلام خود تفریع کردند و هر دو را یعنی هم ایمان و هم اسلام را اساس تقاضای خود قرار دادند، خواستند به طور ضمنی این شهادت را داده باشند که عیسی (ع) هم وحی خدای را به ایشان رسانید و هم خودش به آن عمل کرد، برای اینکه وقتی ایمان آوردنشان صادق است که رسول رسالت خود را به درستی تبلیغ کرده، هم به زبان آن را بیان کرده باشد و هم به عمل، هم معالم دین را به مردم رسانده باشد و هم خودش به آنها عمل کرده باشد، پس اگر شهادت می دهند بر اینکه عیسی (ع) تبلیغ رسالت خود کرده، معنایش این است که ما معارف دین را به وسیله تعلیم آن جناب آموخته ایم و با عمل آن جناب و پیروی ما از عمل او به آن معارف عمل هم کرده ایم و اگر رسول از آنچه مردم را بدان می خواند تخطی و تعدی کرده باشد، مردم نمی توانند شهادت دهند به اینکه بدانچه خدا نازل کرده، ایمان آورده و رساننده آن را پیروی کرده اند.
ظاهرا این شهادت همان حقیقتی است که آیه شریفه: «فلنسئلن الذین أرسل إلیهم و لنسئلن المرسلین؛ به طور قطع از هر مردمی که برایشان رسول فرستاده شده و از هر رسولی که به سوی مردمی گسیل شده بازخواست خواهیم کرد.» (اعراف/ 6) به آن اشاره کرده که همان شهادت بر تبلیغ است و اما آیه شریفه: «و إذا سمعوا ما أنزل إلی الرسول تری أعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق، یقولون ربنا آمنا فاکتبنا مع الشاهدین؛ و چون وحی نازل شده به رسول را می شنوند، دیدگان ایشان را می بینی که از شوق شناختن حق اشک می ریزد، می گویند پروردگارا ایمان آوردیم، پس ما را در زمره شاهدان بنویس.» (مائده/ 83) مربوط به شهادت بر حقانیت رسالت رسول است نه شهادت بر اینکه رسول رسالت خود را تبلیغ کرده (و خدا داناتر است). و چه بسا بشود از اینجای سخنشان، بعد از استشهاد رسول بر اسلام خود، که گفتند: «فاکتبنا مع الشاهدین» استفاده کرد درخواستشان این بوده که خدای تعالی نام آنها را در زمره شاهدان و گواهان که در این جهان، مقام رهبری امتها را دارند و در جهان دیگر مقام شفاعت و گواهی بر اعمال را ثبت نماید.
در تفسیر قمى در روایتى که ابى الجارود از امام ابى جعفر در تفسیر آیه «یا أیها الذین آمنوا هل أدلکم على تجارة تنجیکم من عذاب ألیم؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! آیا شما را بر تجارتى راه نمایم که شما را از عذابى دردناک مى رهاند؟» (صف/ 10) نقل کرده فرموده اصحاب گفتند: «چه خوب بود مى فهمیدیم این تجارت چیست که اگر بفهمیم جان و مال و حتى اولادمان را هم در به دست آوردن آن مى دادیم.» خداى تعالى فرمود؛ «تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله بأموالکم و أنفسکم* ذلک الفوز العظیم؛ به خدا و رسولش ایمان مى آورید و در راه خدا با مال و جانتان جهاد مى کنید. و این همان کامیابى بزرگ است.» (صف/ 11- 12) و در همان تفسیر در ذیل آیه «و أخرى تحبونها نصر من الله و فتح قریب؛ و [رحمتى] ديگر كه آن را دوست داريد يارى و پيروزى نزديكى از جانب خداست.» (صف/ 13) آمده که امام فرمود: «یعنى فتح امام قائم.» و در روایتى دیگر فرموده: «یعنى فتح مکه.»
و در کتاب احتجاج از امیرالمؤمنین (ع) آمده که در ضمن حدیثى فرمود: «زمین هیچ وقت از عالمى که مایحتاج خلق را بیان کند و متعلمى که در راه نجات به دنبال علماء مى رود، خالى نبوده، هر چند که این دو طائفه همیشه در اقلیت بوده اند. و خداى تعالى این معنا را در امت هاى انبیاى گذشته بیان نموده است، و آن امت ها را مثل براى آیندگان کرده، مثل این کلامش که درباره حواریین عیسى (ع) مى فرماید: عیسى به سایر بنى اسرائیل گفت: "قال من أنصاری إلى الله قال الحواریون نحن أنصار الله آمنا بالله و اشهد بأنا مسلمون؛ گفت: یاوران من در راه خدا چه کسانند؟ حواریون گفتند: ما یاوران خداییم، به خداوند ایمان آورده ایم و گواه باش که ما فرمانبرداریم." (آل عمران/ 52)» علامه طباطبایی می فرماید: «این روایت هر چند در تفسیر آیه آل عمران وارد شده، ولى در باره آیه مورد بحث نیز فائده مى دهد. و در الدرالمنثور است که ابن اسحاق و ابن سعد از عبدالله بن ابى بکر بن محمد بن عمرو بن حزم روایت کرده اند که گفت: رسول خدا (ص) به آن چند نفرى که در عقبه دیدارش کردند فرمود: از بین خود دوازده نفر را به عنوان کفیل قوم خود به من معرفى کنید، همان طور که حواریون عیسى بن مریم کفیل قوم خود بودند.»