او را ایلیا و یا الیاس نیز نامیده اند، نام او به معنای یهوه خداست، می باشد. در کتاب مقدس در کتاب اول پادشاهان فصل های 17 تا 21 و دوم پادشاهان فصل اول از او یاد شده است. محل تولد این پیامبر را تیشبت شهری در استان جلیل ذکر نموده اند. در مورد زمان حیات این پیامبر تقریبا 875 سال قبل از تولد مسیح را گفته اند.
با ظهور ایلیا دوره حمایت از مذهب اخلاقی یهوه آغاز می شود. این نبی در سلطنت نشین شمالی کنعان و زمان پادشاهی ملک اهاب قیام فرمود. آن سلطان، که تحت فشار شدید زن شریر خود ایزابل واقع شده بود، می خواست مذهب بعل پرستی اهالی صور را در ملک اسرائیل نیز برقرار سازد.
در آن موقع ایلیا به حمایت آیین یهوه مقاومتی شدید ابراز کرد. مورخان عبری می آنند که وقتی او به نبوت و اصلاح دینی قیام کرد، در تمام کشور اسرائیل فقط هفت هزار نفر یافت می شدند که زانوان خود را به تعظیم برابر بعل خدای تیر خم نکرده و او را نبسیده بودند، ولی در اثر نبوت و انذار ایلیا عدد پیروان بعل آن قدر تقلیل یافت که فی المثل ممکن بود آنها را در زیر یک سقف گرد آورند. ایلیا مردی شدید و قوی بود و نزد او یهوه خدای حیات و قاهری شناخته می شود که به عدل و قهر عمل می کند. وقتی ایزابل اهاب را اغوا کرد که تابوت را سن کند تا آنکه تاکستان او را عدوانا متصرف شود، ایلیا در برابر پادشاه حاضر شده، با سخنان پر از بیم خود، به نام یهوه، آن سلطان قاهر را چنان عقاب و توبیخ فرمود که ملک جامه های خود را کند و پلاس بر آن کرد وروزه گرفت. داستان مباهله و آزمایش اقتدار یهوه با خدای (بعل) در کرمل که در تورات (کتاب اول پادشاهان، باب 18) مسطور است یکی از نمایشهای عجیب مذهبی است که در آداب قوم اسرائیل آمده و ثابت می کند که یهوه بر حق است و بعل بر باطل.
ولی با این همه، ایلیا در زمان خود موفق نشد که کاملا دین بعل را براندازد. خاندان سلطنت و غالب مردم مقاومت می کردند، همین که ایلیا ناگهانی ناپدید شد، شاگرد او الیشع عمل او را ادامه داد و شخصی به نام یهو را تشویق کرد که انقلاب و اصلاح مذهبی را در آن ملک پدید آورد. انقلابی که در پی این امر روی داد از خونین ترین وقایع تاریخ عبریهاست. یهو، که مردی ارابه ران بود و نام او در این باره ضرب المثل شده است، قیام شدیدی کرد و خاندان سلطنت را برانداخت و کلی آثار پرستش بعل را از میان بنی اسرائیل پاک کرد. با آنکه در اثر مساعی ایلیا و الیشع در مذهب بعل پرستی شکستی بزرگ روی داد، ولی یکباره محو و نابود نشد و دوباره باز جان گرفت، ولی همگان در هر حال بر تفوق و برتری خدای یهوه اذعان کردند، در حالتی که در نقاط مختلف در اینجا و آنجا بعلهای محلی هنوز مورد پرستش بودند. اما مومنان به یهوه روزافزون قوت می گرفتند و وضع بهتری حاصل می کردیند. پس یک قرن برآمد که طبقات مردم و عوام الناس نسبت به بعلها بی اعتقاد شده، آماده ایمان خالص به یهوه گشتند.
ایلیا از معروفترین و مهیج ترین انبیای اسرائیل بود، شخصیت پیچیده، مرد بیابان گردی که رو در روی پادشاهان قرار می گرفت. رسالت و مأموریت او این بود که پرستش بعل را از اسرائیل ریشه کن سازد. قاموس کتاب مقدس (Holman) به نقل از «نلسون پرایس» (Nelson Price) او را "باشکوهترین و رمانتیکترین شخصیتی که اسرائیل تا کنون پرورده" بود، توصیف می کند او نمونه ای از شخصی قدرتمند است که به وسیله روح خدا هدایت می شود. او نبوت کرده به اخاب پادشاه گفت که در این سالها شبنم و باران جز به کلام او نخواهد بارید. در صرفه صیدون او پسر بیوه زنی را زنده کرد (اول پادشاهان 17:17- 24). بر روی کوه کرمل به درخواست او آتش از آسمان نازل شد (اول پادشاهان 18: 16- 46). به علاوه دوم پادشاهان 2: 1- 12 نقل می کند که او با ردای خود به آب رودخانه اردن زد و آب از میان شکافته شد، طوری که او و الیشع بر خشکی عبور نمودند. سپس در حالی که الیشع تماشا می کرد او توسط ارابه آتشین به آسمان ربوده شد.
خدا توسط ملاکی نبی وعده داد که انبیای دیگر همچون ایلیا برای اسرائیل ظهور خواهد نمود و او دل پداران را به سوی پسران و دل پسران را به سوی پدران خواهد برگردانید. (ملاکی 4: 5- 6) این نبوت توسط یحیی تعمید دهنده پذیرفت. لوقا پیغام فرشته خداوند را به زکریا، پدر یحیی در مورد پسرش چنین نقل می کند: «و او به روح و قوت الیاس (ایلیا) پیش روی وی خواهد خرامید، تا دلهای پدران را به طرف پسران و نافرمانان را به حکمت عادلان بگرداند تا قومی مستعد برای خدا مهیا سازد.» (لوقا1: 17) انجیل متی، مرقس و لوقا ظاهر شدن ایلیای نبی و موسی را به همراه عیسی بر روی کوه تبدیل هیئت گزارش می کنند. در ضمن، بنا به نظر بسیاری از محققین کتاب مقدس یکی از دو شاهد مذکور در مکاشفه 11: 4-6 ممکن است ایلیای نبی باشد. علت این تصور آن است که آنها قدرت به بستن آسمان دارند (همچون ایلیای نبی) تا در ایام نبوت ایشان باران نبارد..... یقینا ایلیای نبی مردی بود که توسط روح خدا هدایت می شد. قدرت واقعی این نبی به دلیل معجزاتی که می کرد نبود. رمز تمام توانایی او در رابطه شخصی او با خدا نهفته بود.
همان روح القدس که به ایلیای نبی قدرت می داد، امروزه در وجود همه فرزندان خدا ساکن است. عیسی مسیح وعده داد که زمانی که روح القدس بر ما نازل شود قوت مورد نیاز را خواهیم یافت (اعمال1:8) و این قوت به ما توانایی خواهد داد تا زمانی که به تحقق فرمان بزرگ کمک می کنیم شاهدان موثر و ثمربخشی برای مسیح باشیم. با این که ما همیشه آرزو می کنیم تا معجزات شگفت انگیزی برای خداوندمان انجام دهیم ولی مهمترین امر این است که رابطه ما با خدا همیشه برقرار باشد. او تنها زمانی می تواند ما را به کارگیرد که ما با تمام وجود خواهان اراده و هدف او برای زندگیمان باشیم. به هر حال نام او ناگهان زمانی وارد کتاب مقدس می گردد که اخاب پادشاه انتخابی اسرائیل دختر پادشاه صیدون به نام ایزابل را به همسری گرفت.
شهری که در پرستش بت بعل و هم چنین خانواده ای که در پرستش این بت شهرت به سزایی داشتند. از این رو اخاب پادشاه اسرائیل به پرستش بت بعل گردن نهاد. نه تنها آن را پرستید بلکه قربانگاه های متعددی برای این بت در سرزمین اسرائیل بنا نمود. او در گناه خود بیشتر فرو رفت و شهرهایی را که خداوند به زبان یوشع در اریحا لعنت کرده بود را دوباره ساخت، از این رو خون دو پسر خود را به گردن گرفت. (یوشع 6: 26) در اوج گناهان اخاب بود که خدا توسط نبی خود ایلیاء تنبیه و شرارت اخاب را به او گوشزد می نماید. ایلیا روبروی اخاب می ایستد و به او می گوید که در سرزمین او تا زمانی که او فرمان ندهد باران و شبنم نخواهد بارید. خداوند چون این را به ایلیا فرمود پس خود او نیز جان ایلیا را از کشته شدن به دست اخاب و قحطی ای که نزدیک می شد، نجات می دهد و او را در دل بیابان در کنار برکۀ آبی می برد. تمام سرزمین در قحطی به سر می برد اما خداوند توسط چند کلاغ نان و گوشت ایلیا را نیز تامین نمود. تا اینکه خدا او را برای طرح دیگر الهی خود به سرزمین صرفه و صیدون فرستاد.
در این سرزمین ایلیا با پیرزنی ملاقات می کند که برای آخرین روزهای مرگ خود روز شماری می کند. اما با تمام گرسنگی و ناامیدی که پیرزن و تنها پسرش که با او زندگی می کرد داشت، زمانی که ایلیا به او گفت تا لقمه نانی برای او بیاورد تا بخورد پیرزن با اندکی تامل آن را انجام داد. پیرزن در اوج ناامیدی و فقر به ایلیا اعتماد نمود و حیات خود را به دستان او سپرد. این واقعه آنقدر اهمیت داشت که عیسای خداوند برای سرزنش ایمان یهودیان این را به آنان برای درس عبرت بازگو می کند. (لوقا 4: 25-26) در آن روز ایلیا به دست خدا جان مردۀ پیرزن و پسرش را به او بازمی گرداند و آن زن پیر بهای ایمان خود را که از قلب او سرچشمه می گرفت را دریافت می نماید.
ایلیا سه سال خود را از اخاب مخفی ساخت. به احتمال زیاد این سه سال را او نزد آن پیرزن و پسرش ماند. اما نهایتا کلام خداوند به ایلیا رسید و به او فرمود که باید خود را به اخاب نشان دهد، این رو در رویی به واقعی بسیار مهم ختم می یابد. در یک رو در رویی ایلیا با انبیاء دروغین که بت بعل را می پرستیدند و قوم اسرائیل را سرگردان ساخته بودند. خداوند درستی و یگانگی خود را به مردم اسرائیل ثابت می نماید. آن روز پس از شکست انبیاء دروغین در برابر قدوسیت خدا، ایلیا آن روز چهارصد و پنجاه نفر از انبیاء دروغین که بت بعل را بشارت می دادند را از بین برد. پس از این عمل، قحط در اسرائیل پایان می پذیرد و ایلیا نبی پیروزی بزرگی در بین اسرائیل و اخاب به دست می آورد. اما شادی در این پیروزی و افتخار که ایلیا با دستهای خدا به دست آورده بود زیاد پایدار نمی ماند. نه در نفس خود بلکه در ایلیاء نبی!
پس از بین بردن انبیاء دروغین و کشتن آنان، ایزابل همسر اخاب بنای انتقام از ایلیا را می گیرد و در به در به جستجوی او بر می خیزد. او این پیغام را برای ایلیا می فرستد: «خدایان به من مثل این بلکه زیاده از این عمل نمایند اگر فردا قریب به این وقت جان ترا مثل جان یکی از ایشان نسازم.» (اول پاد. 19:2) کلام می نویسد: «و چون این را فهمید برخاست و به جهت جان خود روانه شده به بئر شبع که در یهودا است آمد و خادم خود را در آنجا واگذاشت و خودش سفر یک روزه به بیابان کرده رفت و زیر درخت اردجی (سرو کوهی) نشست و برای خویشتن مرگ را خواسته گفت ای خدا بس است جان مرا بگیر زیرا که از پدرانم بهتر نیستم.»
در آن روز خدا در یک رویداد بزرگ فیض و محبت عظیم خود را به ایلیاء در نسیم ملایمی نشان می دهد و وقتی ایلیا حضور خدا را آنقدر لمس شدنی می یابد با او از دل خود سخن می گوید که تمامی اسرائیل و قوم او تو را فراموش کرده اند و خدایان غیر را می پرستند و دستهایشان به خون انبیای تو آلوده گشته است. و خدا گویی پرده ای از چشمان ایلیا بر می دارد تا حقیقت الهی را بهتر ببیند (همان پرده ای که بعدها از چشمان شائول طرسوسی برداشت) و او به ایلیا گوشزد می کند که هنوز هستند کسانی که قلب و دلشان با یهوه می باشد.
او در واقع به ایلیا می فرماید: «نگرانی بی ایمانی مردم را به من بسپر! من هستم که نجات دهنده هستم نه تو! کار تو آن چیزی ست که من از تو می خواهم و باید آن را انجام بدهی!» نحوۀ صعود ایلیا به آسمان در حقیقت نشان دهندۀ قلب و روح این نبی و نحوۀ زیستن او در زمان حیات او می باشد. «و چون ایشان می رفتند و گفتگو می کردند اینک عرابۀ آتشین و اسبان آتشین ایشان را از یکدیگر جدا کرد و ایلیا در گردباد به آسمان صعود نمود.» (دوم پاد.2: 11) بی شک جسارت و شجاعت ایلیا برای رساندن پیام حقیقت خدای یهوه به دنیای بت پرست و گناه آلود خود و نحوۀ زیستن و قدرت داده شده به او زبانزد قوم اسرائیل می گردد. تا جایی که ملاکی نبی آخرین نبی اسرائیل قبل از آمدن یحیای تعمید دهنده بازگشت مجدد ایلیا نبی را بر روی زمین در کتاب خود با هدایت روح مقدس خدا پیشگویی می نماید. «اینک من ایلیای نبی را قبل از فرارسیدن روز عظیم و مهیب خداوند نزد شما خواهم فرستاد.» (ملاکی 4: 5) این باور الهی عمیقا در قلب قوم اسرائیل رسوخ کرده بود، حتی وقتی عیسای خداوند از شاگردان خود می پرسد مردم او را که می دانند، شاگردان می گویند گروهی تو را ایلیا می نامند (متی 16: 14) و پطرس شاگرد مسیح این حقیقت الهی خود را با چشمان انسانی و ناتوان خود دید و شاگردان با گوش خود شنیدند، جایی که ایلیا و موسی بر بالای کوه بر عیسای خداوند ظاهر می گردند و الوهیت آسمانی مسیح را ثابت می نمایند. (متی 17: 1-6) ایلیاء نبی پس از خنوخ (پیدایش 5: 24) دومین نفری است که زنده به آسمان صعود می کند.
در کتاب اول پادشاهان آمده: «و ایلیای تشبی که از ساکنان جلعاد بود، به اخاب گفت: «به حیات یهوه، خدای اسرائیل که به حضور وی ایستاده ام قسم که در این سالها شبنم و باران جز به کلام من نخواهد بود.» و کلام خداوند بر وی نازل شده، گفت: «از اینجا برو و به طرف مشرق توجه نما و خویشتن را نزد نهر کریت که در مقابل اردن است، پنهان کن. و از نهر خواهی نوشید و غرابها را امر فرموده ام که تو را در آنجا بپرورند.» پس روانه شده، موافق کلام خداوند عمل نموده، و رفته نزد نهر کریت که در مقابل اردن است، ساکن شد. و غرابها در صبح، نان و گوشت برای وی و در شام، نان و گوشت می آوردند و از نهر می نوشید. و بعد از انقضای روزهای چند، واقع شد که نهر خشکید زیرا که باران در زمین نبود.»
در کتاب مقدس آمده: کلام خداوند بر وی نازل شده، گفت: «برخاسته، به صرفه که نزد صیدون است برو و در آنجا ساکن بشو. اینک به بیوه زنی در آنجا امر فرموده ام که تو را بپرورد.» پس برخاسته، به صرفه رفت و چون نزد دروازه شهر رسید، اینک بیوه زنی در آنجا هیزم برمی چید؛ پس او را صدا زده، گفت: «تمنا اینکه جرعه ای آب در ظرفی برای من بیاوری تا بنوشم.» و چون به جهت آوردن آن می رفت، وی را صدا زده، گفت: «لقمه ای نان برای من در دست خود بیاور.» او گفت: «به حیات یهوه، خدایت قسم که قرص نانی ندارم، بلکه فقط یک مشت آرد در تاپو و قدری روغن در کوزه، و اینک دو چوبی برمی چینم تا رفته، آن را برای خود و پسرم بپزم که بخوریم و بمیریم.» ایلیا وی را گفت: «مترس، برو و به طوری که گفتی بکن. لیکن اول گرده ای کوچک از آن برای من بپز و نزد من بیاور، و بعد از آن برای خود و پسرت بپز. زیرا که یهوه، خدای اسرائیل، چنین می گوید که تا روزی که خداوند باران بر زمین نباراند، تاپوی آرد تمام نخواهد شد، و کوزه روغن کم نخواهد گردید.»
پس رفته، موافق کلام ایلیا عمل نمود. و زن و او و خاندان زن، روزهای بسیار خوردند، و تاپوی آرد تمام نشد و کوزه روغن کم نگردید، موافق کلام خداوند که به واسطه ایلیا گفته بود.و بعد از این امور، واقع شد که پسر آن زن که صاحب خانه بود، بیمار شد. و مرض او چنان سخت شد که نفسی در او باقی نماند. و به ایلیا گفت: «ای مرد خدا مرا با تو چه کار است؟ آیا نزد من آمدی تا گناه مرا به یاد آوری و پسر مرا بکشی؟» او وی را گفت: «پسرت را به من بده.» پس او را از آغوش وی گرفته، به بالاخانه ای که در آن ساکن بود، برد و او را بر بستر خود خوابانید. و نزد خداوند استغاثه نموده، گفت: «ای یهوه، خدای من، آیا به بیوه زنی نیز که من نزد او مأوا گزیده ام بلا رسانیدی و پسر او را کشتی؟» آنگاه خویشتن را سه مرتبه بر پسر دراز کرده، نزد خداوند استغاثه نموده، گفت: «ای یهوه ،خدای من، مسألت اینکه جان این پسر به وی برگردد.» و خداوند آواز ایلیا را اجابت نمود و جان پسر به وی برگشت که زنده شد. و ایلیا پسر را گرفته، او را از بالاخانه به خانه به زیر آورد و به مادرش سپرد و ایلیا گفت: «ببین که پسرت زنده است!» پس آن زن به ایلیا گفت: «الان از این دانستم که تو مرد خدا هستی و کلام خداوند در دهان تو راست است.»
روزی یک نبی به نام ایلیا که از اهالی تشبی جلعاد بود، به اخاب پادشاه گفت: «به خداوند، خدای زنده اسرائیل، یعنی به همان خدایی که خدمتش می کنم قسم که تا چند سال شبنم و باران بر زمین نخواهد آمد مگر اینکه من درخواست کنم.» پس خداوند به ایلیا فرمود: «برخیز و به طرف مشرق برو و کنار نهر کریت، در شرق رود اردن خود را پنهان کن. در آنجا از آب نهر بنوش و خوراکی را که کلاغها به فرمان من برای تو می آورند، بخور.» ایلیای نبی به دستور خداوند عمل کرد و در کنار نهر کریت ساکن شد. هر صبح و شام کلاغها برایش نان و گوشت می آوردنـد و او از آب نهـر می نوشیـد. اما چندی بعد به علت نبودن باران نهر خشکید.
آنگاه خداوند به ایلیا فرمود: «برخیز و به شهر صرفه که نزدیک شهر صیدون است برو و در آنجا ساکن شو. من در آنجا به بیوه زنی دستور داده ام خوراک تو را فراهم سازد.» پس ایلیا از آنجا به صرفه رفت. وقتی به دروازه شهر رسید، بیوه زنی را دید که مشغول جمع کردن هیزم است. ایلیا از او کمی آب خواست. وقتی آن زن به راه افتاد تا آب بیاورد، ایلیا او را صدا زد و گفت: «خواهش می کنم یک لقمه نان هم بیاور.» اما بیوه زن گفت: «به خداوند، خدای زنده ات قسم که در خانه ام حتی یک تکه نان هم پیدا نمی شود! فقط یک مشت آرد در ظرف و مقدار کمی روغن در ته کوزه مانده است. الان هم کمی هیزم جمع می کردم تا ببرم نان بپزم و با پسرم بخورم. این آخرین غذای ما خواهد بود و بعد از آن از گرسنگی خواهیم مرد.»
ایلیا به او گفت: «نگران نباش! برو وآن را بپز. اما اول، از آن آرد نان کوچکی برای من بپز و پیش من بیاور، بعد با بقیه آن برای خودت و پسرت نان بپز. زیرا خداوند، خدای اسرائیل می فرماید: تا وقتی که باران بر زمین نبارانم، آرد و روغن تو تمام نخواهد شد.» و بیوه زن رفت و مطابق گفته ایلیا عمل کرد. از آن به بعد، آنها هر چقدر از آن آرد و روغن مصرف می کردند تمام نمی شد، همانطور که خداوند توسط ایلیا فرموده بود. مدتی گذشت. یک روز پسر آن بیوه زن بیمار شد. حال او بدتر و بدتر شد و عاقبت مرد. زن به ایلیا گفت: «ای مرد خدا، این چه بلایی است که بر سر من آوردی؟ آیا به اینجا آمده ای تا به سبب گناهانم پسرم را بکشی؟» ایلیا به او گفت: «پسرت را به من بده.» آنگاه ایلیا جنازه را برداشت و به بالاخانه، جایی که خودش زندگی می کرد برد و او را روی بستر خود خواباند. سپس با صدای بلند چنین دعا کرد: «ای خداوند، خدای من، چرا این بلا را بر سر این بیوه زن آوردی؟ چرا پسر او را که مرا در خانه اش پناه داده است، کشتی؟»
سپس ایلیا سه بار روی جنازه پسر دراز کشید و دعا کرد: «ای خداوند، خدای من، از تو تمنا می کنم که این پسر را زنده کنی!» خداوند دعای ایلیا را شنید و پسر را زنده کرد. آنگاه ایلیا پسر را از بالاخانه پایین آورد و به مادرش داد و گفت: «نگاه کن، پسرت زنده است!» بیوه زن گفت: «الان فهمیدم که تو به راستی مرد خدا هستی و هرچه می گویی از جانب خداوند است!»
ضعف ها:
1- دست او به خون انبیاء دروغین آلوده شد. (اول پاد.18:40)
2- وقتی از طرف ایزابل همسر اخاب پادشاه اسرائیل تهدید به مرگ شد، از صحنۀ خدمت خود فرار کرد. مرگ خود را از خدا خواستار شد؛ زیرا ترس و ناامیدی او را پر کرده بود. (اول پادشاهان 19: 4)
3- ناامیدی از نجات مردم؛ و ندیدن روح خدا و کار آن در قلب انسانهایی متعدد. (اول پاد.19: 18)
قوت ها:
1- بسیار ساده و فروتنانه می زیست. (دوم پاد.1: 8)
2- شجاعانه روبروی پادشاه اسرائیل ایستاد و مجازات عمل او را گفت. (اول پاد.17: 1)
3- آنچه روح خدا به او فرمود آن را بدون شک و تردید و یا ایجاد سوالات متعدد انجام داد.
4- خدا قدرت معجزات عظیمی را از قبیل: دیدن آینده، مرده را زنده کردن، لمس حضور خدا، زنده به آسمان صعود کردن و تنها پیامبر از تمامی پیامبران یهود که حضور مجدد او بر روی زمین برای آماده کردن راه مسیح موعود پیش بینی شد و ظهور آسمانی او به همراه موسی بر عیسای خداوند و تایید الوهیت مسیح.
5- برای اولین بار شاگرد سازی و رهبری را برای پیشبرد تعالیم خدا انجام داد. الیشع را انتخاب نمود تا ماموریت او را ادامه دهد. و این باعث گردید که الیشع شاگردان زیادی را تعلیم دهد.
پیامبران بنی اسرائیل حضرت ایلیا (ع) زندگینامه داستان تاریخی بت پرستی کتاب مقدس