قرابت آیین مزدکی و کیش مانی
در بیشتر منابع شرقی و غربی، به قرابت میان آیین مزدکی و کیش مانی اشاره رفته است: مالالاس، بنیان گذار این آیین، یعنی بوندس، را یک مانوی مرتد شده خوانده و شهرستانی نیز بر این معنا تصریح دارد که مبنای اندیشه های مزدکی بر دیانت مانی منطبق است. به علاوه، کریستن سن آیین مزدکی را اصلاحی در کیش مانی دانسته است. ریچارد فرای نیز آن را شاخه اجتماعی و اقتصادی کیش مانی می خواند و پیگولوسکایا هم مجدانه بر هماهنگی میان باورهای مانوی و مزدکی اصرار می ورزد. اساس این گفته ها بر تشابه میان برخی باورها یا رفتارهای مزدکی و مانوی است: مزدک، به مانند مانی، کلام را از جنگ میان نور و ظلمت می آغازد و مقصد نهایی در تکامل را نجات ذرات نور می داند که با ذرات ظلمت درآمیخته شده اند. علاوه بر این شواهد تاریخی نشان می دهند که مزدکیان به مانند مانویان، اهل زهد و ترک و تزکیه بوده اند; مثلا آنان از خوردن گوشت منع شده و اجازه کشتن هیچ حیوانی را نداشته اند.
بررسی اندیشه های مزدکیان و سنجیدن آن با اندیشه های مانویان می توان دریافت که این دو مکتب خاستگاه های بسیار نزدیک داشته اند. «بسیاری از افکار مزدک ملهم از مکتب مانویت بوده. برخی از تاریخ پژوهان نیز جنبش مزدک را ادامه راه مانی دانسته اند.» ولی تفاوتهایی نیز میان آیین تازه با آنچه مانی آن را تبلیغ می کرد وجود داشت. بر پایۀ ایدئولوژی مزدک، «تمامی مردم یکسان آفریده شده و همه باید از مساوات در زندگی برخوردار باشند. بنابراین مال و حتی زن هر یک بایستی مشترک بین همه مردم باشد. زهد و پارسایی، پرهیز از غذای حیوانی و محترم شمردن حیات حیوانات از دیگر جنبه های آموزشی مزدکیان بود. او در اشاعه عقاید و اصول دین خود نیرنگی جدید به کار برد، بدین ترتیب که زیر آتشکده زیرزمینی بنا کرد و در آنجا تا بالای آتشکده لوله ای قرار داد و به دستیاری یک نفر از معتمدین خویش که در زیرزمین نشانده بود، مدعی شد که من با این عنصر مقدس مکالمه می کنم و با او صحبت دارم چنانکه در حضور پادشاه این حیله را با کمال موفقیت انجام داد و در نتیجه قباد جلب نظرات او شده و در سلک مریدان او در آمد.» مزدک با هوشمندی، تجربۀ مانی را در جنبش خود به کار گرفت و برای آنکه بخش بزرگتری از توده ها را به سوی خود بکشاند، کار را بر پیروان آسان تر گرفت.
پیشوایان آیین مزدک در عمل دیدند که «مردمان عادی نمی توانند از میل و رغبت به لذات و برخورداریهای مادی از قبیل کسب ثروت و تملک زنان رهایی یابند مگر آنکه بتوانند این امیال خود را به آزادی و بلامانع اقناع کنند. بر اساس دستورات مزدک هیچ کس حق داشتن خواسته و مال و زن بیشتر از سایر همنوعان خود ندارد، پس باید از توانگران گرفت و به تهیدستان داد تا بدین وسیله مساوات را دوباره در جهان برقرار نمود. زن و خواسته باید مانند آب و آتش و مراتع در دسترس همگان بالاشتراک قرار گیرد، این عمل خیری است که خداوند فرموده و نزد او اجر و پاداش عظیم دارد.»
ناگفته پیداست که گسترش چنین اندیشه هایی در میان توده ها چه آشوبی برپا می کند. گویی طوفانی که مانی به پا کرده بود فرو نشستن نداشت. اندیشه هایی نابود کننده که یکی از مریدان مانی با اندک دستکاری به جامعه عرضه می کرد، موجی تازه از آشوب، بی بند و باری و بی قانونی در پی داشت. در پی فتنۀ تازه، «حجاب و حفاظ و ادب مرتفع گشت، قومی پدید آمدند که نه معتقد به شرف، هنر و عمل و نه ضیاع موروث و نه غم حسب و نسب و نه حرفت و صنعت. فارغ از هر اندیشه، خالی از هر پیشه، مستعد برای شریری. به انحاء اکاذیب و افترا پرداخته از آن تعیش ساخته، به جمال حال رسیده و مال یافته. پس در هر حال دست تطاول دراز گشته، شورشیان داخل خانه های نجیبان و بزرگان می شدند و دست به غارت اموال و تصرف زنان می زدند و در گوشه و کنار، املاک و اراضی را تملیک گرفته ویران می کردند زیرا که این نود دولتان از کار خلاف خوفی نداشتند.»
ویژگی برجستۀ آن دوران که مزدکیان را در گستراندن هر چه بیشتر اندیشه هایشان یاری داد، اختلاف سخت دربار و روحانیون زرتشتی بود. «در این زمان خودخواهی مغان به حد خودسری دینی رسیده بود. چنین وضعی به هیچ وجه به اصالت آئین زرتشت تعلق نداشت. قباد وجود مرد زبان آوری چون مزدک را که بنابر ایدئولوژی خاص خود هواخواهان بسیاری از مردم داشت مغتنم شمرده بر آن شد که به دست وی تعدیلی در ثروت عمومی و دفع طبقات به عمل آورد و به اصلاحات اجتماعی بپردازد، اما چون این اقدامات اصلاحی برای جامعه آن روز ایران بسیار زودرس بود در مقابل نفوذ موبدان و اشراف محکوم به شکست گردید.»
تشابه ثنویت مزدکی با دوگانگی مانوی
عقاید مزدک بر دو گانگی مانوی استوار است: روشنائی دانا و تاریکی نادان، به عبارت دیگر نیکی با عقل و بدی جاهل، این دو نیرو با هم در نبردند و چون روشنائی داناست سرانجام پیروز خواهد شد. وظیفه انسان مبارزه با بدی و کمک به روشنائی در نبرد او با تاریکی است. اهمیت مزدک در تبلیغ این فلسفه نیست، بلکه درخشش و فروغ او در به کار بستن این فلسفه در زندگی روزانه و اجتماعی مردم است که به آن روح و زندگی می بخشد. کریستن سن می گوید: «درست دین که شریعت بوندس زردشت (فسائی) و مزدک باشد در واقع اصلاحی در کیش مانی محسوب می شده است و مثل کیش مانی این آیین هم آغاز کلام را بحث در روابط اصلین قدیمین، یعنی نور و ظلمت، قرار می داد. تفاوت آن با عقائد مانی در این بود که می گفت حرکات ظلمت، ارادی و از روی علم قبلی نبوده بلکه علی العمیاء بر حسب صدفه و اتفاق جنبشی داشته است بر خلاف اصل نور که حرکاتش ارادی است، بنابراین اختلاط و آمیزش تیرگی و روشنایی که عالم محسوس مادی از آن پیدا شده، بر خلاف تعالیم مانی، نتیجه نقشه و طرح مقدمی نبوده و بر حسب تصادف وجود یافته است. پس در آیین مزدک برتری نور خیلی بیش از کیش مانی مؤکد بوده است.»
تفاوت آیین های مزدکی و مانوی
اما با وجود این همانندی ها که میان آیین های مزدکی و مانوی دیده می شود، هم تراز دانستنشان گمراه کننده است. زیرا یک اصل اساسی در آن دو بس متفاوت می نماید: مانی نور را در این جهان اسیر ظلمت می دانست و معتقد بود که حرکات اهریمن آگاهانه است; حال آن که مزدکیان می اندیشیدند که نور بر ظلمت غالب آمده و حرکات اهریمن نیز از روی علم قبلی یا ارادی نبوده است. مهم ترین منبعی که ما را از عقاید مزدکیان مطلع می سازد، روایت شهرستانی در کتاب الملل و النحل است. او می نویسد: «قول مزدکیه موافق قول اکثر مانویه است: در کونین و اصلین. الا آن که مزدک گوید که افعال نور به قصد و اختیار است و افعال ظلمت به خبط و اتفاق، و نور دانای صاحب حس است و ظلمت جاهل نابینا است، و مزاج بر خبط و اتفاق است، نه به قصد و اختیار، و خلاص نور از ظلمت هم به خبط و اتفاق است نه به اختیار، و مزدک مردم را از دشمنی و کارزار کردن و نزاع کردن با هم منع می کرد و چون بیشتر نزاع مردم به سبب مال و زنان بود، زنان را حلال گردانید و اموال را مباح کرد و تمام مردم را در مال ها و زنان شریک ساخت، چنان که در آب و آتش و علف شریک می باشند.»
این گونه، هرچند سرآغاز مباحث کلامی مزدکیان مشابه مانویان است و با بحث رسالت آدمی در نجات ذرات نور از چنگال تاریکی شروع می شود، لیکن مزدکیان بر خلاف مانویان، با همان خوش بینی ای به این امر می نگریستند که اساس دین زرتشت بر آن نهاده شده بود.
در نتیجه، اگرچه مانند مانویان، به زهد تمایل داشتند، اما از آنجا که نوع نگاهشان به جنگ نور و ظلمت فرق می کرد، نجات این جهانی را ممکن می دانستند. درست به همین دلیل بود که باورهای مزدکی عاقبت صبغه ای اجتماعی یافتند، در حالی که مانی گری در حوزه نجات فردی باقی ماند: «به عقیده مزدک چون علت اصلی کینه و ناسازگاری، نابرابری مردمان است، پس باید ناچار عدم مساوات را از میان برداشت، تا کینه و نفاق نیز از جهان رخ بربندد.» همچنین باید دانست که پرهیز از خوردن گوشت را نمی توان شاهدی بر وجود همانندی میان دین مانوی و آیین مزدکی دانست یا آن را مغایر با تعالیم زرتشت دانست، زیرا پرهیز از خوردن گوشت حیوانات، در میان مزدیسنان سنتی سابقه ای کهن دارد؛ مثلا موبدی چون آذرباد مهراسپندان که به دینی ثنوی را مدیون او می دانند، در اندرزنامه خود سفارش کرده که: «از گوشت گاوان و گوسفندان خوردن، سخت پرهیز کنید که تان ایدر (در این جهان) و آن جا (آن جهان) آمار سخت بازخواست سخت) بود.»
به سخنی دیگر، هرچند اگر قضاوت بر ظاهر شود، آموزه های مزدک همانند باورهای مانوی می نماید، لیکن مبنای نگرش آن بس تفاوت دارد: دیانت مانی در نجات ذرات نور از چنگ ذرات ظلمت، به ریاضت فردی تکیه می کرد، در حالی که نوع نگاه مزدکی، به آسانی متوجه نجات جمعی هم می شد. بنابراین، هم تراز نمایاندن دین های مانی و مزدک، ساده کردن بیش از اندازه موضوع است: مزدک یک اصلاح طلب در درون جامعه موبدان بود و می خواست تا در چارچوب دین کهن ایرانی، مردم را به سوی چیزی بخواند که معتقد بود واقعیت دین زرتشت است. لذا خطاست اگر گمان کنیم که آیین مزدکی تداوم دیانت مانی بوده است.