تقسیمات امپراطورى و حکام و رؤساى محلى
به طور کلى «امپراطورى اینکا به چهار استان بزرگ تقسیم مى شد. این چهار ناحیه یاتاو آنتین سویو به نام هاى «چینچاىسویو Chinchay Suyu» (شمال)، «کونتى سویو Kunti Suyu» (جنوب)، « کویا سویو Colla Suyu» (غرب ارتفاعات تى تى کاکا) و «آنتى سویر Anti Suyu» (شرق) بود که هر منطقه توسط یک «آپو Apu» یا در واقع نوعى نایب السلطنه اداره مى شد. آپو معمولا برادر اینکاى بزرگ بود. مناطق مختلف این چهار قسمت را «توکریکوک Toqrikuq» ها یا حکامى از خاندان سلطنتى اداره مى کردند. پس از توکریکوک نوبت به «کوراکا Curaca» یا رئیس محلى مى رسید و رؤسایى که حوزه مأموریتشان بیش از (1000) خانوار را در بر مى گرفت. آنها هر سال به دربار راه مى یافتند تا اینکا را از اوضاع با خبر کنند. این تقسیم بندى به همین ترتیب ادامه مى یافت تا به رئیسى مى رسید که فقط مسئول پنج خانوار بود. امپراطور براى تسلط بیشتر بر نواحى مختلف فرستادگانى را به مناطق مختلف گسیل مى داشت تا همه چیز را گزارش کنند. انتخاب نایب السلطنه ها و فرمانداران با اینکاى بزرگ بود و سپس آنان زیردستان خود را بر مى گزیدند. دهقانان نیز به «آیوAyllo» (الیو) تقسیم مى شدند و خود را از یک تبار مى دانستند و به هنگام ازدواج درون همسرى را مراعات مى کردند». در میان سرخ پوستان جدایى میان طبقات مردم، اعم از طبقه شاه، اعیان و اشراف و طبقه سوم شامل خدمتکاران و بردگان، بسیار شدید بوده است، به طورى که این تقسیم بندى در بسیارى از افسانه هاى ایشان نیز راه یافته بود؛ به طور مثال چیموها آفرینش انسان را به چهار ستاره نسبت مى دهند که دو ستاره، شاه و درباریان و مردم طبقات ممتاز را آفریدند و دو ستاره دیگر بدون برخورد و یا تقلید، به تنهایى مردم طبقه سوم را خلق کردند. و این افسانه کاملا تمایز بین انسان ها را از لحظه آفرینش بازگو مى کند.
آفرینش و ایزدان اینکایى
بنابر افسانه ها و عقاید اینکاها، ایزد خورشید دو فرزند خود به نام هاى «مانکوکاپاک» و «ماما اوکیو» را به زمین مى فرستد تا مردم را که در جهل و نادانى و به صورت بدوى مى زیستند، تعلیم تمدن و فرهنگ دهند. این دو فرزند ایزد خورشید بعدها در زمین ازدواج کردند و از خود نسلى به جاى گذاشتند که همانا نژاد اینکاهاست. در کیهان شناخت اینکایى، جهان به ادوارمتعددى که با رویدادهاى شوم از یکدیگر جدا و هر یک متفاوت از دیگرى بود، تقسیم مى شد. اولین جهان، دنیاى مردمان «ویراکوچا» بود که با جنگ ها و رویدادهاى ناگوار پایان گرفت وحتى اشیا علیه انسان ها به شورش برخاستند. دومین جهان، دنیاى انسان هاى مقدس و زمانى بود که آفتاب از راه پیمایى به تنگ آمد و این جهان به پایان رسید. سومین جهان، دنیاى انسان هاى وحشى بود که با طوفانى پایان یافت و چهارمین جهان یا دنیاى جنگجویان را فاجعه اى طبیعى نابود نکرد، بلکه فساد و انحطاط و شهوترانى مردم باعث نابودى آن شد. آن گاه بنیانگذار دودمان اینکا موجب آغاز پنجمین (دوره) جهان شد. یکى از وجوه مشترک فرهنگ دینى اینکایى و آزتکى، وجود نشانه هایى از اندیشه هاى یکتاپرستى و دورى از پرستش خدایان متعدد و شرک، در میان قشر روشنفکر این دو تمدن بوده است. به موجب این اندیشه ها همه جهان هستى و طبیعت و موجودات آن، آفریده نیرویى نادیدنى و خدایى توانا و یگانه موسوم به «ویراکوچا» است، که در لغت به معنى «آسمان نشین»، یا کسى را گویند که مقیم آسمان هاست. سرودى درباره و یراکوچا، ایزد آفریننده و ستایش وى میان متألهین و روشنفکران پرویى وجود داشت که متأسفانه از سراینده آن هیچ اطلاعى در دست نیست، این سرود عبارت است از: اى «ویراکوچا» اى خداوندگار جهان، که کاملى، و زمانى مرد و زمانى زن هستى. و سرانجام بدانها باز خواهى رسید. هر چه که هست و هر چه که خواهد شد، اراده توست. تو فرمانرواى دلهایى، تو خداوند نسل هایى، آیا جاودانگى را موجودیتى هست ؟و آیا مى توان منزلگه تو را در بیکران باز شناخت؟ هر گاه از ما دورى، به کجایى؟ آیا در فرازین گاه آسمان ها مأوا دارى؟ و یا در فرودین زمین ها مسکن گرفته اى؟ اى صاحب نشان خداوندى، آواى مرا بشنو، که چسان فرودین است. از بارگاه مینوى که معلق فراز آسمان هاست، از ژرفاى دور دریاها، از هر جایگه که هستى، تو اى آفریننده دنیا، اى خالق بزرگ آدمیان، اى خداى خدایان، تنها به تو، با دیدگانى فرو افتاده، و تو خود بدانها آگاهى دارى؛ اینک سرود مرا بشنو، اى خداوندگار راستین، بگذار تا من از برگزیدگان تو باشم، دل آزرده مباش از اندوه فراوان من و از مرگ زود رس من. بیا به سوى من اى خداوندگار بزرگ، به فراخناى بهشت، اى خداى زمین، اى آفریننده همه چیز، اى هستى بخش بشر، همواره در ستایش و نیایشت استوار خواهم بود. شیدا و مدهوش، با دیدگان فروزانم، که در سایه مژگانم پنهان است، و با آرزوى شناسایى تو، به تو روى مى آورم که تو را بشناسم، و توانایى ات را درک نمایم. اى خداوندگارى که ناظر کردار من مى باشى، اى آفریدگارى که مرا مى شناسى، آفتاب و ماه، شب و روز، بهار و زمستان، جملگى گذرانند، و این بیگانه از مشیت تو نیست، آنها از جایگاه هاى شناخته خود، به سوى هدفگاه خویش روانند، و من تو را مى جویم، و بر آنم که همواره زیبایى و شکوه تو را بنگرم. همچون رودخانه، آرام و خروشان، همانند بهار تندرو و شکوفان، از تو اى خداوندگار من، آرامش و صفا مى طلبم. پاى بسته و دستى پرنیاز، به بخشایشت امیدوارم، دستم بگیر و یارى ام ده، اى پروردگار من. ناله خروشان را بلند مى کنم، تا چون غبارى به آستانت نرم بنشیند، با فراخوانى جمله نیروهایم، مدح و ثنایت مى کنم، اندیشه ام جمله به توست، تا تو چه خواهى، تا فرازین کارهایم آن را انجام دهم، از آن پس شاد و مسرور خواهم بود، از آن پس آسوده خیال خواهم زیست.
مهم ترین فرشتگان ایزد آفریننده
بنابر عقایدى که در باب آفرینش این ایزد آفریننده موجود است، در آغاز هیچ چیز وجود نداشت. نه هوایى بود و نه آب و خاکى، و نه زمین و آسمانى. در خلاء و بى رنگى ویرا کوچا ابتدا خود را آفرید؛ یعنى اول خود را نمودار ساخت و پیدایى داد. آن گاه خورشید را در آسمان آفرید و وى را گرامى داشت تا در زمین زندگى و حیات پدید آورد. پس از آن آب ها و گیاهان و ماه و ستارگان و همه چیزهاى دیگر را خلق نمود و چون از این امور فارغ گشت، سرانجام انسان را آفرید. ویراکوچا ایزد آفریننده همچنین داراى فرشتگانى نیز بوده است که مهم ترین آنها: «کان Can» و «اى یا Illa» (ایلیا) به معنى نور، و «تیک سى Ticsi» به معنى پیدا کننده، و «پاچایاچاچى Pachayachachi» و «پاچاکاماک Pachacamac» که به مفهوم پاک و مقدس مى باشد. البته پاچاکاماک در میان بعضى از قبایل به عنوان ایزد آفریننده و خداى حرارت و روشنى محسوب مى شد. روایت دیگرى مبنى بر این است که ویراکوچا، آفریننده خورشید، ماه و ستارگان، آسمان و زمین را آفرید، ولى همه جا در تاریکى بود. بعد انسان هاى غول پیکرى ساخت و به آنها جان بخشید، ولى به او توهین کردند. پس او بعضى از آنها را نابود و بعضى را به به مجسمه هاى بزرگ «تیائو آناکو» بقیه بر اثر طغیان آب غرق شدند. سپس خورشید و ماه را از جزیره دریاچه تى تى کاکا به آسمان برد و در تیائو آناکو انسان ها را به اندازه کنونى خود از گل ساخت. مدل لباس آنان را نیز بر بدن آنها تصویر کرد. سپس زبان هاى مختلف، آداب و سنن مختلف به آنها آموخت تا آنان را به زمین فرستد. ویرا کوچا راه شمال را به آنها نمود، ولى چون به صورت گدایى سر راه آنان سبز شده بود، بسیارى از آنان از گفته هایش پیروى نکردند. حتى مى خواستند او را سنگسار کنند. آن گاه وى از آسمان آتش بارید و انسان ها طلب بخشایش کردند. او آنان را بخشید. ویراکوچا به کوسکو و از آن جا به اکوادور رفت و در ساحل «مانتا Manta» به دریا زد و رو به سوى مغرب نهاد. به نظر مى رسد که ویراکوچا از ابتدا براى آفریده هایش وظایفى معین کرده است. حتى صور فلکى نیز وظایفى داشتند. هفت برادران مراقبت از بذر مزارع را به عهده داشت و صورت فلکى بربط که شباهتى به لاما نیز دارد، مراقب احشام بود. او پس از آن که خواست خویش را بر آورده کرد به دریا زد و در افق به سوى آفتاب پیش رفت.
در نیایشى وى را آفریدگار بزرگ و فاتح همه چیز خوانده اند: اى کهن ایزد، ایزد سرزمین ها که همه چیز را آفریدى و برپا ساختى گفتى: مرد باید و زن بایداى صانع آفریدگار. فاتح همه چیز، کجایى؟ چه مى گویى ؟سخن گوى و بیا، اى راستین فرازها و فرودها، اى توان آنچه هست! تنها آفریننده جهان! ده ها بار با چشمان داغدارم تو را مى ستایم. اى رودها، آبشارها، پرنده ها، نیروى خود را به من دهید، یارى کنید تا با صداى شما، با آرزوهاى شما فریاد برآورم، چون همه چیز را به یاد آوریم، شادمان و سعادتمند باشیم. و بدین سان آکنده از غرور رهسپاریم». به جز ویراکوچا، مى توان از «ماما کییا Mama Quilla» الهه ماه، خواهر و همسر خورشید و یا مادر ماه کچوا زبانان و الهه گاه شمارى نام برد.
ایزدبانوی پاچاماما
یکى دیگر از خدایان، ایزدبانویى بود موسوم به «پاچاماما Pachamama» که درون زمین مى زیست. وى ایزد بانوى زمین و منشاء حاصل خیزى است و هنوز از طرف کچوا زبانان پرستش مى شود. وى نماد زمین و بخشنده محصول مزارع و حیوانات مفید است. از هر نوشیدنى چند قطره اى به عنوان قربانى براى وى بر زمین مى ریختند و جشنهاى بسیارى برپا مى کردند. «پاچاکاماک» یکى دیگر از خدایانى است که قبایل مطیع اینکا مى پرستیدند و اینکاها نیز وى را پذیرا شدند. وى ایزدى آفریننده بود که با وجود نام کچوایى خود قابل قیاس با ویراکوچا نیست. این ایزد کهن در اصل ایزد آفریننده ساکنان ساحل پرو بوده است. علاوه بر این خدایان، ساحل نشینان پرو هم چنین ایزدى موسوم به «ماماکوچا Mamacocha» (مادردریا) داشتندکه ایزد بانوى ماهیگیران بود. درمیان اینکاها، رعد و برق، قوس و قزح یا رنگین کمان نیز از فرشتگان خداى خورشید محسوب مى شدند. عامه مردم بر این اعتقاد بودند که اینان فرزندان خورشیدند که در آسمان ظاهر شده و موجب نعمت و برکت و عشق مى گردند. میان خورشید و این فرشتگان روابط بسیار نزدیک و دوستانه اى وجود داشته و مطابق برخى از روایات، این ایزدان که از جمله فرزندان خورشید به شمار مى رفتند، از طرف پدرشان مأمور آسایش بخشى و راحتى مردمان بوده اند.
نقش آتش
آتش نیز یکى از بزرگ ترین خدایان بود که حضورش در معابد دیگر ایزدان، از ضروریات محسوب مى گشت. در هر جشن و مراسم عبادت ایزدان و ایزد بانوان، آداب ویژه عبادت آتش وافروختن و خاموش کردن آن بجا آورده مى شد. علاوه بر خدایان اصلى در هر منطقه تعدادى بت یا در واقع «اوآکا Huaca» (واکا) وجود داشت که مقدس به شمار مى رفت. هر محلى که با اینکا رابطه نزدیک داشت نیز نوعى اوآکا به شمار مى رفت. به طور کلى آنچه امپراطور لمس مى کرد، به خاطر خصلت الهى آن به تابو بدل مى شد. هر گاه محل جدیدى فتح و اوآکاى جدیدى نیز پدید مى آمد، دهقانان با خوشحالى آن را پذیرا مى شدند. اگر کسى از چنین محلى مى گذشت چند برگ کوکا در آن جا مى نهاد و یا سنگى مى گذاشت. محل هایى که اوآکا بود با کپه سنگ مشخص مى شد. اگر هیچ نداشت چند موى ابرو و مژه اش را پیشکش مى کرد. در نزدیکى بسیارى از اوآکاها نیز پناهگاهى بود که کاهنى در آن مى زیست. حتى فکر مى کردند که بدن خشک شده مردگان قدرتى جادویى دارد و آن قدرت به مردمى که هنوز زنده اند، مى تواند کمک کند. به طور کلى هر چیز بیگانه و عجیبى داراى قدرتى جادویى بود، حتى براى مثال سنگى که سوراخى داشت، یک اوآکا به شمار مى رفت».