آیین هندو چیست؟
واژه «هندوئیزم» اشاره به سنت دینى پیچیده اى است که از چند هزار سال قبل در شبه قاره هند تکامل یافته و اکنون به صورت اعتقادات و مناسک به غایت متنوع بیش از650 میلیون نفر درآمده است. صرف نظر از جوامعى از هندوان مهاجر در سرزمین هاى همسایه، مکان هایى همچون بالى، جنوب غربى آفریقا و سواحل دریاى کارائیب (که همه بر روى هم فقط ده درصد کل جامعه هندو را تشکیل مى دهند)، بقیه در خود هند به سر مى برند، و درآن جا چهارپنجم جمعیت را شامل مى شوند. آیین هندو چنان از درون متنوع است که تنها راه قابل قبول براى معرفى آن نگاه بیرونى و با اشاره به مردم و مکان ها است. اصطلاح هندو، در اصل واژه اى فارسى براى نامیدن سرزمین هند است. سرزمین هند براى آیین هندو اهمیتى حیاتى دارد؛ جغرافیاى مقدس آن با سفرهاى زیارتى و دیگر مراسم عبادى کرامت یافته و با محتواى اسطوره ها و کتب مقدس عجین گشته است.
علل تکامل دین هندو
دو سبب عمده وجود دارد که آیین هندو را یک سنت دینى در حال تکامل دانست و نه دینى بسیط و متمایز، به مفهومى که معمولا از اصطلاح دین فهم مى شود.
نخست این که آیین هندو فقط کمى از اوصاف مورد انتظار از یک دین را در خود دارد؛ نه بنیانگذارى دارد و نه پیامبرى. نه مبتنى بر عقیده است و نه آموزه و اعتقادى جزمى یا عمل خاصى در آن اصالت دارد. نه نظامى الهیاتى است و نه یک آیین بسیط اخلاقى. مفهوم خدا در آن محوریتى ندارد، هیچ متن خاص یا اثرى که به تنهایى حجیت داشته باشد ندارد، و بالاخره این که، سازمان روحانیتى بار آن را بر دوش نمى کشد. بنابراین، مشکل بتوان آیین هندو را در زمره دین متعارف قلمداد کرد.
سبب دوم براى این ترجیح، رنگ به رنگ شدن فوق العاده آیین هندو در طول تاریخ وهمچنین تنوع بیش از حدى است که هم اکنون در آن مى یابیم. البته از تعجب ما کاسته خواهد شد اگر به یاد آوریم که آیین هندو در طول چند هزار سال به مثابه جریان اصلى تحولات دینى در شبه قاره اى غول آسا بوده است، و در این زمان طولانى مورد تهاجم اقوام و فرهنگ هاى گوناگونى قرار گرفته است. شبه قاره هند فقط پهناور نیست بلکه از تنوع سرزمینى نسبتا زیادى نیز برخوردار است. به لحاظ جغرافیایى، یعنى از جهت زمین، آب و هوا، منابع طبیعى و غیر آن، هر منطقه با دیگرى متفاوت است، و همچنین، به لحاظ نژاد شناختى، یعنى کثرت و تنوع نژادها، فرهنگ ها، و گوناگونى زبان ها، به غایت ناهمگون است.
ساختار در حال تکامل آیین هندو
ساختار آیین هندو به دو جهت در تکامل بوده است؛ یکى به سبب نوآورى ها و تحولاتى که در خود سنت رخ مى داده، و دیگرى به یمن تعامل و سازگارى با دیگر سنت ها و مذاهبى که خود در آیین هندو جذب مى شدند. این دو فرایند تطور و جذب، تنوع عجیبى از نظام هاى دینى، عقاید، و مراسم عبادى پدید آورده است. در این سوى این رنگین کمان فرهنگى و دینى فرقه هاى کوچک و بسیط بى شمارى هستند که شاید تنها دو یا سه دهکده را پوشش دهند. و در سمت دیگر، نهضت هاى دینى اصلى با میلیون ها پیرو و در گستره اى به وسعت تمام شبه قاره. این نهضت ها براى خود صاحب الهیات، اساطیر، و آداب و رسومى خاصند و به راستى مى توان هر کدام را براى خود دینى شمرد. این گونه است که مى توان فرقه هایى را یافت که تقریبا هیچوجه مشترکى با دیگران در ایمان خود ندارند، و نیز از همین رو است که نمى توان اعتقاد یا عمل فراگیرى را که همه هندوان بر آن وفاق داشته باشند یاد کرد. پس با وجود چنین تنوعى، چه چیزى آیین هندو را یک سنت دینى واحد مى سازد و نه ائتلافى از سنت هاى متفاوت؟ خاستگاه مشترک هندى، تداوم تاریخى، احساس اشتراک در میراث فرهنگى، و پیوند قومى میان اجزاى مختلف؛ همه اینها عوامل مهمى هستند. اما همه اینها در خصوص آیین بودا، جینه، و سیک نیز صدق مى کند، چرا که آنها نیز از درون سنت هندو برآمده اند لیکن از آن جدا گشته و ادیان مستقلى را پدید آورده اند. اما نکته اساسى این جاست که هندوها تصدیق مى کنند که آیین هندو یک دین است. هرگاه هندویى کسى را، صرف نظر از تفاوتى که با او در اعتقاد و عمل دارد، یک هندو بداند، دارد همین را تصدیق مى کند. خودآگاهى هندویى، از هرچه برآمده است، بایستى داراى چنان ظرفیتى بوده باشد که علاوه بر تطورى که در اولین مواجهه هایش با بوداییان و جینه ها پیدا کرد، با اسلام و بعد با مسیحیت هم رودررو گردد و دست آخر هم به نحو قابل ملاحظه اى تحت فشار جریان ملى گرایى و استقلال طلبى سیاسى قرار گیرد. این خودآگاهى و هویت هندویى است که سبب مى شود آیین هندو، با وجود این که محتوایش تا آن حد مختلف است، به مثابه واحد دینى منحازى تلقى شود، و هم این است که آن را به نیرویى بالقوه و حایز اهمیت در عداد سایر ادیان جهان بدل ساخته است.
رویکردهاى مختلف به آیین هندو
اولین موردى که مى توان بر به کارگیرى واژه «هندوئیزم» در زبان انگلیسى شاهد آورد پس از 1829 است. این بدان معنا نیست که پیش از این زمان درباره عقاید و اعمال هندوها یا، به تعبیرى که در قرن هیجدهم از آنها مى شد، «جنتوها». کارهاى لغت شناسى و تنظیم و ترجمه متون دل مشغولى عمده و مداوم محققان بود. با وجود این، گستردگى مجموعه آثار دینى و فلسفى هندو سبب گشته تا برخى هنوز در صف پژوهیده شدن بماند. با این حال، حجم انبوه نوشته هاى دینى، که گاهى از آن به متون هندویى یاد مى شد، به پدید آمدن نگرشى نادرست نسبت به آیین هندو کمک کرد. بدون شک این آثار از اهمیت و اولویت برخوردارند. اما باید توجه داشت که آنها را عالمان نخبه دین، یعنى برهمنان، نوشته اند و لاجرم نمى تواند بیانگر اعتقادات و اعمال اکثریت هندوها در همه زمان ها باشد. به علاوه، اینها مجموعه منسجمى را تشکیل نمى دهند، بلکه در تنوع و تفاوت دست کمى از خود تاریخ آیین هندو ندارند. برخى نویسندگان به سبب تکیه بیش از حد بر متون، و در اثر غفلت از بستر شفاهى و شرایط بین الاذهانى که این متون از آن برآمده است تصویرى از آیین هندو به دست داده اند که گویى یگانه دغدغه آن پیمودن عرصه هاى ژرف تر معارف فلسفى و کلامى است.
مشاهده گران اولیه درتماس با واقعیات روزمره آیین هندو و نوشته هاى برهمنان و عقاید و اعمال آنان، که معرف راست باورى آیین هندو تلقى مى شد، بیشتر آنچه را مى دیدند عامیانه و خرافه مى انگاشتند. اما در این اواخر، تحقیقات قوم شناختى و انسانشناختى گام هاى مؤثرى را در جهت نزدیک ساختن این دو نگاه گمراه کننده برداشته است و تا اندازه اى توفیق یافته تا دو جنبه آیین را در یک کل واحد به نمایش گذارد. هرچند خود این فرایند نیز سبب دوگانه انگارى هایى در پاره اى موارد همچون «سنت بزرگ» و «سنت کوچک» شده است که در درازمدت ممکن است به همان نسبت مشکل آفرین باشد. مبلغان مسیحى به شدت نسبت به آنچه در هند مى دیدند منتقد بودند، هرچند هر کجا با جلوه اى از یکتاپرستى روبرو مى شدند از آن به عنوان گواهى بر جهانى بودن این پدیده استقبال مى کردند. هندوهاى غربى شده و تحصیل کرده، که مورد تحقیر مبلغان مسیحى بودند، فرصتى را که واژه تازه مطرح شده «هندوئیزم» براى تفسیر مجدد آیین هندو و ارائه آن به صورتى که مى پسندیدند به دست داده بود غنیمت شمردند، چرا که معلوم نبود این واژه دقیقا بر چه دلالت مى کند. آن گونه که بعد از این خواهیم دید، آیین هندو مى رفت تا به عنوان «قدیمى ترین و مادر همه ادیان» جلوه کند، و براى آن که بهترین ادیان باشد بایستى انعطاف پذیرترین آنها نیز معرفى شود. این اسطوره پردازى جدید با مفهوم شرق معنوى و غرب مادى قرین شد و این تصور را پدید آورد که گویى هیچ معنویتى در غرب نبوده و هیچ مادیتى به شرق راه نیافته است. آنچه این تصورات عامیانه تردیدآمیز را یارى مى داد تصور نادرست دیگرى بود که بر تغییرناپذیرى هند تأکید مى ورزید. اما در حقیقت آیین هندو و هند هردو با دو ویژگى تداوم و تغییر وصف مى شوند، و هیچ تصور بسیطى درخور چنین آیین پیچیده و برهم انباشته و چنان قاره پهناورى نیست. هنوز هم نوعى نسبیت در کاربرد واژه «هندوئیزم» حاکم است. کسى که نوشته ها را مطالعه مى کند به وضوح درمى یابد که به عدد نویسندگانى که درباره آیین هندو مى نویسند «هندوئیزم» وجود دارد. اخیرا یکى از فضلا اصطلاح «هندوئیزم» را قاطعانه مفهوم سازى فوق العاده نادرستى دانسته است که آشکارا با هرگونه فهم درخورى از نگرش دینى هندوها در تضاد است. از قضا ادله اى هم که اقامه مى کند تا حد زیادى مسموع است، هرچند بعید به نظر مى رسد با این روش ها بتوان مانع به کار رفتن آن واژه شد؛ از قرار معلوم این واژه ماندنى است.