در قسمت اول به بحث و بررسی ارتباط فعل انسان و خدا از دیدگاه متکلمان اشاعره پرداخته شد. در ادامه و در بخش های دوم و سوم به ترتیب به بررسی این نسبت در نزد متکلمان معتزله و امامیه پرداخته خواهد شد.
رابطه خدا و عمل انسان از دیدگاه عدلیه
عدلیه که همان گروه معتزله و امامیه باشند، موضعی را در این زمینه اتخاذ کرده اند که کاملا در مقابل اشاعره به طور خاص و جبرگرایان و جبراندیشان به طور عام است. ولی با این وجود هر دو گروه یکی نیستند و محتوای دیدگاه دو گروه عمیقا با یکدیگر تفاوت دارد. نقطه اشتراک آنها در پذیرش عدل الهی، نپذیرفتن دیدگاه اشاعره و در نهایت دیدگاه جبرگرایان و برخی از ادله است که هریک بر مدعای خویش اقامه نموده اند. ولی با این وجود آنها دو گروه هستند؛ معتزله و امامیه.
رابطه خدا و عمل انسان از دیدگاه معتزله
اندیشه ای که به آنها منسوب است این است که فعل انسان مخلوق خود اوست نه مخلوق خداوند. خدای متعال انسان را قادر بر افعالش خلق نموده و لذا فعل انسان یک فاعل دارد و آن خود انسان است و انسان در فعلش مستقل عمل می کند. شهرستانی در این باره می گوید: «و اتفقوا علی ان العبد قادر خالق لافعاله خیرها و شرها مستحق علی ما یفعله ثوابا و عقابا فی الدار الآخرة، الرب تعالی منزه ان یضاف الیه شر و ظلم و فعل هو کفر. معصیة لانه لو خلق الظلم کان ظالما»؛ «و اتفاق دارند بر آنکه بنده قادر است بر افعال خویش هم بر نیک و هم بر بد. و موافق کردار خود مستحق ثواب و عذاب می شود در آخرت. و حضرت حق تعالی شأنه منزه است از آنکه او را نسبت به ظلم و شر و فعل کفر و معصیت کند؛ زیرا که اگر ظلم بیافریند، ظالم باشد.» (الملل والنحل، ص35)
معانی خلق فعل توسط انسان در نزد معتزله
در عبارت فوق اتفاق معتزله بر خلق نقل شده که معتقدند انسان خالق افعال خود است. برخی نیز به کلمه خلق توجه کرده و اظهار داشته اند که متقدمان معتزله در این زمینه از الفاظی چون موجد و مخترع استفاده می کرده اند، ولی جبائی و اتباعش استعمال کلمه خلق را نیز روا دانسته و گفته اند انسان خالق افعال خود است. (جهانگیری، محیی الدین ابن عربی، ص113 ـ 114)، همچنین در پیرامون کلمه خلق چنین توضیح داده می شود: «معنی (الخلق) عندهم، لیس هو «الاختراع» و «الابداع» علی غیر صورة و مثال سابق، و لا الایجاد من العدم انما هو وقوع الفعل «من فاعله مقدرا، معنای خلق در نزد معتزله اختراع و نوآوری به گونه ای که مثال سابق نداشته باشد یا از عدم ایجاد شده باشد، نیست ...، بلکه وقوع فعل از فاعل است آن گونه که مقدر شده است.» (عماره، المعتزلة و مشکلة الحریة، ص78 ـ 79.)
از قاضی عبدالجبار کلمه «احداث» نقل شده است: «و فی مسئله افعال العباد یذهب القاضی عبدالجبار شأنه شأن کل المعتزله الی ان افعال العباد محدثه منهم وانهم هم المحدثون لها، ترجمه: در مسئله افعال عباد، قاضی عبدالجبار همانند دیگر معتزلیان بر این عقیده است که افعال بندگان به واسطه آنان به وجود می آید و آنها خود پدید آورنده آنهایند.» (بدوی، مذاهب الاسلامیین، ص449)، «اتفق کل اهل العدل علی ان افعال العباد من تصرفهم وقیامهم وقعودهم حادثه من جهتهم؛ وان الله جل و عز اقدرهم علی ذلک ولافاعل لها ولامحدث سواهم؛ وان من قال ان الله، سبحانه، خالقها و محدثها، فقد عظم خطؤه؛ اهل عدل اتفاق دارند بر اینکه افعال بندگان که عبادت باشند از تصرفات و نشست و برخاست شان حادث از ناحیه بندگان هستند و خدای عزوجل آنها را بر این کار قادر ساخته است. فاعل و محدثی برای آن افعال سوای بندگان کسی نیست. و اگر کسی بگوید که خالق و محدث آن افعال خدای سبحان است در اشتباه بزرگی افتاده است. (القاضی عبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید والعدل، المخلوق، ج8، ص3) و در ادامه می گوید: «اعلم ان المعتمد فی ان افعالهم لیست مخلوقة لله تعالی، ولاحادثة من جهته؛ بدان که معتمد و تکیه گاه در اینکه افعال بندگان مخلوق خدای متعال نیست و حادث از ناحیه او نیست چیزی است که ما در گذشته گفتیم...» (همان، ص177)
لاهیجی درباره نظریه تفویض فعل انسان در نزد معتزله می گوید: «مذهب دوم تفویض و آن اکثر معتزله است. آنها گویند: فعل ما مفوض به ماست بی مدخلیتی از غیر.» (لاهیجی، گزیده گوهر مراد، ص224 ـ 225) معتزله گویند: بنده مستقل است در ایجاد فعل خود بدون مدخلیت اراده واجب در فعل بنده. به گفته آنها خدای تعالی اراده فعل را به بنده مفوض گردانیده و به او وا گذاشته. (لاریجانی، سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص65 ـ 66).
ادله معتزله بر انتساب خالقیت فعل انسان به خودش
1- آنها اتفاق دارند که فعل انسان مخلوق خدا نیست و لذا به انسان تعلق دارد نه به ذات الهی، زیرا محال است که فعل واحد مفعول دو فاعل و مقدور دو قادر باشد.
2- معتزله اتفاق دارند که جهت تعلق فعل به انسان حدوث است نه کسب.
3- عقلای عالم معترف اند که فاعل مختار افعالش را با قصد و انگیزه انجام می دهد. اگر وقوع افعال مشروط به قصد فاعل و انگیزه های اوست، پس ناچار این فعل، فعل اوست نه غیر او و حتی خدا. (شرح الاصول الخمس، ص527 ـ 528)
4- اگر کسی قدش کوتاه یا بلند باشد نمی پرسیم چرا این گونه است و مدح و ذمش نمی کنیم، ولی اگر کسی کاری انجام داد به تناسب آن کار او را مدح و یا ذم می کنیم. این دلیل بر خالقیت ماست.
قاضی عبدالجبار در این باره رابطه تعلق مدح و ذم به افعال انسانی می گوید: «والذی یدل علی ذلک، (ان افعال العباد غیرمخلوقة فیهم، و انهم هم المحدثون لها)، ان نفضل بین المحسن و المسیء علی اساءته، و بین الحسن الوجه و قبیحه، فمحمد المحسن علی إحسانه ونذا لمسیء علی إساءته، ولاتجوز هذه الطریقة فی حسن الوجه وقبیحه، و لا فی طول القامه و قصرها، حتی لایحسن منا ان نقول للطویل لم طالت قامتک، و لا للقصیر لم قصرت؟ کما یحسن أن نقول للظالم لم ظلمت؟ و للکاذب لم کذبت فلولا ان احدهما متعلق بنا و موجود من جهتنا بخلاف الاخر، و الا لما وجب هذا الفصل، و لکان الحال فی طول القامة وقصرها کالحال فی الظلم و الکذب و قد عرف فساده، ترجمه؛ از چیزهایی که بر این مطلب (که افعال بندگان به واسطه آنان به وجود می آید و آنها خود پدید آورنده آنهایند)، دلالت می کند این است که ما میان نیکوکار و بدکار تفاوت می گذاریم در حالی که این تفاوت گذاشتن بین انسان خوش چهره و زشت رو و همچنین بین انسان کوتاه قد و بلند قد اصلا کار درستی نیست. نیکو نیست از ما که بگوییم چرا قدت بلند شده و یا به کوتاه قدی بگوییم چرا قدت کوتاه شده است. در حالی که حق داریم بگوییم: چرا ستم کردی و یا به دروغگویی بگوییم: چرا دروغ گفتی؟ بنابراین اگر یکی از این دو نوع کار مستند و متعلق با ما نبود و از جانب ما به وجود نمی آمد در حالی که نوع دیگر چنین نیست هرگز لازم نبود چنین تفاوتی بگذاریم. بلکه ستم و دروغ کوتاهی و یا بلندی قامت می بود، در حالی که نادرستی این امر روشن شده است. (قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمس، ص223)
5- با قائل شدن به قول مخالف (قول اشاعره)، دیگر بین بدکار و نیکوکار تفاوتی باقی نخواهد ماند و مدح و ذم و ثواب و عقاب همگی مرتفع خواهد شد. با فرض اخیر، حجت و دلیلی به وسیله پیامبران برای کافران ثابت نخواهد شد و همچنین امر به معروف و نهی از منکر جهاد علیه کفار قبیح خواهد شد.
مدعای قرآنی معتزله بر تفویض فعل انسانی
عبدالجبار مدعای گروه معتزله را به قرآن کریم نیز مستند می کند: «ان جمیع القرآن یشهد علی ما قلناه ویؤذن بفساد مذهبهم لان جمیع القرآن او أکثر یتضمن المدح و الذم و الوعد و الوعید، و الثواب و العقاب فلو کان هذه التصرفات من جهة الله تعالی مخلوقة فی العباد لکان لایحسن المدح و لا الذم و لا الثواب ولا العقاب، لان مدح الغیر وذمه علی فعل لا یتعلق به لایحسن؛ سرتاسر قرآن بر آنچه گفتیم گواهی می دهد و از نادرستی اندیشه آنان حکایت دارد؛ زیرا همه قرآن یا بیشتر آن دربردارنده اموری چون مدح و ذم، ثواب و عقاب و وعد و وعید است. بنابراین اگر افعالی که بندگان انجام می دهند از جانب خداوند در آنان خلق شده بود نه مدح و ذم حسنی داشت و نه ثواب و عقاب پسندیده بود؛ زیرا هرگز مدح و یا ذم کسی بر فعلی که به او تعلقی ندارد پسندیده نیست.» (بدوی، مذاهب الاسلامیین، ص454) بدین جهت وی آیات زیادی می آورد که فقط با انتساب فعل به انسان معنا پیدا می کند.
نتیجه
نتیجه ای که گروه معتزله گرفته اند این است که: «ان افعال العباد لایجوز ان توصف بانها من الله تعالی و من عنده و من قبله و ذلک واضح؛ فان افعالهم حدثت من جهتهم و حصلت بدواعیهم و قصودهم، استحقوا علیها المدح و الذم و الثواب و العقاب فلو کانت من جهته تعالی او من عنده او من قبله لما جاز ذلک فاذن لایجوز اضافتها الی الله تعالی الا علی الضرب من التوسع و المجاز؛ انسان در افعال اختیاری خود به سبب انگیزه های مختلف که دارد مستقل عمل می کند و در واقع افعال اختیاری انسان به خود انسان واگذار شده است. بدین جهت است که او استحقاق مدح و ذم و استحقاق ثواب و عقاب را پیدا می کند.» (شرح الاصول الخمس، ص527 ـ 528.)
(ادامه دارد ...)
(در بخش اول به بررسی خدا و فعل انسانی در نزد اشاعره پرداخته شد و در قسمت دوم به بررسی این مطلب در نزد معتزله اشره شد در قسمت سوم به بررسی این مسئله در نزد امامیه پرداخته می شود.