حقیقت وجود آدمی یعنی روح از چنان قداست و شرافتی برخوردار است که خداوند آن را به خود نسبت می دهد. یکى از ویژگیهاى انسان که به او شرافت و عظمت خاصى بخشیده این است که خداوند او را در نیکوترین وجه و زیباترین ترکیب آفریده، و در او از روح خود دمیده است: «الذى احسن کل شىء خلقه و بدا خلق الانسان من طین* ثم جعل نسله من سلاله من ماء مهین* ثم سواه و نفخ فیه من روحه؛ او کسى است که هرچه را آفرید نیکو آفرید و آغاز آفرینش انسان را از گل قرار داد، سپس نسل او را از عصاره اى از آب ناچیز و بى قدر خلق کرده بعد اندام او را موزون ساخت، و از روح خویش در وى دمید.» (سجده/ 7- 9) مطلب مزبور خود گویاى این واقعیت است که گر چه انسان از نظر (مادى) از (خاک تیره) و یا از (آب بى مقدارى) به وجود آمده ولى از نظر (معنوى و روحانى) حامل (روح الهى) مى باشد به گونه اى که انسانیت و اصالت او وابسته به آن است.
به عبارت دیگر، همین روح دمیده شده در آدم است که او را سزاوار تقدیس و تکریم فرشتگان گردانید. انسان با برخورداری از روح یا نفحه الهی، قدرت علمی نامحدود و نیز قدرت تربیت پذیری نامحدود دارد، تا جایی که می تواند اسماء و صفات خداوند را در خود ایجاد و مستقر کند و مراتب کمال و تقرب به خدا را یکی پس از دیگری طی کند و آینه و مظهر کامل صفات خداوند شود. این همان مقام خلیفه اللهی است که انسان برای وصول به آن خلق شده است. همان طور که در آیه 72 از سوره مبارکه ص آمده، خداوند در جریان تکمیل آخرین مرحله از مراحل وجودی انسان فرمود: «نفخت فیه من روحی؛ از روح خودم در او دمیدم.» روح انسان را به خودش نسبت می دهد و این نسبت، شدت اتصال و ارتباط انسان با خداوند و نیز شرافت انسان را می رساند.
نیز در ادامه بیان همین جریان خطاب به ملایکه فرمود: «فقعواله ساجدین؛ همگی برایش سجده کنید.» (حجر/ 29) همه ملایکه بدون استثنا به او سجده کردند و ابلیس که در بین ملایکه بود. به او سجده نکرد و خداوند از ابلیس درباره علت عدم سجده اش به آدم چنین سؤ ال می نماید: «قال یا ابلیس ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدی؛ ای ابلیس چه چیز تو را منع کرد از اینکه به چیزی که با دستهای خودم آن را آفریدم سجده کنی.» (ص/ 75) کلمه با «دستان خود آن را خلق کردم» حکایت از اهمیت انسان و خلقت او می کند.
مرحوم علامه طباطبایی در این باره می فرماید: «اینکه در این آیه خلقت بشر را به دست خود نسبت داده و فرموده "چه مانعت شد از اینکه برای چیزی سجده کنی که من آن را با دستهای خود آفریدم" به این منظور بوده که برای آن شرافتی اثبات نموده، بفرماید: هرچیز را به خاطر چیز دیگر آفریدم، ولی آدم را به خاطر خودم. همچنان که جمله "و نفخت فیه من روحی؛ از روح خودم در او دمیدم" نیز این اختصاص را می رساند. اگر کلمه "ید" را تثنیه آورد و فرمود: "یدی" (دو دستم) با اینکه می توانست مفرد بیاورد برای این است که به کنایه بفهماند: در خلقت او اهتمام تام داشتم؛ چون ما انسانها هم در عملی هر دو دست خود را به کار می بندیم که نسبت به آن اهتمام بیشتری داشته باشیم.»
خداوند دمیده شدن روح خود در انسان را که همان دمیده شدن روح انسانی است، مرحله ای جدید در تکامل خلقت او معرفی می کند و به خاطر این خلقت جدید و به وجود آمدن انسان به خود تبریک گفته و خود را "احسن الخالقین" می نامد. «ثم خلقنا النطفه علقه فخلقنا العلقه مضغه فخلقنا المضغه عظاما فکسونا العظام لحما ثم انشاناه خلقا اخر فتبارک الله احسن الخالقین؛ انسان را به صورت نطفه ای گردانیده و در جای استوار (رحم مادر) قرار دادیم. آنگاه نطفه را علقه (خون بسته) و علقه را گوشت پاره و باز آن گوشت را استخوان و سپس بر استخوانها گوشت پوشانیدیم. پس از آن او را با خلقتی دیگر انشا نمودیم پس آفرین بر خداوند که بهترین آفریننده هاست.» (مومنون/ 14) نطفه انسان پس از طی چندین مرحله به موجود جدیدی تبدیل می گردد. زیرا در مورد آخرین مرحله از کلمه «انشا» استفاده کرد. انشا بر خلاف خلق یعنی ایجاد جدید و بی سابقه. خداوند به خاطر خلق آن مراحلی که انسان در داشتن آنها با حیوانات شریک است به خود تبریک نمی گوید. بلکه هنگامی به خود تبریک گفته و خود را «احسن الخالقین» می نامد که روح انسانی به جسم انسان تعلق می یابد. پس اگر خداوند با خلق انسان بهترین خلق کننده هاست، انسان نیز بهترین مخلوق است. این بهترین بودن انسان نسبت به سایر مخلوقات قطعا به خاطر جنبه ای است که حیوانات فاقد آن هستند.
اگر جنبه های ظاهری و بدنی برای انسان کمال بود، خداوند به خاطر آنها به خود تبریک نمی گفت چرا که حیوانات نیز نه تنها دارای این جنبه ها هستند، بلکه در قوای بدنی از انسان بسیار قویترند. بنابراین انسان دارای بعدی حیوانی است که در آن بعد با حیوانات مشترک است و آثار و کمالات حیوانات و به طریق اولی گیاهان و جمادات را از خود نشان می دهد. و نیز دارای بعدی فوق حیوانی یا انسانی است که انسانیت او و کمالات ویژه اش به این بعد بستگی دارد. فعالیت این بعد و غلبه آن بر جنبه حیوانی در زندگی بشر است که به او بر سایر موجودات برتری و شرافت داده است. به بعد حیوانی انسان، طبیعت و به بعد فوق حیوانی او فطرت گویند. بین این دو نیرو در انسان بر سر حاکمیت بر وجود او نزاع و کشمکش دایمی وجود دارد که نتیجه این نزاع هرچه باشد، شخصیت و سرنوشت انسان را تعیین می کند؛ یعنی اگر طبیعت بر وجود انسان حاکم شود، انسان فقط به سوی ارزشهای حیوانی و گیاهی متمایل می شود و چیزی جز آنها را نمی طلبد و در نتیجه فقط حیات حیوانی خواهد داشت.
اگر فطرت بر وجود او حاکم شود ارزشهای فوق حیوانی را می طلبد و بهره برداری او از کمالات حیوانی همسو با فطرتش می شود و طبیعت او در استخدام فطرتش قرار می گیرد. فقط در این صورت است که حیات انسانی خواهد داشت و برتر و اشرف از سایر موجودات است. در حیات انسانی، انسان هم از کمالات گیاهی استفاده می کند و هم از کمالات حیوانی؛ یعنی او نیز مانند دیگران که زنده به حیات انسانی نیستند، اهل زندگی و مشارکت اجتماعی است، همسرگزینی و مسکن گزینی می کند، کار و تلاش می کند، در سلسله مراتب اجتماعی شرکت و دخالت می کند، از زیباییها استفاده می کند و از لذتهای طبیعی و خدادادی بهره می برد و... ولی هیچ یک از اینها ارزش نهایی حاکم بر وجود او نیستند، بلکه وسیله ای در استخدام و اختیار فطرت و شکوفایی و رشد بعد فوق حیوانی او هستند.
انسان، برگزیده خدا در زمین، شایسته مقام (خلیفه اللهى)، برخوردار از مقام والاى علمى (علم اسماء)، متصف به شرافت ذاتى به نام (روح خدایى) است که در بر دارنده استعدادهاى لازم جهت رسیدن به بالاترین درجه تکامل و قرب الهى است. از این رو سزاوار چنان تعظیم و تقدیسى است که خدایش به فرشتگان فرمان سجده و کرنش در برابرش داد و فرمود: «و اذ قلنا للملا ئکه اسجدوا لآ دم فسجدوا الا ابلیس ابى واستکبر و ک ان من الک افرین؛ و هنگامى که به فرشتگان گفتیم بر آدم سجده (و کرنش) کنید، همگى سجده کردند، جز شیطان که سرباز زد، و تکبر ورزید (و به خاطر نافرمانى و تکبر) از کافران شد.» (بقره/ 34)
چنانچه از قرآن بر مى آید امر به سجده فرشتگان بر آدم، بعد از تکمیل آفرینش انسان و دمیده شدن روح در او صادر شده است (حجر/ 29 و ص/ 72) و همان طور که در بالا اشاره شد، این دلیل روشنى بر شرافت و بزرگى مقام انسان است، چون فرشتگان که خود مقربان درگاه ربوبى بودند، همگى موظف شدند که در برابر او سجده کنند، و هنگامى که یکى از آنان یعنى شیطان (کهف/ 50) با آن همه سوابق بندگى و منزلتى که نزد خدا داشت، از فرمان سجده سرپیچى کرد، یکباره از مقام خود سقوط کرده، و از درگاه الهى براى همیشه رانده شد. (حجر/ 43) با توجه به اینکه منزلتهاى برشمرده براى حضرت آدم منحصر در او نبوده و شامل همه کسانى که این مقامها را احراز کرده باشند، مى شود. این فضیلت (مسجود فرشتگان) نیز منحصر به حضرت آدم نبوده، و هر کس از فرزندان وى که داراى این منزلتها باشند، و یا از طریق شکوفا کردن استعدادهاى خود به این مقام والاى (انسان کامل) نایل آید، شامل این فضیلت مى شود. این حقیقت از آیه 11 سوره اعراف به خوبى استفاده مى شود.
همه پدیده های آسمانی و زمینی برای او آفریده شده اند و همه مواهب و نعمتهای مادی و معنوی در خدمت اویند تا با استفاده از آنها به اهداف متعالی و کمال زندگیش دست یابد.
انسان علاوه بر کرامت ذاتی، می تواند کرامت اختیاری کسب کند و با انتخاب برتر خود، راه دین داری و خداپرستی را برگزیند و از راه پرهیزکاری و تقوا و بندگی خدا به بالاترین منزلت انسانی (مقام انسان کامل) و قرب الهی برسد؛ همچنان که راه ترک دین داری، کفر ورزی، فساد اخلاقی و انحطاط روحی نیز به رویش گشوده است. انسان در نگاه اسلام و قرآن، دارای کرامت و شرافت ذاتی است. به گونه ای که خداوند پس از آفرینش چنین موجود شریفی به خودش آفرین می گوید! بزرگ ترین و مهم ترین مظاهر کرامت ذاتی انسان که او را اشرف مخلوقات کرده و از همه موجودات آسمانی و زمینی ممتاز ساخته است، برخورداری او از دو صفت عقل و اراده و اختیار است.
علامه طباطبایی درباره نقش عقل در انسان می گوید: «عقل و قوه اندیشه برخاسته از روح خدایی است که منشاء کارهای فوق العاده و ممتاز است و انسان می تواند در پرتو توانایی های ذهنی و استعداد فراگیرش به معارف بلند الهی دست یابد و راه سلطه بر جان و جهان را هموار کرده و به اصطلاح مام طبیعت را مسخر و مطیع خویش گرداند.» یکی دیگر از اندیشمندان دینی معاصر درباره نقش اراده و اختیار انسان گفته: «انسان با استفاده از اراده و اختیار و آزادی عمل و با کمک عقل می تواند راه و روش دلخواه خویش و به ویژه راه رشد و کمال را برگزیند و مراتب کمال را درنوردد تا به مقام والای انسان کامل برسد.» مقامی که انبیا و اولیای الهی و به ویژه پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) مرتبه کامل آن را دارا بودند. بنابراین، عقل و اراده نشأت گرفته از عقل است که انسان را از سایر موجودات و به ویژه حیوانات ممتاز می کند؛ زیرا کارهای آنها از غرائز سرچشمه می گیرد و به هیچ وجه ارادی نیست.
علاوه بر این انسان دارای استعدادهای فراوانی است که باید بکوشد تا آن استعدادها به شکوفایی و بالندگی برسد و در نتیجه او به «کرامت های اختیاری» نائل آید. تعالیم دینی و تکالیف شرعی، راهکارهای لازم و مطمئن شکوفاسازی استعدادها و رسیدن به کرامت های والای انسانی تا مقام انسان کامل می باشد. قرآن کریم در آیات زیر، به کرامت اختیاری و راه رسیدن به آن تصریح کرده است:«ان اکرمکم عند الله اتقیکم؛ گرامی ترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست.» (حجرات/ 13) و «فاتقوا الله ما استطعتم؛ تا می توانید تقوای الهی پیشه کنید.» (تغابن/ 16)
داشتن فطرت خداجو
او فطرتی خدا آشنا دارد، به خدای خویش در عمق وجدان خویش آگاهی دارد. همه انکارها و تردیدها، بیماریها و انحرافهایی است از سرشت اصلی انسان. چنانکه در قرآن می فرماید: «هنوز که فرزندان آدم در پشت پدران خویش بوده (و هستند و خواهند بود) خداوند (با زبان آفرینش) آنها را بر وجود خودش گواه گرفت و آنها گواهی دادند.» (اعراف/ 172) و «چهره خود را به سوی دین نگه دار، همان که سرشت خدایی است و همه مردم را بر آن سرشته است.» (روم/ 43)
آزادی و تکلیف برای انسان
از دیدگاه اسلام، انسان آزاد آفریده شده و هیچ کس حق ندارد این حق را از او سلب کند. حقوق و آزادیهای انسان در اسلام، عمیق و فراگیر است و تنها حقوق و آزادی ظاهری نیست و محدود به زندگی مادی نیز نیست، بلکه شعاع آن، عرصه باطنی و معنوی را نیز در بر می گیرد. حقوق و آزادی انسان در اسلام، محدود به حقوق فردی نیست و حقوق اجتماعی را نیز شامل می شود؛ چون اسلام مصالح فرد و اجتماع هر دو را در نظر دارد و هرگز مصالح یکی را فدای دیگری نمی کند. انسان در اسلام، گرچه آزاد است و از حقوق فزاینده ای برخوردار است، ولی در برابر، مسئولیتها و تکالیفی نیز دارد و باید به عنوان مسلمان و مؤمن به برنامه ها و احکام اسلامی، آن مسئولیتها و تکالیف را بر عهده گیرد.
خدا در اسلام، عالمی را می آفریند، که انسان با مسئولیتی خاص، جزئی از آن است. آفرینش الهی او مبتنی بر سه اصل است: رحمت، عدل و قدرت مطلق. اصل رحمت، البته نه نوعی نفع شخصی، علت حقیقی آفرینش است. عدل، به این معنا که به هر مخلوقی آنچه که آن مخلوق در خلقتی که آگاهانه سامان یافته، شایسته آن است، داده شود، اصلی را تشکیل می دهد که اراده خدا از طریق آن آشکار می شود. قدرت مطلق، اصلی است که مطابق آن، اراده خدا، به عنوان نمود رحمت و عدل، و نه نمود اراده گزاف، آشکار می شود. منظور این است که همان طور که قرآن مکررا تأکید می کند کل خلقت، «نشانه» (آیت) خداست؛ یعنی نشانه خدایی دارای اراده ای که مشخصه آن رحمت و عدل است.
در میان تمام مخلوقات، انسان است که، به عنوان نماینده خدا در روی زمین، بالاترین نمود الهی است. منظور این است که انسان، با خصوصیات 2 وجهی و حتی متضاد خود، در بالاترین نقطه خلقت قرار دارد. تنها انسان است که با اراده آزاد عمل می کند و مسئولیت خود و هرچه را که در قلمرو نفوذش واقع شده برعهده دارد. خدا، جهان و انسان با هم رابطه ای متقابل و بسیار نزدیک دارند. انسان خداجو آفریده شده است. او، به دلیل مسئولیتش، پاسخگوی رفتار خود و نیز اعمال ناشایست خود است. گناهان او رابطه اش با خدا را تیره می سازند؛ مهربانی، لطف و بخشندگی خدا، به واسطه پشیمانی انسان (و نه انسان به واسطه رفتار خود) آن رابطه تیره شده را اصلاح می کند. در اسلام، همواره با یک ارتباط انسان- خدا سر و کار داریم. این ارتباط شخصی با خدا، از جانب انسان، به واسطه اعتماد وی به خدا، و از طرف خدا، به واسطه رحمت وی تعیین می شود. این رابطه خاص، منشایی انسان شناسانه دارد، که ریشه در رابطه خالق- مخلوق دارد.
در اسلام بر خلاف مسیحیت به لحاظ انسان شناسی، انسان در نتیجه یک گناه وجودی، آلوده نشده است، به گونه ای که برای رهایی، قربانی شدن موجودی فرا انسانی ضروری باشد. قرآن به جای نظام گناه- رهایی، با تمرکز بر رهایی، بنا را بر باور ذیل می گذارد. اعتقاد قرآن این است که انسان ماهیتا گرایش به خدا دارد و نماینده خدا در روی زمین است. از این رو به ظهور رساندن این هسته پاک، که انسان حامل آن است، به دست خود اوست. انسان به دلیل نقایص و وسوسه های بی شماری که در معرض آنهاست، نمی تواند از عهده این وظیفه برآید. این، هدایت درست به عنوان نمود رحمت خداوند است که به کمک انسان می آید؛ آن هم هدایت درستی که محتوای پیام همه فرستادگان، به طور کلی از زمان آدم، است. هدایت درست، قلب ایمان اسلامی است. گرایش به خدا، به عنوان فطرتی که از زمان خلقت به انسان داده شده است، با محتوای همه رسالت های پیامبران، یعنی هدایت درست(هدی)، مطابقت دارد. این، همچنین به این معنی است که همه فرستادگان و پیامبران، یک چیز را اعلام کرده اند: پرستش خدای یگانه و «اسلام» هم معنایی غیر از «پرستش خدای یگانه» ندارد.
یکی از مسائلی که در بحث آزادی و اختیار انسان مطرح می شود مساله قضا و قدر و به عبارتی سرنوشت است. این مساله به ویژه با تفسیر عامیانه از آن سبب شده تا بسیاری گمان کنند که سرنوشت آنان از پیش تعیین شده و انسان توان تغییر آن را ندارد و انسان در برابر آن موجودی بی اراده به حساب می آید. اما حقیقت مطلب آن است که قضا و قدر با مفهوم فوق هرگز وجود خارجی نداشته و ظرف وجودی آن تنها وهم انسان است. در برخی از آیات قرآن صریحا حکومت و دخالت سرنوشت و اینکه هیچ حادثه ای در جهان رخ نمی دهد مگر مشیت الهی و آن حادثه قبلا در کتابی مضبوط بوده است تایید شده است از قبیل:
1- «ما اصاب من مصیبه فی الارض و لا فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبراها ان ذلک علی الله یسیر؛ هیچ مصیبتی در زمین یا در نفوس شما به شما نمی رسد مگر آنکه قبل از آنکه آن را ظاهر کنیم در کتابی ثبت شده و این بر خدا آسان است.» (حدید/ 22)
2- در سوره انعام می فرماید: «و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها لا هو و یعلم ما فی البر و البحر و ما تسقط من ورقه الا یعلمها و لاحبه فی ظلمات الارض و لارطب و لایابس الا فی کتاب مبین؛ کلیدهای نهان نزد اوست. جز او کسی نمی داند و می داند آنچه را که در صحرا و در دریاست برگی از درخت نمی افتد مگر آنکه او می داند و دانه ای در تاریکیهای زمین و هیچ تر و خشکی نیست مگر آنکه در کتابی روشن ثبت است.» (انعام/ 59)
3- «یقولون هل لنا من الامر من شی ء قل ان الامر کله لله یخفون فی انفسهم ما لا یبدون لک یقولون لو کان لنا من الامر شی ء ما قتلنا هیهنا قل لو کنتم فی بیوتکم لبرز الذین کتب علیهم القتل الی مضاجعهم؛ می پرسند آیا چیزی از کار در دست ما هست؟ بگو تمام کار به دست خداست. ایشان در دل مطلبی دارند که از تو پنهان می کنند؛ پیش خود می گویند اگر کار به دست ما بود در اینجا کشته نمی شدیم به ایشان بگو اگر در خانه خود می بودید، کسانی که کشته شدن برایشان نوشته شده بود به خوابگاههای خویش می شتافتند.» (آل عمران/ 154)
4- «و ان من شی ء الا عندنا خزائنه ننزله الا بقدر معلوم؛ هیچ چیزی نیست مگر اینکه خزانه های آن در نزد ماست و ما آن را جز به اندازه معین فرو نمی فرستیم.» (حجر/ 21)
5- «قل اللهم ما لک الملک توتی الملک من تشاء و نتزع المک ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر انک علی کل شی ء قدیر؛ بگو: ای خدا! ای صاحب قدرت! تو به آن کس که بخواهی قدرت می دهی و از آن کس که بخواهی باز می ستانی؛ هر که را خواهی عزت دهی و هرکه را خواهی ذلیل می سازی؛ نیکی در دست توست، و تو بر همه چیز توانایی.» (آل عمران/ 26)
اما آیاتی که دلالت می کند بر اینکه انسان در عمل خود مختار و در سرنوشت خود موثر است و می تواند آن را تغییر دهد:
1- «ان الله لا یغیر ما قوم حتی یغیروا ما بانفسهم؛ خدا وضع هیچ قومی را عوض نمی کند مگر آنکه خود آنها وضع نفسانی خود را تغییر دهند.» (رعد/ 11)
2- «و ضرب الله مثلا قریه کانت آمنه مطمئنه یاتیها رزقها رغدا من کل مکان فکرفرت بانعم الله فاذاقها الله لباس الجوع و الخوف؛ خدا مثل زده شهری را که امن و آرام بود و ارزاق از همه جا فراوان به سوی آن حمل می شدند ولی نعمتهای خدا را ناسپاسی کرد و از آن پس خدا گرسنگی و ناامنی را از همه طرف به آن چشانید.» (نحل/ 114)
3- «انا هدیناه السبل اما شاکرا و اما کفورا؛ ما انسان را راه نمودیم او خود سپاسگذار است یا ناسپاس.» (دهر/ 3)
4- «من کان یرید حرص الاخره نزد له فی حرثه و من کان یرید حرث الدنیا نوته منها؛ هر کس طالب کشت آخرت باشد برای وی در کشتش خواهیم افزود و هر کس خواهان کشت دنیا باشد، بهره ای به او خواهیم داد.» (شوری/ 20)
5- «من کان یرید العاجله عجلنا له فیها مانشاء لمن نرید ثم جعلنا له جهنم یصلیها مذمو و ما مدحورا* و من اراد الاخره و سعی لها سعیها و هنو مومن فاولئک کان سعیهم مشکورا* کلا نمد هولاء و هولا من عطا ربک و ماکان عطا ربک محظورا؛ هر که زندگی نقد را طالب باشد به آن اندازه و به آن کس که بخواهیم نقد می دهیم؛ سپس جهنم را برای وی قرار خواهیم داد تا وارد آن شود در حالی که نکوهید و منفور باشد و هر کس عاقبت و سرانجام خوش بخواهد و آن طور که شایسته است در راه آن کوشش کند و ایمان داشته باشد کوشش او مورد قبول خواهد شد ما به هر دو گروه مدد می رسانیم به اینها و به آنها فیض پروردگار تو از کسی دریغ نمی شود.» (اسری/ 18- 20)
اسلام انسان آفرینش خلیفة الله باورها در قرآن فطرت کمال نتیجه اعمال