هدف زندگی انسان در اسلام
در مورد هدف از زندگی چنین موجودی گرچه طهارت، قرب، تقوی،… و مفاهیمی از این دست در آیات قرآن ذکر شده و لیکن صریح ترین و روشن ترین بیان در قرآن آیه 56 از سوره ذاریات می باشد که عبودیت را به عنوان هدف غائی و عام آفرینش بشر معرفی می نماید. تعمق در این هدف بیانگر این است که بندگی خدا و عبودیت او گوهری است که انسان را به مقام ربوبیت و خداوندگاری یعنی به مقام قدرت و توانائی و دانائی و مقام تسلط برخود، جهان و رسیدن به مقام خلیفه الهی می رساند. همان مقامی که در آغاز آفرینش او از آن یاد شده «انی جاعل فی الارض خلیفه، هو الذی جعلکم خلائف فی الارض»؛ «همان مقامی که انسان را در یک حرکت تکاملی و بدون توقف به خدا می رساند» (انعام/ 165). «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه»؛ «انسانیت در همه سطوح می کوشد تا به لقای پروردگار برسد»، (الانشقاق/ 6). شهید صدر رحمه الله در تفسیر این آیه می نویسد: آیه کریمه، هدفی برتر برای انسان یعنی انسانیت و جامعه بشری قرار می دهد. کدح یعنی یک حرکت و بسیج پی گیر، آمیخته با رنج و درد و سوز و گداز. با این تلاش، صـعود به نردبان کمال و رسیدن به تکامل خـود و پیشرفت او به مقام انسانیت برتر انـجام می گیرد. بدیهـی است این حـرکت پر تلاش و پیـگیر به ناچار احتیاج به راهی دارد که از بشر رهنورد به سوی کمال، شـروع می شود و تا رسیدن به هدف و طی راه ادامه دارد. این مقام همان کمال نهائی است که تکوینا همه انسانها در پی آن هستند و این کمال جز مظهریت پروردگار در قدرت، علم و حیات نیست. هر انسانی معشوق خود را در چیزی یافته است و کعبه آمال خود را در چیزی دانسته و به سوی آن متوجه شده و از دل و جان خواهان آن است، بنابراین اگر چه در میان انسانها در تشخیص کمال و اینکه محبوب و معشوق حقیقی کیست و کمال حقیقی در چیست نهایت اختلاف وجود دارد اما در اصل میل و عشق و گرایش به کمال مشترک هستند. از این رو قرآن کریم یگانه هدف آفرینش انسان را عبودیت برمی شمارد «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» بندگی خدا که از عبادات ظاهری شروع می شود، در مراتب نهائی خود دستیابی به مقامات مقربین و تحقق خلافت الهی یعنی مقامی که همه چیز را در تصرف و نفوذ انسان قرار می دهد، خواهد بود. در حدیث آمده که «العبودیه جوهره کنه ها الربوبیه» یعنی عبودیت گوهری است که کنه و حقیقت آن ربوبیت و ولایت بر همه چیز است، منازل و مراحل این راه در نگاه شهید مطهری عبارتند از:
مرحله اول، مرحله تشخیص حق از باطل و الهامات و تسلط بر نفس اولین مرحله از مراحل و منازل پنجگانه ولایت و خداوندگاری است. تشخیص حق از باطل و بینش نافذ و الهام در آیات 29 سوره انفال و 69 سوره عنکبوت به ترتیب زیر آمده است: «ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا»؛ «اگر تقوای الاهی داشته باشید، خداوند مایه تشخیص برای شما قرار می دهد»، (انفال/ 29). «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا»؛ «آنان که در راه ما بکوشند، ما راه های خویش را به آنها می نمایانیم».(عنکبوت/ 69). حکومت بر قوای نفسانی خویش یا ولایت بر نفس اماره در اثر عباداتی مانند نماز و روزه حاصل می شود: «ان الصلاه تنهی عن الفحشاء و المنکر»؛ «محققا نماز انسان را از کارهای زشت و ناپسند باز می دارد».
مرحله دوم، تسلط بر اندیشه های پراکنده، یعنی تسلط بر نیروی مخلیه، به فرمایش پیامبر گرامی اسلام (ص) دل مانند پری در بیابان است که باد آن را از این سو و آن سو می افکند و دگرگونی و زیر و رو شدن آن از دیگ جوشان نیز بیش تر است. یکی از وظایف انسان تسلط بر هوسبازی خیال است که اگر این قوه مطیع شود، روح هر وقت میل بالا کند، این قوه با بازیگری های خود مانع و مزاحم نمی گردد. بهترین راه تسلط بر خیال عبادت است که اساس آن توجه به خداست. توجه دل به خدا و تذکر این که در برابر خالق و مدبر کل قرار گرفته است، زمینه تمرکز ذهن را فراهم می کند.
مرحله سوم، مرحله بی نیازی روح از بدن در بسیاری از امور، در عین نیازمندی کامل روح به بدن: این بی نیازی گاهی در چند لحظه و گاهی مکرر و گاهی به طور دائم صورت می گیرد و به آن «خلع بدن» گفته می شود.
مرحله چهارم، بدن از هر لحاظ تحت فرمان و اراده شخصی در می آید، به طوری که در حوزه بدن خود شخص اعمال خارق العاده ای سر می زند. امام صادق (ع) فرمودند: «ما ضعف بدن عما قویت علیه النیه»؛ «آنچه که همت و اراده نفس در آن نیرومند گردد و جدا مورد توجه نفس واقع شود، بدن از انجام آن ناتوانی نشان نمی دهد».
مرحله پنجم، مرحله ای که طبیعت خارجی تحت نفوذ و اراده انسان قرار می گیرد و مطیع انسان می شود. معجزات و کرامات انبیاء و اولیای حق از این مقوله است.
به هر تقدیر، عبادت موجب تقرب، و تقرب موجب محبوبیت نزد خداست؛ یعنی با عبادت، انسان به خدا نزدیک می شود و در اثر این نزدیکی قابلیت عنایت خاص می یابد و در اثر آن عنایت ها گوش و چشم و دست و زبان و تمام وجودش حقانی می گردد، با قدرت الاهی می شنود و می بیند و می گوید و حمله می کند، دعایش مستجاب و درخواست هایش برآورده است. این جملات مضمون حدیث مشهور قدسی «قرب نوافل» است که شیعه و سنی آن را روایت کرده اند. بنابراین هدف نهائی خداوند از خلقت انسان رساندن او به مقام خلیفه الهی و او را مظهر جمال و جلال و قدرت و علم و عدل و حیات و اراده خود قرار دادن است و البته برای انسان اهداف واسط و متوسط که لازمه پیمودن راه عبودیت است قرار داده است اهدافی همچون تقوا، عدالت، ایمان و تحقق نظامات اجتماعی و اقتصادی و تربیتی و اهداف جزئی فراوانی که فقه اسلام به معنای جامع و فراگیر آن عهده دار بیان اهداف عملیاتی زندگی بشر است و همه برنامه های اسلام بصورت یکپارچه انسان را به سوی همان هدف نهائی آفرینش او سوق می دهد. تفاوت هدف گذاری و جهت گیری اصلی زندگی انسان در اسلام و در تمدن غربی همان چیزی است که آیه 200 و 201 سوره بقره بیان می کند: «فمن الناس من یقول ربنا آتنا فی الدنیا و ما له فی الاخره من خلاق و منهم من یقول ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار»؛ «از مردم کسانی می گویند خدایا در دنیا به ما بده در حالیکه در آخرت بهره ای ندارند و برخی از آنان می گویند پروردگارا در دنیا به ما حسنه عطا کن و در آخرت نیز به ما حسنه بده و ما را از آتش حفاظت نما»، (بقره/ 201-200). جهت گیری زندگی انسان در نگاه توسعه ای غربی تنها جسم او و زندگی گذرای دنیوی است و این به معنی محروم کردن انسان از حیات واقعی (و ان الدار الاخره لهی الحیوان) و تحقق اهداف بخش اصیل وجود او هست. ولی در نگاه دین اسلام انسان باید دنیا و آخرت را با هم و دنیا را نیز در جهت آخرت خود جستجو کند و هرگز منافع انسان محدود به منافع دنیوی و مادی نمی شود بلکه تنها باید سهمی از مواهب دنیوی و آن نیز در جهت حیات جاودان خود داشته باشد.
سرنوشت انسان در دین اسلام
یکی از مسائلی که در بحث آزادی و اختیار انسان مطرح می شود مساله قضا و قدر و به عبارتی سرنوشت است. این مساله به ویژه با تفسیر عامیانه از آن سبب شده تا بسیاری گمان کنند که سرنوشت آنان از پیش تعیین شده و انسان توان تغییر آن را ندارد و انسان در برابر آن موجودی بی اراده به حساب می آید. اما حقیقت مطلب آن است که قضا و قدر با مفهوم فوق هرگز وجود خارجی نداشته و ظرف وجودی آن تنها و هم انسان است. اسلام اصل علیت عمومی و نظام اسباب و مسببات بر جهان و جمیع وقایع و حوادث آن را پذیرفته و معتقد است که هر حادثه ای ضرورت و قطعیت وجود خود را و همچنین شکل و خصوصیات زمانی و مکانی را از ناحیه علل پیشین خود کسب می کند و یک پیوند ناگسستنی میان گذشته و حال و آینده هر موجودی دارد. بنابراین نظر سرنوشت هر موجودی بدست موجود دیگری است که علت او بوده و به او ضرورت و حتمیت داده است. اعتقاد به قضا و قدر یا سرنوشت به این معنا صحیح می باشد. الهیون مجموع سلسله علل و معلول ها را فعل و مخلوق الهی می دانند که خداوند در عالم خلقت ایجاد کرده و مشیتش بر انجام امور از این طریق بوده است. علاوه آنکه همه حوادث با توجه به همین سلسله علل در علم الهی ثبت شده است. البته باید این نکته را مورد تاکید قرار داد که در سلسله علل نقش اراده انسانی در انجام امور نیز باید دقت قرار گیرد و باید توجه داشت که یکی از مهمترین علل افعال اراده انسانی است. به همین جهت با اینکه همه افعال انسانی از سویی به خداوند متعال منتسب است که نظام علت و معلول را بر پا کرده است. اما از سوی دیگر بخود انسان منسوب بوده چون اراده او در همه افعال موثر است و از این رو او مسئول همه آنها خواهد بود. با توجه به این دیدگاه که مورد تایید و تاکید منابع اسلامی است می توان تصویر صحیح از قضا و قدر در ذهن داشت و نه گرفتار اعتقاد به جبر شد و نه تعیین یا تغییر سرنوشت توسط انسان را منکر گردید. مساله تغییر سرنوشت نیز با توجه به نگرش فوق به قضا و قدر قابل حل است زیرا سرنوشت یعنی واقع شدن در سلسله علل و معلول حال اگر انسانی با اراده خویش جایگاه خود را در این سلسله تغییر داد می تواند سرنوشت خویش را عوض نماید به عنوان مثال اگر بیماری که دچار سرنوشت خاصی شده است. مبادرت به خوردن دوا بکند سرنوشت خود را تغییر خواهد داد و اگر از خوردن دارو بپرهیزد سرنوشت دیگری را برای خود خواهد پذیرفت. همچنین اگر پزشک از این بیمار عیادت کرده و دو نسخه مخالف برای او نوشته باشند که یکی شفا دهنده و دیگری کشنده است دو سرنوشت در انتظار این بیمار خواهد بود که هیچ کدام حتمی نیست و بیمار با انتخاب خود یکی را حتمی می کند.
در دین اسلام زمان دقیق فرا رسیدن روز نهایی جهان بر هیچ کس جز خداوند معلوم نیست، اما زمانی که این روز واقعا فرا می رسد، با دمیدن صور اعلام خواهد شد. این روز را روز داوری می گویند. در این روز، تمام مردگان از گورهایشان برمی خیزند، ارواحشان با بدنهایشان متحد می شود و فرشتگان آنها را برای رسیدگی نهایی به اعمالشان در دنیا به حضور خداوند می آورند. خداوند به کسانی که اعمال نیکشان بر اعمال بد آنان سنگینی کند، برای پاداش مکانی نزدیک خود در بهشت خواهد داد و کسانی که اعمال بدشان سنگینتر از اعمال نیک آنان باشد تا ابد در آتش دوزخ باقی می مانند. بهشت و دوزخ به گونه ای بسیار زنده در قرآن توصیف می شوند. بهشت همچون گلستانی سرشار از شادی دوزخ مانند ورطه ای از رنج و آلام وحشتناک بی پایان تصویر می شود. زمانی که پس از داوری نهایی خداوند، شخص به بهشت یا دوزخ می رود، باید از روی پلی به نام «صراط» عبور کند. برای کسانی که مستوجب آتش دوزخند، عبور از آن پل بسان عبور از روی لبه تیز شمشیر می شود و چون نمی توانند از روی آن عبور کنند، به ورطه دوزخ سقوط می کنند. اما برای کسانی که باید از لذات و نعمات بهشتی بهره مند شوند، آن به اندازه کافی عریض می شود و از این رو به آسانی از روی آن عبور کرده، به سمت بهشت می روند. بنابراین بهشت و دوزخ در اسلام به ترتیب جای لذات جاودانه یا رنج و عذاب ابدی برای کسانی است که اعمال نیک یا بد انجام داده اند. مطالب مذکور تصوری از باورهای آخرت شناختی روشن و ساده مسلمانان به ما ارائه می دهد. این باورها بروشنی بر اساس مفهوم کیفر اعمال استوار است. از آخرت شناسی صریح و ساده اسلامی که پیشتر آمد، روشن می شود که سرنوشت انسان در حیات ابدی در بهشت یا دوزخ برحسب اعمال خوب یا بد او روی زمین تعیین می شود. با این همه به ما کاملا اطمینان داده می شود که آخرتی که انسان باید آرزوی آن را داشته باشد نیل به بهشت است که در آن فرصت می یابد در جوار خدا و فرشتگان در لذت ابدی زندگی کند. در آنجا، بهشت انسان به شکل روحانی و با بدن جسمانی زندگی می کند. از این رو از محدودیت های جسمانی و اعمال بدنی آزاد نیست.
مقایسه دیدگاه دین هندو و دین اسلام در مورد انسان
تقریبا در تمام ادیان انسان دارای مرتبه بسیار والایی دانسته شده است. در دین هندوئی انسان عالی ترین مخلوق به شمار می آید. روح ساکن در درونش حقیقتا بارقه ای الهی است و از این رو از میان همه موجودات دیگر او از منزلتی ممتاز برخوردار است. به دلیل جهل است که انسان از شناخت عظمت وجودی خویش عاجز می ماند و از انواع محدودیت های درونی رنج می برد. لحظه ای که ماهیت حقیقی خود را بشناسد موجودی نامحدود شده، از تمام قیود رها می گردد. در اسلام نیز انسان از مقام والایی برخوردار است. همان طور که آیات قرآنی به صراحت انسان را خلیفه خداوند یعنی جانشین او بر زمین می داند احادیث بیشماری از معصومین نیز دلالت بر قداست و مقام شامخ انسان دارد. انسان کامل می تواند مظهر تمام عیار اسماء و صفات خداوند باشد و این موهبتی است که به هیچ یک از مخلوقات دیگر داده نشده است. نشانه عبد کامل و بنده خالص او بودن همان اجازه تجلی و ظهور صفات الهی در اوست. به نظر می رسد دین اسلام بیشترین ارزش را برای انسان قائل است و در عین حال بزرگترین مسئولیت را متوجه او می داند. بر طبق این دین انسان کاملا آزاد و در فطرت اولیه اش پاک و بی آلایش است. هر آنچه بخواهد می تواند انجام دهد. خداوند کاملا او را آزاد آفریده که خوب یا بد را انتخاب کرده، بر طبق آن عمل کند. البته خداوند از انسان می خواهد که راه خیر را انتخاب کند.
بر طبق دین هندوئی انسان به سبب تیرگی غبار جهل و سنگینی بار کارما های گذشته تولد می یابد، اما برحسب دین اسلام انسان کاملا پاک و بی عیب و با آزادی کامل اراده متولد می شود، از این رو انسان برای هر عملی که انجام می دهد کاملا مسئول است. در دین هندوئی، انسان با محدودیت های خاصی به دنیا می آید و از این رو به یک معنا او نه کاملا آزاد است و نه می تواند مسئولیت کامل اعمال خود را بر عهده گیرد. عقیده اسلام به امر و دستور مطلق خداوند و سرنوشت بشر و قضا و قدر الهی به نظر می رسد که در این دین انسان کاملا دارای اراده و آزادی است. در بسیاری از آیات قرآنی سخن از آزادی بشر است و لحن کلی آنها در نهایت اختیار گرایانه می نماید. دین هندوئی جبر گرا نیست ولی در این دین آشکارا آن مقدار آزادی را که به نظر می رسد دین اسلام به انسان می دهد برای او قائل نیست. قانون کارما در آن واحد نماد جبر و آزادی و اختیار است. اسلام، به سبب گفته هایش درباره آینده روشن انسان به واسطه اعمال نیکش در روی زمین به انسان آزادی می دهد. اگر آزادی معنا و مفهومی نداشته باشد، انسان نمی تواند مسئول سرنوشت خوب یا بد خویش شناخته شود. ادیانی که خاستگاه هندوئی دارند، در مورد طبیعت انسان می گویند که انسان ذاتا موجودی روحانی است. انسان در درون خود روحی دارد که ماهیت اصلی او را تشکیل می دهد. این روح فنا ناپذیر است و از این روست که انسان در ماهیت اصلی خود فنا ناپذیر است. اسلام نیز دلالت روشنی به دست می دهد که نشان دهد طبق آن طبیعت انسانی اساسا روحانی است. مانند تمام ادیان دیگر اسلام نیز به زندگی انسان پس از مرگ معتقد است و البته از آنجا می توان به درستی حدس زد که به اعتقاد اسلام، عنصری روحانی در انسان وجود دارد که فنا ناپذیر است، اسلام بیان روشنی در مورد حضور روحی فنا ناپذیر که طبیعت اصلی و واقعی انسان را تشکیل می دهد وجود دارد. قرآن به صراحت ابراز می دارد که انسان در نظر اسلام از دو جنبه جسمانی و روحانی برخوردار است، آنجا که می فرماید «انسان را از خون بسته آفرید و سپس روح خود را در آن دمید».