نقشى که قبالا و حسیدیسم در اندیشه و معنویت یهودیت معاصر ایفا کردند، اصلا کم اهمیت نیست، گرچه اهمیت آن به اندازه اهمیت زمان هاى پیشین نیست. البته چندان آثار مکتوب واقعا زنده قبالایى و حسیدى وجود ندارد; لیکن اندیشه شخصى نویسندگان دینى چون ابراهام ایزاک کوک (حدود 1865- 1935) پیشواى روحانى، عارف و حاخام اعظم فلسطین هنوز هم تاثیر چشم گیرى دارند. علاوه بر این، تجدید حیات اندیشه دینى در محافل یهودى «غربى شده» در خلال دو جنگ جهانى بسیار تحت تاثیر اندیشه هاى مارتین بوبر فیلسوف (1878- 1935) بوده است; چرا که بوبر در بخشى از آثار خود به تبلیغ ایدئولوژى حسیدیسم آن چنان که خود فهمیده بود، مى پردازد. «نو ارتدکسى» که به دست سامسون رافائل هرش (1808- 1888) در آلمان بنیان گذارى شد، در بدو امر نسبت به عرفان کاملا بى توجهى مى کرد، اما بالاخره تحت تاثیر آن قرار گرفت، به خصوص بعد از این که متفکران یهودى غربى در خلال جنگ جهانى اول یهودیت پویاى موجود در لهستان را از نو کشف کردند. تاثیر آثار ابراهام جاشوآ هشل (1907- 1972)، نویسنده یهودى لهستانى که از پیش زمینه حسیدایى برجسته اى برخوردار بود و در دو فرهنگ سنتى و غربى بار آمده بود و به ایالات متحد آمریکا مهاجرت کرد، نیز در این میان برجسته بود.
تاثیر عرفان یهود بر اندیشه هاى جوامع غیر یهودى
عرفان یهود بر اندیشه هاى جوامع غیر یهودى نیز تاثیرگذار بوده است. قبالا که از اهداف خاص خود فاصله گرفته بود، از مرزهاى یهودیت فراتر رفت و به تقویت و برانگیختن برخى گرایش هاى فکرى در جامعه مسیحیت از رنسانس تا زمان حاضر کمک کرد: «قبالاى مسیحى» که در قرن پانزدهم تحت تاثیر یهودیان تازه مسیحى شده اسپانیایى و ایتالیایى به وجود آمد، مدعى شد که در اسناد قبالایى که در صورت لزوم دستکارى یا حتى از اصل جعل مى شدند، برهان هایى براى حقایق ایمان مسیحى یافت مى شود. بدین ترتیب، شمارى از محققان مسیحى اومانیست به عرفان یهود علاقه مند شدند و برخى از آنان بر اساس متون معتبر شناخت نسبتا جامعى از آن به دست آوردند. از جمله آنان جیودانى پیکودلا میراندولا (1463- 1694) و جیلزاز (حدود 1465- 1532) در ایتالیا، و یوحان رویکلین آلمانى (1455- 1522) بودند; فرد اخیر که نوشتن یکى از شروح عمده قبالا را به زبانى که براى عموم تحصیل کرده هاى غیر یهودى پذیرفتنى باشد، به عهده گرفته بود.
ژیلوم پاستل (1510- 1581) عارف رؤیابین نیز در فرانسه شاگردانى به دور خویش جمع کرده بود. فلسفه جادویى قرن شانزدهم، «فلسفه طبیعى» قرون هفدهم و هجدهم و نظریه هاى سحرآمیز و صوفیانه اى که حتى امروزه نیز ترویج مى شوند و از ویژگى هاى ایدئولوژى فراماسونریند، همه اینها گرچه چندان روح و معناى قبالا را درک نمى کنند اما بر محور آن متمرکز بوده و وامدار آن مانده اند. این امر در مورد بیشتر کتاب هاى راجع به قبالا که امروزه توسط ناشران آثار ادبى سحرآمیز و صوفیانه منتشر مى شود، نیز صادق است.
بررسى هاى موشکافانه و محققانه عرفان یهود
بررسى هاى موشکافانه و محققانه عرفان یهود، پدیده اى بسیار جدید است. وضعیت فکرى و گرایش هاى بنیان گذاران «علم یهودیت» (بررسى محققانه دین یهودیت، آثار مکتوب، تاریخ آن و غیره) در آلمان، در خلال نیمه اول قرن نوزدهم بیش از اندازه تحت نفوذ عقل گرایى بود و لذا براى تحقیقات علمى جنبشى که محکوم به تاریک اندیشى و قهقراگرایى بود، مطلوبیتى نداشت. با آن که به وجود برخى آثار ارزشمند پیشین اذعان داریم، اما باید بگوییم که تحقیقات گسترده و به کارگیرى روش هاى معتبر لغت شناسى و تاریخ ادیان تنها با اثر گرشوم جى.
شولم که از سال 1923 تا 1965 استاد قبالا در دانشگاه عبرانى اورشلیم بود، شروع شد و توسط شاگردان بى واسطه و باواسطه وى ادامه یافت. این تحقیقات به تمام حوزه هاى عرفان یهود، که به طور خلاصه در این مقاله بیان شد، پرداخته است; با این حال خلاهاى معرفتى جدى اى در هر حوزه باقى مانده است. نسخه هاى نقادى شده متون عرفانى بسیار معروفند; اسناد منتشر نشده به گونه اى بسیار ناقص فهرست شده است; و تنها مقالات معدودى درباره نویسندگان و موضوعات خاص وجود دارد; البته اینها مقدمات ضرورى براى اثرى مفصل و کامل هستند. امید است مسیرى را که شولم در سال 1941 در اثرش به نام گرایش هاى اصلى عرفان یهود ترسیم کرد، و در دوره او از ارزش استثنایى برخوردار بود، استمرار یابد و تکمیل شود.