هدف نهائی خداوند از خلقت انسان
بنابراین هدف نهائی خداوند از خلقت انسان رساندن او به مقام خلیفه الهی و او را مظهر جمال و جلال و قدرت و علم و عدل و حیات و اراده خود قرار دادن است و البته برای انسان اهداف واسط و متوسط که لازمه پیمودن راه عبودیت است قرار داده است اهدافی همچون تقوا، عدالت، ایمان و تحقق نظامات اجتماعی و اقتصادی و تربیتی و اهداف جزئی فراوانی که فقه اسلام به معنای جامع و فراگیر آن عهده دار بیان اهداف عملیاتی زندگی بشر است و همه برنامه های اسلام به صورت یکپارچه انسان را به سوی همان هدف نهائی آفرینش او سوق می دهد. تفاوت هدف گذاری و جهت گیری اصلی زندگی انسان در اسلام و در تمدن غربی همان چیزی است که آیه 200 و 201 سوره بقره بیان می کند: «فمن الناس من یقول ربنا آتنا فی الدنیا و ما له فی الاخره من خلاق و منهم من یقول ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار»؛ «از مردم کسانی می گویند خدایا در دنیا به ما بده در حالی که در آخرت بهره ای ندارند و برخی از آنان می گویند پروردگارا در دنیا به ما حسنه عطا کن و در آخرت نیز به ما حسنه بده و ما را از آتش حفاظت نما».(بقره/ 201-200). جهت گیری زندگی انسان در نگاه توسعه ای غربی تنها جسم او و زندگی گذرای دنیوی است و این به معنی محروم کردن انسان از حیات واقعی (و ان الدار الاخره لهی الحیوان) و تحقق اهداف بخش اصیل وجود او هست. ولی در نگاه دین اسلام انسان باید دنیا و آخرت را با هم و دنیا را نیز در جهت آخرت خود جستجو کند و هرگز منافع انسان محدود به منافع دنیوی و مادی نمی شود بلکه تنها باید سهمی از مواهب دنیوی و آن نیز در جهت حیات جاودان خود داشته باشد.
سرنوشت انسان در دین اسلام
یکی از مسائلی که در بحث آزادی و اختیار انسان مطرح می شود مساله قضا و قدر و به عبارتی سرنوشت است. این مساله به ویژه با تفسیر عامیانه از آن سبب شده تا بسیاری گمان کنند که سرنوشت آنان از پیش تعیین شده و انسان توان تغییر آن را ندارد و انسان در برابر آن موجودی بی اراده بحساب می آید. اما حقیقت مطلب آن است که قضا و قدر با مفهوم فوق هرگز وجود خارجی نداشته و ظرف وجودی آن تنها و هم انسان است. اسلام اصل علیت عمومی و نظام اسباب و مسببات بر جهان و جمیع وقایع و حوادث آن را پذیرفته و معتقد است که هر حادثه ای ضرورت و قطعیت وجود خود را و همچنین شکل و خصوصیات زمانی و مکانی و... را از ناحیه علل پیشین خود کسب می کند و یک پیوند ناگسستنی میان گذشته و حال و آینده هر موجودی دارد. بنابراین نظر سرنوشت هر موجودی بدست موجود دیگری است که علت او بوده و به او ضرورت و حتمیت داده است. اعتقاد به قضا و قدر یا سرنوشت به این معنا صحیح می باشد. الهیون مجموع سلسله علل و معلول ها را فعل و مخلوق الهی می دانند که خداوند در عالم خلقت ایجاد کرده و مشیتش بر انجام امور از این طریق بوده است. علاوه آنکه همه حوادث با توجه به همین سلسله علل در علم الهی ثبت شده است. البته باید این نکته را مورد تاکید قرار داد که در سلسله علل نقش اراده انسانی در انجام امور نیز باید دقت قرار گیرد و باید توجه داشت که یکی از مهمترین علل افعال اراده انسانی است. به همین جهت با اینکه همه افعال انسانی از سویی به خداوند متعال منتسب است که نظام علت و معلول را بر پا کرده است. اما از سوی دیگر بخود انسان منسوب بوده چون اراده او در همه افعال موثر است و از این رو او مسئول همه آنها خواهد بود. با توجه به این دیدگاه که مورد تایید و تاکید منابع اسلامی است می توان تصویر صحیح از قضا و قدر در ذهن داشت و نه گرفتار اعتقاد به جبر شد و نه تعیین یا تغییر سرنوشت توسط انسان را منکر گردید. مساله تغییر سرنوشت نیز با توجه به نگرش فوق به قضا و قدر قابل حل است زیرا سرنوشت یعنی واقع شدن در سلسله علل و معلول حال اگر انسانی با اراده خویش جایگاه خود را در این سلسله تغییر داد می تواند سرنوشت خویش را عوض نماید به عنوان مثال اگر بیماری که دچار سرنوشت خاصی شده است. مبادرت به خوردن دوا بکند سرنوشت خود را تغییر خواهد داد و اگر از خوردن دارو بپرهیزد سرنوشت دیگری را برای خود خواهد پذیرفت. همچنین اگر پزشک از این بیمار عیادت کرده و دو نسخه مخالف برای او نوشته باشند که یکی شفا دهنده و دیگری کشنده است دو سرنوشت در انتظار این بیمار خواهد بود که هیچ کدام حتمی نیست و بیمار با انتخاب خود یکی را حتمی می کند. در دین اسلام زمان دقیق فرارسیدن روز نهایی جهان بر هیچ کس جز خداوند معلوم نیست، اما زمانی که این روز واقعا فرا می رسد، با دمیدن صور اعلام خواهد شد. این روز را روز داوری می گویند. در این روز، تمام مردگان از گورهایشان برمی خیزند، ارواحشان با بدنهایشان متحد می شودو فرشتگان آنها را برای رسیدگی نهایی به اعمالشان در دنیا به حضور خداوند می آورند. خداوند به کسانی که اعمال نیکشان بر اعمال بد آنان سنگینی کند، برای پاداش مکانی نزدیک خود در بهشت خواهد داد و کسانی که اعمال بدشان سنگینتر از اعمال نیک آنان باشد تا ابد در آتش دوزخ باقی می مانند. بهشت و دوزخ به گونه ای بسیار زنده در قرآن توصیف می شوند. بهشت همچون گلستانی سرشار از شادی دوزخ مانند ورطه ای از رنج و آلام وحشتناک بی پایان تصویر می شود. زمانی که پس از داوری نهایی خداوند، شخص به بهشت یا دوزخ می رود، باید از روی پلی به نام «صراط» عبور کند. برای کسانی که مستوجب آتش دوزخند، عبور از آن پل بسان عبور از روی لبه تیز شمشیر می شود و چون نمی توانند از روی آن عبور کنند، به ورطه دوزخ سقوط می کنند. اما برای کسانی که باید از لذات و نعمات بهشتی بهره مند شوند، آن به اندازه کافی عریض می شود و از این رو به آسانی از روی آن عبور کرده، به سمت بهشت می روند. بنابراین بهشت و دوزخ در اسلام به ترتیب جای لذات جاودانه یا رنج و عذاب ابدی برای کسانی است که اعمال نیک یا بد انجام داده اند. مطالب مذکور تصوری از باورهای آخرت شناختی روشن و ساده مسلمانان به ما ارائه می دهد. این باورها بروشنی بر اساس مفهوم کیفر اعمال استوار است. از آخرت شناسی صریح و ساده اسلامی که پیشتر آمد، روشن می شود که سرنوشت انسان در حیات ابدی در بهشت یا دوزخ برحسب اعمال خوب یا بد او روی زمین تعیین می شود. با این همه به ما کاملا اطمینان داده می شود که آخرتی که انسان باید آرزوی آن را داشته باشد نیل به بهشت است که در آن فرصت می یابد در جوار خدا و فرشتگان در لذت ابدی زندگی کند. در آنجا بهشت انسان به شکل روحانی و با بدن جسمانی زندگی می کند. از این رو از محدودیتهای جسمانی و اعمال بدنی آزاد نیست.
مقایسه دیدگاه دین بودا و دین اسلام در مورد انسان
تقریبا در تمام ادیان انسان دارای مرتبه بسیار والایی دانسته شده است. دین بودایی و جین به خدا معتقد نیستند، از این رو طبیعتا انسان والاترین موجود در نزد آنهاست. او بالقوه قادر است با اتکا به خود به مقام خدایی برسد. تنها با جهل و نادانی است که طبیعت واقعی بزرگ او موقتا پنهان می ماند. در دین بودایی انسان عالی ترین وجود به شمار می آید. روح ساکن در درونش حقیقتا بارقه ای الهی است و از این رو از میان همه موجودات دیگر او از منزلتی ممتاز برخوردار است. به دلیل جهل است که انسان از شناخت عظمت وجودی خویش عاجز می ماند و از انواع محدودیتهای درونی رنج می برد. لحظه ای که ماهیت حقیقی خود را بشناسد موجودی نامحدود شده، از تمام قیود رها می گردد. در اسلام نیز انسان از مقام والایی برخوردار است. همان طور که آیات قرآنی به صراحت انسان را خلیفه خداوند یعنی جانشین او بر زمین می داند احادیث بیشماری از معصومین نیز دلالت بر قداست و مقام شامخ انسان دارد. انسان کامل می تواند مظهر تمام عیار اسماء و صفات خداوند باشد و این موهبتی است که به هیچ یک از مخلوقات دیگر داده نشده است. نشانه عبد کامل و بنده خالص او بودن همان اجازه تجلی و ظهور صفات الهی در اوست. به نظر می رسد دین اسلام بیشترین ارزش را برای انسان قائل است و در عین حال بزرگترین مسئولیت را متوجه او می داند. بر طبق این دین انسان کاملا آزاد و در فطرت اولیه اش پاک و بی آلایش است. هر آنچه بخواهد می تواند انجام دهد. خداوند کاملا او را آزاد آفریده که خوب یا بد را انتخاب کرده، بر طبق آن عمل کند. البته خداوند از انسان می خواهد که راه خیر را انتخاب کند. بر طبق دین هندوئی و بودایی و جین انسان به سبب تیرگی غبار جهل و سنگینی بار کارما های گذشته تولد می یابد، اما برحسب دین اسلام انسان کاملا پاک و بی عیب و با آزادی کامل اراده متولد می شود، از این رو انسان برای هر عملی که انجام می دهد کاملا مسئول است. در دین هندوئی و بودایی و جین، انسان با محدودیتهای خاصی به دنیا می آید و از این رو به یک معنا او نه کاملا آزاد است و نه می تواند مسئولیت کامل اعمال خود را برعهده گیرد. با توجه به عقیده اسلام به امر و دستور مطلق خداوند و سرنوشت بشر و قضا و قدر الهی به نظر می رسد که در این دین انسان کاملا دارای اراده و آزادی است. در بسیاری از آیات قرآنی سخن از آزادی بشر است و لحن کلی آنها در نهایت اختیارگرایانه می نماید. دین هندوئی و بودایی و غیره را نمی توان جبرگرا نامید، اما آشکارا آن مقدار آزادی را که به نظر می رسد دین اسلام به انسان می دهد برای او قائل نیستند. قانون کارما در آن واحد نماد جبر و آزادی و اختیار است. اسلام، به سبب گفته هایش درباره آینده روشن انسان به واسطه اعمال نیکش در روی زمین به انسان آزادی می دهد. اگر آزادی معنا و مفهومی نداشته باشد، انسان نمی تواند مسئول سرنوشت خوب یا بد خویش شناخته شود. ادیانی که خاستگاه هندوئی دارند، در مورد طبیعت انسان می گویند که انسان ذاتا موجودی روحانی است. انسان در درون خود روحی دارد که ماهیت اصلی او را تشکیل می دهد. این روح فناناپذیر است و از این روست که انسان در ماهیت اصلی خود فناناپذیر است. حتی دین بودایی که در ظاهر منکر این روح است در واقع آن را به طریق خاص خود قبول دارد. اسلام نیز دلالت روشنی به دست می دهد که نشان دهد طبق آن طبیعت انسانی اساسا روحانی است. مانند تمام ادیان دیگر اسلام نیز به زندگی انسان پس از مرگ معتقد است و البته از آنجا می توان بدرستی حدس زد که به اعتقاد اسلام، عنصری روحانی در انسان وجود دارد که فناناپذیر است، اسلام بیان روشنی در مورد حضور روحی فناناپذیر که طبیعت اصلی و واقعی انسان را تشکیل می دهد وجود دارد. قرآن به صراحت ابراز می دارد که انسان در نظر اسلام از دو جنبه جسمانی و روحانی برخوردار است، آنجا که می فرماید «انسان را از خون بسته آفرید... و سپس روح خود را در آن دمید». از میان عواملی که نگرش دینی را از نگرش ماده گرایانه متمایز می کند، شاید مهمترین تمایز این باشد که دیدگاه ماده گرایانه این عالم را دنیای نهایی می داند و زندگی طبیعی انسان را تنها داستان واقعی درباره او تصور می کند در حالی که نگرش دینی چنین باوری ندارد. بر طبق نگرش دینی، این عالم مادی دنیای نهایی و پایان زندگی طبیعی (جسمانی) انسان مقصد نهایی او نیست. تمام ادیان دنیا به زندگی پس از مرگ معتقدند، اگر چه درباره ماهیت دقیق آن اختلاف نظر دارند. در این جا نیز ادیان هندی یک گروه و ادیانی که خاستگاه سامی دارند دسته ای دیگر را تشکیل می دهند. تمام ادیانی که منشا هندوئی دارند هندوئیسم، بویسم، دین جین و سیک با صراحت معتقدند که پس از این حیات جسمانی کنونی، انسان با تناسخ در جسمی دیگر بر طبق اعمال زندگی کنونی خویش دوباره به دنیا می آید. هر انسانی در درون خود روحی دارد که با مرگ جسمانی از بین نمی رود و پس از مرگ جسم کنونی به جسم تازه ای انتقال می یابد. شق دیگر تولد دوباره موکشا است. کسانی که از ثمرات اعمال اسارت آور خود فراتر رفته و به معرفت دست می یابند پس از مرگ دوباره متولد نمی شوند. آنان به مقام و مرتبه روحانی فناناپذیری و کمال می رسند. البته در دین بودایی اعتقاد به بهشت و دوزخ وجود ندارد و بر طبق آن سرنوشت نهایی بشر رسیدن به نیروانا است یا مقام و مرتبه آزادی روحانی و کمال. این مقام نیروانا را می توان در این زندگی نیز به دست آورد و از این رو ترک زندگی کنونی برای رسیدن به نیروانا ضروری نیست. اگر کسی قادر باشد انواع مختلف لذات دنیوی را با عوامل به قواعد راه هشتگانه به طور کامل ترک کند، علی رغم قالب جسمانی اش به نیروانا دست یافته است. آخرت شناسی ادیان سامی کم و بیش یکسانند. روز داوری نهایی، رستاخیز مردگان، محاسبه اعمال نیک یا بد هر فرد در روی زمین و سرانجام فرستادن او به بهشت یا دوزخ بر طبق اعمالش، اجزاء اصلی آخرت شناسی همه ادیان سامی را تشکیل می دهند. این ادیان در جزییات قدری با یکدیگر تفاوت دارند. آخرت شناسی اسلامی روشن ترین آنهاست. دین اسلام به وضوح به روز داوری نهایی، رستاخیز مردگان و انتقال به بهشت یا دوزخ معتقد است. بر طبق دین اسلام ارواح مردگان در دوره میانی در برزخ به سر می برند و در روز نهایی داوری همگی از گور برخاسته و فرشتگان خداوند آنها را برای داوری نهایی به حضور خداوند می آورند. در روز داوری نهایی همه حیات دوباره می یابند (از گور بر می خیزند) و در برابر خدا حاضر می شوند و سرانجام بر طبق اعمال خوب یا بدشان به بهشت یا دوزخ منتقل می شوند. اسلام توصیفی نیز از این انتقال به دست می دهد که به بهشت یا دوزخ منتهی می شود. قبل از رسیدن به دوزخ یا بهشت، روح باید از پلی به نام صراط عبور کند. برای شخص گناهکار پل بسان لبه شمشیر تیز است و در نتیجه او به ورطه رنج و آلام یعنی دوزخ سقوط می کند، اما برای انسان پرهیزکار پل کاملا عریض می شود به گونه ای که او به آسانی از آن عبور می کند و به بهشت می رود. در مورد مسأله سرنوشت بشر نیز، مانند مسائل دیگر نظیر آن، به نظر می رسد ادیان سنت هندوئی کم و بیش باور مشترکی دارند، در حالی که به نظر می رسد ادیان سنت سامی دارای باور مشترک دیگری هستند. با وجود این، این بدان معنا نیست که این دو سنت، سنت هندوئی و سامی هیچ نوع وجه مشترکی با یکدیگر ندارند و با اینکه ادیان متعلق به یک سنت در همه چیز میان خود اشتراک عقیده دارند. شباهتها و وجوه اختلافی نیز در میانشان وجود دارد، اما به طور کلی ادیان هندوئی یک گروه و ادیان سامی گروه و مجموعه ای دیگر را تشکیل می دهند. هندوئیسم، دین بودایی و جین و آیین سیک همه معتقدند که سرنوشت نهایی انسان، موکشا یا آزادی است. موکشا بر طبق تمام این ادیان اساسا به معنایی رهایی از چرخه مستمر تولد و مرگ و تولد دوباره از جنبه منفی آن و رسیدن به مرتبه روحانی آزادی،کمال، ابدیت و فناناپذیری از جنبه مثبت آن است. اما در اینجا نیز این ادیان در مورد ماهیت دقیق و محتوای جنبه مثبت آن در میان خود اختلاف نظر دارند. در ادیانی مانند هندوئیسم و دین سیک که معتقد به خدا هستند، خدا مثال اعلای کمال شناخته می شود. از این رو در ادیان این پرسش مطرح می شود که آیا کمال کیفیات دیگری که در موکشا برای انسان حاصل می شود همان کمال خداوند است یا دارای ماهیت متفاوتی است. همچنین آیا این کمال به معنای دست یابی به مرتبه اتحاد یا همانندی با خداست یا فقط مرتبه قرب یا ارتباط با اوست. در پاسخ به این پرسشها، هندوئیسم و دین سیک از برخی جهات اتفاق نظر و از برخی جهات دیگر اختلاف نظر دارند. در خود دین هندوئی، پاسخهای گوناگونی وجود دارد. چون دین بودایی و جین به خدا اعتقاد ندارند، از این رو چنین پرسش هایی اساسا در آنها مطرح نمی شود. اما به نظر نمی رسد در این مورد نیز این دو دین باورهای دقیقا مشابهی درباره معانی مثبت مفهوم نیروانا یا موکشا داشته باشند. دین بودایی درباره معانی مثبت نیروانا خیلی صراحت ندارد، اما در این اعتقاد که نیروانا مرتبه به سردی گراییدن امیال و شهوات است، کاملا صراحت دارد. این دین درباره اینکه واقعا چه نتایج مثبتی با نیل به نیروانا حاصل می شود به روشنی معلوم نیست، جز اینکه گفته می شود نیروانا مقام صلح و آرامش کامل، طمأنینه و نیز شاید سعادت عظماست. همچنین هندوئیسم و دین بودایی معتقدند که آزادی می تواند در این زندگی (جیوان موکتی) نیز حاصل شود. به علاوه، هندوئیسم گاهی بهشت را سرنوشت غایی انسان می داند، اما دین بودایی و جین (و شاید دین سیک نیز) چنین عقیده ای ندارند. ادیان سامی عمدتا معتقدند که نیل به بهشت یا دوزخ، برحسب اعمال فردی، سرنوشت نهایی بشر است. با وجود این، آنچه انسان به عنوان سرنوشت نهایی خود باید موردنظر قرار دهد قطعا بهشت است نه جهنم. بهشت مکانی فناناپذیر، ابدی، حیات روحانی در جوار خداوند و مرتبه پیوند دائمی با خداست. اما در این جا نیز حتی در این مرتبه انسان متناهی باقی می ماند و هرگز به مقام برابر با خدا دست نمی یابد. اگرچه در بهشت نه و جود جسمانی و نه فعل و عمل مادی و احساسی وجود دارد، امکان بهره جویی از نعمات و سعادت کامل است. به هر حال در توصیف لذایذ بهشت در دین اسلام نوعی رنگ و بوی و جاذبه روحانی و غیر شهوانی است. انواع راحتی ها در آنجا حاضر است. در تمام این موارد ادیان سامی با تأکید کمتر یا بیشتر با یکدیگر اتفاق نظر دارند. از مطالب گفته شده تصویری مناسب به دست می آید که بر اساس آن می توان نتیجه گرفت که میان ادراک ماهیت سرنوشت نهایی انسان در ادیان سامی و هندو شکاف و اختلافی آشکار وجود دارد. اما این نتیجه گیری همواره درست نیست زیرا اگر دقیق تر نگاه کنیم می بینیم که ممکن است همانندی های آشکاری نیز میان آنها وجود داشته باشد. دست کم میان ادراک ادیان هندو و مسیحی از ماهیت سرنوشت انسان تشابه زیادی وجود دارد.