ابراهیم بن برحیا (زبان عبری: אברהם בר חייא הנשיא ) فیلسوف، ستاره شناس، ریاضیدان و ربی اسپانیایی یهودی نیمه دوم قرن یازدهم است که در حدود سال ۱۱۳۶ درگذشت. اطلاعات کمی در مورد زندگی او در دست است. همین اندازه می دانیم که او در بارسلون زندگی می کرد. با وجود این، دو تا از القاب او شاید حقایقی از زندگی وی را برملا کند; اولین لقب، ساواسوردا، صورت تحریف شده ای از اصطلاح عربی «صاحب الشرطة» به معنی «فرمانده محافظین یا فرمانده پاسداران » است; این سمت در زمان برحیا از آن کسی بود که هم مسئولیت قضایی داشت و هم مدنی. احتمالا برحیا در دربار چنین مقامی داشته است که در آنجا می توانسته دانش ریاضی و نجوم خویش را منتقل نماید. لقب دوم، ناسی، احتمالا نشانه مقامی در جامعه یهود اسپانیا است. به هر حال، رویدادی از زندگی برحیا شناخته شده است، و آن اختلاف او با یهودا بن برزیلا بارسلونی است. این مسئله در یک جشن عروسی اتفاق افتاد که برحیا به خاطر موقعیت نامناسب ستارگان اصرار بر به تعویق انداختن آن داشت; اما یهودا این محاسبات نجومی را بی اساس می دانست و می خواست به مراسم ادامه یابد. برحیا بر خلاف اسلاف خود به جای عربی به زبان باستانی قوم یهود یعنی زبان عبری می نوشت. چنین تغییری از شرایط متغیر زندگی یهود در قرن دوازدهم در سرزمین های مسیحی حکایت دارد. در این زمان در محافل ادبی عربی جای خویش را به لاتین سپرده بود، و گرچه برخی از یهودیان با لاتین آشنا بودند، ولی به ناچار به زبان منابع ادبی خود جذب می شدند.
آثار و نوشته های برحیا
برحیا جدای از آثار دیگرش که متضمن تحقیقاتی مربوط به مساحی و نقشه برداری است، دو کتاب در مورد نجوم و ستاره شناسی تألیف کرد که مبتنی بر هیئت بطلمیوسی است. تفکر فلسفی و دینی او را در دو رساله طومار (خدای) وحی کننده و تأملات روح محزون می توان یافت. کتاب تأملات روح محزون با تأکید بر اعتبار کشفیات علمی آغاز می شود. او در کتاب «رساله ها، جزوه ها» دیدگاهی را در مورد تاریخ یهودیت مطرح ساخت که در بسیاری از جزییات بیشتر یادآوری کار یهودا هلوی است، اما به اندازه او بر بی همتایی این تاریخ تأکید نورزیده و با شیوه ای که از جذابیت خیلی کم تر برخوردار است، مطرح شده است.
به نظر برحیا، فلاسفه نمی توانند علم و معرفتی را تعلیم دهند که نفس را قادر به بازگشت به مبدأ خود می سازد; زیرا تورات به آنها داده نشده است. وانگهی، حتی اگر آنان بتوانند موضوعات علمی را آموزش دهند، یهودیان نباید از طریق آنها علم بیاموزند. با وجود این، او پس از شرح نظریاتی که نشان از فلسفه ارسطویی و نوافلاطونی دارد، اظهار می دارد آنها مبتنی بر توراتند. او می گوید در اینجا ناسازگاری و مغایرتی وجود ندارد، زیرا که علم از آن حیث که یک نظام است از یهود به ارث مانده است، و خردمندان تمام ملل علم را از تورات گرفته اند.
خلقت و آفرینش از دیدگاهها برحیا
کتاب تأملات با بحثی در مورد خلقت، آن گونه که در سفر پیدایش توصیف شده است، ادامه می یابد. همان گونه که اندیشمندان یهودی و غیر یهودی اظهار داشته اند، تمام مخلوقات پیش از خلقت معدوم بوده اند. هنگامی که خداوند تصمیم به خلق عالم گرفت، وجود بالقوه آنها مرکب از ماده، صورت و عدم بود; هنگامی که آنها به فعلیت رسیدند خداوند عدم را کنار نهاد و صورت را جزء لاینفک ماده قرار داد و از این رهگذر جهان موجود شد. در این فرآیند تمام موجودات از ترکیب ماده و صورت به وجود آمدند: می گویند هنگامی که اندیشه محض (خدا) تصمیم گرفت تا آنها را به فعلیت برساند، صورت تمام و کامل را قدرت داد تا موجود گردد و با شکوه و جلالش پوشیده گردد، بدون اینکه با ماده ارتباط پیدا کند.
این صورت، که مرتبط با ماده نیست، صورت فرشتگان، سرافیم، نفوس و تمام صور عالم بالا است... سپس این صورت خود را به ماده ناخالص متصل کرد و از این اتحاد تمام اجسام مادی آفریده شد. به نظر برحیا،این صورت در تمام چیزها، از فرشتگان گرفته تا جهان مادی، ساری است; نردبان هستی در انسان ها که واجد عقلند، به منتهای کمال خود می رسد. تورات این سلسله مراتب را تشریح می نماید. اسرائیل در این الگوی خلقت نقشی اساسی دارد. هدف غایی این نظام خلقت، معنا بخشیدن به اسرائیل در جهت آشکار شدن برنامه خدا برای رستگاری جهانیان است: «همان گونه که خداوند انسان را از دیگر موجودات متمایز کرده و بر آنها برتری داده است، او یک ملت را نیز متمایز کرده و آن را جهت مباهات و افتخار خود بر همه انسان ها قداست بخشیده است.»
برحیا در ارایه این طرح جهان شناختی میان چهار مقوله که صورت در آنها موجود است، تمایز می نهد:
1. صورت قائم به ذات که هرگز با ماده ترکیب نمی شود;
2. صورتی که به طور جداناشدنی متصل به ماده است;
3. صورتی که به طور موقت متصل به ماده است;
4. صورتی که متصل به جسم است;
به نظر برحیا، صورت دوم ازلی و ابدی نیست; آن آغاز و انجامی خواهد داشت و تکامل آن وابسته به نفس است. نفس انسان (مقوله چهارم) از عالم صور محض پدیدار می شود. این نفس باید پس از سکنا گزیدن در بدن به قلمرو فرشتگان (قلمرو نور) بازگردد.
پنج عالم نورانی و مراتب سه گانه نبوت
به گمان او، پنج عالم نورانی وجود دارد که متناظر با مراتب سه گانه نبوتند:
مرتبه اول، نور درخشان و خیره کننده ای است که بر فرشتگان سرگرم بندگی خدا و بر انبیا و برجسته ترین فرزندان اسرائیل در هنگام وحی در کوه سینا ظاهر گشت.
مرتبه دوم، صورتی است که از طریق کروبیان آشکار می شود، و توسط موسی شنیده شد. فرشتگان هنگام ابلاغ رسالات خود این صدا را می شنوند. تمام قوم اسرائیل این صدا را در کوه سینا شنیدند.
مرتبه سوم، نور حکمت، معرفت، دانایی و شریعت است، و آن قوه درک و خردی است که به فرشتگان و سرافیم انتقال یافته است; این نور آشکار بر انسان های صالح و عادل انتشار یافته و جریان می یابد.
مرتبه چهارم، نفس یا نفخه ای است که خدا در انسان ها، حکیمان فرزانه و کسانی که خردمند نیستند می دمد.
مرتبه پنجم نوری است که خدا برای صالحان در عالم آخرت اختصاص داده است.
مراتب نبوت و عوالمی که در اینجا توصیف شد با هم متناظرند. عالم درخشنده همان عالم وحی سمعی و بصری است که به موسی و نیز انبیای مختلف اختصاص یافته بود; عالم صوت به طبقه دوم انبیا اختصاص یافته است; عالم معرفت نوعی وحی مبهم است که اختصاص به غیر یهودیان عادل دارد. برحیا در ادامه این تفسیر نقش اسرائیل در تاریخ جهان را مطرح می کند.
از دیدگاه او عالم صرفا با خلقت آدم به تکامل خود رسید; از این رو تاریخ بشریت تا زمانی که اسرائیل به سرنوشت خود نایل نشود کامل نخواهد شد. ملت یهود در آن زمان حاکمیت خویش را بر تمام انسان ها اعمال خواهد کرد. به اعتقاد برحیا این تکامل تاریخی متناظر با سلسله مراتب نفس است. از نظر برحیا سه نفس وجود دارد: دو نفس نازل تر همان سرنوشت گیاهان و حیوانات را دارند; اما سومی، از سرشتی عقلانی برخوردار است. این نفس برتر عاقل و جاودانه است و بر اساس شایستگی هایش به آن ثواب یا عقاب داده می شود; این همان روح پاکی است که خداوند هنگام خلقت در انسان ها دمید و سپس به واسطه گناه آدم به تباهی و فساد کشیده شد. در نتیجه، این نفس در ظلمت دو نفس دیگر غوطه ور شد. به این دلیل، این نفس در هر نسلی تنها در یک فرد وجود دارد. این روح پاک از زمان طوفان نوح مسیر رهایی خود را از قلمرو دون ارواح نازله آغاز کرده است. این روح به جای سکنا گزیدن در نفس نباتی در نفس حیوانی محبوس می شود. اما در روز سوم خلقت، یعقوب ظاهر گشت و خبر از روز چهارم داد، خانواده ای دارای افرادی شایسته ایجاد کرد و قومی را به وجود آورد که توانستند موهبت تورات را دریافت کنند. از این طریق عالم می تواند به حالت کمال برسد.
ظهور مسیحای موعود از دیدگاه برحیا
تاریخ جستجوی نفس برای رهایی همزمان با تاریخ اسرائیل است; زیرا طول عمر این جهان (یعنی 7000 سال) را می توان به هفت بخش که حکایت از هفت روز خلقت دارد تقسیم کرد: علاوه بر این، تمام مخلوقات ایجاد شده در طی هفت روز خلقت، نماد و نشانه ای هستند از آنچه در طی روزهای متناظر ظهور مسیحای موعود واقع می شود. در هر دوره ای، که نمادی از هر یک از این روزهای خلقت است، هفت نسل وجود دارند (که خود نماد این روزها نیز هستند). در پایان دوره سوم خدا تورات را به اسرائیل ارزانی داشت و این عمل آغاز دوره چهارم را بشارت می داد. از این رو روز هفتم، دوره هفتم و هزاره هفتم روز ظهور ماشیح خواهد بود. در طی این عمل دل مشغولی و نگرانی در مورد ظهور مسیحای موعود بیشتر می شود. برحیا از طریق تفسیر آیات کتاب مقدس و تعیین داده های مربوط به طالع بینی تلاش می کند تا آغاز عصر ماشیح را محاسبه نماید.