میرزا محمدتقی، متخلص به«بهار»، در روز پنجشنبه 12 ربیع الاول سال 1304 هجری قمری در مشهد به دنیا آمد. نام پدرش حاج میرزا محمد کاظم، متخلص به صبوری و ملقب به ملک الشعراءبن محمد باقر کاشانی کدخدای صنف شعربافان مشهد و او نیز پسر حاج عبدالقدیر خاراباف، ساکن کاشان بود. جد بهار؛ یعنی حاج محمد باقر، در جوانی از کاشان به خراسان رفت و در شهر مشهد ساکن شد و پدرش در آنجا به دنیا آمد.
پدر بهار، صبوری، مانند برادرانش شغل پدر را پی نگرفت و در مشهد به کسب علوم ادبی، عربی، فرانسه، فقه و حکمت مشغول شد و در آن زمان یکی از دانشمندان مشهور بود. صبوری در روز عید فطر سال 1284 هجری قمری، زمانی که بیست و هشت سال داشت، قصیده ای به مناسبت عید فطر که خود سروده بود را در حضور حاکم خراسان و نایب التولیه ی آستان قدس رضوی خواند و دو سال بعد، ناصرالدین شاه به او طی فرمانی منصب ملک الشعرایی داد. صبوری به سبک موسوم به خراسانی شعر می سرود و در قصیده و غزل، هردو، استاد بود. بهار به خاطر بحثهای علمی و ادبی که پدرش در خانه می کرد، معلومات وسیعی کسب کرد و به قول خودش: «خیلی از حکایات عرب و شعرهای فارسی و عربی است که من از طفولیت در بین صحبتهای پدرم شنیده و هنوز فراموش نکرده ام. از روزی که ترجمه ی نوشته های ادیب معروف فرانسوی، الکساندر دوما در ایران منتشر شد، پدرم آنها را به دست آورده و شبها شروع می کرد به بلند خواندن. وقتی هم که خسته می شد، به مادرم می داد، او هم قدری می خواند.»
پدر بهار با آنکه اهل فضل و ادب بود؛ اما دوست نداشت که پسرش شاعر شود؛ زیرا به نوشته ی خود بهار می گفت: «نمی خواهم تو شاعر شده و جای مرا احراز کنی؛ زیرا می دانم که وضع مملکت ایران تغییر کرده و دیگر به کسی مواجب نخواهند داد و شعر را مسخره خواهند کرد و تو از این شعرایی که به گدایی گذران می کنند، بدتر خواهی شد. برو عقب کاسبی که در آن روزگار محتاج دولت نشوی.»
پدر بهار، در سال 1322 هجری قمری به مرض وبا درگذشت و لقب ملک الشعرایی پدر به فرمان مظفرالدین شاه در حالی که بهار هنوز هیجده ساله نشده بود، به پسر واگذار شد.
مادر بهار از خانواده ای تاجر و اصیل گرجستان و از نژاد مسیحیان قفقاز بود که این خاندان در جنگهای ایران و روس به همراه گروه دیگری توسط نایب السلطنه، عباس میرزا اسیر و به ایران آورده و در ایران مسلمان شدند. جد مادری بهار؛ یعنی افراسیاب خان و برادر بزرگش، سهراب خان هم به ایران آورده شدند. سهراب خان پله های ترقی را در دربار فتحعلی شاه پیمود تا جایی که نقدینه ی شاه به او محول شد و به همین جهت، به سهراب خان نقدی معروف شد و خاندان نقدی از نسل او هستند. برادر کوچکتر؛ یعنی افراسیاب خان، به دین اسلام در آمد و در دین تازه بسیار متعصب بود. افراسیاب خان از کارهای دولتی دوری گزید و به کار تجارت پرداخت و پسرش، عباس قلی نیز تاجر شد. مادر بهادر، دختر همین عباس قلی تاجر بود که در تهران به دنیا آمده و بعدها با خانواده اش به مشهد مهاجرت کرد. به همین دلیل است که خانواده ی مادری بهار به تهرانیان مشهور شدند. در حالی که در آن دوران تعداد زنان باسواد بسیار کم بودند، مادر بهار زنی باسواد بود که مطالعه می کرد. این مطلب از نامه ای که به هنگام ازدواج دوم بهار با سودابه نوشته و او را پندهای مادرانه داده، آشکار است. مادر بهار نیز در سال 1326 هجری قمری در مشهد درگذشت. او هنگام مرگش به جز بهار، دو پسر دیگر به نامهای محمد ملک زاده و موسی بهار و یک دختر به نام عذرا و ملقب به ملک زاده خانم هم داشت. تخلص بهار شیروانی، از شاعران دربار ناصرالدین شاه است که لقب ملک الشعرایی داشت. این شخص، در مشهد نزد صبوری، پدر بهار آمد و در خانه ی او وفات یافت.
بهار ابتدا نزد پدر خود به تحصیل ادبیات فارسی پرداخت. در هفت سالگی سرودن اشعارش را شروع کرد و برای تکمیل تحصیلات خود در ابیات فارسی و عربی، چند سال را نزد میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری و صید علی خان درگزی شاگردی کرد. بهار پس از رفتن بر سر مشاغل دولتی و بعد از آنکه منصب ملک الشعرایی را کسب کرد، به تکمیل زبان عربی پرداخت. او از طریق مطالعه ی کتابها و مجله های مصری، بر دانش خود افزود و با دنیای تازه آشنایی یافت. چهارده ساله بود که همراه پدر در مجالس آزادیخواهان راه یافت و از آنجا که به افکار و اندیشه های نو علاقه یافته بود، به مشروطه دل بست و دو سال بعد از مرگ پدر، وقتی بیست ساله بود و مشروطیت در ایران به سال 1324 هجری قمری استقرار یافت، او نیز در جمع مشروطه خواهان خراسان درآمد. پس از مرگ مظفرالدین شاه و رسیدن تخت پادشاهی به محمدعلی میرزا، شاه تازه با مشروطه میانه ی خوبی نداشت و سرانجام بین او ومشروطه خواهان درگیری پیش آمد. در این هنگام، در مشهد انجمنی به نام «سعادت» تشکیل شد که با انجمن سعادت استانبول و آزادیخواهان باکو مرتبط بود. بهار نیز وارد این انجمن شد.
در دوره ی «استبداد صغیر»؛ یعنی از کودتای 23 جمادی الاول سال 1326 هجری قمری و به توپ بستن مجلس تا اول ماه رجب سال 1327 هجری قمری، بهار با چند تن از دوستان حزبی، از جمله سید حسین اردبیلی، مدیر مدرسه ی رحیمیه، روزنامه ای به نام خراسان را به صورت پنهانی چاپ کرد و آن را با نام مستعار «رئیس الطلاب» منتشر و اولین شعرهای ملی خود را در آن چاپ کرد.
مدتی بعد، مبارزان رشت و قوای بختیاری وارد تهران شدند و شهر را به تصرف درآوردند و محمد علی میرزا به سفارت روس پناهنده و از سلطنت کناره گیری کرد. مردم در تمام شهرهای ایران، از جمله در مشهد، جشنهای ملی برپا کردند. تمام شعرها و سرودهایی را که در شب جشن در مشهد خواندند، همه از بهار بود.
در سال 1328هجری قمری، حزب دموکرات ایران با آموزشهای حیدر عمو اوغلی از پیشگامان جنبش ملی، در مشهد تأسیس شد. بهار در همان سال به عضویت کیمته ی ایالتی این حزب درآمد و روزنامه ی نوبهار را که اشاعه دهنده ی اندیشه ها و افکار سیاسی این حزب بود، تأسیس کرد. بنابر گفته ی ادوارد براون، این روزنامه از جهت مخالفت و حمله های تند خود بر علیه روسها و دخالت آنها در سیاست داخلی کشور، اهمیت بسیاری داشت. حکومت تزار از مستبدان داخل ایران حمایت می کرد و در جهت حمایت از آنها به خراسان قوا آورده و حزب دمکرات با این سیاست روسها و ماندن نیروهای روسی در ایران، به مخالفت برخاسته بود.
در اواخر سال 1329 هجری قمری و اوایل سال 1330، قضیه ی شوستر و اولتیماتوم دولت روس تزاری و کشتار در تبریز و گیلان و بسته شدن مجلس دوم پیش آمد. دیکتاتوری ناصرالملک به اوج خود رسید. هم زمان با دردست گرفتن اداره ی مالیه ی ایران توسط شوستر، محمد علی میرزا به همراه برادرش شعاع السلطنه به ایران حمله کرد و مبارزان ایران در مقابلش مقاومت کردند. دولت روس با فشاری که به دولت ایران وارد کرد، باعث شد تا روزنامه ی نوبهار یک سال پس از انتشارش توقیف شود؛ اما بی درنگ روزنامه ای به نام تازه بهار تأسیس شد تا سرانجام این روزنامه نیز در محرم خونین سال 1330 هجری قمری با بسته شدن مجلس و پایان کار مشروطه ی دوم، به دستور دولت دیکتاتور ناصرالملک توقیف و بهار و نه نفر دیگر از اعضای حزب دموکرات به تهران تبعید شدند.
بهار در جوانی ملک الشعرای آستان رضوی بود و طبق رسم در آن زمان، در مدح بزرگان خراسان و ستایش و منقبت ائمه ی اطهار (ع) قصیده می سرود. موضوع شعر های نخستین بهار از این دسته است: در رثای پدر، در مدح مظفرالدین شاه، در مدح حضرت رسول اکرم (ص)، در منقبت مولای متقیان، در ستایش امام رضا (ع)، در مدح حضرت ولی عصر (عج)، در اعطای یک حلقه انگشتری از طرف شاه به نایب التولیه ی آستان رضوی که باید در همه ی بیتهای آن واژه ی انگشتری آورده شود، خمریه، غدیریه، بهاریه، اندرز به حاکم قوچان، وفات مظفرالدین شاه، جلوس محمد علی شاه، صدارت یافتن اتابک اعظم، فقر و غنا و نظایر آنها. بهار در تمام این قصیده ها از استادان گذشته ی ادب پارسی پیروی و تقلید کرده است.
اما بعد از پیش آمدن جریان انقلاب مشروطه و پیوستن بهار به جمع مبارزان مشروطه خواه، همین قصیده ها را با انواع تازه ای از شعر به خدمت مشروطه و انقلاب و آزادی گرفت. این اشعار بسیار پرشور و صمیمی است و مهارت و چیره دستی شاعر، شعر او را از تمامی آثار گویندگان دوره ی انقلاب مشروطه بالاتر داشته است. بهار در این شعرها به مبارزه با استبداد و استعمار برمی خیزد، از دردها و سختیهای مردم ایران می گوید و مبارزان راه آزادی را می ستاید و زبان اعتراض و حمله ی خود را متوجه ی خائنین به کشور و ملت می کند و با تحلیل اوضاع نابسامان کشور، به روشنگری و آگاهی مردم می پردازد. وجه تمایز بهار در این است که او با اینکه از مکاتب شعر قدیم پیروی تقلید می کند، توانسته شعرش را با آرزوهای مردم هماهنگ ساخته و فریاد اعتراضش را نسبت به سایتهای جاری و اتفاقاتی که هموطنان او را گرفتار رنج و سختی می کرد، بلند کند.
بهار در این دوره؛ به خصوص در ساختن مستزادهای روان که نظم و هماهنگی خاصی در مصراعهای بلند و کوتاه آن وجود دارد، بسیار مهارت نشان می دهد و این اشعار بسیار جالب توجه است و اهمیت فراوان دارد. نمونه های اینگونه اشعار بهار را می توان در سروده های سالهای 1325 تا 1330 هجری قمری که در خراسان ساخته است، به خوبی مشاهده کرد.
بعد از جنگ جهانی اول، دوباره بهار در عرصه ی ادبیات ایران ظاهر شد. بهار پس از وقایع محرم سال 1330 هجری قمری با برخی از یاران خود از جریان انقلاب کناره گرفت تا اینکه جنگ جهانی در همه ی کشورها برپا شد. در این زمان، بهار که به تهران تبعید شده بود، به مشهد برگشت و دوباره روزنامه ی نوبهار را به راه انداخت؛ اما با شروع جنگ، دوباره نوبهار توقیف شد. در سال 1332 هجری قمری؛ یعنی اولین سال شروع جنگ، بهار به نمایندگی از سه ولایت درگز، کلات و سرخس به دوره ی سوم مجلس شورای ملی راه یافت. او از روسیه به تهران آمد و دوباره روزنامه ی نوبهار را از سال 1333 تا بهار سال 1336 هجری قمری، در حالی که چند بار توقیف شد، در تهران منتشر کرد.
در سال 1334 هجری قمری، بهار انجمنی به نام «دانشکده» به وجود آورد. او شاعران و نویسنده های جوان را در کنار خود جمع کرد و آنها را به کار واداشت و راه و رسم نوشتن و شعر را آنطور که خود آموخته بود، به آنها یاد داد و به قول خودش: «مکتب تازه ای از نظم و نثر به وجود آورد.»
بهار در سال 1336 هجری قمری، مجله ی «دانشکده» را تأسیس کرد که اشاعه دهنده ی افکار و آثار اعضای انجمن دانشکده بود. بهار در این مجله با نویسنده ی تجدد تبریز به بحث و مجادله پرداخت و به اعتراضهای نوپردازان پاسخ گفت. همچنین مقاله هایی تحت عنوانهای: تأثیر محیط در ادبیات، شاعر خوب، تودوبید، شاعر گاوسوار و شعرهایی همچون: بث الشکوی، پیروس (ترجمه از بوآلو)، چشمه و تخته سنگ (ترجمه از لافونتن) و کار (ترجمه از لافونتن) را در آن منتشر کرد.
دانشکده از بهترین مجله هایی بود که تا آن زمان در ایران منتشر می شد و گرچه بیشتر از یک سال منتشر نشد؛ اما در سبک نویسندگان و شاعران آن دوره بسیار تأثیر گذاشت. در همین زمان، روزنامه ی نوبهار باز هم به خاطر انتشار مقاله هایی بر علیه دولت توقیف شد و بهار در شماره ی چهارم، مورخ سنبله ی 1297 خورشیدی در مجله ی دانشکده با قصیده ی معروف و سنگین خود به نام بث الشکوی بر ضد این اقدام دولت اعتراض کرد.
در سال 1338هجری قمری، کار اداره ی روزنامه ی نیمه رسمی ایران بر عهده ی بهار گذاشته شد و در کودتای 1339 هجری قمری، مطابق با سوم اسفندماه 1299 خورشیدی دستگیر و سه ماه زندانی شد.
در قسمت دوم از این نوشتار پیرامون احوالات ملک الشعرای بهار به مطالبی چون قصیده سرایی، هنر برتر بهار، نگاهی به نثر ملک الشعرا، کناره گیری بهار از کار سیاسی، چاپ نشریه نوبهار ادبی و... خواهیم پرداخت.
شعرا ملک الشعرا بهار زندگینامه مشروطیت اندیشه حوادث تاریخی ایران