ایمان به ارکان دین از جمله اعتقاد به عالم قیامت و بررسى به اعمال و نیز التزام به پاداشتن فرائض سبب تزکیه و کمال روح می شود و از شائبه ی شرک و شک درباره بررسى به اعمال صالح و طالح به پیشگاه پروردگار مصون خواهد بود زیرا غرض از دعوت و تهدید به مخالفت پروردگار آن است که از عقوبت خائف شود و او را به اطاعت ترغیب نموده و التزام نماید و این تزکیه نفس و کمال و انقیاد روانى است. بدیهى است که دعوت به پیروى از برنامه مکتب قرآن و هم چنین تهدید و انذار متخلفان به منظور سوق آنان به اطاعت و سعادت است و لازم قهرى آن ایمن بودن از عقوبت و نیل به ثواب و نعمت هاى جاودان است و این در صورتى است که بپذیرند و از دعوت به اداء وظایف و تهدید استفاده نمایند و روح و روان خود را به انقیاد آرایش داده صفا و نورانیت بخشد. در آیه ای از قرآن خداوند به این مطلب اشاره نموده؛ سخن از پاکی و تقوی و تزکیه انسانها، به میان می آورد که ثمره اش عائد خودشان می شود، می فرماید: «و من تزکى فإنما یتزکى لنفسه؛ هر کسی پاکی را پیشه کند نتیجه ی آن به خود او باز می گردد.» (فاطر/ 18)
سپس می افزاید: «و إلى الله المصیر؛ بازگشت همگی به سوی خدا است.» اشاره به اینکه اگر نیاکان و پاکان در این جهان از تمام آثار تقوی و پاکی بهره مند نشوند بازگشتشان به سوی خدا است و در دارالبقاء نتایج اعمال خود را خواهند دید. به هر حال جمله ی "و إلى الله المصیر"، بازگو کننده ی این حقیقت است که سیر تکاملی انسان با مرگ پایان نمی گیرد و همچنان ادامه خواهد یافت تا به لقاء الله برسد. این جمله مبنى بر تهدید است که رجوع و بازگشت افراد بشر و هم چنین اعمال صالح و طالح و نیک و بد هر یک از آنان به سوى پروردگار است و غرض از نظام تکلیف نیز آزمایش بشر است و منتها سیر آنان نیز به سوى ساحت پروردگار خواهد بود آنان که دعوت را پذیرفته روح و روان خود را تزکیه نموده صفا و نورانیت بخشیده و به ساحت پروردگار تقرب یافته به نعمت هاى جاودان متنعم خواهند گشت. هم چنین گروهى که در مقام تمرد برآیند بر تیرگى روح و روان خود افزوده زیاده از اینکه از نعمت هاى بى بهره گشته به عقوبتها و حسرت روانى نیز محکوم خواهند شد.
از آیه استفاده می شود که غرض از بناگذارى مکتب عالى قرآن و دعوت جامعه بشر به پیروى از برنامه اعتقادى و عملى آن همانا تزکیه روان و صفا روح است به این که از طریق به کار بردن دو نیروى روانى و جوارحى واجد تزکیه روح و شعار عبودیت گردد و در حقیقت هر سه نیرو توأم با یکدیگر سعادت بشر را پایه گذارى می نماید و به قرب رحمت کبریائى می رساند و چنانچه تزلزلى در یکى از سه رکن پدید آید پایه هاى سعادت بشر متزلزل و فرو خواهد ریخت.
در جای دیگر آمده است: «إنا لله و إنا إلیه راجعون؛ ما از خداییم و به او بازمی گردیم.» (بقره/ 156) إنا إلیه راجعون دلالت بر حال دارد یعنى هم اکنون در حال رجوعیم، قدم به قدم، لحظه به لحظه به سوى او برمى گردیم، رجوع الى الله ظاهرا رجوع به ابدیت و ثبوت و بقا است، از این جهت نیکان و بدان همه به سوى خدا بر مى گردند. مفسر بزرگ مرحوم طبرسی در تفسیر این آیه می گوید: "إنا لله" اقرا به عبودیت است که همگی بندگان و مملوک او هستیم، و "و إنا إلیه راجعون" اقرار به این است که ما مملوک اوئیم، و اینکه می گوئیم: "و إنا إلیه راجعون"، اقرار به این است که ما از این جهان خواهیم رفت (و جایگاه ما جای دیگر است) قابل توجه اینکه قرآن مجید این جمله را به عنوان یکی از گفتارهای شایسته صابران هنگامی که با مصائب، و بیدار کننده ی دل و جان او در حوادث سخت، و طرد کننده ی افکار شیطانی از حوزه ی روح انسان در این لحظات حساس است.
چرا که از یکسو، اعتراف می کند خودش و هر چه دارد ملک خداست، او نعمت می دهد و او باز می ستاند، و به گفته ی بعضی از مفسران از آنجا که شخص کریم هرگز آنچه را بخشیده باز پس نمی گیرد، گرفتن او به عنوان ذخیره برای جای بهتر است، و این خود مایه ی تسلی خاطر مصیبت زده است. و از سوی دیگر وقتی اعتراف می کند که ما به سوی او باز می گردیم تسلی خاطر دیگری به او می بخشد، زیرا به جائی می رود که مرکز فیض او و لطف و رحمت او و سرای جاویدان و محل لقای او است.
لذا بعضی گفته اند: این جمله یکی از مواهب عظیمی است که خداوند در اختیار این امت گذارده تا به هنگام بروز مصائب به خوبی از آن الهام گیرند، و چقدر تفاوت بین این آیه و سخنی است که یعقوب پیغمبر بزرگ خدا به هنگام از دست دادن یوسف بیان کرد: «و قال یا أسفى على یوسف؛ و گفت وا اسفا بر یوسف.» (یوسف/ 84) آری در آن روز هنوز این جمله که به عنوان کلمه ی استرجاع است نازل نگشته بود.
به هر حال این جمله عصاره ای است از توحید کامل و ایمان به معاد، و تکیه بر ذات پاک خداوند در همه حال و در هر زمان. خلاصه اینکه این جمله اعتراف به مبدأ و معاد و بیانگر مسیر حرکت انسان در نظام هستى است و اینکه وجود انسان ناشى از وجود خداوند است و سرانجام نیز پس از طى مراحلى به او باز خواهد گشت.
نقطه نهائی حرکتها
همانگونه که در یک دایره اگر چیزى را از یک نقطه حرکت بدهیم و حرکت ادامه پیدا کند سرانجام به همان نقطه آغاز خواهد رسید، سیر حرکت انسان نیز همانگونه است از خدا شروع مى شود و با خدا پایان مى یابد و انسان چه بداند و چه نداند عاقبت به همانجا خواهد رسید که حرکت را از آنجا شروع کرده بود. یک حرکت دورى و دایره اى.
امیر المؤمنین می فرماید: "انا لله" بدان معناست که ما ملک خدا هستیم و او مالک ماست و معنای "إنا إلیه راجعون" آن است که ما هلاک می شویم؛ یعنی پس از مرگ و هلاکت به مالک خود باز می گردیم و جایگاه ما نزد اوست. آیات قرآن در این باره کم نیست و از مجموعه ی آنها به نکات زیر دست می یازیم:
الف: برهان حرکت هم توان اثبات مبدأ فاعلی را دارد و هم توان اثبات مبدأ غایی، یعنی منتهی و قیامت را؛ یعنی همان گونه که هر متحرک محرک دارد، هر متحرک نیز هدف خواهد داشت. اما برهان حدوث و قدم مثلا، توان اثبات معاد را ندارد.
ب: برهان حرکت در مقام اثبات مبدأ فاعلی تنها می تواند موجود مجردی که خود دارای حرکت نباشد، ثابت کند، نه واجب ازلی را و در مقام اثبات معاد نیز هدف ثابت و موجود کامل و بدون حرکت را اثبات می کند، نه مرحله نهایی معاد و لقاء الله را؛ زیرا قیامت و معاد نیز مراتبی دارد، و برای اثبات مرحله نهایی آن برهان ویژه لازم است.
ج: تزاحم هایی که احیانا در مسیر حرکت های جزئی واقع می شود محدود است و به کل حرکت نظام آسیبی نمی رساند و از قبیل "شرور بالعرض" به شمار می رود؛ افزون بر این که قسر دایم محال است. پس سرانجام جهان طبیعت به صورت مجموعه ای یک پارچه به هدف خود می رسد.
د: قلمرو برهان حرکت تنها جهان طبیعت است و برای اثبات معاد موجودات مجرد رسا نیست؛ زیرا آنها حرکت ندارند و بستر حرکت در ذاتشان گسترده نشده است؛ چنان که برهان مزبور برای اثبات مبدأ فاعلی موجودهای مجرد جاری نیست.
آنچه در آیات فوق بر آن تکیه شده (بازگشت و رجوع همه ی انسانها به سوی خدا است) همان چیزی است که با دلائل عقلی نیز می توان به آن رسید، زیرا جامعه ی بشری بسان کاروانی است که از نقطه ی تاریک عدم آغاز به حرکت کرده است و به سوی نور مطلق پیش می رود، این حرکت تحت فرمان خداوند و در سایه ی ربوبیت او قرار دارد. (توجه داشته باشید که این بحثها همه بعد از قبول اصل توحید و صفات است) تعبیر «رب» در بسیاری از این آیات نشان می دهد که این حرکتی است که در پرتو ربوبیت خداوند و به طور حساب شده انجام می گیرد.
از طرفی اگر نقطه ی پایان این حرکت، مرگ باشد، حرکتی تهی از هدف، فاقد قرارگاه، و یا به تعبیر دیگر حرکتی بی مقصد، خواهد بود، در حالی که یقین است که این حرکت الهی به سوی مقصد مناسب پیش می رود. هنگامی که خوب دقت کنیم می بینیم هر حرکت تماملی برای رسیدن به یک مرحله ی بالاتر و عالیتر صورت می گیرد، و نقطه ی اعلای وجود، ذت مقدس واجب الوجود است، و بنابراین حرکات، همه به سوی اوست، و تا انسان به جوار قرب او نرسد و به مقام شهود ذات پاک در نیاید، و در زمره ی مقربین وارد نشود، آرام نخواهد گرفت، چرا که هدف نهائی حرکت، انجام نشده است. کل این بیان نشان می دهد که باید سیر صعودی انسان با مرگ متوقف نشود، و در جهانی دیگر همچنان ادامه یابد، بنابراین وجود حرکت و هدف، خود دلیل زنده ای است بر مسأله ی حیات بعد از مرگ.