اژدها و مار در مثنوی گاه به یک معنا آمده و اغلب به معنی نفس اماره، بلا، دشمن، شهوت و... آمده است. نخست ابیاتی را در زیر می آوریم که در آنها اژدها تمثیل نفس است:
مادر بتها بت نفس شماست *** زآنک آن بت مارو این بت اژدهاست
دوزخست این نفس و دوزخ اژدهاست *** کو به دریاها نگردد کم و کاست
و در بیان آنکه نادر افتد که مریدی در مدعی مزور اعتقاد به صدق بندد که ... نفس آدمی و امیال خبیث او به اژدها و خانه ی مار تشبیه شده است:
زیر دیوار بدن گنج است یا *** خانه ی مارست و مور و اژدها
و یا:
اژدها گشته است آن مار سیاه *** آنکه کرمی بود افتاده به راه
در قصه ی آن آبگیر و صیادان و آن سه ماهی نیز که در دفتر چهارم آمده باز مولانا نفس اماره را به اژدها تشبیه کرده است:
بس که خود را کرده ای بنده ی هوا *** کرمکی را کرده ای تو اژدها
و (در گفتن موسی، فرعون را...) باز نفس آدمی به کرم و جهل به اژدها تشبیه شده، اما می گوید اگر لطف الهی این کرم کوچک را یاری کند می تواند اژدهای جهل را ببلعد:
چون کرم این کرم را بیدار کرد *** اژدهای جهل را این کرم خورد
قصه مارگیر و اژدها قصه ی دیگری که در آن اژدها و البته مار نقش اساسی دارد قصه ی مارگیر که اژدهای فسرده را مرده پنداشت و در ریسمانهاش پیچید و آورد به بغداد، می باشد. این نکته را نیز نباید فراموش کرد در مثنوی گاه مار و اژدها همسان هستند و گاه نیز مار بزرگتر از اژدها گفته شده است. در این حکایت، مارگیری در کوهستان ماری مرده می یابد و برای نمایش آن را با خود به شهر بغداد می برد. در شهر مار افسرده از سرما ناگهان گرم شده و زنده می شود و شهر و مردم آن را به آتش می کشد و... در این حکایت مار همان نفس اماره است و هرگاه امکان اظهار وجود یابد به حرکت در می آید. خورشید تابان عراق کنایه از امکانات مادی است و بند همان تقوی و پر هیزکاری و مولانا خود در اواخر حکایت می گوید:
نفست اژدهاست او کی مرده است *** از غم بی آلتی افسرده است
البته اژدهای مرده وش باز کنایه از عالم طبیعت است، اما هنگامی که خورشید روحانی حشر در روز قیامت بر آن بتابد به موجودی زنده مبدل می شود و این امر البته با آیات کلام الله سازگار است و مولانا خود در پایان حکایت می گوید:
باش تا خورشید حشر آید عیان *** تا ببینی جنبش جسم جهان
با هم ابیاتی چند از این حکایت را مرور می کنیم:
این حکایت بشنو از تاریخ گوی *** تا بری زین راز سر پوشیده بوی
مارگیری رفت سوی کوهسار *** تا بگیرد او به افسونهاش مار...
او همی بستی یکی ماری شگفت *** گرد کوهستان در ایام برف
اژدهایی مرده دید آنجا عظیم *** که دلش از شکل او شد پر ز بیم
مارگیر اندر زمستان شدید *** مار می جست، اژدهایی مرده دید
مارگیر از بهر حیرانی خلق *** مار گیرد، اینت نادانی خلق
آدمی کوهی است چون مفتون شود *** کوه اندر مار، حیران چون شود؟
در ابیات پایانی حکایت مولانا می گوید: نفس فعلا به شکل و اندازه کرمی است و باید آنرا مهار کنی تا فسرده باشد وگرنه تو را یک لقمه ی چپ خواهد کرد:
کرمک است آن اژدها از دست فقر *** پشه ای گردد ز جاه و مال، صقر
اژدها را دار در برف فراق *** هین مکش او را به خورشید عراق
تا فسرده می بود آن اژدهات *** لقمه ی اویی چو او یابد نجات
مات کن او را و ایمن شو ز مات *** رحم کن نیست او بر اهل صلات
تأثیر معجزه موسی (ع) و تبدیل عصا موسی به اژدها همان گونه که می دانید هنگامی که ساحران فرعون می خواستند بر موسی غلبه نمایند و ریسمانهای آنها به مار تبدیل شد، به امر خدا عصای موسی به ماری تبدیل شد و مارهای ساحران را فرو بلعید. در قرآن کریم در آیات 18 تا 21 سوره طه و آیه 107 سوره اعراف و آیات دیگر بدین معجزه اشاره شده است. در باب تحول اشیاء و موجودات و اینکه هر شیئی بر حسب ظاهر اسمی دارد، در (قصه ی آدم و بستن قضا نظر او را...) می گوید:
نزد موسی نام چوبش بد عصا *** نزد خالق بود نامش اژدها
و در ادامه ی (حکایت رفتن مصطفی به عیادت صحابی رنجور...) خطاب به حسام الدین چلبی می گوید نفس اماره در دست تو چون عصای موسی مسخر است و...
اژدها و مار اندر دست تو *** شد عصا ای جان موسی مست تو
حکم «خذها لا تخف» دادت خدا *** تا به دستت اژدها گردد عصا
در فصل مهلت دادن موسی فرعون را تا ساحران را جمع کند از مداین، به طور مستقیم به اژدها شدن عصای موسی اشاره شده است و اینکه آن عصا در حق دشمنان اژدها و در حق دوستان عصا بود و چون سگی رام و با وفا پشت سر موسی (ع) حرکت می کرد:
او همی شد و اژدها اندر عقب *** چون سگ صیاد دانا و محب
چون سگ صیاد جنبان کرده دم *** سنگ را می کرد ریگ او زیر سم
سنگ و آهن را به دم در می کشید *** خرد می خایید آهن را پدید
در هوا می کرد خود بالای برج *** کی هزیمت می شد از وی روم و گرج
کفک می انداخت چون اشتر زکام *** قطره ای بر هر که زد می شد جذام
ژغ ژغ دندان او دل می شکست *** جان شیران سیه می شد ز دست
چون به قوم خود می رسید آن مجتبی *** شدق او بگرفت، باز او شد عصا
و (در فرستادن فرعون به مداین در طلب ساحران و ماجرای مقابله با موسی و هارون) باز مولانا این ماجرا را پی می گیرد و می گوید اژدهای موسی الهی است، فرعون و سپاه او جملگی از دست موسی و هارون درمانده شده اند:
از پی آنکه دو درویش آمدند *** بر شه و بر قصر او موکب زدند
نیست با ایشان به غیر یک عصا *** که همی گردد به امرش اژدها
شاه و لشکر جمله بیچاره شدند *** زین دو کس، جمله به افغان آمدند
و در (حکایت که اژدها فسرده را مرده پنداشت) نیز مولانا معجزات پیامبر اکرم (ص) را با معجزه موسی مقایسه می کند و می گوید، قرآن تو ای محمد چون اژدهای موسی که مارها را می بلعد کفر و الحاد را از بین می برد:
ای رسول ما تو جادو نیستی *** صادقی، هم خرقه ی موسیستی
هست قرآن مر تو را همچون عصا *** کفرها را درکشد چون اژدها
تفاوت جادو و سحر ساحران با معجزه موسی در ماجرای موسی و ساحران وقتی دو ساحر جوان به توصیه ی پدرشان می خواهند عصای موسی را انتخاب کنند که آیا اژدهای الهی است یا سحر و جادو، عصا به اژدها تبدیل می شود و هر دو می گریزند:
ساحران قصد عصا کردند زود *** کز پسش باید شدن و آنگه ربود
اندکی چون پیشتر کردند ساز *** اندر آمد آن عصا در اهتزاز
آن چنان بر خود بلرزید آن عصا *** کان دو بر جا خشک گشتند از وجا
بعد از آن شد اژدها و حمله کرد *** هر دوان بگرختند و روی زرد
رو در افتادن گرفتند از نهیب *** غلط غلطان، منهزم در هر نشیب
پس یقینشان شد که هست از آسمان *** زآنکه می دیدند حد ساحران
همچنین در بیان آنکه (هرکس نرسد مثل آوردن) و هنگامی که می خواهد بگوید ما از هر چیز فقط ظاهر آن را می بینیم بیت زیر را آورده است و می گوید عصای موسی در واقع اژدها بود، اما موسی آن آیت بزرگ الهی را فقط به صورت عصا و چوب دستی می دید:
موسیی آن عصا دید و، نبود *** اژدهی بود، سر او لب می گشود
در این بیت از مولانا باز با استفاده از معجزه موسی در مصرع اول علم غیب را به اژدها تشبیه کرده است و در مصرع دوم می گوید کسی می تواند به علم غیب دست یابد که دست معجزه گر داشته باشد و دستش بتواند عصا را به اژدها تبدیل کند:
دست را بر اژدها آنکس زند *** که عصا را دستش اژدرها کند
همچنین در ابیات زیر نیز با استفاده از ماجرای معجزه حضرت موسی می گوید در مقابل نفس تو من با خود معجزه الهی و دست الهی را دارم:
اژدها را اژدها آورده ام *** تا به اصلاح آورم من دم به دم
تا دم آن از دم این بشکند *** مار من آن اژدها را برکند
و مولانا باز با اشاره به معجزه موسی تفاوت اژدهایی را که الهی است با اژدهای زمینی بیان می کند و می گوید:
اژدهای کوهیی تو بی امان *** لیک بنگر اژدهای آسمان
این عصا از دوزخ آمد چاشنی *** که هلا بگریز اندر روشنی
ورنه درمانی تو در دندان من *** مخلصت نبود ز دربندان من
این عصایی بود، این دم اژدهاست *** تا نگویی دوزخ یزدان کجاست
تشبیه دوزخ به اژدها مولانا در ابیاتی چند نیز دوزخ را به اژدها تشبیه کرده است، چنانکه در ابیات زیر:
هر کجا خواهد خدا دوزخ کند *** اوج را بر مرغ دام و فخ کند
هم ز دندانت بر آید دردها *** تا بگویی دوزخست و اژدها
و در ابیات زیر نیز ضمن تشبیه نفس اماره به اژدها، دوزخ را نیز به اژدهای هفت سر تشبیه کرده است:
مار بودی، اژدها گشتی مگر *** یک سرت بود این زمانی هفت سر
اژدهای هفت سر، دوزخ بود *** حرص تو دانه ست و دوزخ فخ بود
تشبیه زبانه های عشق به اژدها مولانا در ابیاتی چند نیز عشق را به اژدها تشبیه کرده است. مثلا در حکایت آن عاشق که شب بیامد بر امید وعده معشوق، حلق عشق را به گلوی اژدها تشبیه کرده است:
بنگر این کشتی خلقان غرق عشق *** اژدهایی گشته گویی خلق عشق
اژدهایی ناپدید دلربا *** عقل همچون کوه را او کهربا
و در بیت دوم می گوید عشق همچون اژدهای جذابی است که عقل کوه آسا را می رباید. و باز دربیت زیر (توبه) را به کرم و عشق را به اژدها تشبیه کرده است:
توبه کرم و عشق همچون اژدها *** توبه وصف خلق و آن وصف خدا
اژدها موجودی افسانه ای و بلایی خطرناک در بسیاری از ابیات مثنوی نیز اژدها به همان عنوان موجود افسانه ای و یا به عنوان سمبل یک موجود وحشتناک و یا یک بلای خطرناک آمده است، نظیر ابیات زیر:
بس گریزند از بلا سوی بلا *** بس جهند از مار سوی اژدها
همچنین این باد را یزدان ما *** کرده بد بر عاد همچون اژدها
ناجوانمردا چه کردم من تو را *** که به پیش اژدها بردی مرا
تو به نور او همی رو در امان *** در میان اژدها و کژدمان
مولانا در تک بیت زیر نیز آتش انبوه و مهیب را به اژدها تشبیه کرده است:
لیک آهن را لطیف آن شعله هاست *** کو جذوب تابش آن اژدهاست
اما در یک بیت نیز مولانا فرعون را به اژدها تبدیل کرده است:
که به دعوی الهی شد دلیر *** اژدها گشت و نمی شد هیچ سیر
البته همانطور که ذکر شد در یک بیت نیز فرعون را به اژدهای کوهی در مقابل اژدهای الهی تشبیه کرده است. گاهی نیز مولانا اولیای الهی را به اژدها و انسانهای حقیر را به کرم تشبیه کرده است. در بیت زیر می گوید هر چند اولیاء الله ظاهری ضعیف و ناتوان دارند، اما برحسب همت و اراده بس قوی هستند.
بردریده جنبش او پرده ها *** صورتش کرمست و معنی اژدها
در این بیت نیز حریفان شیطان را به اژدها تشبیه کرده است:
صد فسون دارد ز حیلت وز دغا *** که کند در سله گر هست اژدها
مولانا در ابیات دیگری نیز مال را به مار و جاه را به اژدها تشبیه کرده است و سایه ی مردان خدا را به زمرد و این از یک باور قدیمی سر چشمه می گیرد که معتقد بودند اگر زمرد را جلو چشم افعی بگیری کور خواهد شد:
مال چون مار است و آنجا اژدها *** سلیه ی مردان، زمرد این دو را
زآن زمرد، مار را دیده جهد *** کور گردد مار و، رهرو وارهد
ادبیات داستان اخلاقی مثنوی انسان نفس اماره حضرت موسی (ع) معجزه حیوانات