فهم دیالکتیکى از وحى مشخصه تفکر کارل بارت متفکر و متأله معروف سوئیسى است. وى که مؤسس نهضت راست دینى جدید (نو ارتدوکسى) است در سال 1886 در شهر بازل سوئیس به دنیا آمد و تحت تعلیم آدولف هارناک مشهورترین متفکر لیبرال و مورخ کلیسا، در سنت الاهیات لیبرال پرورش یافت. وى از سال 1911 به مدت ده سال شبانى کلیساى یکى از دهات سوئیس را به نام سامنویل به عهده گرفت و در طى آن سال ها بود که به تدریج از الاهیات لیبرال دور شد و تصمیم گرفت براى فهم صحیح حقایق دینى دوباره به کتاب مقدس رجوع کند. بارت براى شروع، نامه پولس به رومیان را برگزید و حاصل مطالعات و تحقیقات وى، اثر عظیم رساله به رومیان بود که همگان را حیرت زده کرد. اقبال تام بدین کتاب موجب شد که به سه دانشگاه مهم آلمان یعنى گوتینگن، مونستر و بن دعوت شده، صاحب کرسى تدریس الاهیات گردد. در سال 1935، بارت به علت خوددارى از اداى سوگند وفادارى به رژیم نازى، مجبور شد آلمان را ترک کرده، به سوئیس بازگردد.
وى تا سال 1962 در دانشگاه بازل سوئیس به تدریس مشغول بود و در همین دوره کتاب بزرگ دوازده جلدى خود، یعنى اصول عقاید کلیسا را منتشر ساخت. رهیافت بارت به الاهیات، رهیافتى دیالکتیکى بود. به نظر وى الاهیات با مسائلى روبروست که ادراک آنها جز از طریق پارادوکس ممکن نیست؛ مسائلى مانند لطف و داورى خدا، تجسد خداوند در مسیح، وحى خفى خداوند و.... با اتخاذ روش دیالکتیکى در الاهیات نه تنها مى توان به ادراک این گونه حقایق نائل آمد، بلکه مى توان حقیقت حقه خداوند را به وسیله حرکت مداوم فکر میان جلال خدا و خفاى او، تصدیق نمود. کارل بارت با تأسیس نهضت قدرتمند و پرنفوذ نو ارتدوکسى در حوزه الاهیات جدید، توانست در جهت زدودن یأس فلسفى، دینى و اعتقادى به وجود آمده در میان مردم، پس از جنگ جهانى دوم، گام هاى مؤثرى برداشته، عشق به خدا را در قلب ها زنده کند. پاپ پیوس دوازدهم بارت را بزرگترین متأله پس از توماس اکوئینى و نیز پرنفوذترین عالم الاهیات در قرن بیستم دانسته است. بارت در سال 1968 درگذشت.
دعوت کلیسا به بازگشت به کتاب مقدس و عیسی مسیح
بارت در سنـت آتاناسیوس، آگوستین، کالوین قرار دارد و با ندایی پیامبرانه کلیسا را به بازگشت به کتاب مقدس و عیسی مسیح فرا می خواند. او این پیام را در کمال اقتدار در نخستین کتاب خویش به نام "رومیان" (به ویژه در ویرایش دوم) مطرح ساخته و توجه گسترده ای را به خود جلب نموده است. بارت بعدها در مورد این کتاب اظهار داشت که حال او به هنگام نگارش این کتاب همچون حال و وضع کسی بوده است که در بالای برج کلیسای تاریکی قرار گرفته و به طور اتفاقی برای حفظ خود از فرو افتادن، دستگیره طناب ناقوس را محکم گرفته و ناخواسته سراسر شهر و ساکنان حومه آن را با صدای زنگ ناقوس هشدار می دهد و متوجه می سازد.
او در سال 1921 به کرسی تدریس دانشگاه گوتینگن و در سال 1925 به دانشگاه مونستر و در 1930 به دانشگاه بـن دعوت شد. او بعدا در سال 1935 به سبب امتناع از ادای سوگند وفاداری نسبت به هیتلر و نقش مهمی که در مبارزه بر علیه تلاش نازی ها برای در اختیار گرفتن کلیسای انجیلی آلمان داشت از کار برکنار شد. او به وطن خویش یعنی سوئیس بازگشت و در آنجا به مقام استادی در دانشگاه بازیل رسید و بقیه عمرش را تا هنگام مرگ که در سال 1968 اتفاق افتاد در آنجا به تدریس اشتغال داشت و دانشجویان از سراسر جهان به کلاسهای او جذب شدند و در همانجا بود که سخنرانی هایش را در اثر مفصلی به نام "جزمیات کلیسا" منتشر ساخت.
بارت به فردریک شلایرماخر متکلم علاقه بود که در سراسر عمر او ادامه یافت. شلایرماخر متکلمی بود که به تحلیل تجربه دینی پرداخته و تمایل داشت که آن را به "مخالفان فرهیخته" دین توصیه کند و افکار او در آن وقت تا هنگام وفاتش به سال 1834 الهیات آلمانی را تحت تأثیر قرار داده بود. بارت بعدها مانند شلایرماخر به تفسیر جزمیات مسیحی پرداخت و همچون او وظیفه کلیسا را کاوش دقیق علمی پیرامون مضمون و محتوای ایمان مسیحی می دانست اما بر خلاف او به تجربه دینی به طور عام اعتنای زیادی نداشت بلکه آنچه نظر او را جلب کرده بود توجیه وحی و آشکار سازی خدا در قالب عیسی مسیح بود که کتاب مقدس آن را به عنوان معیار حقیقت مورد تأیید قرار داده بود.
بارت تحت تأثیر اندیشه هرمان
بارت علاقه داشت که در دانشگاه ماربورگ و زیر نظر ویلهلم هرمان (1922-1846) که متأله کانتی برجسته ای در اروپا بود درس بخواند اما پیش از بازگشت به برن برای تکمیل سومین سال تحصیلات دانشگاهیش تحت نفوذ پدرش در ابتدا به برلین رفت تا یک ترم دانشگاهی را در آنجا با آدولف فون هارناک برجسته ترین مورخ کلیسا و متأله آزاد اندیش آن روزگار بگذراند. او در سال 1907 پیش از گذراندن آخرین سال تحصیلیش در ماربورگ، در دانشگاه توبینگن ثبت نام کرد و از درس متکلم محافظه کار عهد جدید آدولف شلاتـر بهره گرفت. هرمان ایمان را بر پایه "تجربه باطنی" که "ریشه" در "حیات باطنی عیسی" دارد تعریف می نمود و معتقد بود که چنین ایمانی در ضمیر کسی که تحت تأثیر عیسی، همان به اصطلاح عیسای تاریخی تحقیقات آزاد اندیش قرن نوزدهم بیدار شده است پدید می آید. بارت هر چند که تحت تأثیر اندیشه هرمان قرار داشت اما احساس می کرد که برداشت و نگرش او با محتوای عهد جدید و فهم اصلاحگرانه از عیسی و ایمان و باورهای کلیسا تعارض داشت و حس می کرد که این برداشت ها بیشتر محصول ذهنگرایی آزاد اندیشانه بورژوازی فرد پرستانه و فلسفه کانتی بود تا فرآورده صحیح و منطقی تتبـع در عهد جدید.
او همچنین احساس می کرد که اصل ماهیت و امکان برخورد علمی نسبت به کلام مسیحی از سوی پیشفرضهای تاریخی "پروتستانتیزم فرهنگی" آن روزگار دارد زیر سوال می رود، در حالی که علم کلام و تاریخ گرایی نسبیت آلود، دین و فرهنگ دارند آمیخته می شوند، از طریق "احترام در برابر تاریخ" و تحویل بردن الهیات مسیحی به شاخه ای از فلسفه دین به طور عام، انجیل دارد محو و ناپدید می گردد. این مسائل برای بارت اهمیت فراوانی داشت. زمانی او به عنوان روحانی به حرفه شبانی کلیسا منصوب شد و می خواست به نحو جدی به تفسیر کتاب مقدس و تبلیغ آن بپردازد در حالی که تحقیق علمی نقـادانه درباره متن کتاب مقدس را نیز کاملا در نظر داشت. در همین دوره شبانی او در سافنویل در سوئیس (1921-1911) بود که عقاید کلامی او دستخوش تحولی جدی و اساسی شد.
از یکسو، زمانی که جنگ جهانی نخست رخ داد او عمیقا از "بیانیه روشنفکران" ناراحت بود و آن را "روز سیاه" نامید، هنگامی که 93 عالم و هنرمند که شامل استادان خود او یعنی هارناک و هرمان نیز می شد از سیاست جنگی ویلهلم دوم حمایت کردند که از نظر او فهم همکارانش را از تاریخ و عقاید کتاب مقدس زیر سؤال می برد. آیا این ترکیب فرهنگ آلمانی و دین بود که داشت کلیسای مسیحی را رهبری می کرد؟ از سوی دیگر او از جامعه صنتعی که در آن می زیست از مباحث مربوط به عدالت اجتماعی، کمی دستمزدها، مقررات کارخانه ها، و امور مربوط به اتحادیه های کارگری کاملا آگاه بود. او در سال 1915 به عضویت حزب سوسیال دمکرات درآمد اما بر خلاف سایر دوستان سوسیال مسیحیش از اینکه سوسیالیزم را با ملکوت خدا یکی بداند امتناع ورزید.
رابطه انجیل و پیام کلیسا و مشکلات بشر
بارت در سراسر عمر خود تلاش کرد تا انجیل و پیام کلیسا را در زمینه جامعه، دولت، جنگ، انقلاب، خودکامگی، مردم سالاری تفسیر کند و لاف زنی و ادعای بشر را در مورد اینکه توانسته است مشکلات و سرنوشت خویش را بدون داوری پیام صلیب و رستاخیز عیسی مسیح حل کند مورد بررسی قرار دهد. او در پایان عمر خود نوشت: «من الهیات را بدین سبب برگزیدم زیرا احساس کردم که برای فعالیت اجتماعی خود به یافتن پایه بهتری نیازمندم.» مسأله اساسی این بود که چگونه می توان بین آنچه کلمه خدا در انجیل در باب سلطنت خدا، تعالی خدا، فیض، فرا رسیدن ملکوت خدا، بخشایش گناهان، رستاخیز مردگان می گوید با مشکلات بشر ارتباطی برقرار کرد.
ورشکستگی بسیاری از آراء دینی و کلامی
بارت نگرانی خود را در مورد ورشکستگی بسیاری از آراء دینی و کلامی معاصران خود در تفسیرش بر رساله به رومیان (1919) اعلام نمود، این اثر به نحو واضحی تأثیر آراء کسانی مانند کیر کگارد، داستایوسکی، فرانتس اوربک، یوهان کریستیان بلومهارت، و کریستف بلومهارت را که بر علیه مسیحیت نهادی شده شوریده اند در خود منعکس ساخته است. او در این کتاب که یکی از متکلمان کاتولیک رومی آن را به عنوان "انفجار بمبی در زمین بازی متکلمان" توصیف کرده است می خواهد کلیسا را به خدای زنده کتاب مقدس بازگرداند، خدایی که بشر مغرور رد برابر او دم از دینداری و پارسایی می زند و می کوشد تا مغرورانه و گناه آلود خود را در مقابل او تثبیت نماید. رستگاری موهبتی الهی است و ملکوت خدا باید "از بالا و به نحو عمودی" ظهور کند، بارت بشریت را به دادن پاسخی قطعی و تصمیمی واقعی برای تحقق بخشیدن به آرمانهای عادلانه الهی در این جهان دعوت می کند.
بارت به منظور انتقاد از ذهن گرایی فلسفی، احساس گرایی، و سوسیالیزم دینی از نامه پولس به رومیان استفاده کرد. اگر علاقه پولس این بود که کلیسا باید درباره مسائل عقلی و سیاسی ما به کلمه خدا و داوری او گوش فرا دهد، خواسته بارت نیز در سراسر عمرش این بود که تأکید کند "لذت و سرور تنها با خداست... و اینکه ملکوت خدا بر زمین با سرور و شادی آغاز می شود." او به مراهی دوست سراسر عمرش ادوارد ثورنیسن (1974- 1888) در کتاب مقدس عالم جدید و شگفتی را کشف کرد، عالم خدا که همان ملکوت خداست که خدا و نه انسان آن را تأسیس خواهد کرد. او نیز مانند لوتر سخت شیفته پیام پولس در مورد عدل خداوند بود که سراپای عدل بشری را مورد اعتراض قرار می دهد. تنها از طریق گوش دادن به کلمه خداوند و شناخت عدل سابق خداوند است که ما می توانیم دوباره بنیان مناسبی برای فرهنگ، اخلاق، دولت و کلیسا به دست بیاوریم.
معنای این سخن از نظر کلامی آن است که ما باید عقاید مسیحی بر اساس کلمه خدا بنا کنیم و خدا را بیرون از خودش و با غیر خودش تفسیر کنیم، یعنی او را آنگونه که خود را در مسیح و کتاب مقدس آشکار ساخته است تفسیر کنیم نه آنکه او را فرع و تابع مفاهیم کلی پیشینی و مقولات و ایدئولوژی ها قرار دهیم. وظیفه و رسالت علم کلام و الهیات این است که اجازه دهد که وحی خود با نور خویش بدرخشد. معنای باطنی رستاخیز مسیح که خالق و آمرزنده و سرور و خداوندگار همه و فوق همه است تنها این نیست که سخن از امید نسبت به آینده بگوید، بلکه عمل و حمایت عملی از هدفهای عادلانه خداوند در تاریخ و دادن ضمانتی به ما برای پیروزی و تحقق عدالت الهی در جهان است. بدون اینکه بخواهیم عمل اجتماعی را کم ارزش جلوه دهیم، رستاخیز عیسی به عنوان فعل خداوند در تأسیس ملکوت باید برای ما به عنوان دعوت و فراخوانی به شرکت در این حادثه و پرداختن به عمل و فعالیت اجتماعی و ابراز احساس عملی نسبت به عدل خداوندی باشد. باید هیچگونه جدایی و شکافی بین برائت از گناه و مسأله عدالت وجود نداشته باشد.
رابطه انسان و خدا در اندیشه های کلامی بارت
در سیر تکامل اندیشه های کلامی بارت مراحل متمایزی وجود دارند که در هر مرحله او با یکی از تضادهای بین انسان و خدا دست و پنجه نرم کرده است. تفکر آزاداندیش قرن نوزدهم استمرار رابطه باطنی بین الوهیت و "والاترین" و "بهترین" شکل در فرهنگ بشری را با سادگی و میل بیش از حدی از پیش مفروض می گرفت و این نکته را مطرح می ساخت که شناخت خدا در ژرفای روح بشر و شناختی که از خود دارد و نیز در عمق تجربه دینی او وجود دارد. بارت در آغاز خدمت روحانیش این دیدگاه را رد کرد، او می گفت که سخن گفتن ما درباره خدا "چنین نیست که داریم درباره انسانی با صدای بلند سخن می گوییم". او در آغاز مانند هرمان وجدان را با ندای خداوند یکی می انگاشت، اما بعدا با بحثهای زیادی استدلال می کرد که ندای خداوند تنها در کتاب مقدس، در مواجهه با مسیح که کلمه زنده است شنیده می شود.
در طی دوره موسوم به الهیات دیالکتیکی یا الهیات بحران که از چاپ دوم کتاب رومیان نوشته بارت ناشی شده بود و تحت تأثیر انتقاد کیرکگارد از هگل، بارت تأکید کرد که "تفاوت کیفی نامحدودی بین خدا و انسان وجود دارد". خدا ما را در لحظه بحران و تصمیم ملاقات می کند و خودش نقطه تماس را به وجود می آورد و ما را به اطاعتی عمیق و ریشه دار فرا می خواند. بارت در دیباچه کتابش نوشت: «اگر من یک نظام الهیاتی داشته باشم محدود به شناخت آن چیزی خواهد بود که کیرکگارد آن را "تمایز کیفی نامحدود" بین زمان و ابدیت خوانده است و محدود به نگرش مثبت یا منفی من از معنای این تمایز خواهد بود که "خدا در آسمان است و تو در زمین هستی." شکاف و فاصله بین خدا و انسان تنها توسط خود خدا می تواند پر شود نه فقط انسان. کلمه طیب معنایش آن است که خدا به گناه و غرور و لاف زنی آدمیان نه می گوید در حالی که از جنبه فیض و عنایت خداوند به آفریدگان خود خود آری می گوید و بدانها و عده بخشایش می دهد.»
اگر بارت در دوره نخستین اندیشه خود مانند لوتر نخستین بر پاسخ "نه" خداوند (یعنی عدل الهی خدا به عنوان خدا) تأکید می کرد اما پیام بعدی او درست مانند پیام لوتر متأخر به نحو مقتدرانه تری تبدیل به "آری" شد، یعنی عدل خداوندی به عنوان پیروزی فیض از طریق خلیفگی بشریت از عیسی مسیح. بارت همچون متکلمان بزرگ قرون وسطا معتقد بود که در شناخت آدمیان از خدا عناصری از نفی و اثبات وجود دارد و همین اندیشه او را به مقایسه "نسبت" اما نه "هستی" بین خدا و آدمی بر اساس فیض رهنمون ساخت.
بارت در سال 1927 نگارش کتاب جزمیات کلیسا را آغاز نمود و قصدش توضیح همه آموزه های اصلی مسیحیت بر اساس تجلی خدا در مسیح بود. عنوان جلد نخست این بود: کلیات آموزه های مسیحی، جلد یکم: آموزه کلمه خدا، تمهیدی بر جزمیات مسیحی. او در این کتاب استدلال می کند که امکان معرفتی مسیحی در مورد خدا مبتنی بر تحقق وحی در عیسی مسیح است که از طریق روح القدس خود را به ایمان معرفی کند. چنان وحی خصلتی تثلیثی دارد، و طرحی سه بخشی خواهد بود. خدا خود را به عنوان پدر در پسر که عیسی مسیح است می شناساند و از طریق روح القدس خودش را به ما معرفی می کند. بنابراین آموزه تثلیث از طریق این حقیقت که "خدا خودش را به عنوان سرور و خداوندگار آشکار می سازد" رمزگشایی می شود.
به همین سبب این آموزه نقطه شروع و اساس همه دانش مسیحی نسبت به خداست نه اینکه صرفا یک ضمیمه و تبصره ای باشد آنگونه که شلایرماخر معتقد است. درون این تجلی سه وجهی خداوند ما می توانیم سه شکل خاص از کلمه خدا را از هم متمایز سازیم یکی کلمه ابدی که در عیسی مسیح حلول کرده و دیگری کلمه مکتوب که در قالب عهد جدید (انجیل) درآمده و سوم کلمه خدا که در قالب کلیسا ظهور یافته است. وظیفه جزمیات مسیحی این است که نسبت به این کلمه وفادار باشد و لذا باید محتوای تبلیغات و مواعظ کلیسا را با ارجاع آن به منبع اصلیش در خدا و از طریق عرضه آن به معیارهای کتاب مقدس و تحت ارشاد اصول عقاید و اعترافات مورد بررسی قرار دهد.
وحدت مفروض خدا و انسان در عیسی مسیح
مطالعه کنندگان این نخستین جلد اثر بارت از او انتقاد کرده اند که بارت زبان و سخن انجیل را به شکل یک مواجهه مستقیم بی زمان با خدا در آورده است و این کار خطر تاریخ زدایی کردن انجیل و تبدیل الهیات به یک نظام فلسفی نوینی را در پی خواهد داشت. بارت این انتقاد را جدی گرفت زیرا خودش همین تحول را در الهیات دیالکتیکی رودلف بولتمان مشاهده کرده بود، لذا از طریق مطالعه دقیق کتاب پروسلوگیون (مفاوضات) قدیس آنسـلم به بررسی مسأله روش در الهیات پرداخت. در سال 1931 نتیجه مطالعات خود را در کتابی به نام ایمان در طلب فهم منتشر ساخت. او از آنسـلم آموخته بود که کلمه خدا محتوای عقلانی خود را در خود دارد. تقابل بین خدا و انسان باید نه بر پایه بیان یک مواجهه وجودی بین خدا و انسانی که در بحران ایمان قرار گرفته بلکه باید در اصل براساس وحدت مفروض خدا و انسان در عیسی مسیح، خداوندگار.... یافته که خدا در او آن هم نه صرفا در یک بشر بلکه به عنوان یک بشر ظهور یافته است، تفسیر شود در وجود کسی که ما همه یکبار و برای همیشه به آشتی و پیوند با او از طریق روح القدس فرا خوانده شده ایم.