ستمگران و ظالمین عذابهای الهی را تکذیب می کردند و از روی همان تکذیب با شتاب و عجله از پیامبران خواستار عذاب می شدند. پیامبران در برابر تکذیب کنندگان، به آنها وعده عذاب مى دادند و از جمله پیامبر اسلام نیز چنین کرد و در آیات متعددى به مشرکان و کافران وعده عذاب در این دنیا داد، ولى وقت آن را مشخص نمى کردند و این بسته به مشیت و اراده خداوند بود. همچنین پیامبران و از جمله پیامبر اسلام از آمدن روز قیامت و عذاب کافران در آن روز خبر مى دادند. کافران که این وعده ها را از پیامبران مى شنیدند ولى نزول عذاب به تأخیر مى افتاد، آن را دلیلى بر بطلان دعوت پیامبران مى گرفتند و فاتحانه مى پرسیدند: پس این وعده کى خواهد بود اگر راست مى گویید؟
نخست از قول آنها چنین نقل مى کند که از روى استهزاء و مسخره و انکار «و یقولون متى هذا الوعد إن کنتم صادقین؛ مى گویند این وعده اى که در مورد نزول عذاب مى دهى اگر راست مى گویى چه موقع است؟!» (یونس/ 48) در برابر این سؤال خداوند به پیامبرش دستور مى دهد که از چند راه به آنها پاسخ گوید: نخست اینکه مى فرماید «قل لا أملک لنفسی ضرا و لا نفعا إلا ما شاء الله؛ به آنها بگو وقت و موعد این کار در اختیار من نیست، من مالک سود و زیانى براى خود نیستم، تا چه رسد براى شما، مگر آنچه خدا بخواهد و اراده کند.» سپس قرآن به پاسخ دیگر پرداخته مى گوید: «لکل أمة أجل إذا جاء أجلهم فلا یستأخرون ساعة و لا یستقدمون؛ هر قوم و جمعیتى زمان و اجل معینى دارند، به هنگامى که اجل آنها فرا رسد نه ساعتى از آن تاخیر خواهند کرد و نه ساعتى پیشى خواهند گرفت.» (یونس/ 49) در واقع قرآن به مشرکانى که در مورد آمدن عذاب الهى تعجیل مى کردند اخطار مى کند که بى جهت عجله نکنند، به هنگامى که زمان آنها فرا برسد، لحظه اى این عذاب تاخیر و تقدیم نخواهد داشت. ضمنا باید توجه داشت که "ساعت" گاهى به معنى لحظه و گاهى به معنى مقدار کمى از زمان است هر چند امروز معنى معروفش یک بیست و چهارم شبانه روز مى باشد.
در آیه بعد سومین پاسخ را مطرح کرده، مى گوید: «قل أ رأیتم إن أتاکم عذابه بیاتا أو نهارا؛ به آنها بگو اگر عذاب پروردگار شب هنگام یا در روز به سراغ شما بیاید امر غیر ممکنى نیست، و آیا شما مى توانید این عذاب ناگهانى را از خود دفع کنید؟» «ما ذا یستعجل منه المجرمون؛ با این حال مجرمان و گنهکاران در برابر چه چیز عجله مى کنند.» (یونس/ 50)
به تعبیر دیگر این مجرمان جسور اگر یقین به نزول عذاب ندارند حداقل احتمال این را مى دهند که ناگهان به سراغشان بیاید، آنها چه تامین و تضمین و دلیلى در این باره دارند که تهدیدهاى پیامبر (ص) هرگز به وقوع نخواهد پیوست؟ انسان عاقل در برابر چنین احتمال ضررى باید لااقل رعایت احتیاط کند و از آن بر حذر باشد. نظیر این معنى در آیات دیگر قرآن به تعبیرهاى دیگرى آمده است مانند «أ فأمنتم أن یخسف بکم جانب البر أو یرسل علیکم حاصبا ثم لا تجدوا لکم وکیلا؛ آیا شما ایمن هستید از اینکه خداوند در گوشه اى از زمین شما را فرو ببرد یا سنگریزه اى از آسمان بر شما ببارد و سپس نگهبانى براى خود نیابید.» (اسراء/ 68) و این همان چیزى است که در علم کلام و اصول از آن به عنوان قاعده "لزوم دفع ضرر محتمل" تعبیر مى شود.
در آیه بعد چهارمین پاسخ را به آنها مى گوید و آن اینکه «أ ثم إذا ما وقع آمنتم به؛ اگر شما گمان مى کنید که به هنگام نزول عذاب ایمان بیاورید و ایمان شما پذیرفته شود، این خیال باطلى است.» (یونس/ 51) چرا که پس از نزول عذاب، درهاى توبه به روى شما بسته مى شود و ایمان کمترین اثرى ندارد، این آیه استفهام انکار و توبیخ است و حرف ثم براى تراخى و تأخیر است، چگونه از نظر عناد قبول دعوت رسول گرامى را به تأخیر مى افکنید، تا هنگامى که عقوبت رو آورد و شما را فرا بگیرد که به طور توبیخ گفته شود. آیا هنگامى که عقوبت را مشاهده نموده بدعوت رسول گرامى اسلام ایمان مى آورید و در آن حال ایمان به طور انقیاد و شعار عبودیت نبوده بلکه به طور اضطرار و فرار از عقوبت است از نظر اینکه سیرت کفر و عناد خود را مشاهده می نماید که به صورت عقوبت و شقاوت در آمده است در آن حال ایمان و انقیاد سودى نخواهد داشت و جمله آلان نیز استفهام توبیخ و متعلق به جمله (آمنتم به) مى باشد.
بلکه «الآن و قد کنتم به تستعجلون؛ به شما گفته مى شود حالا ایمان مى آورید، در حالى که قبلا از روى استهزاء و انکار تعجیل براى عذاب را مى خواستید؟» (یونس/ 51) این مجازات دنیاى آنها است، جمله حال است یعنى از نظر استهزاء و تعجیز رسول گرامى درخواست تسریع عقوبت از او مى نمودید. بشر از نظر عوالمى که در پیش دارد، خواه ناخواه حقیقت بر او آشکار خواهد شد و به طور شهود حقایق را مى یابد و با قبول توحید و به صدق دعوت رسول گرامى ایمان مى آورد نه بر اساس استدلال و فکر، بلکه ایمان در اثر شهود نقمت و غضب و حسرت است نه ایمانى که با صفاى قلب و سلامت و سرور روان است و بیگانه خواه ناخواه با روح تیره و شقاوت ذاتى خود صفا و نورانیت و درخشندگى صحنه آن عالم را با حسرت مشاهده مى نمایند و زیاده سبب عقوبت و پشیمانى او خواهد شد.
«ثم قیل للذین ظلموا ذوقوا عذاب الخلد؛ سپس در روز رستاخیز به کسانى که ستم کردند، گفته مى شود بچشید عذاب ابدى را.» (یونس/ 52) منظور از عذاب جاودانى عذاب قیامت است که براى کافران جاودانى است و مراد از ستمگران در این آیه به قرینه آیات قبل و بعد، همان کافران و مشرکان هستند و شامل مؤمنانى که با وجود ایمان، گناهى یا ستمى بر کسى کرده اند نمى شود چون آنان عذاب جاودانه نخواهند داشت و عذاب آنها با توجه به سنگینى و سبکى گناه و ستم، مدت معینى خواهد داشت. در تفسیر على بن ابراهیم است که ظلموا حق آل محمد و این مناسب با خبرى است که قبلا ذکر شد که این عذاب براى اهل قبله است که مراد همین مخالفین باشد لکن على الفرض بیان مصداق است منافى با عموم آیه نیست که جمیع ظالمین به انبیاء و دین و قرآن را شامل شود بلى ظالم مؤمن که با ایمان از دنیا رود و لو گرفتار باشد تا حق مظلوم اداء نشود عذاب خلد ندارد چنانچه مکرر اشاره شده که مؤمن بالاخره نجات دارد و در کلم الطیب مجلد سوم دوازده باب در این باب نوشته شده. این نکته را هم باید ذکر کرد که تعبیر به ذوق براى آن است که چشیدن طعام به زبان، شدید الاحساس است. و در این مقام کنایه از شدت الم عذاب است، یا نمونه باشد از سختى عقاب در وقتى که عذاب داخل در اجواف آنها شده، تمام شراشر وجودشان را احاطه نماید، یا بر سبیل تهکم، یعنى به عوض آنکه طمع داشتید طعمهاى لذیذ چشید، چون کارى نکردید که مستحق آن باشید، اکنون الم عذاب را بدل آن بچشید، و این جارى مجراى آن است که فرمود «فبشرهم بعذاب ألیم؛ پس بشارت ده آنها را به عذابی دردناک.» (آل عمران/ 21)
«هل تجزون إلا بما کنتم تکسبون؛ آیا جز به آنچه انجام دادید کیفر داده مى شوید؟» (یونس/ 52) این در واقع اعمال خود شما است که دامانتان را گرفته است، همانهاست که در برابرتان مجسم شده و شما را براى همیشه آزار مى دهد. این معنا به ذهن نزدیکتر است که آیه شریفه متصل باشد به آیه "لکل أمة أجل"، که در این صورت آیه اول حتمى بودن وقوع عذاب بر مشرکین و نابود کردن آنان را بیان مى کند، و آیه دوم این نکته را مى رساند که بعد از وقوع عذاب به آنان گفته مى شود: حال بچشید عذاب جاودانه را که همان عذاب آخرت است، و شما در این روز کیفر نمى شوید مگر به عمل خودتان، همان اعمالى که مى کردید و همان گناهانى که مرتکب مى شدید و این است سزاى شما. و این خطاب (ذوقوا؛ بچشید) خطاب زبانى نیست، بلکه خطاب تکوینى است، مى خواهد بفرماید: هر عملى عکس العمل و اثرى دارد و ممکن نیست که عذاب کفر و گناه به کافر و گنهکار نرسد. و بنابراین معنا این دو آیه، یعنى آیه: "قل أ رأیتم" تا جمله "تستعجلون" داراى زمینه اعتراض، و وارد در این موردند.
این آیه مبنى بر توبیخ بیگانگان است که یگانه سبب استحقاق خلود در عذاب همانا ظلم و ستم و عقیده کفر و عناد با ساحت کبریائى است که کسب نموده اید صورت و سیرت آن حسرت و یأس از رحمت و شعله آتشین است که در قیامت ظهور نموده است و هرگز بیگانه به غیر آنچه در روان خود ذخیره و کسب نموده و بدان صورت تیره در آمده عقوبت نخواهد شد، زیرا فصل حقیقى هر فردى از بشر صورت اعتقادى و ملکات اکتسابى و افعال اختیارى او است که از سایر افراد امتیاز ذاتى مى یابد. عالم قیامت عالم اسباب نیست که بوسایل خارجى احتیاجات انسان برآورده شود و بر حسب آیه کسى با وسیله خارجى و اجنبى از خود متنعم و یا معذب نخواهد بود زیرا عالم قیامت محصول عوالم است و هر چه امکان ظرفیت دارد به ظهور و فعلیت می رسد از جمله اهل ایمان و تقوى داراى اراده مطلقه اند بر حسب آیه ی «لهم ما یشاؤن فیها و لدینا مزید؛ برایشان هر چه بخواهند در آن جا موجود است و نزد ما بیشتر نیز هست.» (ق/ 35) هر چه را اراده نموده و بخواهند ایجاد مى شود و اراده آنان ظهورى از اراده قاهره کبریائى است و بالاترین مقام بشریت ارتقاء به این مقام است که از طریق اکتساب و سعى ملحق به پیامبران و رسولان خواهند بود به همین قیاس عناد بیگانگان با ساحت کبریائى سبب محرومیت ذاتى آنان از رحمت مى شود عجز و خوارى و فقدان آنها بصورت عذاب جسمانى و حسرت روانى ظهور مى نماید اهل ایمان ساکنان قرب رحمت با کمال صفاء با یکدیگر انس دارند و خواسته آنان هرگز با یکدیگر تعارض و یا تباین نخواهد داشت، زیرا ظهورى از اراده پروردگار و در محور آن دور می زند. به همین قیاس بر حسب آیه ی «إن ذلک لحق تخاصم أهل النار؛ بى تردید، این جدال اهل جهنم یک واقعیت است.» (ص/ 64) سختترین حالات بشر در این جهان حالت غضب و ستیز و زد و خورد با دشمن است در قیامت این رذیله به صورت فعلیت و رشد و دوام ظهور مى نماید پیوسته با یکدیگر در زد و خورد و مخاصمه خواهند بود.
خانه ای ابدی از آتش
در آیه ای دیگر قرآن به سرنوشت مجرمان گمراه و گمراه کننده باز مى گردد و آنها را به یاد روزى مى اندازد که رو در روى شیاطینى که از آنها الهام گرفته اند مى ایستند و از این پیروان و آن پیشوایان سؤال مى شود، سؤالى که در برابرش پاسخى ندارند و جز حسرت و اندوه نتیجه اى نمى گیرند، این هشدارها به خاطر آن است که تنها به این چند روز زندگى ننگرند و به پایان کار نیز بیندیشند. نخست مى گوید: «و یوم یحشرهم جمیعا یا معشر الجن قد استکثرتم من الإنس؛ آن روز که همه را جمع و محشور مى سازد، (ابتدا مى گوید:) اى جمعیت جن و شیاطین اغواگر شما افراد زیادى از انسانها را گمراه ساختید.» (انعام/ 128)
منظور از کلمه ی "جن" در اینجا همان شیاطین است، زیرا جن در اصل لغت به معنى هر موجود ناپیدا مى باشد و در آیه 50 سوره کهف در باره رئیس شیاطین "ابلیس" مى خوانیم «کان من الجن؛ او از جن بود.» همچنین آیه ی بعد که از رهبرى بعضى از ستمگران از بعضى دیگر سخن مى گوید مى تواند اشاره اى به این موضوع باشد. اما شیاطین اغواگر گویا در برابر این سخن پاسخى ندارند و سکوت مى کنند، ولى «و قال أولیاؤهم من الإنس ربنا استمتع بعضنا ببعض و بلغنا أجلنا الذی أجلت لنا؛ پیروان آنها از بشر چنین مى گویند: پروردگارا آنها از ما بهره گرفتند و ما هم از آنها، تا زمانى که اجل ما پایان گرفت.» آنها دلخوش بودند که پیروان تسلیمى دارند و بر آنها حکومت مى کنند، و ما نیز از زرق و برقهاى دنیا و لذات بى قید و شرط و زودگذر آن که بر اثر وسوسه هاى شیاطین دل انگیز و دلچسب جلوه مى نمود دلخوش بودیم! در اینکه منظور از اجل در این آیه چیست؟ آیا پایان زندگى یا روز رستاخیز است میان مفسران گفتگو است اما ظاهرا پایان زندگى است، زیرا "اجل" به این معنى در بسیارى از آیات قرآن به کار رفته است.
اما خداوند همه این پیشوایان و پیروان مفسد و فاسد را مخاطب ساخته مى گوید: «قال النار مثواکم خالدین فیها إلا ما شاء الله؛ جایگاه همه شما آتش است و جاودانه در آن خواهید ماند مگر آنچه خدا بخواهد.» (انعام/ 128) استثناء با جمله ی "إلا ما شاء الله" (مگر آنچه خدا بخواهد) یا اشاره به این است که ابدیت عذاب و کیفر در اینگونه موارد سلب قدرت از پروردگار نمى کند، هر گاه بخواهد مى تواند آن را تغییر دهد اگر چه در مورد عده اى ثابت نگه مى دارد. و یا اشاره به آن افرادى است که استحقاق ابدیت عذاب را ندارند و یا قابلیت شمول عفو الهى را دارند که باید از حکم خلود و جاودانى بودن مجازات استثنا شوند. در پایان آیه مى فرماید: «إن ربک حکیم علیم؛ پروردگار تو حکیم و دانا است.» (انعام/ 128) هم کیفرش روى حساب است و هم عفو و بخشش، و به خوبى از موارد آنها آگاه مى باشد.
در آیه بعد اشاره به یک قانون همیشگى الهى در مورد اینگونه اشخاص کرده مى گوید:" همان گونه که ستمگران و طاغیان در این دنیا حامى و پشتیبان یکدیگر و رهبر و راهنماى هم بودند و در مسیرهاى غلط همکارى نزدیک داشتند «و کذلک نولی بعض الظالمین بعضا بما کانوا یکسبون؛ در جهان دیگر نیز آنها را به یکدیگر وامى گذاریم و این به خاطر اعمالى است که در این جهان انجام دادند.» ( انعام/ 128) زیرا صحنه رستاخیز صحنه عکس العملها و واکنشها در مقیاسهاى عظیم است و آنچه در آنجا وجود دارد پرتو و انعکاسى از اعمال ما در این دنیاست.
در تفسیر على بن ابراهیم قمى نیز از امام (ع) نقل شده که فرمود: «نولى کل من تولى اولیائهم فیکونون معهم یوم القیامه؛ هر کس با اولیائش در روز قیامت خواهد بود.» قابل توجه اینکه همه این گروه ها به عنوان "ظالم" در آیه معرفى شده اند و شک نیست که ظلم، به معنى وسیع کلمه، همه اینها را شامل مى گردد، چه ظلمى از این بالاتر که انسان با قبول رهبرى شیطان صفتان خود را از تحت ولایت خداوند خارج سازد و در جهان دیگر نیز تحت ولایت همانها قرار گیرد. و نیز این تعبیر و تعبیر "بما کانوا یکسبون" نشان مى دهد که این سیه روزى و بدبختى به خاطر اعمال خودشان است و این یک سنت الهى و قانون آفرینش است که رهسپران راههاى تاریک جز سقوط در چاه و دره بدبختى فرجامى نخواهند داشت.