راه پیروزى بر مشکلات
براى پیشرفت و پیروزى بر مشکلات دو رکن اساسى لازم است، یکى پایگاه نیرومند درونى و دیگر تکیه گاه محکم برونى، در آیات قرآن به این دو رکن اساسى با تعبیر "صبر" و "صلوة" اشاره شده است: صبر آن حالت استقامت و شکیبایى و ایستادگى در جبهه مشکلات است، و نماز پیوندى است با خدا و وسیله ارتباطى است با این تکیه گاه محکم. گرچه کلمه ی "صبر" در روایات فراوانى به روزه تفسیر شده است، ولى مسلما منحصر به روزه نیست، بلکه ذکر روزه به عنوان یک مصداق بارز و روشن آن است، زیرا انسان در پرتو این عبادت بزرگ اراده اى نیرومند و ایمانى استوار پیدا مى کند و حاکمیت عقلش بر هوسهایش مسلم مى گردد.
«و الذین صبروا ابتغاء وجه ربهم و أقاموا الصلوة و أنفقوا مما رزقناهم سرا و علانیة و یدرءون بالحسنة السیئة أولئک لهم عقبى الدار* جنات عدن یدخلونها و من صلح من ءابائهم و أزواجهم و ذریاتهم و الملئکة یدخلون علیهم من کل باب* سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبى الدار؛ و براى به دست آوردن خشنودى پروردگارشان [در برابر گناهان و انجام وظایف و حوادث] شکیبایى ورزیدند، و نماز را برپا داشتند، و بخشى از آنچه را روزى آنان کردیم در نهان و آشکار انفاق نمودند، و همواره با نیکى [عبادت] زشتى و پلیدى [گناه] را دفع مى کنند [و با خوبى هاى خود نسبت به مردم، بدى هاى آنان را نسبت به خود برطرف مى نمایند]، اینانند که فرجام نیک آن سراى، ویژه آنان است. بهشت هاى جاویدى که آنان و پدران و همسران و فرزندان شایسته و درست کارشان در آن وارد مى شوند، و فرشتگان از هر درى بر آنان درآیند. [و به آنان گویند:] سلام بر شما به پاس استقامت و صبرتان [در برابر عبادت، معصیت و مصیبت] پس نیکوست فرجام این سراى.» (رعد/ 22- 24)
و در جائی دیگر می فرماید: «و استعینوا بالصبر و الصلوة و إنها لکبیرة إلا على الخاشعین* الذین یظنون أنهم ملاقوا ربهم و أنهم إلیه راجعون؛ از صبر و نماز یارى بخواهید، و یقینا این کار جز بر فروتنان، گران و دشوار است. آنان که یقین دارند [در نهایت] دیدار کننده پروردگارشان خواهند بود، و قطعا به سوى او بازمى گردند.» (بقره/ 45- 46)
مفسران بزرگ در تفسیر این آیه نقل کرده اند که رسول گرامى اسلام هرگاه با مشکلى روبرو مى شد که او را ناراحت مى کرد از نماز و روزه مدد مى گرفت. و نیز از امام صادق (ع) نقل شده که فرمود: هنگامى که با غمى از غمهاى دنیا روبرو مى شوید وضو گرفته، به مسجد بروید، نماز بخوانید و دعا کنید، زیرا خداوند دستور داده "و استعینوا بالصبر و الصلاة" توجه به نماز و راز و نیاز با پروردگار نیروى تازه اى در انسان ایجاد مى کند و او را براى رویارویى با مشکلات نیرو مى بخشد.در کتاب "کافى" از امام صادق (ع) مى خوانیم: «کان على (ع) اذا اهاله امر فزع قام الى الصلاة ثم تلا هذه الایة و استعینوا بالصبر و الصلاة؛ هنگامى که مشکل مهمى براى على (ع) پیش مى آمد به نماز بر مى خاست سپس این آیه را تلاوت مى فرمود و استعینوا بالصبر و الصلاة.»آرى نماز انسان را به قدرت لایزالى پیوند مى دهد که همه مشکلات براى او سهل و آسان است و همین احساس سبب مى شود که انسان در برابر حوادث نیرومند و خونسرد باشد.
"لقاء الله" چیست؟
تعبیر به "لقاء الله" در قرآن مجید کرارا آمده است، و همه به معنى حضور در صحنه قیامت مى باشد، بدیهى است منظور از "لقاء" و ملاقات خداوند ملاقات حسى، مانند ملاقات افراد بشر با یکدیگر نیست، چه اینکه خداوند نه جسم است و نه رنگ و مکان دارد که با چشم ظاهر دیده شود، بلکه منظور یا مشاهده آثار قدرت او در صحنه قیامت و پاداشها و کیفرها و نعمتها و عذابهاى او است، چنان که گروهى از مفسران گفته اند. یا به معنى یک نوع شهود باطنى و قلبى است، زیرا انسان گاه به جایى مى رسد که گویى خدا را با چشم دل در برابر خود مشاهده مى کند، به طورى که هیچگونه شک و تردیدى براى او باقى نمى ماند. این حالت ممکن است بر اثر پاکى و تقوا و عبادت و تهذیب نفس در این دنیا براى گروهى پیدا شود، چنان که در نهج البلاغه مى خوانیم: یکى از دوستان دانشمند على (ع) به نام "ذعلب یمانى" از امام (ع) پرسید "هل رایت ربک؛ آیا خداى خود را دیده اى؟!"
امام (ع) فرمود "ا فاعبد ما لا ارى؛ آیا خدایى را که نبینم پرستش کنم؟!" و هنگامى که او توضیح بیشتر خواست امام اضافه کرد: "لا تدرکه العیون بمشاهدة العیان و لکن تدرکه القلوب بحقائق الایمان؛ چشمهاى ظاهر هرگز او را مشاهده نکنند، بلکه قلبها به وسیله نور ایمان او را درک مى نمایند." ولى این حالت شهود باطنى در قیامت براى همگان پیدا مى شود، چرا که آثار عظمت و قدرت خدا در آنجا آن چنان آشکار است که هر کوردلى هم ایمان قطعى پیدا مى کند.
اشاره به معناى صبر و اینکه صابران چه کسانى هستند
در مورد داستان یوسف و یعقوب (ع) آمده است که «و جاؤ على قمیصه بدم کذب قال بل سولت لکم أنفسکم أمرا فصبر جمیل و الله المستعان على ما تصفون؛ و بر پیراهن وى خونى دروغین آوردند، [یعقوب] گفت: [نه]، بلکه نفس شما کارى را براى شما آراسته است. پس اینک صبرى نیکو [بهتر است]، و بر آنچه توصیف مى کنید از خداوند یارى مى خواهم.» (یوسف/ 18) در جمله ی "فصبر جمیل" صبر را مدح کرده و این از قبیل به کار بردن سبب در جاى مسبب است، یعنى در جایى که مى بایست بفرماید "من بر آنچه که بر سرم آمده صبر مى کنم، به سبب اینکه صبر خوب است" تنها سبب را آورده. و اینکه کلمه صبر را نکرده (بدون الف و لام) آورده، و آن را توصیف نکرده، بلکه به طور مبهم فرموده "صبر خوبست" اشاره به عظمت قضیه و تلخى و دشوارى تحمل آن است. و اگر حرف "فاء" را که براى تفریع و نتیجه گیرى است بر سر جمله آورده و فرموده: "پس صبر خوبست" براى اشعار به این جهت است که اسباب و آن جهاتى که دست به هم داده و این مصیبت را به بار آورده وضعش طورى است که در برابر آن جز صبر هیچ چاره دیگرى نیست (پس صبر بهتر است)، براى اینکه اولا یوسف محبوبترین مردم بود در دل او، و اینک دارند خبر مى دهند که چنین محبوبى طعمه گرگ شده، و براى گواهى خود پیراهن خون آلودش را آورده اند، و ثانیا او خود به طور یقین مى داند که اینان در آنچه که مى گویند دروغگویند، و در نابود کردن یوسف دست داشته و نقشه اى داشته اند، و ثالثا راهى براى تحقیق مطلب و به دست آوردن اینکه بر سر یوسف چه آمده، و او فعلا کجا است و در چه حالى است، در دست نیست. او براى چنین پیشامدهاى ناگوارى جز فرزندانش چه کسى را دارد که براى دفع آن به این سو و آن سو روانه کند؟ و فعلا این مصیبت به دست همین فرزندان رخ داده، نزدیکتر از ایشان چه کسى را دارد که به معاونت وى از ایشان انتقام بگیرد؟ و به فرضى هم که داشته باشد چگونه مى تواند فرزندان خود را طرد نماید. (پس باز صبر بهتر است).
چیزى که هست معناى صبر این نیست که انسان خود را آماده هر مصیبتى نموده صورت خود را بگیرد تا هر کس خواست سیلیش بزند، نه، معناى صبر (که یکى از فضایل است) این نیست که آدمى چون زمین مرده زیر دست و پاى دیگران بیفتد مردم او را لگدکوب کنند، و مانند سنگ دم پا بازیچه اش قرار دهند، زیرا خداى سبحان آدمى را طورى خلق کرده که به حکم فطرتش خود را موظف مى داند هر مکروهى را از خود دفع نماید، و خدا هم او را به وسائل و ابزار دفاع مسلح نموده تا به قدر تواناییش از آنها استفاده کند، و چیزى را که این غریزه را باطل و عاطل سازد نمى توان فضیلت نام نهاد. بلکه صبر عبارت است از اینکه انسان در قلب خود استقامتى داشته باشد که بتواند کنترل نظام نفس خود را (که استقامت امر حیات انسانى و جلوگیرى از اختلال آن بستگى به آن نظام دارد) در دست گرفته، دل خود را از تفرقه و نسیان تدبیر و خبط فکر و فساد رأى جلوگیرى کند. پس صابران آنهایى هستند که در مصائب استقامت به خرج داده و از پا درنمى آیند، و هجوم رنجها و سختیها پایشان را نمى لغزاند، به خلاف غیر صابران که در اولین برخورد با ناملایمات قصد هزیمت مى کنند و آن چنان فرار مى کنند که پشت سر خود را هم نگاه نمى کنند.
از همین جا معلوم مى شود که صبر چه فضیلت بزرگى است، و چه راه خوبى است براى مقاومت در برابر مصائب و شکستن سورت و شدت آن، ولى با این حال به تنهایى کافى نیست که عافیت و سلامت را که در مخاطره بوده برگرداند، در حقیقت صبر مانند دژى است که انسان از ترس دشمن بدان پناهنده شود، ولى این دژ نعمت امنیت و سلامتى و حریت حیات را به انسان عودت نمى دهد، و چه بسا محتاج به سبب دیگرى شود که آن سبب رستگارى و پیروزى را تامین نماید.
این سبب در آیین توحید عبارت است از خدا عز سلطانه. یک نفر موحد وقتى ناملایمى مى بیند و مصیبتى به او روى مى آورد نخست خود را در پناه دژ محکم صبر قرار داده، بدین وسیله نظام عبودیت را در داخل خود در دست گرفته و از اختلال آن و متلاشى شدن قوا و مشاعرش جلوگیرى مى کند، و سپس بر پروردگار خود که فوق همه سبب ها است توکل جسته، امید مى دارد که او وى را از شرى که روى آورده حفظ کند، و همه اسباب را به سوى صلاح حال او متوجه سازد، که در این صورت کار او کار خود خداى تعالى شده، و خدا هم که بر کار خود مسلط است، اسباب را هر چند سبب بیچارگى او باشد به سوى سعادت و پیروزى او جریان مى دهد، و ما در این باره در تفسیر آیه «و استعینوا بالصبر و الصلاة؛ از شكيبايى و نماز يارى جوييد. و به راستى اين [كار] گران است، مگر بر فروتنان.» (بقره/ 45)
صبر، توأم با توکل کار ساز است
به خاطر همه این جهات بود که یعقوب بعد از آنکه فرمود: "فصبر جمیل" دنبالش گفت: "و الله المستعان على ما تصفون" و کلمه صبر را با کلمه توکل تمام کرد، نظیر آنکه در آیات بعدى همین معنا را رعایت نموده چنین گفت: «فصبر جمیل عسى الله أن یأتینی بهم جمیعا إنه هو العلیم الحکیم؛ پس [صبر من] صبرى نيكوست. اميد كه خدا همه آنان را به سوى من [باز] آورد، كه او داناى حكيم است.» (یوسف/ 83) پس جمله ی "و الله المستعان على ما تصفون" که راستى کلام عجیبى است توکل یعقوب را بر خداى تعالى بیان نموده، مى فرماید: من مى دانم که شما در این قضیه مکر و حیله اى به کار برده اید، و مى دانم که یوسف را گرگ نخورده، ولیکن در کشف دروغ شما و دست یابى بر یوسف به اسباب ظاهرى که بدون اذن خدا هیچ اثرى ندارند دست نمى زنم و در میان این اسباب دست و پا نمى زنم بلکه با صبر، ضبط نفس نموده، و با توکل به خدا حقیقت مطلب را از خدا مى خواهم.
پس معلوم شد که جمله "و الله المستعان على ما تصفون" دعایى بود که یعقوب (ع) در مقام توکل کرده، و معنایش این است: "پروردگارا! من در این گرفتاریم بر تو توکل کردم تو در آنچه که این فرزندانم مى گویند یاریم کن". و این جمله توحید در فعل را مى رساند. یعقوب خواست بگوید تنها و یگانه مستعان خداست، و مرا جز او مستعانى نیست. آرى، او معتقد بود که هیچ حکم حقى نیست مگر حکم خدا، و در آیاتى که به زودى مى آید به همین معنا تصریح کرده و گفته است: "إن الحکم إلا لله علیه توکلت" و براى اینکه توحید در فعل را تکمیل نموده و به بالاتر از این برساند اصلا اسمى از خود نبرد، و نگفت: "به زودى صبر خواهم کرد" و نیز نگفت: "و من در آنچه شما مى گویید به خدا استعانت مى جویم" بلکه خود را به کلى کنار گذاشت و فقط از خدا دم زد، تا برساند همه امور منوط به حکم خداست که تنها حکم او حق است، و این کمال توحید او را مى رساند و مى فهماند که با آنکه درباره یوسفش غرق اندوه و تاسف است، در عین حال یوسف را نمى خواهد و به وى عشق نمى ورزد، و از فقدانش دچار شدیدترین و جانکاه ترین اندوه نمى گردد مگر به خاطر خدا و در راه خدا.