پایان یافتن وحى پس از عیسى مسیح
مى دانیم که خدا در زمان ها و مکان هاى گوناگون و از طریق عوامل مختلف خود را براى انسان ها جلوه گر ساخته است؛ خدا همواره پیامى را به نبى اى براى هدایت قوم خود داده است. این ارتباط هاى لفظى سرانجام نگارش یافتند و به صورت کتابى درآمدند. اما آیا نزول وحى و کتاب آسمانى جدیدى لازم است؟ کلیساى کاتولیک به صراحت اظهار کرده است که وحى دیگرى بعد از حضرت مسیح نخواهد بود: «تدبیر نجات مسیحى، بدین لحاظ که همان عهد جدید و نهایى است، هرگز از بین نخواهد رفت و پیش از ظهور شکوهمند خداوند ما، عیسى مسیح، توقع وحى همگانى جدیدى نمى رود». از تعلیم کلیساى مسیحى به ویژه کلیساى کاتولیک، مبنى بر عدم نزول وحى به سوى بشر پس از حضرت عیسى مى توان دو گونه برداشت کرد. در یک برداشت مى توان گفت که مقصود آن است که خدا براى رهایى انسان از گناه، ذات خود را در عیسى منکشف کرد و عیسى تنها تجلى گاه ذات الوهى است و بنابراین خودمکشوف سازى دیگر خدا معنا ندارد. این همان وحى غیرزبانى است که به تفصیل بررسى و رد شد. در برداشت دیگر، بازگشت سخن کلیسا به این است که تحقق هیچ وحى دیگرى از سنخ سخن، معنا ندارد؛ لازمه این معنا آن است که محمد (ص) به دروغ قرآن را به خدا نسبت مى دهد، خواه آن را نزد انسانى دیگر یاد گرفته باشد و یا آن را با ذهن خلاق خود ساخته باشد. همان طور که مى دانیم از همان اوایل ظهور دین اسلام، پیامبر خدا براى اثبات این که قرآن سخن خداست و او به دروغ قرآن را به خدا نسبت نمى دهد، منکران را دعوت کرده است که کتابى همچون قرآن از حیث فصاحت و بلاغت و مضامین عالى علمى، تاریخى، فلسفى، کلامى، و عرفانى بیاورند که در عین حال آورنده آن، فردى درس ناخوانده باشد، زیرا محال است یک فرد بشر هر اندازه هم نابغه باشد، بتواند از پیش خود این همه معانى را در سطحى بیاورد که افکار اندیشمندان بزرگ جهان را جلب کند.
نقد نظر کلیسا در مورد پایان یافتن وحى
نقطه نظر کلیسا در مورد پایان یافتن وحى هم با دلیل عقلى و هم با شواهدى در خود انجیل نیز ناسازگار است.
دلیل عقلى
در توضیح دلیل عقلى باید گفت: وحى غیر زبانى به استناد آیات کتاب مقدس و دلیل عقلى مردود است، اما وحى زبانى را مى توان پذیرفت. کتاب مقدس برخلاف ادعاى مسیحیان نه مصون از خطا است و نه اعتبار و اصالت آن در فرآیند نقد ظاهرى و نقد محتوایى تأیید مى شود.، سعادت بشر منوط به وجود کتاب مصون از خطاست، ولى عهدین مصون از خطا نیستند. بنا به مقتضاى حکمت الهى مادامى که انسان برنامه جامع زندگى فردى و اجتماعى را دریافت نکرده است، خداى متعال باید رسول و کتاب جدیدى را براى هدایت انسان ها ارسال و نازل فرماید.
شواهد مخالف با دیدگاه الهیات کاتولیک
اما در خصوص شواهد مخالف با دیدگاه الهیات کاتولیک، گفتنى است که در انجیل یوحنا، عیسى از رهبرى سخن مى گوید که پس از او رهروان راستینش باید چشم امید به او داشته باشند و از او پیروى کنند. متن مزبور صریحا رهبر مزبور را زیر نام یونانى «پرکلیتوس» معرفى مى کند که در زبان فرانسه پاراکلت (فارقلیط) شده است: «اگر مرا دوست دارید احکام مرا نگاه دارید و من از پدر سؤال مى کنم و تسلى دهنده (فارقلیط) دیگرى به شما عطا خواهد کرد» (یوحنا 14:15ـ16). «فارقلیط دیگر» مبین سنخیت فارقلیط با عیسى است، حال آن که روح القدس این چنین نیست. عیسى به شاگردان خود اعلام مى کند که به درخواست او و پس از رفتن او خدا فارقلیط دیگرى را خواهد فرستاد که همان نقش عیسى را به نحو بسیار کامل تر ایفا مى کند و رهبر نهایى انسان ها پس از عیسى مى شود. در رساله اول یوحنا تعبیر «روح» بر پیامبران اطلاق شده است، «اى دوستان هر روحى را تصدیق نکنید، بلکه روح ها را بیازمایید که از خدا هستند یا نه، زیرا پیامبران دروغگو بسیار به جهان بیرون آمده اند» (اول یوحنا 4:1). در نسخه دیاتسرون (Diatessaron) که در اواسط قرن دوم به صورت روایتى واحد از انجیل هاى چهارگانه تدوین شده بود، تعبیر «روح پاک» آمده است. در انجیل یوحنا، عیسى مى گوید: «بسیارى چیزهاى دیگر هم دارم به شما بگویم، لکن الان طاقت تحمل آن را ندارید، ولى چون او، یعنى روح راستى آید شما را به جمیع راستى هدایت خواهد کرد، زیرا از خود تکلم نمى کند، بلکه به آنچه شنیده است سخن خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد داد. او مرا جلال خواهد داد» (یوحنا 16: 13ـ14). بنابراین او مى باید یک پیام رسان انسانى همانند خود عیسى باشد. با این حال، «بسیار محتمل است که معناى ابتدایى عبارتى که ظهور پیامبرى پس از عیسى را اعلام مى کند دستخوش دگرگونى شده باشد، چه این امر با تعلیم کلیساهاى نوپاى مسیحى که مایلند عیسى آخرین پیامبر و بلکه خود خدا باشد منافى بوده است». همچنین تاریخ سرزمین هاى فلسطین گواه این معناست که احبار و راهبان بسیارى تمام عمر در انتظار ظهور طلیعه خورشید خاتم رسولان حق به سر مى بردند. آرى آن فارقلیط موعود که تمام چیزهاى ناگفته عیسى و موسى و سایر پیامبران را گفت پیامبر خاتم حضرت محمد (ص) بوده است. اسلام سومین دین بزرگ نبوى غرب، ریشه در پیام هاى وحیانى اى دارد که حضرت محمد (ص) دریافت مى کرد. این پیام هاى وحیانى اندکى پس از رحلت پیامبر اسلام جمع آورى شد و به صورت قرآن درآمد. اسلام گرچه جایگاه نبوى حضرت موسى و حضرت عیسى را تأیید مى کند، اما قرآن را نسخه صحیح و کامل همه کتاب هاى سابق مى دانند.
خاتمه و نتیجه
وحى را مى توان ابلاغ یک حقیقت توسط خدا به مخلوق خردمند از طریق ابزارهایى دانست که فراتر از جریان عادى طبیعت هستند. حقایق وحى شده ممکن است هر چیزى باشد که از طریق دیگر براى ذهن بشر دست نیافتنى است اسرارى که حتى هنگامى که وحى مى شوند، عقل انسان ناتوان از دریافت کامل آنهاست. در الهیات مسیحى (از جمله مسیحیت کاتولیک)، وحى به معناى کشف الاهى است و مؤسس آیین، مظهر تام و کامل این کشف است، زیرا او خدایى است که آشکار شده. به این ترتیب، دیگر کتاب مقدس وحى نیست و اساسا سخن از این نیست که مسیح کتابى را از طرف خدا آورده است، بلکه خود عیسى مسیح وحى است و نویسندگانى زندگى و تعالیم عیسى را گزارش کرده اند. دیدگاه کلیساى کاتولیک درباره وحى و کتاب مقدس، به خوبى در مصوبات شوراهاى جهانى کلیسا منعکس است. بنابر مصوبه شوراى ترنت (1545) کتاب مقدس همان نسخه لاتینى (وولگات) است و سنت هموزن کتب مقدس شمرده شد. در شوراى واتیکانى اول (1869ـ1870) که به دستور پاپ پیوس نهم تشکیل شد، دو بخشنامه در مدت هشت ماه تدوین شد که در قسمتى از نخستین بخشنامه آن، موضوع «وحى» مورد توجه قرار گرفت. در شوراى واتیکانى دوم (1962ـ1965) که به دستور پاپ جان بیست و سوم تشکیل شد، «وحى الهى» مورد بحث و اختلاف نظر شدید قرار گرفت و پیش از انتشار سند نهایى مربوط به وحى، پنج نسخه تدوین و مورد تجدید نظر قرار گرفت. بر طبق سند نهایى شوراى واتیکانى دوم و نیز متن تعالیم کلیساى کاتولیک، وحى در طول تاریخ مراحلى را پشت سر گذاشته است. خدا با نوح و تمام موجودات زنده یک پیمان ابدى بست. خدا ابراهیم را برگزید و با او و ذریه اش پیمان بست. خدا با این پیمان قومش را به وجود آورد و بهواسطه موسى شریعتش را بر آنان آشکار ساخت. خدا با فرستادن پسرش خود را کاملا آشکار ساخت و عهدش را در او براى همیشه پایدار ساخت. این پسر کلمه نهایى پدر است، به طورى که وحى دیگرى بعد از او نخواهد بود.
تحلیل ماهیت وحى
در تحلیل ماهیت وحى دو نظر بیان شد. نظریه اول، آن را وحى غیر زبانى قلمداد مى کند و این به معناى تجسد خدا در مسیح است؛ بر حسب این دیدگاه وحى از مقوله فعل و حادثه است، نه از مقوله سخن و گفتار، و مسیح با معجزاتش وجود خدا را آشکار مى سازد. همچنین در وحى عیسوى دو هدف وجود دارد: 1) کشف سر الهى و تجلى وجود ذات اقدس خدا در وجود مسیح؛ 2) نجات انسان ها و بخشودن گناه آنان در اثر خدا شدن عیسى و تحمل قتل بر صلیب. در نقد این دیدگاه باید گفت که عیساى ناصرى هرگز ادعا نکرد که او عنصرى فرا طبیعى و الهى است، بلکه بر عکس، وى بر طبق کتاب مقدس مسیحیان، تصریح کرده که بنده خدا و رسول اوست (اعمال رسولان 3:26; 3:13 و یوحنا 7:16). همچنین اصحاب و حواریون او نیز او را به پیامبرى قبول داشتند، نه به خدایى. افزون بر این، ذکر نسب نامه براى عیسى در اناجیل موجود شاهد دیگرى بر انسان بودن اوست. نظریه دوم در باب ماهیت وحى، آن را وحى زبانى مى داند، یعنى مجموعه اى از حقایق که در قالب احکام و قضایا بیان شده است. بر اساس این نظریه، مسیح انسانى است که خدا به همان شیوه مخصوص پیام رسانى به تمام پیامبران با او سخن مى گوید و عیسى گیرنده وحى تشریعى الهى و مظهر قدرت، حکمت و رحمت خداست. بدیهى است میان آن که انسان در پرتو عنایت هاى ویژه حق تعالى و تلاش در راه تقرب به او، ولایت تکوینى پیدا کند و مظهر صفات خدا گردد و آن که خود خدا بشود، بسیار فرق است، چه این که اولى امرى معقول و مدعاى پیامبران الهى است و دومى امرى مستحیل و نامعقول. با توجه به دلیل عقلى و نیز بر اساس متون کتاب مقدس و قرآن، مسیح بشرى همانند دیگران بود و تجسد خدا در او محال و موهوم است. تلقى اسلام آن است که وحى، اعلان و ابلاغ اراده خداست، نه انکشاف ذات او.
کتاب مقدس
از دیدگاه کلیساى کاتولیک، کتاب مقدس مشتمل بر کلمه خدا و الهام الهى است. خدا مؤلف کتاب مقدس است، زیرا او آن را به مؤلفان بشرى الهام کرده است؛ بدین ترتیب او اطمینان مى دهد که نوشته هاى آنان، حقیقت نجات بخش او را «بدون خطا» تعلیم مى دهند. عهد عتیق براى عهد جدید زمینه سازى مى کند و عهد جدید، عهد عتیق را محقق مى سازد و هر دو کلام خدا هستند. بدین ترتیب، بنا به دیدگاه کلیساى کاتولیک، خدا مصنف کتاب مقدس، پس خطا ناپذیر است. اما بررسى هاى محققان کتاب مقدس با این دیدگاه سازگار نیست. پیشرفت پژوهش هاى مربوط به کتاب مقدس رهیافت هاى تازه اى را نسبت به وحى پدید آورده است. در پرتو این پژوهش ها، پنج کتاب اول عهد عتیق نشانه هایى از مؤلفان متعددى را به دست مى دهد. بررسى دقیق تفاوت سبک ها، واژگان و فکر دلالت بر این رد که این کتاب ها مجموعه اى از چندین روایت و متعلق به زمان هاى مختلفى است که هشتصد سال پس از موسى به رشته تحریر درآمده است. تحلیل مشابهى از انجیل یوحنا و تفاوت هاى آن با سایر اناجیل از نظر سبک و محتوا، محققان را به آنجا رسانده است که آنها را صرفا سیره مسیح بدانند که بیش از نیم قرن بعد از به صلیب کشیدن او نوشته شده است.
انکار وحى دیگرى پس از عیسى
مسیحیت کاتولیک منکر وحى دیگرى پس از عیسى است و بنابراین لزوما منکر وحى بودن قرآن و حجیت الاهى آن است. در برابر این انکار، تحدى حضرت محمد (ص) قرار دارد، ایشان از همه کسانى که منکر منشأ خدایى قرآن هستند، خواسته است تا کتابى آسمانى با ویژگى هاى منحصر به فرد قرآن بیاورند. گذشته از این، با دلیل عقلى مى توان ضرورت نزول وحى جدید، یعنى قرآن آسمانى را نشان داد، بررسى هاى محققان نشان داده که کتاب مقدس مسیحیان اولا وحى منزل و کتابى مصون از خطا نیست و ثانیا داراى تعالیمى ناظر به همه ابعاد زندگى انسان نیست. بر این اساس، مى توان گفت که حکمت الاهى اقتضا مى کند تا خدا مادامى که برنامه جامع زندگى فردى و اجتماعى را عرضه نکرده، رسولى را براى هدایت انسان ها ارسال کند تا بر همه اتمام حجت شود. قرآن کریم، آخرین کتاب آسمانى، در میان همه صحف کهن، و نوشتارى بى مانند است و از جنبه هاى بلاغت، ارائه برنامه براى تعلیم و تربیت و ایجاد نظام عادلانه اجتماعى معجزه جاودانه است. قرآن کتابى است که معارف اعتقادى و قوانین عملى آن بطلان ناپذیر است. از دیدگاه مسلمانان قرآن مجید به چیزى جز وحى الهى وابسته نیست؛ قرآن وحى خدا، وحى حقیقى و پیامى با عبارات روشن و کامل و نهایى شناخته مى شود. قرآن براى دسترسى به وحى الهى به چیزى فراتر از خود دعوت نمى کند. مسلمانان معتقدند که همان گونه که وحى به موسى آخرین وحى الاهى نبود، وحى به عیسى نیز آخرین وحى آسمانى نبود. قرآن آخرین و کامل ترین وحى نازل شده بر محمد (ص)، کتابى سعادت آفرین و رستگارى بخش است. پیامبر اسلام (ص) براى آن که ثابت کند که قرآن سخن خداست و ساخته ذهن او نیست و او به دروغ، قرآن را به خدا نسبت نمى دهد، منکران بعثت خود را دعوت کرده اند که کتابى همچون قرآن از حیث فصاحت و بلاغت و مضامین عالى علمى، تاریخى، فلسفى، کلامى، عرفانى بیاورند و در عین حال آورنده آن، فردى درس ناخوانده باشد و آنگاه به آنان گوشزد کرده است که اگر ناتوان از چنین کارى بودید، مبداء الهى داشتن قرآن و معجزه بودن آن را بپذیرند.