از جمله وقایع خطرناک صحنه قیامت که به رسول خدا (ص) تذکر داده شده آن است که همه افراد بشر هر یک به دفتر اعمال قلبى و جوارحى خود خوانده مى شود و کنایه از آن است که میزان و اساس دفتر عمل هر فردى از بشر است که سعادت باشد و یا شقاوت و تیره بختى، خداوند صحنه قیامت را به طرز بسیار گویایى ترسیم مى کند، مى گوید: «و ترى کل أمة جاثیة؛ در آن روز هر امتى را مى بینى که بر سر زانو نشسته است.» (جاثیه/ 28) از بعضى تعبیرات که در کلمات مفسران بزرگ آمده است چنین استفاده مى شود که در گذشته ارباب دعوا در محضر قضات به این صورت مى نشستند، تا از دیگران مشخص شوند، در قیامت نیز همه در آن دادگاه بزرگ بر سر زانو مى نشینند تا محاکمه آنها صورت پذیرد. و نیز ممکن است این تعبیر نشانه آمادگى آنها براى پذیرش هر فرمان و حکم باشد، چرا که افرادى که به حالت آماده باش نشسته اند بر سر زانو مى نشینند. و یا اینکه اشاره به ضعف و ناتوانى و هراس و وحشتى است که آنها را فرا مى گیرد (جمع همه این معانى در مفهوم آیه نیز ممکن است). "جاثیه" معانى دیگرى نیز دارد از جمله ی "جمعیت انبوه و متراکم"یا "گروه گروه" و مى تواند اشاره به تراکم انسانها در دادگاه عدل الهى، و یا نشستن هر امت و گروه به صورت جداگانه باشد، ولى معنى اول مشهورتر و مناسبتر است.
سپس دومین صحنه از صحنه هاى قیامت را به این صورت بیان مى کند که: «کل أمة تدعى إلى کتابها الیوم تجزون ما کنتم تعملون؛ هر امتى به سوى کتابش خوانده مى شود و به آنها مى گویند: امروز جزاى آنچه را انجام مى دادید به شما مى دهند.» (جاثیه/ 28) این کتاب همان نامه اعمالى است که تمام نیکیها و بدیها، زشتیها و زیبائیهاى گفتار و کردار انسانها در آن ثبت است، و به گفته قرآن: «لا یغادر صغیرة و لا کبیرة إلا أحصاها؛ هیچ کار کوچک و بزرگى نیست، مگر اینکه آن را ثبت کرده و برشمرده است.» (کهف/ 49) تعبیر "کل أمة تدعى إلى کتابها" نشان مى دهد که علاوه بر نامه اعمالى که براى هر انسانى جداگانه موجود است هر امتى نیز نامه اعمالى متعلق به جمع و گروه خود دارد، این معنى با توجه به اینکه انسان داراى دو نوع اعمال است "اعمال فردى" و "اعمال جمعى و گروهى" مطلب عجیبى به نظر نمى رسد، و وجود دو گونه نامه اعمال از این نظر کاملا طبیعى است. تعبیر "تدعى" نشان مى دهد که از آنها دعوت مى شود که بیانیه و نامه اعمال خود را بخوانند، این شبیه همان مطلبى است که در آیه 14 سوره اسراء آمده است: «اقرأ کتابک کفى بنفسک الیوم علیک حسیبا؛ نامه اعمالت را بخوان، کافى است که خود حسابگر خویش باشى.»
بار دیگر از سوى خداوند به آنها خطاب مى شود و به عنوان تاکید مى گوید: «هذا کتابنا ینطق علیکم بالحق؛ این کتاب ما است که به حق با شما سخن مى گوید، و اعمال شما را بازگو مى کند.» (جاثیه/ 29) آن روز که شما هر چه مى خواستید انجام مى دادید هرگز باور نمى کردید که اعمالتان در جایى ثبت شود، ولى «إنا کنا نستنسخ ما کنتم تعملون؛ ما دستور داده بودیم که تمام اعمالى را که انجام مى دادید بنویسند.» (جاثیه/ 29) "نستنسخ" از ماده ی "استنساخ" در اصل از "نسخ" گرفته شده که به معنى زائل کردن چیزى به وسیله چیز دیگر است، مثلا گفته مى شود: "نسخت الشمس الظل" (خورشید سایه را از میان برد). سپس در مورد نوشتن کتابى از روى کتاب دیگر به کار رفته است بى آنکه کتاب اول نابود شود. در اینجا این سؤال پیش مى آید که اگر خدا فرمان داده است اعمال آدمى را "استنساخ" کنند باید قبل از آن کتابى باشد که از روى آن کتاب، نامه اعمال نوشته شود، لذا بعضى معتقدند که نامه اعمال همه انسانها قبلا در لوح محفوظ نوشته شده است، و فرشتگان حافظ اعمال آدمى، آن را از روى لوح محفوظ استنساخ مى کنند. اما این معنى چندان متناسب با آیه مورد بحث نیست، آنچه مناسب است یکى از دو معنى است یا "استنساخ" در اینجا به معنى اصل کتابت است (چنان که بعضى از مفسران گفته اند) و یا خود اعمال آدمى همچون کتابى است تکوینى که فرشتگان حافظان اعمال از روى آن نسخه بردارى، و عکس بردارى مى کنند، لذا در آیات دیگر قرآن نیز به جاى این تعبیر تعبیر به "کتابت" آمده است، در آیه 12 سوره یس مى خوانیم: «إنا نحن نحی الموتى و نکتب ما قدموا و آثارهم؛ ما مردگان را زنده مى کنیم و تمام آنچه را از پیش فرستاده اند و آثار آنها را مى نویسیم.»
علامه طباطبائی در ذیل این آیات در تفسیر شریف المیزان می نویسند که: «در صحاح مى گوید: نسخ کتاب و انتساخ و استنساخ آن به یک معنا است. و کلمه "نسخه" اسمى است براى استنساخ شده از کتاب. و راغب مى گوید: کلمه "نسخ" به معناى از بین بردن چیزى است به وسیله چیزى که دنبال آن قرار دارد، مانند از بین رفتن سایه به وسیله آفتاب، و از بین رفتن آفتاب به وسیله سایه اى که دنبالش مى آید، و از بین رفتن جوانى به وسیله پیرى، که به دنبالش مى آید. تا آنجا که مى گوید: و نسخ کتاب عبارت از آن است که صورت آن کتاب را به کتابى دیگر منتقل سازى، به طورى که مستلزم از بین رفتن صورت اول نباشد، بلکه صورتى مثل آن در ماده اى دیگر پدید آرى، مانند نقش کردن خطوط یک مهر در موم هاى متعدد. و استنساخ به معناى پیشى گرفتن در نسخ چیزى است. و مقتضاى آنچه وى نقل کرده این است که مفعول فعل استنساخ در عبارت: "من کتاب را استنساخ کردم" کتاب اصلى باشد، که از آن نسخه بردارى کرده ایم، و لازمه این معنا در آیه مورد بحث که مى فرماید: "إنا کنا نستنسخ ما کنتم تعملون" (جاثیه/ 29) این است که اعمال ما نسخه اصلى باشد، و از آنها نسخه بردارند. و یا به عبارتى دیگر اعمال در اصل کتابى باشد و از آن کتاب نقل شود. و اگر مراد از این عبارت این بوده باشد که بخواهد بفرماید: اعمال خارجى که قائم به انسان است، از راه کتابت ضبط مى شود، باید مى فرمود: "انا کنا نکتب ما کنتم تعملون" یعنى ما همواره آنچه مى کنید مى نویسیم، چون در این صورت هیچ نکته اى ایجاب نمى کند که اعمال را کتاب و نسخه اصلى فرض کنیم، تا نامه اعمال از آن کتاب استنساخ شود. و اگر کسى بگوید کلمه ی "یستنسخ" به معناى "یستکتب" است، هم چنان که بعضى گفته اند، جوابش این است که هیچ دلیلى بر این معنا نداریم.
لازمه ی این که گفتیم -بنابر نقل راغب- باید اعمال، خود کتابى باشد تا از آن استنساخ کنند، این است که مراد از جمله ی "ما کنتم تعملون" اعمال خارجى انسانها باشد، بدین جهت که در لوح محفوظ است (چون هر حادثه اى، و از آن جمله اعمال انسانها هم یکى از آن حوادث است، قبل از حدوثش در لوح محفوظ نوشته شده)، در نتیجه استنساخ اعمال عبارت مى شود از نسخه بردارى آن، و مقدمات و حوادث و عواملى که در آن اعمال دخیل بوده، از کتاب لوح محفوظ. و بنابراین، نامه اعمال در عین اینکه نامه اعمال است، جزئى از لوح محفوظ نیز هست، چون از آنجا نسخه بردارى شده، آن وقت معناى اینکه مى گوییم "ملائکه اعمال را مى نویسند" این مى شود که ملائکه آنچه را که از لوح محفوظ نزد خود دارند، با اعمال بندگان مقابله و تطبیق مى کنند.
این همان معنایى است که در روایات از طرق شیعه از امام صادق (ع) و از دو طرق اهل سنت از ابن عباس نیز نقل شده. و بنابراین توجیه، جمله ی "هذا کتابنا ینطق علیکم بالحق" جزو کلام خداى تعالى است، نه کلام ملائکه. و خطابى است که خداى تعالى در روز جمع، یعنى روز قیامت، به اهل جمع مى کند، و امروز آن را در قرآن براى ما حکایت کرده، در نتیجه معنایش این مى شود: "یقال لهم هذا کتابنا..."، یعنى آن روز به ایشان گفته مى شود این کتاب ما است که علیه شما چنین و چنان مى گوید. و اشاره با کلمه ی "هذا" به طورى که از سیاق برمى آید، اشاره به نامه اعمال است، که بنابر توجیه ما در عین حال اشاره به لوح محفوظ نیز هست، و اگر کتاب را بر ضمیر خداى تعالى اضافه کرد، و فرمود "این کتاب ما است" از این نظر بوده که نامه اعمال به امر خداى تعالى نوشته مى شود، و چون گفتیم نامه اعمال لوح محفوظ نیز هست، به عنوان احترام آن را "کتاب ما" خوانده. و معناى جمله ی "ینطق علیکم بالحق" این است که کتاب ما شهادت مى دهد بر آنچه که کرده اید، و دلالت مى کند بر آن، دلالتى روشن و توأم با حق.
جمله "إنا کنا نستنسخ ما کنتم تعملون" تعلیل مى کند که چگونه کتاب علیه ایشان به حق نطق مى کند، و معنایش این است که: چون کتاب ما دلالت مى کند بر عمل شما، دلالتى بر حق، و بدون اینکه از آن تخلف کند، چون کتاب ما لوح محفوظ است که بر تمامى جهات واقعى اعمال شما احاطه دارد.
اگر نامه اعمال خلائق را طورى به ایشان نشان ندهد که دیگر جاى شکى و راه تکذیبى باقى نگذارد، ممکن است شهادت آن را تکذیب کنند، و بگویند کتاب شما غلط نوشته، ما چنین و چنان نکرده ایم، به همین جهت مى فرماید کتاب ما به حق گواهى مى دهد، هم چنان که در جاى دیگر فرموده: «یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا و ما عملت من سوء تود لو أن بینها و بینه أمدا بعیدا؛ روزى که هر فردى از افراد انسان آنچه را که از خیر و یا شر انجام داده، حاضر مى بیند، و آرزو مى کند اى کاش بین او و بدیهایش فاصله اى دور مى بود.» (آل عمران/ 30) مفسرین در تفسیر این آیه اقوال دیگرى دارند که به عنوان نمونه دو تا از آنها را در اینجا نقل مى کنیم. بعضى گفته اند: آیه شریفه کلام ملائکه است، نه کلام خداى تعالى، و معناى استنساخ همان کتابت است، و معناى آیه این است که ملائکه مى گویند: این (یعنى نامه اعمال) کتاب ما ملائکه است، که نویسنده اعمال شما بودیم، و این کتاب علیه شما به حق شهادت مى دهد، چون ما آنچه را که شما مى کردید مى نوشتیم. و این تفسیر صحیح نیست، اولا چون این احتمال که این کلام، کلام ملائکه باشد از سیاق آیه بعید است. و ثانیا این که کلمه استنساخ به معناى مطلق نوشتن و کتابت استعمال شود، در لغت ثابت نشده. بعضى دیگر گفته اند: آیه شریفه کلام خداى تعالى است، و اشاره با "هذا" اشاره به نامه اعمال است. و بعضى دیگر گفته اند اشاره به لوح محفوظ است، و معناى استنساخ همه جا همان "استکتاب" است.»
روایات و توضیحاتى درباره کتابت و استنساخ اعمال
در تفسیر قمى در ذیل آیه ی "هذا کتابنا ینطق علیکم بالحق..." مى گوید: «پدرم از ابن ابى عمیر، از عبدالرحیم قصیر، از امام صادق (ع) برایم حدیث کرد که گفت: من از آن جناب از معناى "ن و القلم؛ نون سوگند به قلم." (قلم/ 1) پرسیدم، فرمود: "خداى تعالى قلم را از درختى که در بهشت است و نامش "خلد" مى باشد خلق کرد، و سپس به نهرى که در بهشت است دستور داد تا مداد شود، پس نهر خشک و منجمد، و سفیدتر از برف شد، و هم شیرین تر از شهد و عسل، آن گاه به قلم فرمود: بنویس. پرسید: پروردگارا چه بنویسم؟ فرمود: بنویس آنچه را که شده و آنچه را که تا قیامت خواهد شد. پس قلم، همه را در رقى سفیدتر از نقره، و صاف تر از یاقوت بنوشت، پس خداى تعالى آن را در هم پیچید، و در رکن عرش قرار داد، و سپس دهانه قلم را مهر و موم کرد، در نتیجه دیگر تا ابد گویا نخواهد شد. پس کتاب مکنونى که نسخه ها همه اش از آنجاست همین کتاب است، مگر شما عرب نیستید؟ پس چرا معناى کلام را نمى فهمید؟ مگر شما به یکدیگر نمى گویید این کتاب را استنساخ کن، مگر جز این است که کتاب از نسخه اصلیش استنساخ مى شود؟ این همان است که خداى تعالى مى فرماید "إنا کنا نستنسخ ما کنتم تعملون". اینکه فرمود: "پس قلم، همه را در رقى..." تمثیل لوح مکتوبى است که حوادث در آن ضبط شده به "رق" و کلمه "رق" به طورى که راغب گفته به معناى هر چیزى است که بر روى آن نوشته شود و شبیه به کاغذ باشد.» در حدیثى دیگر ایشان فرمود: «قلم نام فرشته اى و لوح نیز نام فرشته اى دیگر است.» و اینکه فرمود: "آن را در هم پیچید و در رکن عرش قرار داد" تمثیلى است که در آن عرش خدا به تخت سلطنتى تشبیه شده که داراى پایه و رکن است. و اینکه فرمود "سپس دهانه قلم را مهر و موم کرد" کنایه است از اینکه آنچه در آن رق نوشته شده، قضاء حتمى است که رانده شده، و دیگر تغییر و تبدیل نمى پذیرد. و اینکه فرمود "مگر شما عرب نیستید"، اشاره به مطلبى است که در تفسیر آیه مذکور خاطرنشان کردیم، و آن مطلب این معنا را توضیح مى دهد.
در الدرالمنثور است که ابن جریر از ابن عباس روایت کرده که گفت: «خداى تعالى "نون" را که عبارت بود از یک دوات بیافرید، و قلم را نیز خلق کرد، پس به قلم گفت بنویس. قلم پرسید: چه بنویسم؟ گفت: بنویس آنچه را که تا روز قیامت خواهد شد، چه اعمالى که به عنوان خیر و احسان صورت مى گیرد، و چه اعمالى که به منظور فجور انجام مى شود، چه رزقى که از حلال داده مى شود، و چه آنکه از حرام مصرف مى گردد، آن گاه حالت و شؤون هر یک از اینها را نیز ثبت کن که: چه وقت در دنیا خلق و ظاهر مى شود، و چقدر در دنیا مى ماند، و چه وقت و چه جور از دنیا بیرون مى شود. آن گاه خداى تعالى بر هر یک از بندگانش حافظانى و بر کتابش خازنانى گماشت تا آن را حفظ کنند، و همه روزه عمل آن روز را از آن خازن گرفته استنساخ مى کنند، و چون آن رزق تمام شود آن دستور هم تمام مى شود، و اجل منقضى مى گردد آن وقت حافظان نزد خازنان آمده عمل آن روز کسانى را که اینان موکل بر آنند مطالبه مى کنند خازنان مى گویند: ما براى رفقاى شما نزد خود عملى نمى یابیم، حافظان برمى گردند و متوجه مى شوند که رفقایشان مرده اند.»
ابن عباس گفت: «مگر شما عرب نیستید؟ مى شنوید که حافظان مى گویند "إنا کنا نستنسخ ما کنتم تعملون" استنساخ وقتى صورت مى گیرد که کتابى باشد تا از آن نسخه بردارند.» این خبر به طورى که ملاحظه مى فرمایید آیه شریفه را جزء کلام ملائکه حفظه شمرده است.
نیز در همان کتاب است که ابن مردویه از ابن عباس روایت کرده که در ذیل این آیه گفته است: «حفظه از ام الکتاب آنچه را که بنى نوع بشر عمل مى نمایند استنساخ مى کنند، چون هر انسانى همان را عمل مى کند که ملائکه از ام الکتاب استنساخ کرده اند.» و از کتاب سعدالسعود ابن طاووس نقل شده که بعد از آنکه مساله دو فرشته موکل بر هر بنده را ذکر کرده، گفته است: «در روایتى آمده که این دو ملک هر صبح و شام که مى خواهند نازل شوند، اسرافیل عمل آن بنده را از لوح محفوظ استنساخ نموده به دست آن دو مى دهد، و چون هر صبح و شام صعود مى کنند، و نامه عمل آن روز بنده را مى برند، به دست اسرافیل مى دهند، و وى آن نامه را با نامه اى از لوح محفوظ استنساخ کرده بود مقابله مى کند، تا معلوم شود هر دو نسخه با هم برابرند و وى درست استنساخ کرده است. بنابراین، کردار انسان قبل از این که در عالم تکوین ظاهر گردد حق تعالی به آنها عالم و نزد او ثبت است.»
حسین بن بشار گوید: «به حضرت علی بن موسی الرضا (ع) عرض کردم: "أیعلم الله الشى ی الذى لم یکن أن لو کان کیف کان یکون؟ فقال: إن الله تعالی هو العالم بالأشیاء قبل کون الأشیاء. قال عزوجل: "إنا کنا نستنسخ ما کنتم تعملون"»
الف: انسان در همه کارهای قلبی و قالبی متفکر و مختار است و جبر در همه مراحل محال است و جبر علی و معلولی غیر از جبر در مقابل تفویض است که هر دو باطل است و امر بین الامرین که همان آزادی و اختیار مصطلح است حق است.
ب: آنچه انسان با حفظ مبادی تصوری و تصدیقی به لحاظ جزم علمی و با حفظ اراده و اختیار به لحاظ عزم عملی انجام می دهد قبلا در لوح محفوظ یا کتاب های علمی دیگر خدای سبحان ثبت شده است و اساس ضبط آن هم بر تابع بودن علم نسبت به معلوم است، در قبال آنچه در مبحث دیگر و با مدد و محوریت دیگر مطرح است که معلوم تابع علم است؛ زیرا در مورد بحث علم تابع معلوم و این همان است که گفته شد: علم ازلی علت عصیان بودن در نزد حکیم غایت جهل بود.
ج: آنچه انسان در وجود عینی انجام می دهد استنساخی است از وجود علمی خدا که نسخه اصل است و ملائکه در ضبط اعمال انسان آن نسخه اصل را ملحوظ می دارند. از این رو هر چه را نوشتند حق است و می توانند علم الهی را بر آن گواه بیاورند.
قیامت نتیجه اعمال نامه اعمال عدل الهی انسان باورها در قرآن اسلام