در روز قیامت انسانها دو دسته هستند: یا نامه اعمال و پرونده کارهای او در این دنیا به دست راست او داده می شود و یا از پشت سرش به او تحویل می دهند: «یأیها الانسان إنک کادح إلى ربک کدحا* فملاقیه فأما من أوتى کتابه بیمینه* فسوف یحاسب حسابا یسیرا* و ینقلب إلى أهله مسرورا* و أما من أوتى کتابه وراء ظهره* فسوف یدعوا ثبورا* و یصلى سعیرا؛ اى انسان! مسلما تو با تلاش و رنجى فراوان به سوى پروردگارت مى روى، پس دیدارش خواهى کرد. پس آن که کارنامه اش به دست راستش داده شود، پس زودا که با حسابى آسان محاسبه شود، و خوشحال نزد کسان خویش بازگردد. و اما آن که کارنامه اش از پشت سرش به او داده شود، پس زودا که فریادش بلند شود که واى بر من! و در آتش در آید.» (انشقاق/ 6- 12) کسی که کتاب و نامه ی اعمالش به دست راست او دهده می شود، چند طایفه هستند:
1- مؤمنینى که در کتاب آنها و نامه عملشان معصیت نوشته نشده یا اصلا معصیتى از آنها صادر نشده یا اگر صادر شده موفق به توبه شده اند یا به اعمال حسنه سیئات آنها از بین رفته که می فرماید: «إن الحسنات یذهبن السیئات؛ خوبيها بديها را از ميان مى برد.» (هود/ 114) یا به بلیات دنیوى و عقوبات برزخى تدارک شد، یا به دعاء مؤمنین و خیرات و مبرات آنها، یا به شفاعت شافعین آمرزیده شده اند.
2- مؤمنینى که حسنات آنها غالب بر سیئات آنها باشد که در میزان عمل مصداق: «فمن ثقلت موازینه فأولئک هم المفلحون؛ پس هر كس ميزانهاى [عمل] او گران باشد آنان خود رستگارانند.» (اعراف/ 8) می شود.
3- مؤمنینى که حسنات و سیئات آنها برابر است تقابل می شود و براى ایمانشان نجات پیدا می کنند.
4- کسانى که سیئات آنها بر حسنات غالب است به عقوبات صحراى محشر یا به شفاعت شفعاء یا به حمل بر ظالمین و ناصبین تدارک می شود و به واسطه ایمانشان نجات پیدا می کنند. و مکرر گفته شده که معصیت دیگرى را بر دیگرى بار کنند منافى با برخى از آیات است که می فرماید: «و لا تزر وازرة وزر أخرى و إن تدع مثقلة إلى حملها لا یحمل منه شی ء و لو کان ذا قربى؛ هيچ باربردارنده اى بار [گناه] ديگرى را برنمى دارد و اگر گرانبارى [ديگرى را به يارى] به سوى بارش فرا خواند چيزى از آن برداشته نمى شود هر چند خويشاوند باشد.» (فاطر/ 18) و جواب داده ایم که خداوند از هیچ ظالمى نمی گذرد تا حق مظلوم را از او نگیرد یا به اینکه عباداتش را به مظلوم بدهد به ازاء حق او یا معاصى مظلوم را پاى خود بگیرد، یا اگر ظالم عبادت ندارد و مظلوم هم معصیت ندارد خطاب به مظلوم می رسد برود هر که از دوستانش یا ارحامش گرفتار هستند بیاورد و معاصى آنها را بار بر ظالم کند تا تدارک شود، و از این بیان یک نتیجه گرفته ایم که ظالمین به آل محمد (ص) عبادت ندارند و آل محمد هم معصیت ندارند اگر گناهان تمام شیعیان را بار بر آنها کنند تدارک ظلم آنها نمی شود و لذا در اخبار دارد که بسا جمعى از ناصبین را فداى یک شیعه می کنند.
رد پنداری آن کس که نامه اعمالش از پشت سر به او داده مى شود
آن کس که نامه ی اعمالش از پشت سر به او داده مى شود و در دنیا در "اهل" خود مسرور بود و مى پنداشت به سوى خدا و براى حساب بازگشتى ندارد و در دنیا در "اهل" خود مسرور بود و مى پنداشت به سوى خدا و براى حساب بازگشتى ندارد. در مقام بیان علت این سرنوشت شوم مى فرماید: «إنه کان فی أهله مسرورا؛ این به علت آن است که او در میان اهل و خانواده خود پیوسته (از کفر و گناه خویش) مسرور بود.» (انشقاق/ 13) او در میان اهلش مسرور بود، و از مال دنیا که به او مى رسید خوشحال مى شد، و دلش به سوى زینت هاى مادى مجذوب مى گشت، و همین باعث مى شد که آخرت از یادش برود، و خداى تعالى انسان را در این خوشحال شدن مذمت کرده، و آن را فرح بی جا و به غیر حق دانسته، مى فرماید: «ذلکم بما کنتم تفرحون فی الأرض بغیر الحق و بما کنتم تمرحون؛ این به خاطر آن تفریح هایى است که در زمین به ناحق مى کردید و براى آن خوشى هاى نارواست که داشتید.» (مؤمن/ 75)
سرورى آمیخته با غرور، و غرورى آمیخته با غفلت و بیخبرى از خدا، سرورى که نشانه دلبستگى سخت به دنیا و بى اعتنایى به جهان پس از مرگ بود. بدیهى است سرور و خوشحالى ذاتا مذموم و نکوهیده نیست، بلکه مؤمن باید به لطف خدا مسرور و در معاشرت گشاده رو و بشاش باشد، سرورى مذموم است که انسان را از یاد خدا غافل کند و در شهوات غوطه ور سازد. و لذا در آیه بعد مى افزاید این به خاطر آن است که او گمان مى کرد هرگز بازگشت نمى کند. «إنه ظن أن لن یحور؛ و معادى در کار نیست.» (انشقاق/ 14) یعنى گمان مى کرد برنمى گردد، و مراد برگشتن به سوى پروردگارش براى حساب و جزا است. و این پندار غلط هیچ علتى به جز این ندارد که در گناهان غرق شدند، گناهانى که آدمى را از امر آخرت باز مى دارد و باعث مى شود انسان آمدن قیامت را امرى بعید بشمارد.
در آخرین آیه مورد بحث براى نفى عقائد باطل آنها مى فرماید: «بلى إن ربه کان به بصیرا؛ آرى پروردگارش نسبت به او بینا بود.» (انشقاق/ 15) جمله ی "بلى إن ربه کان به بصیرا"، پندار مذکور را رد مى کند و مى فرماید مساله بدین قرار که او پنداشته (که برنمى گردد) نیست، بلکه برمى گردد. و جمله "إن ربه کان به بصیرا" رد پندار مذکور را تعلیل مى کند، به این بیان که خداى سبحان از ازل رب و مالک و مدبر امر او بود، و احاطه علمى به او داشت و هر چه او مى کرد مى دید و وى را به تکالیفى مکلف کرده، جزاى خیر و شرى هم در برابر اعمال خیر و شرش معین کرده بود، پس او به طور مسلم به سوى پروردگارش بر مى گردد، و جزایى را که در برابر اعمالش مستحق شده مى بیند. با این بیان روشن مى شود که جمله ی "إن ربه کان به بصیرا" از باب حجت آوردن بر وجوب معاد است. و نیز از مجموع آیات نه گانه به دست مى آید که دادن نامه اعمال و نشر آن، همه قبل از حساب انجام مى شود، هم چنان که از آیه زیر نیز این معنا برمى آید «و کل إنسان ألزمناه طائره فی عنقه و نخرج له یوم القیامة کتابا یلقاه منشورا اقرأ کتابک کفى بنفسک الیوم علیک حسیبا؛ سرنوشت هر انسانى را به گردنش انداخته ایم، و روز قیامت کتابى برایش درمى آوریم که آن را باز، و گویا مى بیند، و به او مى گوییم نامه عملت را بخوان که امروز خودت براى حساب رسى خود کافى هستى.» (اسراء/ 14) مؤمنان گنهکار در زمره "من أوتی کتابه بیمینه" هستند یا "من أوتی کتابه وراء ظهره"؟
این را هم باید بدانیم که این آیات به طورى که ملاحظه مى کنید دادن نامه از پشت سر را مختص به کفار دانسته، ناگزیر گناهکاران از مؤمنین، مورد بحث قرار مى گیرند که آیا از آنهایى هستند که نامه اعمالشان به دست راستشان داده مى شود و یا از آنهایى که نامه شان از پشت سر داده مى شود؟ آنچه از روایات شیعه و سنى برمى آید این است که این طایفه داخل دوزخ مى شوند و زمانى در آنجا عذاب مى بینند، سپس با شفاعت شفیعان از دوزخ نجات مى یابند، پس این طایفه جزو طایفه دوم نیستند، چون گفتیم آیه شریفه تنها کفار را جزو آن طایفه دانسته، از سوى دیگر جزو طایفه اول هم که نامه شان را به دست راستشان مى دهند نیستند، چون آیات ظهور در این دارد که اصحاب یمین حسابى آسان پس داده و سپس داخل بهشت مى شوند، این را هم نمى توان گفت که گنه کاران از مؤمنین اصلا نامه عملى ندارند، براى اینکه آیه شریفه ی "و کل إنسان ألزمناه طائره فی عنقه"، تصریح دارد که به طور کلى هر انسانى نامه اعمالى دارد.
بعضى از مفسرین براى اینکه خود را از این اشکال خلاص کنند گفته اند: گنهکاران بعد از خروج از آتش جزو اصحاب یمین مى شوند، و نامه شان را به دست راستشان مى دهند. لیکن این توجیه درست نیست، زیرا ظاهر آیات (اگر نگوییم صریح آن) این است که: داخل آتش و یا بهشت شدن نتیجه اى است که بر داورى دستگاه الهى مترتب مى شود، و داورى نتیجه حساب است که برداشتن نامه عمل مترتب مى شود، تا چندى که نامه هاى اعمال را به دست صاحبانش نداده اند حساب معنا ندارد، و تا حساب تمام نشود داورى معنا ندارد، و تا داورى نشود داخل بهشت و یا دوزخ شدن معنا ندارد. بعضى دیگر احتمال داده اند نامه اعمال اهل کبائر از مؤمنین را به دست چپ آنان بدهند، و از پشت سر دادن مخصوص کفار باشد که آیات هم همین را افاده مى کند. این وجه نیز درست به نظر نمى رسد، براى اینکه آیاتى که راجع به اصحاب شمال سخن مى گوید:- مانند آیات سوره واقعه و الحاقة و تا حدودى سوره اسراء این خصیصه را مختص به کفار دانسته، و از مجموع آیاتى که در این باب هست استفاده مى شود کسانى که نامه اعمالشان به دست چپشان داده مى شود، همانهایند که نامه هایشان از پشت سر داده مى شود، پس این وجه هم اشکال را برطرف نمى کند.
بعضى دیگر گفته اند: ممکن است گنهکاران هم نامه هایشان به دست راستشان داده شود، و خلاصه اصحاب یمین دو طایفه باشند، یکى بى گناهان، و یکى گنه کاران، آن گاه خصوصیتى را که در جمله "فسوف یحاسب حسابا یسیرا" براى آنان آورده مختص به بى گناهان باشد، و هر دو طایفه را با صفت یک طایفه توصیف کرده باشد. این وجه نیز درست نیست، براى اینکه هر چند توصیف کل به صفت بعض مجازا در بعضى موارد جایز است، لیکن مقام آیات که مقام جداسازى سعدا از اشقیا و مشخص کردن پاداش و کیفر هر یک از آن دو است، اجازه چنین مجازگویى را نمى دهد، پس هیچ مجوزى نیست که جمعى از اهل عذاب را داخل در اهل بهشت کند.
علاوه بر این جمله ی "فسوف یحاسب..." وعده جمیلى است که معنا ندارد وعده خدا شامل غیر مستحقین هم بشود، هر چند بطور مجاز و به ظاهر کلام. بله ممکن است صاحبان این توجیه را کمک کنیم، و بگوییم"یسر" و "عسر" دو معناى نسبى است، و بر این حساب مى توان گفت حساب گنه کاران هم آسان است، چون دشوارى حساب کفار را که تا ابد در آتشند ندارد، هر چند که نسبت به حساب مؤمنین با تقوى دشوار است.
نیز ممکن است گفته شود تقسیم اهل محشر به اصحاب یمین و اصحاب شمال، تقسیمى کلى نیست که تمامى افراد و حتى مؤمنین گنه کار را هم شامل شود، هم چنان که مى بینیم در آیه «و کنتم أزواجا ثلاثة فأصحاب المیمنة ما أصحاب المیمنة و أصحاب المشئمة ما أصحاب المشئمة و السابقون السابقون أولئک المقربون؛ و شما به سه گروه تقسیم خواهید شد نخست اصحاب میمنه و چه اصحاب میمنه اى؟ گروه دیگر اصحاب شومند و چه اصحاب شومى؟ و سومین گروه پیشگامان پیشگام (هستند که) آنها مقربانند.» (واقعه/ 7- 11) اهل محشر را سه طایفه کرده، و بنابراین، مثل اینکه در آیات مورد بحث طایفه سوم در سوره بقره یعنى مقربین خارج از تقسیمند، هم چنان که از آیه «و آخرون مرجون لأمر الله إما یعذبهم و إما یتوب علیهم؛ گروهى دیگر واگذار به فرمان خدا شده اند یا آنها را مجازات مى کند و یا توبه آنها را مى پذیرد.» (توبه/ 106) نیز استفاده مى شود، مستضعفین نیز از این تقسیم خارجند.
پس ممکن است بگوییم آیات مورد بحث که اهل جمع را تقسیم به دو قسم اصحاب یمین و اصحاب شمال مى کند، منظورش تمامى اهل جمع نیست تا مقربین و مستضعفین و کفار و مؤمنین گنه کار را شامل شود، بلکه مى خواهد تنها اهل بهشت و مخلدین در آتش را ذکر نموده، اولى را به اصحاب یمین و دومى را به اصحاب شمال توصیف کند، چون مقام، مقام دعوت کفار است به ایمان، و دعوت گنه کاران است به تقوى، در چنین مقامى مقربین و مستضعفین اصلا مورد نظر نیستند. نظیر این بحث در سوره مرسلات گذشت، که اول یوم الفصل را به میان مى آورد و سپس به حال متقین و مکذبین مى پردازد، و متعرض حال سایر طوایف نمى شود. باز نظیر آنچه در سوره ی "نبا" و "نازعات" و "عبس" و "انفطار" و "مطففین" و غیره آمده، پس غرض در این مقامات ذکر نمونه اى از اهل ایمان و اطاعت، و اهل کفر و تکذیب است، و از طوایف دیگر ساکت است، تا بفهماند که سعادت در جانب تقوى، و شقاوت در جانب تمرد و طغیان است.