ایجاد بدن و اعضاء و جوارح اولین بار براى انسانها شاهد حتمى است که ساحت پروردگار میتواند مثل و مانند آنها را بار دیگر بیافریند و براى برانگیختن صحنه قیامت آماده فرماید. نتیجه آنکه بدن در آخرت بلحاظ اینکه خاک اعضاء بدن انسان که بار دیگر بهیئت همان اعضاء آفریده شده مثل و مانند بدن دنیوى است. همچنانکه آهن که ذوب و گداخته شود بار دیگر بهمان قالب ریخته شود مثل و مانند آن خواهد بود ولى نظر به این که وجود انسان مرکب از روح و اعضاء بدن است و قوام و شخصیت انسان بروح است و تحت نظارت ملک الموت محفوظ بوده و در آستانه قیامت که خاک اعضاء و جوارح بصورت سابق آنها بار دیگر آفریده شده روح به آن تعلق و احاطه خواهد یافت آنگاه عین انسان است که در دنیا میزیسته است نه مثل و مانند آن انسان است. همچنانکه در دنیا با تحولات پى در پى که بر اعضاء عارض میشود شخصیت انسان در همه ادوار زندگى کودکى و جوانى و پیرى باقى و محفوظ است و از نظر اینکه بت پرستان شخصیت انسان را همان اعضاء و جوارح پنداشته درباره خلقت دوباره آن استبعاد نموده اند. در قرآن می فرماید که: «أولم یروا أن الله الذی خلق السماوات و الأرض قادر على أن یخلق مثلهم و جعل لهم أجلا لا ریب فیه فأبى الظالمون إلا کفورا؛ آیا آنها ندیدند خدایى که آسمانها و زمین را آفریده قادر است مثل آنها را بیافریند؟ خداوند براى آنها سرآمدى قطعى قرار داده است که در آنها هیچ شکی نیست، و[لى] ستمگران جز انكار [چيزى را] نپذيرفتند» (اسراء/ 99).
«کفور» به معناى جحود و هر دو به معناى انکار از در لجبازى است، و این آیه احتجاجى است از خداى سبحان بر مساله قیامت و زنده شدن بعد از مرگ، علیه کسانى که آن را بعید مى شمردند، چون زنده شدن بدن بعد از متلاشى گشتن را محال پنداشته مى گفتند: «أئذا کنا عظاما و رفاتا أ إنا لمبعوثون خلقا جدیدا؛ آیا بعد از آنکه به صورت اسکلتى در آمدیم، و آن اسکلت هم متلاشى و پوسیده شد دوباره با خلقت جدیدى مبعوث مى شویم؟» (اسراء/ 98)، خداى تعالى در پاسخشان مى فرماید خلقت بدن در نخستین بار دلیل بر این است که چنین چیزى ممکن است، و وقتى ممکن شد دیگر فرقى میان بار اول و بار دوم نیست، و خلاصه همین که خود شما در این دنیا هستید و بدنى زنده دارید دلیل بر این است که چنین خلقتى محال نیست، و وقتى محال نشد دیگر چه فرقى میان این بار و بار دیگر است. در اینجا ممکن است به ذهن برسد که خداوند خلقت بعدى را مثل خلقت قبلى دانسته نه عین آن پس یک فرد بشر در قیامت مثل آن فردى است که در دنیا بوده، نه خود او، در جواب مى گوییم تشبیه و مانند بودن تنها در بدن است که مورد انکار منکرین بود، نه جان آدمى که حافظ وحدت و شخصیت انسان هم در این دنیا و هم در آخرت است، و بدان جهت انسان آخرتى عین انسان دنیوى است، نه مانند آن، آرى ملاک یکى بودن حسین فرزند تقى در دنیا و آخرت همان نفس انسانى او است که آن هم نزد خداى سبحان محفوظ است و با مردن معدوم و باطل نمى گردد، و وقتى آن نفس به بدن جدید در آخرت تعلق گرفت باز این بدن همان بدن حسین در دنیا خواهد شد هم چنان که در خود دنیا هم چند بار بدنش با همه اجزایش عوض شد و او هم چنان حسین پسر تقى بود.
خواهى پرسید که چه دلیل قرآنى بر این معنا دارید؟ در جواب مى گوییم آیه شریفه: «و قالوا أ إذا ضللنا فی الأرض أ إنا لفی خلق جدید بل هم بلقاء ربهم کافرون* قل یتوفاکم ملک الموت الذی وکل بکم؛ و گفتند آيا وقتى در [دل] زمين گم شديم آيا [باز] ما در خلقت جديدى خواهيم بود [نه] بلكه آنها به لقاى پروردگارشان [و حضور او] كافرند* بگو فرشته مرگى كه بر شما گمارده شده جانتان را مىستاند» (سجده/ 10-11)، که در پاسخ کسانى که گفتند آیا بعد از نابود شدن بدن و متفرق گشتن تار و پود آن دوباره به خلقت جدیدى خلق مى شویم؟ فرموده که: شما بعد از مرگ نه متفرق مى شوید و نه نابود مى گردید، بلکه آن ملک الموتى که موکل بر شما است شما را به تمام و کمال مى گیرد و حفظ مى کند، و اما آنکه در قبر مى پوسد و تار و پودش متلاشى مى گردد آن بدن خاکى شما است که تجدید بناى آن براى خدا آسان است، همانطور که بار اول بنا نمود. این آیه دلیل بر این بود که حقیقت آدمى همان نفس او است که آن هم نزد خدا محفوظ است، و اما دلیل بر اینکه انسان مبعوث در قیامت عین انسان در دنیا است نه شخص دیگرى مانند آن، همه آیات قیامت است که آن را بازگشت انسان به سوى خدا مى داند، و زنده شدنش را زنده شدن آن انسان و حساب و مجازات و پاداشش را حساب و مجازات و پاداش همان انسان مى داند. پس، از آنچه گفته شد معلوم گردید که جمله «یخلق مثلهم» نمى خواهد بفرماید انسان مخلوق در آخرت شخصى نظیر انسان دنیا است، بلکه مقصود همان معنایى است که گفته شد و اگر مانند بودن این بدن و آن بدن را به میان آورد، و نتیجه اش آن شد که پاى مماثله به میان آید بدین جهت بود که خواست جواب درست مقابل متن اشکال باشد، چون اشکال ایشان که گفتند: آیا وقتى اسکلت و سپس خاک شدیم دوباره به خلقت جدیدى مبعوث مى شویم؟ همه مربوط به شئون بدن مرده بود نه مربوط به حقیقت انسان، و وقتى از حقیقت انسان یعنى نفس آدمى قطع نظر شود مماثله صحیح است، یعنى بدن آخرتى نظیر و مثل بدن دنیایى است هر چند که با در نظر گرفتن نفس، عین همند.
بعضى از مفسرین گفته اند که: مراد از کلمه «مثلهم» خود آنان است، نه مانند ایشان، هم چنان که ما نیز به یکدیگر مى گوییم: مثل تو کسى چنین کارى نمى کند، یعنى تو هم چنین کارى نمى کنى. و لیکن این توجیه بى اشکال نیست و جاى مناقشه در آن هست. و ظاهر این است که در عبارت مذکور مراد از مثل، همان مثل است نه عین و عنایت در این تعبیر به این است که بفهماند کسى که مثل تو است یعنى صفات تو را دارد و روح تو را و خصائص تو را دارد اینکار را نمى کند پس تو هم که مثل او هستى نباید چنین کار را بکنى پس در این تعبیر کنایى فعل نفى شده اما با نفى سببش که همان صفت باشد و این جور کنایه آوردن مؤکدتر است از اینکه صریحا بگوید تو این کار را مکن. و جمله «و جعل لهم أجلا لا ریب فیه» ظهور در این دارد که مراد از اجل، همان مرگ است، زیرا کلمه مزبور دو قسم استعمال دارد یکى مدت زندگى از حین ولادت تا مرگ و یکى هم سرآمد زندگى که مقارن با مرگ است، به هر معنا که باشد مرگ را شامل است و اگر در این جمله مرگ را یادآورى مى نماید به منظور عبرت گرفتن کفار است تا شاید از جرأت و جسارت بر خدا و تکذیب آیات او دست بردارند و بدانند که خداى تعالى مى تواند ایشان را دوباره زنده نموده انتقام کردار زشتشان را بگیرد. بنابراین، جمله: «و جعل لهم أجلا لا ریب فیه» ناظر به جمله «ذلک جزاؤهم بأنهم کفروا بآیاتنا» مى باشد که در صدر آیه قرار داشت و آیه آن معنایى را مى دهد که آیه: «و الذین کذبوا بآیاتنا سنستدرجهم من حیث لا یعلمون* ...* أولم ینظروا فی ملکوت السماوات و الأرض وما خلق الله من شیء و أن عسى أن یکون قد اقترب أجلهم فبأی حدیث بعده یؤمنون؛ و کسانى که آیات ما را تکذیب کردند، اندک اندک، از جایى که خود نفهمند به دامشان مى کشیم* ...* آیا در ملکوت آسمان ها و زمین و آنچه خدا آفریده ننگریستند و این که شاید اجلشان نزدیک شده باشد؟ پس به کدامین سخن، بعد از قرآن ایمان مى آورند؟» (اعراف/ 182-185)، در مقام افاده آن است. بعضى از مفسرین احتمال داده اند که: مراد از اجل، روز قیامت باشد، ولیکن این معنا با سیاق آیه سازگار نیست براى اینکه قبل از این جمله داستان انکار معاد را از ایشان نقل مى کرد، و علیه آن احتجاج مى کرد که خدا قادر است دوباره زنده شان کند، و در چنین زمینه اى مناسب نیست قیامت را مسلم و «لا ریب فیه» بگیرد. و نظیر این کلام گفتار بعضى دیگر است که جمله «و جعل لهم أجلا لا ریب فیه» را یک احتجاج دیگرى براى اثبات معاد دانسته اند. و به هر حال چه مراد از اجل روز مرگ باشد و چه روز قیامت خیلى مهم نیست چون نتیجه اى ندارد فقط خواستیم بگوئیم این احتجاج خالى از تکلف نیست.