یهودیان از دیرباز بر این عقیده بودند که تقدیر الهی قابل تغییر و دگرگونی نیست، لیکن اینگونه نیست، تقدیر با اسباب گوناگونی قابل تبدیل است، و چه بسا افعالی مانند دعا و صدقه و نیکی به مردم، سبب می شود، که یک قسمت از مقدرات ما تغییر و دگرگونی پیدا کند، و این تغییر نیز به حکم و تقدیر الهی صورت می پذیرد. همان خدائی که تقدیر نخستین را نوشته است، این را نیز مقدر نموده که هرگاه رو به سوی او آوردیم و دعا کنیم، و یا در کار نیکی پیش گام گردیم، سرنوشت ما دگرگونی پیدا کرده و سرنوشت دیگری جانشین سرنوشت نخستین می گردد.
مفسران اسلامی در تفسیر این آیه: «و قالت الیهود ید الله مغلوله؛ ملت یهود می گویند دستهای خدا بسته است» (مائده/ 64) می گویند: این آیه ناظر به بیان عقاید یهود درباره عدم تغییر تقدیر الهی است و آنان معتقدند که در موضوع سرنوشت هیچ نوع تغییر و تبدیل راه پیدا نمی کند، زیرا خداوند پس از آفریدن جهان، مقدرات هر موجودی را با قطعیت کامل معین نموده است، و اثر مستقیم قطعیت تقدیر، این است که رشته مقدرات از دست او خارج گردد و دیگر او قادر به تبدیل و تغییر آن نباشد. روشنفکران غرب زده ما این ایراد دیرینه را امروز به صورت دیگر مطرح می کنند و می گویند: دعا برای نزول باران و بهبودی بیمار چه سودی دارد، زیرا اگر اوضاع برای باران مساعد است، باران خواهد آمد خواه دعا بکند خواه نکند و اگر شرائط جو مساعد نیست دعا امر لغو و بیهوده خواهد بود، و همچنین دعا برای بیهودی بیمار، اگر بیماری مریض قابل علاج باشد با خوردن دارو بهبودی پیدا می کند، خواه دعا بکنند خواه نکنند و در غیر این صورت نه دعا مفید است و نه دارو.
روی این منطق بسیاری از کارهای خیر و نیک که به عقیده ما می تواند در مقدرات ما دگرگونی ایجاد کند، بی نتیجه خواهد بود زیرا هرگاه تقدیر خداوند قابل تغییر نباشد و تحقق آنچه که روز نخست، تعیین شده است ضروری و قطعی باشد، دیگر چه نیازی به دعا داریم و صدقه و سائر اعمال نیک چه سودی به حال ما در تغییر سرنوشت ما خواهد داشت؟ قرآن مجید در ذیل همان آیه در رد منطق سست چنین می فرماید: «بل یداه مبسوطتان، ینفق کیف یشاء؛ هر دو دست او باز است (یعنی قدرت او محدود نیست) هر نوع بخواهد انفاق می کند» (مائده/ 64) و می تواند نیازمندی را غنی، و ثروتمندی را نیازمند سازد، یعنی محدود ساختن قدرت خداوند معلول عدم شناسائی قدرت نامنتاهی او است.
توضیح اینکه: در علم خدا دو نوع تقدیر وجود دارد:
1- تقدیر قطعی و ضروری که به هیچ وجه قابل تغییر و دگرگونی نیست یک چنین تقدیر به هیچ عملی مانند دعا و اعمال نیک دگرگونی پیدا نمی کند زیرا مشیت الهی بر این تعلق گرفته که این کار به صورت یک امر قطعی انجام گیرد، مانند:
الف. هر انسانی از نظر عمر و زندگی محدود است و هیچ انسانی در این جهان زندگی ابدی و جاودانی نخواهد داشت.
ب. جهان ماده ابدی و پیوسته نیست و روزی فرا می رسد که منظومه شمسی ما خاموش می گردد.
ج. مشرکان و بت پرستان وارد دوزخ خواهند شد و گروه مطیع و فرمان بردار از اهل سعادت بوده و وارد بهشت خواهد شد. این دسته از مقدرات کلی و صدها نظائر آن به هیچ نحو قابل تغییر نیست و دعا و سائر عوامل تغییر دهنده نمی توانند در آنها دگرگونی ایجاد کنند و لذا یکی از شرائط استجابت دعا این است که به امر محالی و یا چیزی که برخلاف سنت مشیت قطعی خداوند است (مانند زندگی ابدی در این جهان) تعلق نگیرد.
2- آن دسته از مقدراتی که به فرمان و اذن خدا قابل تغییر است. ولی هر دو سرنوشت سرچشمه واحدی دارند و هر دو مربوط به خداوند است و خدائی که سرنوشت نخستین را معین نموده است، در ازل نیز از سرنوشت دوم غافل نبوده است مثلا تقدیر نخستین خداوند، درباره فردی این بوده که بیمار شود و بمیرد ولی اگر فرض کنیم که این تقدیر به صورت یک سرنوشت صددرصد قطعی نبوده بلکه مشروط به این بوده که عمل نیکی را انجام ندهد، و یا مومن پاکدلی درحق او دعا نکند، هرگاه یکی از این دو شرط محقق نگردد، سرنوشت قطعیت پیدا می کند در غیر این صورت، سرنوشت نخستین به سرنوشت دیگری تبدیل می گردد و بر اثر اعمال نیکی که انجام می دهد و یا دعای خیری که در حق او صورت می پذیرد، او شایستگی این را پیدا می کند که عمر بیشتر و زندگی گسترده تری پیدا نماید.
آری خداوند از روز نخست می دانست که سرانجام کدام یک از این دو سرنوشت، در حق او حکومت خواهد کرد مثلا او مشمول دعای پاکدلی خواهد بود یا عمل خیر انجام خواهد داد یا نه؟! ولی این علم ازلی و محیط، مانع از آن نخواهد بود که دو سرنوشت در انتظار او باشد و او با یک عمل انقلابی، مانند نیکی به بینوایان، و یا اثر دعای صاحبدلی، سرنوشت نخستین را دگرگون سازد و سرنوشتی را جایگزین سرنوشت دیگر نماید.