همیشه انسان ها از اختلاف رنج می برند و جوامع بشری در آتش اختلاف سوخته و می سوزند و نیروهای عظیم و امکانات فراوان به خاطر آن بر باد می رود، امکاناتی که اگربه جا خرج می شد محیط جهان را گلستان می کرد.
انگیزه دیگر برای بعثت پیامبران، رفع اختلاف و دو دستگی ها در میان بشر بوده است پیامبران الهی با تعالیم و شرایع خود مبعوث گردیدند تا به دو دستگی ها پایان بخشند، البته این نوع تشریع درباره گروهی مؤثر می افتد که به آن مؤمن و معتقد باشند و اما گروهی که روح تجاوز و بغی بر آنها حکومت می کند طبعأ به اختلاف دامن زده و آن را تشدید خواهند کرد و آیه یاد شده در زیر بر این انگیزه اشاره دارد می فرماید: «کان الناس أمة واحدة فبعث الله النبین مبشرین و منذرین و أنزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه و ما اختلف فیه إلا الذین أوتوه من بعد ما جاءتهم البینات بغیا بینهم فهدى الله الذین ءامنوا لما اختلفوا فیه من الحق بإذنه و الله یهدى من یشاء إلى صراط مستقیم؛ مردم (ابتدا) یک امت بودند، (که به مرور دچار اختلاف شدند) پس خدا پیامبران را (به عنوان) مژده رسانان و بیم دهندگان فرستاد و همراه آنان کتابى به حق نازل کرد تا میان مردم در آنچه بر سرش اختلاف داشتند داورى کند و در دین اختلاف نکردند مگر کسانى که به آنها رسیده بود، آن هم بعد از رسیدن شواهد روشن، به خاطر حسدى که میان آنها بود، پس خدا به خواست خود کسانى را که ایمان آوردند به حقیقت چیزى که مورد اختلاف آنها بود هدایت کرد و خدا هر که را خواهد به راه راست هدایت مى کند.» (بقره/ 213)
از این آیه نکات یاد شده در زیر استفاده می شود:
1- زمانی بر مردم گذشته است که همگی هم آهنگ و هم فکر بودند «کان الناس امة واحدة» این جمله ناظر عقل به دوران ابتدایی بشر است که هنوز غرایز آنان کاملأ شکوفا نگشته و از نظر عقل و فکر تکامل نیافته بودند آنگاه که به مرور زمان از نظر اندیشه و غریزه پا به تکامل نهادند و در میان آنان طبقات مختلفی از نظر فکر و یا ثروت و مال پدید آمد، قهرأ آمیزش چنین افراد مختلف بدون اختلاف و درگیری نبوده است.
اینجا است که لازم بود در پرتو تعلیم الهی این اختلاف رفع گردد، این مطلب هر چند در خود آیه به صراحت وارد نشده است ولی از اینکه جمله ی «فبعث الله النبیین...» با فاء تفریع آمده است نشانه وجود چنین اختلافی پیش از برانگیختن پیامبران می باشد زیرا آنچه که بعثت آنان را ایجاب می کند وحدت کلمه یا وحدت نظر نیست، بلکه اختلاف و دو دستگی آنان از جهات گوناگون می باشد گویی تقدیر آیه چنین است: «کان الناس امة واحدة... فاختلفوا... فبعث الله النبیین»
گذشته از این جمله بعدی: «لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه» گواه بر وجود چنین اختلاف قبل از بعثت پیامبران است.
ممکن است علت وحدت کلمه آنان این باشد که آنان زندگی دسته جمعی نداشتند نه اینکه از نظر فکر و اندیشه و یا غرایز و تمایلات درونی به حد کمال نرسیده بودند، به گواه اینکه فرزندان آدم از بشرهای دوره نخستین هستند ولی منطق هابیل، منطق یک انسان کامل از نظر عقل و اندیشه و منطق قابیل منطق یک انسان شکوفا از نظر غرایز می باشد بنابراین دلیلی در دست نیست که انسان های نخستین از نسل آدم از این دو جهت (غریزه و فکر) که هر یک بخشی از شخصیت انسان را تشکیل می دهند، انسان هایی سطحی و نارسا بوده اند، بلکه وحدت کلمه آنان به این جهت بود که به خاطر کم بودن افراد نوع بشر، به صورت پراکنده در نقاط مختلف زندگی می کردند و تصادم و نزاعی در میان آنان پدید نمی آید ولی آنگاه که به زندگی دسته جمعی گرویدند و مسئله تعاون و همکاری پیش آمد طبعأ تضاد منافع پدید آمد و لازم گردید که با وضع قوانین و مقرراتی، وظایف و حقوق افراد مشخص گردد تا افراد حق بین و واقع گرا، به حق خویش قانع شده و از تعدی به حق دیگران خودداری کنند و متعدیان نیز تحت پیگرد قانونی قرار گرفته، مجازات گردند.
2- مشیت الهی ایجاب کرد که بار دیگر وحدت حکمفرما گردد و این جز با اعزام آموزگاران الهی امکان پذیر نبود، آموزگارانی که در حالی که پاداش های الهی را نوید می دادند از عذاب او سخن می گفتند: چون تشویق و تنبیه، دو رکن عمده تربیت نفوس و تأمینکننده سعادت آنهاست. چنان که می فرماید: «فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین».
3- برنامه تشریعی و تعلیمی پیامبران را کتابی تشکیل می داد که می توانست به هر نوع اختلاف و نزاع پایان بخشد و در حقیقت آنان از خود سخن نمی گفتند بلکه مدرک آنان همان کتابی بود که همراه آنان فرو فرستاده شد: زیرا داوری باید بر اساس قانون کامل صورت گیرد و تنها کتابهای آسمانی، دارای قانون کامل است. چنان که می فرماید: «و انزل معهم الکتاب بالحق»
4- هدف از اعزام پیامبران رفع نزاع و اختلافی بود که به عللی در میان آنان رشد کرده بود چنان که می فرماید: «لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه»
5- انتظار می رفت که با وجود داوران الهی و آیین حق، هر نوع نزاع و اختلافی ریشه کن شود و بشر به همان حالت نخستین خود باز گردد، ولی از این آیه، استنباط میشود که دو سنخ اختلاف در جامعه پدید میآید؛ یکی اختلاف پیش از روشن شدن حق که اختلاف طبیعی و محمود است و زمینه اصابه حق و نیل به واقع است و دیگری اختلاف پس از روشن شدن حق، در برنامه های دینی و تعالیم کتاب الهی که برای ایجاب وحدت و رفع اختلاف نازل گردیده بود، که اختلافی شیطانی و مذموم است و وسیله فتنه و کتمان حق است.
آنان که آتش این اختلاف را برافروختند، انسان های نا آگاه و بی خبر از تعالیم الهی نبودند، بلکه گروهی از عالمان به تعالیم دینی به خاطر روح بغی و تجاوز، به اختلاف دامن زدند چنان که می فرماید: «و ما اختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ما جائتهم البینات بغیا بینهم»
6- این آیه مورد اختلاف را بیان مى کند، که آن عبارت است از حق، حقى که کتاب از ناحیه خدا آورده، همچنان که جمله: «و انزل معهم الکتاب بالحق» نیز تصریح بدان دارد، در اینجا عنایت الهیه شامل رفع هر دو اختلاف با هم شده، یعنى جمله نامبرده هم شامل اختلاف در شئون زندگى مى شود و هم شامل اختلافات در معارف حقه الهیه، که عامل اصلى آن اختلاف، علماى دین بودند و اگر هدایت را مقید به اذن خود کرد، بدین جهت بوده که بفهماند اگر خدا مؤمنین را هدایت کرده، نه از این باب بوده که مؤمنین او را الزام کرده باشند و بر او واجب کرده باشند، به خاطر ایمانشان ایشان را هدایت کند، چون خداى سبحان محکوم کسى واقع نمى شود و کسى نمى تواند چیزى را بر او واجب کند، مگر اینکه خودش چیزى را بر خود واجب کند و لذا فرمود: هر که را هدایت کند به اذن خود هدایت مى کند، یعنى اگر خواست هدایت نکند مى تواند و جمله: «و الله یهدی من یشاء إلى صراط مستقیم» به منزله تعلیل کلمه "باذنه" است و معناى آیه چنین است که اگر خدا دسته اى از مؤمنین را هدایت کرده به اذن خود کرده است، چون او مجبور به هدایت کسى نیست، هر که را بخواهد هدایت مى کند و هر که را بخواهد نمى کند، چیزى که هست خودش خواسته که تنها کسانى را هدایت کند و به صراط مستقیم رهنمون شود که ایمان داشته باشند.