ابن سینا اساسا یک فیلسوف وجود است به این معنی که تحقیقات فلسفی را مبتنی بر مباحث وجود نهاده و علم بر هر شیء را عبارت از علم به وجود آن شیء می داند. عنوان فیلسوف وجود را خانم گواشن و برخی از دانشمندان دیگر غربی به ابن سینا داده اند.
عالیترین مرحله دانش علم به وجود است که آن را از ریاضیات و طبیعیات برتر می شمارد. ابن سینا سلسله مراتب علوم را از الهیات آغاز کرده و سپس به ریاضیات و بالاخره طبیعیات خاتمه می دهد (رجوع شود به الهیات دانشنامه علائی، تهران 1331، ص 3). در نظر ابن سینا مانند افلاطونیان مسیحی از قبیل سنت اگوستن و برعکس ارسطو علم به محسوسات مقدم بر علم بر معقولات نیست. بنابراین برای درک جهانشناسی او باید تا حدی به بحث درباره رابطه بین وجود مطلق و جهان و سلسله مراتب وجود پرداخت.
وجود صرف و مطلق
وجود مطلق مبدأ هستی همه موجودات عالم است بدون اینکه بتوان آن را جنس مشترک بین همه موجودات دانست. وجود صرف ماوراء هرگونه تعین و تشخص است و در عین حال منشأ همه تکثرات و تعینات است و پرتو خود را بر ماهیات همه اشیا افکنده است. واقعیت هر شیء وجود آن شیء است و تمام فضایل مانند نیکی و زیبائی اشیا از جنبه وجودی آنها سرچشمه می گیرد در حالی که ماهیات فقط حد وجودی اشیا و خود از اعدام اند.
تمایز ماهیت و وجود مبنای مباحث فلسفی ابن سینا
ابن سینا مباحث وجود را مبنی بر دو اصل نهاده است، یکی امتیاز بین ماهیت و وجود و دیگر تقسیم وجود به جهات سه گانه یعنی تقسیم بندی به واجب و ممکن و ممتنع. فقط در مورد واجب الوجود که حق تعالی و پروردگار عالم و خداوند بی همتاست وجود و ماهیت یکی است یعنی انیت یا وجود او همان ذات او است در حالی که در مورد تمام موجودات دیگر وحدت و وجود به صورت عرض بر ماهیت آنان افزوده شده است. واجب الوجود که وجود و ماهیت او یکی است خیر محض و کمال محض و مبدأ و سرچشمه همه موجودات است.
دو گروه ممکنات
شیخ الرئیس ممکن الوجود را به نوبه خود به دو گروه تقسیم می کند:
1) آن ممکناتی که واجبند به این معنی که نمی توانند نباشند. آنها در ذات خود ممکن اند ولی به واسطه علت اولی در زمره واجبات قرار می گیرند. این موجودات را مجردات و یا جواهر عقلانی خوانند.
2) ممکناتی که فقط جنبه امکان دارد و آان مرکبات عالم تحت القمر است که همواره در کون و فساد است.
در این تقسیم بندی موجودات مقوله اول آثار معلومات دائمی و ابدی خالق عالم اند و بنابراین باید همیشه باشند در حالی که موجودات مقوله دوم اصل فنا را در بردارد و به این جهت آنها را آغاز و انجامی مشخص است.
عرض و جوهر از اقسام ممکن
جوهر در نظر ابن سینا به طور کلی آن ممکن الوجودی است که در مرتبه وجود عینی و خارجی قائم به خود و مستقل است و به موضوع و محل دیگری نیاز ندارد در حالی که عرض در عالم عینی قائم به خود نیست و محتاج به موضوع و محلی غیر از خود است. شیخ الرئیس با پیروی از ارسطو قائل به ده مقوله است که یکی از آن جوهر و نه عدد دیگر اعراض است و این مقولات نه تنها جنبه منطقی و ذهنی دارد بلکه ود موجود در مرحله اول منقسم می شود به جوهر و عرض و سپس به واحد و کثیر و متقدم و متأخر و علت و معلول و قوه و فعل که همگی از جنبه وجودی هر شیء سرچشمه می گیرد در حالی که وجود محض ماوراء همه مقولات و بری از هرگونه انقسام و تضاد است.
جواهر بسیط
اولین مقوله ممکنات را شیخ به سه جوهر بسیط تقسیم کرده است که طبق تعریف جوهر هیچ یک قابل تبدیل به دیگری نیست. این جواهر عبارت است از:
1) آن جوهری که از ممکنات است و کاملا از ماده و قوه مجرد است و آن را عقل نامند.
2) آن جوهری که وجود واحد دارد لکن صورت موجودات دیگر را می پذیرد و آن خود به دو مقوله تقسیم شده است:
الف – آن جوهری که تقسیم پذیر نیست و گرچه مفارق از ماده است، در افعال خود محتاج به ماده است و آن را نفس خوانند.
ب – ان جوهری که تقسیم پذیر است و دارای سه بعد طول و عرض و عمق است و آن را جسم نامند.
عقل و نفس و جسم گرچه همه در زمره ممکنات اند، در مباحث طبیعیات و جهانشناسی کاملا از یکدیگر مشخص اند و علم به رابطه بین آنان است که هدف همه علوم طبیعی و جهانشناسی محسوب می شود.
سلسله مراتب موجودات
بین تمام موجوداتی که در سلسله مراتب وجود قرار دارند مجردات یا عقول در مرتبه اعلی و سایر موجودات در مراتب پائین تر قرار گرفته اند:
1) جواهر مجرد
2) صورت
3) جسم
4) هیولی
همانطور که عقول بالاترین مرتبه سلسله مراتب وجوداند، هیولی نازل ترین مراتب است و مرتبه آن به نظر ابن سینا از صورت پست تر است بر عکس نظر ارسطو که آن دو را در یک مرتبه از واقعیت محسوب می دارد.
تشکیکی بودن مراتب وجود
تقسیم بندی کلی وجود یعنی تقسیم وجود به واجب و ممکن و ممتنع و سپس تقسیم ممکنات به جوهر و عرض و جواهر به مفارقات و نفس و جسم و پایه و اساس تمام سلسله مراتب جهانی است زیرا تمام مراحل واقعیت این جهان جز فیض وجود چیزی نیست. صفات کمالیه هر موجود مانند نیکی و زیبائی به همان درجه که آن موجود به واجب الوجود نزدیکتر شود ازدیاد و شدت می یابد. آنچه که کاملتر و به حقیقت نزدیکتر است قرب بیشتری به واجب الوجود دارد از آنجا که واجب الوجود سرچشمه هرگونه کمال و حقیقت است.
تمثل نور و رابطه موجودات با مبدء
شیخ الرئیس در بسیاری از نوشته های خود تمثیل و تشبیه نور را بکار برده و موجودات این جهان را به نقاط مختلف اشعه های خورشید می سنجد که از مبدأ نور افاضه یافته و هر قدر به آن مبدأ نزدیکتر شوند نورانیتر شده و در سلسله مراتب هستی ارتقاء می یابند. در واقع سرور و شادی همه موجودات اتصال به این مبدأ فیض است که سرچشمه هستی آنهاست، مبدائی که بدون آن همگی به دیار نیستی انتقال می یابند و معدوم می شوند.