دورکیم در کتاب صورتهاى ابتدایى حیات مذهبى اعلام داشت که مقصودش شناخت ابتدایى و ساده ترین دینى است که تاکنون شناخته ایم. دورکیم همچنین روشهاى بررسى اش را مشخص کرد و از نظریات مذهبى روزگارش، به ویژه تفکرى که دین را پدیده اى ساختگى و موهوم معرفى میکرد، به شدت انتقاد کرد. او میپرسد که اگر دین یک خطا و توهم محض است، پس علت دوام آن طى قرون و اعصار چیست؟ ما باید ادیان را با ماهیتى نمادین در نظر آوریم تا به کنه آنها دست یابیم. به گفته دورکیم اگر این کار را انجام دهیم، درخواهیم یافت که هیچ دینى ساختگى و عارى از حقیقت نیست. حتى ابتدایی ترین دین بیانگر نوعى حقیقت است، هرچند این حقیقت درست همان چیزى نباشد که باوردارندگانش تصور میکنند. دورکیم امیدوار بود در بررسى ساده و ابتدایى دین، پایدارترین و اساسى ترین ویژگیهاى آن را بیابد، زیرا در صورتهاى تحول یافته و پیچیده دین، روابط بین واقعیتها را نمیتوان پیدا کرد و خصوصا صورتهاى مذهبى این واقعیتها گم میشود. به اعتقاد دورکیم از آنجا که دین یک پدیده اجتماعى است، پس مقولات بنیادى اندیشه بشرى نیز باید از جامعه سرچشمه گرفته باشد.
او همچنین یادآور میشود که انسانها نیز بهره اى از تقدس دارند. آنها به عنوان اعضاى کلان، دارنده توتم مقدس هستند و کسانى که خودشان را از تبار یک توتم مقدس میدانند، خودشان را نیز مقدس می یابند، زیرا نوعى نظام طبقه بندى توتمى وجود دارد که هر کلان با طیفى از پدیده هاى طبیعى پیوند یافته و همه چیزها نیز ضمن اتصال با یک توتم کلان، بهره اى از تقدس میبرند. به زعم دورکیم، از آنجا که این نظام طبقه بندى توتمى، الگویى از سازمان اجتماعى است، سازمان اجتماعى کلان را باید قوه مولد مقولات بنیادین اندیشه دانست.
دورکیم این تقدس مشترک را به دلیل وجود ریشه اى مشترک بین توتمها میداند که «مانا» نامیده میشود. مانا نیرویى بالقوه و کاملا غیرشخصى و بى نام و نشان است که پیوند مشترک تمام توتمهاست. در واقع توتم به جاى دو چیز مىنشیند: یکى همین نیروى شخصى و انتزاعى و یا اصل توتمى و دیگرى کلان. دورکیم از این مطلب نتیجه میگیرد که خدا و جامعه یکى هستند، زیرا یک توتم در زمانى واحد هم نماد خدا و هم نماد جامعه است. خداى کلان و اصل توتمى چیز دیگرى جز خود کلان نیستند که در تخیل بشر به صورت مرئى حیوان یا گیاه توتمى تشخص مىیابد و بازنموده میشود.
دورکیم جامعه را واقعیتى فى نفسه و تابع قوانین و نیازها و مقتضیات خاص خود میداند. او همیشه جامعه را بر فرد و هر چیز دیگرى اولى میداند و آن را ماهیتا حائز شرایطى میداند که طى آن فرد را بدون توجه به علایقش در خدمت میگیرد و فرد هر لحظه ناچار به تسلیم در برابر قواعد ذهنى و رفتارى اى است که نه آنها را ساخته و نه به راستى مورد علاقه است، علایقى که گاه با اساسىترین گرایشها و غرایز او تعارض دارند. اما دورکیم این چیرگى جامعه بر افراد را بیشتر مبتنى بر اقتدار اخلاقى میداند تا فشارهاى مادى و فیزیکى، از این جهت وى فرامین جامعه را پایه اخلاق میداند. اخلاق محصول جامعه و همه کسانى است که احکام جارى در آن را تایید میکنند. در واقع افراد گوش به فرمان احکام افراد نیستند، بلکه مطیع امیال و فرامین جمع اند، به همین جهت اخلاقى بودن کنشها محصول گردن نهادگى جمعى است. دین همچنین وضعیتى دارد. به نظر دورکیم، دین چیزى جز نیروى جامعه بر افراد نیست. دین نظامى فکرى است که افراد، جامعه را به وسیله آن به خودشان باز مى نمایند و روابط مبهم و در ضمن صمیمانه شان را با جامعه، از این طریق بیان میکنند، بنابراین دین نه یک توهم است و نه یک چیز اساسا ساختگى، بلکه واقعیتى است محصول جامعه.
اما دین از دیدگاه دورکیم نیز همانند نظر رابرتسون اسمیت فقط نظامى از باورداشتها و مفاهیم نیست، زیرا دین نظامى کنش و در برگیرنده مناسک عملى نیز است. در واقع، این مناسک و مراسم مذهبى هستند که شور و شوق ایجاد میکنند و احساسات مذهبى را تقویت و تجدید میکنند. همچنین حس وابستگى به یک قدرت خارجى روحانى و اخلاقى را که در واقع همان جامعه است تشدید میکنند و موجبات حفظ و تحکیم همبستگى و انسجام اجتماعى را فراهم مى آورند. از سوى دیگر، احساس عمیق سرخوشى و بهروزى اى که حاصل انجام مناسک دینى است، تصورى از تحقق حقیقى اغراض مناسک را در نظر شرکت کنندگان مراسم پدید مى آورد که اتفاقا کاملا مجازى و غیرواقعى است، مناسکى که طبق پیشفرض باید وضعیت خوشایندى را به ارمغان مى آورد، یا از وقوع وضعیتى ناخوشایند جلوگیرى میکرد. به زعم دورکیم، آنچه شرکت کنندگان گمان میکنند اتفاق مى افتد، در حقیقت اتفاق نمى افتد. از این دیدگاه، توجیه عملکردهاى راستین مذهبى را نه در اهداف آشکار ادیان، که در صورتهاى نامرئى و ذهنى انسانها باید جست. تبیین کارکردگرایانه مناسک و مذهب، دورکیم را از جهتى به مارکس شبیه میسازد، با این تفاوت که اولى دین را به مفهوم شیرازه اجتماعى در نظر میگیرد، در حالىکه دومى از آن به عنوان تریاک اجتماعى یاد میکند.